اصغر تا کلاس دوم راهنمایی بیشتر درس نخواند و بعد از آن مجبور شد سر کار برود. او میگوید: «هیچکدام از خواهرها و برادرانم درست و حسابی درس نخواندند یعنی پدرم اجازه نمیداد. میگفت همینکه خواندن و نوشتن یاد بگیرید بس است و بیشتر از این به هیچ دردی نمیخورد ،حتی میگفت درس خواندن اخلاق آدم را خراب میکند. من هم فقط تا دوم راهنمایی خواندم و حتی کارنامه ثلث سوم را نگرفتم. از آن به بعد پیش یکی از برادرانم که کار ساختمانی میکرد، مشغول کار شدم.»
متهم، اولین جرمش را در همان زمان مرتکب شد: «یک بار دیدم چند اسکناس از جیب صاحبکارم بیرون زده است، در یک لحظه که او حواسش نبود، پولها را برداشتم. کسی متوجه این موضوع نشد و من با پولها، دوستانم را مهمان کردم و همه ساندویچ و نوشابه خوردیم و خیلی خوش گذشت. اصلا از اینکه کار بدی کردهام، ناراحت نبودم.»
اصغر بعد از آن هر از گاهی جرمی کوچک مرتکب میشد، اما هرگز دستش رو نشد. او سرانجام به خدمت سربازی رفت و بعد از بازگشت، خانوادهاش قرار گذاشتند او با دخترداییاش ازدواج کند. اصغر میگوید: «در خانواده ما ازدواج فامیلی رسم است و کسی هم اعتراضی نمیکند. بعد از ازدواج به تهران آمدم. البته اول زنم را نیاوردم. مدتی دنبال کار گشتم و بعد از اینکه اوضاع را رو به راه کردم، زنم را آوردم.»
متهم به عنوان شاگرد راننده اتوبوس مسافربری بین شهری کار میکرد، اما بعد از مدتی توانست گواهینامه پایه یک بگیرد و خودش راننده شد. او میگوید: «در آن دوران وضعم خوب بود. درآمد زیادی داشتم. مثل دوران قبل از ازدواج هر از گاهی تریاک مصرف میکردم، اما معتاد نبودم. در همان دوران بود که اولین بار به زندان افتادم؛ چون پلیس از داشبورد ماشین تریاک پیدا کرد. مقدار تریاک زیاد نبود و زود آزاد شدم، اما نکته بد ماجرا این بود که بچه اولم وقتی در زندان بودم، به دنیا آمد البته زنم اعتراضی نداشت چون پدر و یکی از برادران خودش هم حبسکشیده بودند و او با این اتفاقات آشنا بود.»
اصغر در طول این سالها بیش از پیش در اعتیاد غرق شد تا اینکه صاحب کامیونی که او رانندهاش بود، خودرو را از وی گرفت. متهم بعد از آن شغل ثابتی نداشت و فقط هر از گاهی برای افراد مختلف رانندگی میکرد. او میگوید: «از همان موقع بود که به فکرم رسید خردهفروشی مواد انجام بدهم. البته دفعه دوم که دستگیر شدم، ربطی به مواد نداشت. با یک نفر دعوایم شد. او و دوستانش چند نفری سرم ریختند و من هم چاقو کشیدم. خلاصه اینکه کار به پاسگاه کشید و مرا به زندان انداختند.»
متهم بعد از آزادی باز هم به خردهفروشی موادمخدر ادامه داد تا اینکه چندی قبل دوباره دستگیر شد. او میگوید: «من الان پدر سه بچه هستم و از اینکه مرتب به زندان بروم، احساس بدی دارم. اینبار میخواهم توبه کنم و بعد از آزادی دیگر سراغ کار خلاف نروم. همه این اتفاقها تقصیر خانوادهام است. من هیچوقت خانواده درست و حسابی نداشتم و به همین دلیل هم خلافکار شدم.»/ ضمیمه تپش
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد