حکمت ستون روزنامه خندان، در این است که طنز همه روزنامه های کشور را جمع کنیم و در جام جم آنلاین برسانیم به دست تان تا هر صبح، دستکم در اینترنت گردی روزانه، لبخندی روی لب تان بنشیند.
کیهان: مرز (گفت و شنود)
گفت: روز دوشنبه یکی از مسئولان وزارت خارجه اعلام کرد «با مقامات انگلیس برای افزایش سطح روابط توافق کردیم و کارها به خوبی پیش میرود.»
گفتم: ولی یک روز بعد یعنی روز سهشنبه، وزارت دارایی انگلیس اسامی 15 مقام سابق و کنونی ایران را به لیست تحریمها اضافه کرد!
گفت: یعنی منظور این مسئول وزارت خارجه آن است که «کارها اینجوری دارد به خوبی پیش میرود؟!»
گفتم: چه عرض کنم، شخصی برای معالجه درد عضلانی در پاهای خود به دکتر مراجعه کرده و پزشک به او گفت؛ باید روزی 5 کیلومتر راه برود. طرف بعد از سه ماه به دکتر زنگ زد. دکتر پرسید؛ کجایی چرا دیگر مراجعه نکردی؟ و او در پاسخ گفت؛ مطابق دستور شما روزی 5 کیلومتر راه رفتهام و حالا به لب مرز رسیدهام! ادامه بدهم یا برگردم!
سیاست روز: آیا یارانه بگیری کار خوبی است؟!
معاون رییسجمهور: برای انصرافدهندگان از یارانه نقدی امتیازات ویژهای در نظر گرفته شده است.
به نظر شما برای انصرافدهندگان از دریافت یارانه کدام یک از موارد زیر به عنوان امتیاز ویژه تعلق میگیرد؟
الف) هفتهای یک کارت «آفرین، صد آفرین، هزار و سیصد آفرین، انصرافی خوب و نازنین، فرشته روی زمین» در صف صبحگاه به آنان اهدا میشود.
ب) یک خروس قندی با طعم یارانه.
ج) یک تیشرت چینی با دو امضای آقای معاون و کریم باقری!
د) کارت ویژه «برو بابا دلت خوش است»
ایضا همان معاون: نمیخواهیم در اجرای گام دوم هدفمندی یارانهها به گونهای اقدام کنیم که در نهایت به کسری و چاپ اسکناس و افزایش تورم بینجامد.
با توجه به این اظهار نظرفوق، کلام کدام یک از شخصیتهای زیر را تایید میکنید؟
الف) ارسطو عامل – بازیگر سریال پایتخت- : آیا کسری بودجه کار خوبی است؟ آیا چاپ اسکناس کار خوبی است؟ آیا افزایش تورم کار خوبی است؟
ب) کلاه قرمزی: اکشال نداره! اکشال نداره! اسکناس چاپ کنید چون من انصراف بده نیستم.
ج) دختر همسایه: جیغ بلند و دست و هوراااااااااااااااااااا!
د) جیگر: حالا که اینجوریه انصراف میدم... انصراف میدم ... انصراف میدم!
باز هم آقای معاون: از شهریورماه تاکنون تورم از ۴۳ درصد به ۳۲ درصد کاهش یافته، در حالی که پیشبینی ما ۳۳ درصد بود.
به نظر شما ایشان با کدام یک از دستگاهها و ابزارهای زیر «تورم» را با این دقت اندازهگیری کرده است؟
الف) فاز متر
ب) فشار سنج
ج) تردمیل
د) سشوار برقی
نقطه چین زیر را پر کنید.
از این پس فردی که برای دریافت تسهیلات مراجعه میکند از او پرسیده میشود که آیا ...... است یا خیر؟
الف) دزد بی همه چیز
ب) اختلاسگر بیوجدان
ج) کلاهبردار مال مردمخور
د) یارانهبگیر
شرق: آش دوغ
شغل ما هم از آن شغلهاست که یکروزهاییش پر از غم و درد است. مثلا دیروز صبح زنگ زدند و با یک صدای نتراشیده و نخراشیدهای گفتند: «بیا شمال. زندان.»
گفتم: «ایبابا. همه میروند شمال عشق و حال. شما میگویی بیا شمال، فراق و ضدحال؟»
همین است دیگر. مثل همان بابایی که از بس بدشانس بود وقتی میرفت دریا، همیشه آب قطع میشد و آب قحط. برای همین همیشه با خودش یک آفتابه آب میبرد دریا، که تشنه از لب چشمه برنگردد.
خلاصه، صدای نتراشیده و نخراشیده گفت: «شما فردا صبح بیا شمال، زندان. منتها نیا که بمانی. بیا که ببری.»
گفتم: «بیایم که ببرم؟ چی را ببرم؟»
صدا گفت: «جنازه را.»
آقا ما را میگویی، یکهو بغض کردم و متاثر شدم و دوتا گولی اشک از چشمهام افتاد. گفتم: «جریان چیست؟»
صدا گفت: «اعدام. یکجوانی زده یکی را چندسال پیش کشته. الان میخواهند اعدامش کنند.» و به نقل از ایسنا توضیح داد که «سال 86، چهارشنبهبازار شهرستان نور از توابع استان مازندران، شاهد نزاع خیابانیای بود که منجر به قتل «ع.ح» نوجوان ۱۷ساله شد.»
آقا ما را میگویی، فرمان آمبولانس را پیچاندم و انداختم جاده چالوس و به پهنای 2 گیگابایت (بدون محدودیت دانلود) اشک میریختم. زاری میزدمها. شیشه را کشیده بودم پایین و همایون را زیاد کرده بودم که میگفت «چرا رفتی؟ چرا رفتی؟ چرا رفتی؟» و داد میزدم «آخر اینهمه آمبولانس. چرا من؟ چرا من؟» گولی اشک بود که هقهق میآمد پایین.
«بابا من فقط قرار بود مسوولان را سوار کنم. نه اینکه جنازه ببرم قبرستان...» و گولیگولی اشک هوقهوق میآمد پایین «اصلا زنگ میزنم استعفا میدهم...» گولیگولی اشک فینفین میآمد پایین و میرفت بالا گولی اشک هووووش هوووش میآمد پایین «خب بابا من از لحاظ حقوقی کار ندارم... خودم را هم جای خانواده مقتول نمیتوانم بگذارم... ولی خب چرا من باید بیایم بالا سر مراسم اعدام؟» اوهوق اوهوق گریه میکردم «بابا من اصلا با اینها که میآیند مراسم اعدام تماشا کنند، انگار رفتند استادیوم فوتبال ببینند و حین تماشای مراسم اعدام تخمه میشکنند و سوت و هورا میکشند، مشکل دارم...» و گریه بود که هاقوهوق بند نمیآمد.
صبح بود که رسیدم شمال. جماعت جمع شده بودند به تماشا. گویا دیر رسیده بودم و پاهام بیدبید میلرزید که الان نکند اعدامش کنند یا نکند اعدامش کرده باشند. آدم در این لحظات کل زندگیاش را مرور میکند.
من خیلی سریع مرور کردم و کلی مجبور شدم زندگیام را بزنم جلو، چون از مرورش خجالت میکشیدم.
خلاصه نگران و بیدبیدلرزان یکهو دیدم کنار چوبه دار، مادر مقتول زد زیر گوش قاتل. چی؟ میخواستم فریاد بزنم «این بنده خدا خودش، خودش را زده، شما دیگر چرا میزنیش؟» که دیدم مادر مرحوم عبدالله، گفت بلال را میبخشد و از قصاص چشم میپوشد.از اینجا بهبعد، همه با هم مهربان شدند.
باز هم اشک به پهنای شش گیگابایت (بدون محدودیت دانلود) روی صورتم روان بود. مهربانی توی هوای شمال پر شده بود.
بخشایش شبیه گردهافشانی گلها در بهار، بویش کل شهر را پر کرده بود و روی جان و دل مردم تاثیر میگذاشت. بخشیدن جان یک انسان و فرصت زندگی دوباره به او، جان انسانهای بسیاری را دوباره زنده کرده بود.
آمبولانس را روشن کردم که خالی برگردم تهران. خوشحال بودم. خیلی خوشحال. که دیدم فرشته مرگ کنار دریا ایستاده و به افق چشم دوخته. رفتم سمتش، بوق زدم و گفتم «میروم تهران، اگر کار نداری بیا؟»
فرشته مرگ گفت: «نه. امروز خیلی خوشحالم. آمده بودم از یک انسان جان بگیرم و الان خودم جان گرفتم و به انسانیت امیدوار شدم دوباره.» و سوار آمبولانس شد و جلو نشست و تا تهران گل گفتیم و شنفتیم و جای شما خالی سر راه هم ایستادیم و آش دوغ خوردیم.
آرمان: دیازپام آخر
به هرحال انسان است دیگر، گاهی اوقات سعی میکند عادتهای بد خود را کنار بگذارد و روی به عادتهای جدید بیاورد (پس چی؟! توقع ندارید که بنده عرض چند ماه کلا اصلاح شوم که!) از آنجایی که ما اگر در هر زمینهای صاحب تجربه نباشیم، در امر بیپولی و دیازپام خوری شدیدا دارای کوله باری از تجربه هستیم، به شما عزیزان توصیه میکنیم که اصلا سمت این قرصهای خواب نروید، چون نه تنها به شما کمک نمیکنند، بلکه دردی میشوند اضافه بر دردهای متداولی که دارید، به همین دلیل بنده تصمیم گرفتم که از همین فردا دیگر دیازپام نخورم و مانند انسانهای عادی زندگی کنم، سر کار بروم و در کنار نوشتن، لقمه نانی هم سر سفره ببرم.
تصمیم به تغییر ستون طنز از قبل از عید به مخ بنده رسوخ کرده بود منتهی از آنجایی که تغییر قالب ستون طنز از پیدا کردن همسر هم سختتر است باعث شد که این تغییر کمی طول بکشد و به سال جدید هم نفوذ کند.
البته همین امشب موضوع برای خواب دیدن فراوان بود و همچنان باید تشکر کنیم که برخی از دوستان تا آخرین لحظه دست از حمایت از ستون خودشان بر نداشتند و بر ملا کردند که برخی از دیپلماتها با دیپلماتهای دیگر حرفهای خصوصی رد و بدل میکنند و یکدیگر را با اسم کوچک صدا میزنند و به طور مثال یکدیگر را که میبینند، یکی از طرفین میگوید «وندی!!!!!!!!!!» و آنطرف هم جواب میدهد «جواد!!!!!!!» یا یک سری از دوستان کمپینی راه اندازی کردهاند که «بله به یارانه» نام دارد و ما توصیه میکنیم قبل از عضویت در این کمپین حتما در دو کمپین «یارانه رفته گل بچینه» و «یارانه رفته گلاب بیاره» هم عضو شوند تا به خوبی و خوشی یک عمر با یکدیگر زندگی کنند.
در این شب آخر سوژه زیاد داشتیم که حیف دیگر نمیشود حتی خواب دید، چون با خبر شدیم هنرمندان محترم کشور، بیخیال فعالیت هنری شدهاند و در شاخه عفو عمومی برای قاتلان فعالیت میکنند و باشد با حضور این عزیزان دیگر هیچ قاتلی در بند نباشد.
عرض میکنم که موضوع برای خواب دیدن فراوان است، چه کنم که بسته پایم؟ چون مسعود ده نمکی هم از دنیای سینما خداحافظی کرد و با این خبر، سینمای فرانسه، جشنواره کن و برلین سه روز عزای عمومی اعلام کردند، به هرحال این آخرین دیازپامی بود که ما بالا میاندازیم، باشد که مورد اقبال واقع شده باشد، والسلام!
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد