بزرگتر که شدیم گاه و بیگاه در کوچه و خیابان و در رادیو و تلویزیون جلوههایی از دین و مذهب را دیدیم و شنیدیم، تا وقتی که پا به مدرسه گذاشتیم. در اینجا نیز بجز شعارهایی که در و دیوار مدرسه را پر کرده بود و غیر از سخنرانیها و نمایشنامههایی که سعی داشتند ما را دینباور بار بیاورند، کتابهایی به ما داده شد به نام قرآن و دین و زندگی. از آن روز یکی از دغدغههای ما در شبهای امتحان یادگرفتن مطالبی بود که گاه بدون این که چیزی از آن را بفهمیم، فقط حفظ میکردیم تا نمره بگیریم.
این وضع تا پایان دبیرستان ادامه داشت. این بار با تمام توان سعی کردیم دروس دینی را خوب بخوانیم و تست بزنیم، به این دلیل که میتوانست در بالا بردن معدل موثر باشد و مهمتر از آن، ضریب درس معارف نیز در رتبه نهایی آزمون ورودی دانشگاهها نقشی تعیینکننده داشت. در طول دوران تحصیل در دانشگاه باز هم ذهنمان را درگیر حفظ همان مطالب تکراری در کتابهای معارف و اخلاق و اندیشه اسلامی کردیم. این بار هم نه برای این که چیزی بیاموزیم و در زندگی روزمره خود بهکار گیریم، بلکه باز هم هدف نهایی ما نمرهای بود که میتوانست تاثیر نمرات پایین دروس دیگر را در معدلگیری تا حدی جبران کند.
امروز اگر از ما بپرسند، احتمالا نخواهیم توانست چیزی از آن همه مطلبی را که به زحمت در ذهن اندوختیم به یاد آوریم. روند زندگی ما تاثیر چندانی از آموختههای آن روزها نگرفته است. دکتر محمد علی آذرشب، علت را در نحوه ارائه پیام دینی میداند و با اشاره به آیه 125 سوره نحل یکی از شروط موثر بودن ابلاغ پیام دینی را حکمت میداند و توضیح میدهد: حکمت یعنی قرار دادن هر چیز در محل خود، یعنی مخاطبشناسی و دادن پیام در سطحی که مخاطب، هم آن را بفهمد و هم آن را بپذیرد. انسانها در شرایط زمانی، مکانی و فرهنگی مختلفی قرار دارند و باید شخصی که میخواهد پیام دین را برساند، بداند چه چیزی در ذهن مخاطبان میگذرد. کسانی که بدون حکمت مطلب ارائه میدهند تاثیری در مخاطب نخواهند داشت و پس از شناسایی مخاطب و شرایط فکری، ذهنی و فرهنگی او نوبت به انتخاب نحوه ابلاغ پیام میرسد. همان که براساس آیه ذکر شده از آن به موعظه حسنه یاد شده است و عضو هیات علمی دانشگاه تهران آن را نه پند نیکو، بلکه موعظه زیبا، یعنی آگاه کردن افراد ترجمه میکند. دکتر آذرشب معتقد است: در قرآن بیش از کلمه «علم، یعنی بیاموز» از واژه و اذکر یعنی «یادآوری کن» استفاده شده است. زیرا انسانها غالبا نه به تعلیم، بلکه به آگاهی احتیاج دارند.
یک دبیر باسابقه دبیرستانهای تهران هم در پاسخ به این پرسش که چرا 12 تا 16 سال آموزش تعالیم دینی تاثیر چندانی در انتقال آموزههای دینی به نسل جدید نداشته است، توضیح میدهد: بازخوردی که میبینیم تنها بازخورد کلاسهای معارف و دینی نیست؛ این کلاسها منشأ تغذیهای در کنار هزاران منشأ تغذیهای دیگر است که به ذهن بچهها خوراک میدهند. قلمی معتقد است: زمینههای انسانشناسی و دینشناسی در خانواده و در محیطهای بیرون از کلاس مورد توجه قرار نمیگیرد و ارزشهایی که در کلاسهای معارف و دینی به کودک و نوجوان و جوان انتقال داده میشود، در خانواده احیا نمیشود. تاکید خانوادهها از همان روزی که کودک پا به محیط دبستان میگذارد بر دیکته و حساب و علوم است، اما فرمولها و مباحث دینی چون خواسته دانشآموز و دانشجو و دوستان و خانوادهاش نیست، مورد توجه قرار نمیگیرد.
سخن کز دل برآید، لاجرم بر دل نشیند
کلاسهای دینی مانند تاریخ و جغرافیا، یکی از کلاسهای خشک و بیروح دوران تحصیل است، از آن دست کلاسهایی که برای تمام شدن وقت دقیقه شماری میکنی و مدام چشمت به ساعت است. توضیحات آذرشب در این زمینه گویا است: «و جادلهم بالتی هی احسن» اشاره به مساله جدال و صحبت دوجانبه دارد. یعنی فقط شما حرف نزنید، بلکه بگذارید مخاطب هم حرفش را بزند. ببینید او چه فکری میکند و چه اندیشه و اشکالاتی در ذهن دارد و این گفتوگو باید نه تنها زیبا، بلکه به زیباترین صورت باشد. یعنی باید سوزی در دل داشته باشد که گفته اند: سخن کز دل برآید لاجرم بر دل نشیند؛ اما اگر از روی شغل و صرفا برای پر کردن ساعات مذهبی باشد کارساز نخواهد بود.
اما قلمی، علت خستهکننده بودن این کلاسها را در انتزاعی بودن مباحث دینی میداند. او میگوید: جاذبه مباحث انتزاعی و اخروی، حداقل برای مخاطبی که خود را به مرتبهای از ادراک کامل انتزاعی نرسانده است، به اندازه جاذبه مباحث ملموس دنیوی نیست. یک کودک دبستانی مفهوم عدد را با استفاده از مصادیق مختلف یاد میگیرد، وقتی به سن دریافت فرمولهای انتزاعی ریاضی رسید، با استفاده از دانستههای قبلی خود میتواند فرمولهای غیرملموس ریاضی را بیاموزد. این همان چیزی است که باید در زمینه آموزش مباحث اعتقادی نیز مورد توجه قرار گرفته و کودک گام به گام برای آموختن این مباحث در سالهای بالاتر آماده شود.
نکته دیگری که کلاسهایی از این دست را برای دانشآموز و دانشجو خستهکننده میسازد فقدان جنبههای معرفتی است. به نظر قلمی، استاد و دبیر برای ارتباط با دانشجو و دانشآموز بیشتر از بعد هیبت علمی برخورد میکنند تا بعد معرفتی. در کلاسهای معارفی قبل از هر چیز لازم است بین معلم و دانشآموز یک پیوند اولیه نسبت به موضوع ایجاد شود، ضمن این که معلم باید خود را با درسی که ارائه میدهد تطبیق دهد، آن هم نه به صورت تصنعی. او باید بسترهای اولیه تقوایی از نظر عمل، نگاه، اکرام و احسان پدرانه و مادرانه را در قبال مخاطب خود داشته باشد. یک مدرس معارف دینی باید جدی و مهربان و باادب باشد. اینگونه رفتارهای دینی، شکننده بسیاری از تابوهای فکری مخاطب است. معلم باید سعی کند در طول دوران تحصیل بهگونهای رفتار کند که نگاه بغض آلود مخاطب خود را به یک نگاه تعامل درست و دائم در طول سال تحصیلی تبدیل کند.
از قصههای شیرین تا منطق ارسطاطالیس
برای لحظهای به دوران کودکی خود باز گردید. انیمیشن آقای اسکروچ را که یادتان هست، این برنامه چند بار به مناسبتهای مختلف از تلویزیون پخش شد، مسافران قاچاق در کشتی نوح را چطور؟ اگر این کارتونها را دیده باشید، تصدیق خواهید کرد با چه روش هنرمندانهای مفاهیم مذهبی مانند بهشت و جهنم یا زندگی پیامبران به تصویر کشیده و آموزش داده میشوند. حال کتابهایی مانند قصههای خوب برای بچههای خوب را نیز یک بار در ذهن مرور کنید. مرحوم آذریزدی بسیاری از مفاهیم دینی لازم برای زندگی روزمره را با زبانی شیرین و گویا به نثر کشیده است. فراموش نکنیم هدف از ارائه درسی به نام دین و زندگی آشنا ساختن دانشآموزان با آموزههای دینی و در نهایت راه بهتر زیستن است.
حال اگر دانشآموزی در منزل دارید، کتاب دین و زندگی او را ورق بزنید و کمی آن را مطالعه کنید. خواهید دید مطالب با استفاده از جملات پیچیده و در پاراگرافهای بلند بیان شده است. این مطالب حتی برای شما که قصد دارید فقط آنها را مرور کنید، سنگین و خستهکننده است و هیچ جاذبهای برای ادامه مطالعه در شما ایجاد نمیکند. حال دانش آموزی را در نظر بگیرید که میخواهد این دروس را چند بار در طول سال بخواند و آنها را برای بازپس دادن در امتحان به خاطر بسپارد.
دکتر آذرشب در این زمینه معتقد است بسیاری از مطالبی که امروز برای رساندن پیام دین مورد استفاده قرار میگیرد، صرفا با منطق و عقلانیت توام بوده و عقل و منطق خشک و سرد است و قدرت تاثیر و تحریک ندارد. در حالی که برای ارائه آموزههای دینی باید شعور انسانها و عاطفه فطری آنان را مورد توجه قرار داد. این همان شیوهای است که قرآن در انتقال مفاهیم دینی بهکار میگیرد و فطرت آنان را شکوفا میسازد. منطق ارسطو برای اهل منطق و فلسفه خوب است، ولی برای دانشآموز و دانشجویی که مخاطب ماست و برای جامعهای که خداوند به آنها فطرت خدادادی داده است که باید از آن غبارزدایی شود، تاثیرگذار نیست. به عبارت دیگر ما به یک نوع خطاب عرفانی، نه به معنای علمی بلکه به معنای مکتبی و مسلکی و اخلاقی احتیاج داریم.
آذرشب که معتقد است احیانا مرکزی برای برنامهریزی و رساندن پیام دینی در آموزش و پرورش یا دانشگاهها وجود ندارد و این کار به مولفان کتابهای درسی و از آنها به معلمان و استادانی واگذار شده است که طبیعتا همه آنها آرمانخواه نیستند، پیشنهاد میکند وسایل کمک آموزشی مانند فیلم، سرود، نمایشنامه، عکس و... در اختیار مربیان دینی قرار گیرد. برای تولید این وسایل باید مرکزی جهت تولید ماده ابلاغ دینی وجود داشته باشد. افرادی که در این مرکز کار میکنند باید با توجه به سه شرط لازم برای ابلاغ دین یعنی حکمت، موعظه حسنه و مجادله به بهترین وجه و از بین کسانی انتخاب شوند که دغدغه دین دارند و آموزش دین برای آنان بیش از آن که وسیله امرار معاش باشد، هدفی والا و آرمانی مقدس باشد. این مرکز باید از نظرات روانشناسان، جامعهشناسان و دیگر متخصصان در تهیه کتابهای درسی استفاده کرده و لوازم کمک آموزشی و برنامه درسی مناسبی را تهیه نماید.
باز هم هول و ولای امتحان
از کلاس اول ابتدایی تا پایان دانشگاه به کودکان و نوجوانان و جوانان دروس دینی را آموزش میدهیم تا آنان خداباور و دینمحور باشند و اصول بهتر و سالمتر زیستن را بیاموزند؛ اما گویا این هدف در تب و تاب آزمونها و برگزاری امتحانات فراموش شده است و مخاطب ما بیش از آن که به مفهوم مطالبی که میخواند بیندیشد، در فکر این است که چگونه آنها را طوطیوار حفظ کند و امتحان دهد. نظرات آذرشب در این زمینه قابل توجه است: برگزاری امتحان و تحمیل مسائل مذهبی به کلاس به صورت درسی که باید بخوانند و امتحان بدهند و نمره خوب بگیرند، دانشآموزان را از دید آرمانی نسبت به مسائل دینی دور میکند؛ دینی برای آنان تبدیل میشود به درسی که به هر حال منافع دنیویشان ایجاب میکند آن را بخوانند و امتحان دهند و قبول شوند و نمره بالا بیاورند. به نظر من مسائل دینی باید طوری به بچهها القا شود که مسائل آرمانی باشد. امتحان و نمره و درس و کتاب و خواندن از اول تا آخر و تکرار اینها همه دین را به دکان تبدیل میکند. گرچه به عقیده قلمی، حذف نمره و امتحان احتمالا در نهایت به حذف کلاس دینی منجر خواهد شد، اما شاید بهتر باشد کلاس دینی را به کلاسی برای موعظه حسنه و مجادله بین دانشآموز و دبیر و دانشجو و استاد تبدیل کنیم. اجازه دهیم جوانان و نوجوانان شائبههای ذهنی خود را مطرح کرده و پاسخ مناسب را دریافت کنند. استفاده از آثار هنری مانند فیلم و قصه و مانند آنها میتواند کلاس دینی را پرجاذبهتر سازد. تجربه قلمی شاهدی بر این مدعاست که میگوید: وقتی میخواهم حکایتی را تعریف کنم، تمام کلاس سراپا گوش میشوند. چه خوب است دغدغه نمره و شب امتحان را برای دروسی بگذاریم که مستقیم در زندگی روزمره ما تاثیری ندارد. میخواهیم کلاس دینی، کلاس آرامش باشد و تذکر و تمرینی برای بهتر زیستن در جمع خانواده، دوستان و اجتماع و مکانی برای پاسخگویی به تمام پرسشهایی که در زمینه موضوعات دینی در ذهن جوانان و نوجوانان وجود دارد و باعث میشود خیلی زود در مقابل شبهاتی که از سوی افراد غیردینی مطرح میشود سر تسلیم فرود آورند و خلعسلاح شوند و باز میخواهیم کلاس دینی مکانی باشد برای تمرین ارتباطی نزدیک با خالق بیهمتایی که هر چه داریم از اوست.
سعیده کافی / جامجم
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
فرزاد آشوبی در گفتوگو با «جامجم» مطرح کرد
در گفتوگوی «جامجم» با نماینده ولیفقیه در بنیاد شهید و امور ایثارگران عنوان شد