عملیاتی بینالمللی برای پیدا کردن این هواپیما توسط بیش از 26 کشور در جریان است و گفته میشود این عملیات، بزرگترین عملیات جستجو در تاریخ به شمار میآید.
اما این که چطور داستان ناپدیدشدن این هواپیما بستری برای گمانهزنیهای رازورزانه شده و پای رمالی و جنگیری هم به میان آمده موضوعی است که از زوایای مختلفی میتواند مورد بررسی قرار گیرد. میشود همه چیز را به دولت مالزی ربط داد چنان که خانواده مفقودان هواپیما بخصوص چینیها که بیشترین مسافر را در این پرواز داشتهاند معتقدند مالزی از بیان حقیقت طفره رفته و سعی در لاپوشانی اهمال خود در تأمین امنیت این پرواز دارد. میشود ماجرای دو ایرانی مهاجر حاضر در این هواپیما و غیرقانونی بودن گذرنامهشان را مرکز توجه قرار داد و به زور ربطش داد به تروریسم؛ که پاسخ کلیشهای غربیها در مواجهه با هر رویداد نامنتظری است. میشود هم ماجرا را رسانهای دید و حواشی پررنگتر از متن این واقعه را ساخته و پرداخته فرصتطلبی رسانههایی دانست که اولویت نخست را همیشه به جنجال و حاشیه میدهند و جلب نظر مخاطب برایشان مهمتر از بیان واقعیت است و از همین روست که معروفیت، مشهوریت و محبوبیت را جزو ارزشهای خبری اصلی به حساب میآورند.
اما زاویه دید کلیتری هم هست که میتواند همه این گمانهها و همچنین گزینههای محتمل دیگر را شامل بشود؛ اینکه بگوییم مشکل، نیاز امروزی مخاطب است که نشأت گرفته از سردرگمی او میان فهم و وهم است. ما امروز در جهان، پاسخهای بیپرسش علم و پرسشهای بیپاسخ فلسفه، دین و آیینهای خرافی به سر میبریم. علوم مدعی شناخت هستند با تکیه بر عینیات و امور دسترسپذیر، فلسفه، دین و حتی خرافه هم مدعی شناخت هستند، ولی با تکیه بر ذهنیات و امور انتزاعی که از دسترس حواس پنجگانه خارج است. انسان امروز حیران است میان دید محدود و صرفا پیشپای علم و پاسخهای قطعی ولی ابطال پذیرش یا ژرفای وسیع دریافتهای فلسفی که سراسر اما و اگرند، یا نگرشهای دینی که از جهانی دیگر سخن میگویند یا آیینهای خرافی که به پیشگویی، کفبینی، جادو و جنبل تکیه دارند. انسان امروز تشنه است و آب میخواهد، ولی چون شب است و نوری نیست که تشخیص را ممکن کند، هر مایعی میتواند آب تلقی شود، حتی شوکران.
اگر مثلث برمودا بهانه نگارش این همه کتاب و این اندازه توجه عمومی شده و اگر سریال «گمشده/ Lost » آن همه مخاطب مییابد و دربارهاش حتی کتاب منتشر میشود، پس تعجبی ندارد اگر هواپیمای ناپدید شده مالزی هم بستر این رازپردازیهای گوناگون بشود و سیاستمداران، فرصتطلبان و سوداگران نام و مقام را هم بر موج خروشان خود سوار کند. در دنیایی که از فرط پاسخگویی عجولانه به هر چرا و آیا، علوم و رهیافتهای مادی نزد عموم از عیار افتاده، بشر تشنه معنویت است، اما کدام معنویت؟ نمیداند. فقط میداند اسطوره و راز و خرافه به آن نزدیکتر است تا واقعیتی که به چشم دیدنی است و در این میان، ادیان از همه مغفولترند چون بر سعادت تکیه دارند و بر اخلاق، نه بر مدعای توضیح و تشریح هر رویداد گذشته، حال و آینده.
تشنگی مردم این عصر و عطشی که نسبت به حقیقت و معنا به جای واقعیت و ماده دارند، هم میتواند مقدمه شناخت باشد، هم موجب گمراهی و این بستگی کامل دارد به عملکرد سردمداران معنویت اصیل یعنی معنویت دینی در پاسخ درخور به نیازهای فطری آنها. درخور یعنی بجا و بهاندازه. نه کمتر که شک بزاید و نه بیشتر که تعصب بسازد. دین ساحتی از معنویت است که سر ستیز با عقل و رهیافتهای علمی ندارد. برنامه سعادت است و آرمانش تحصیل ذکر است، نه تعطیل فکر. پس حساب دین به روشنی از حساب خرافه جداست چنان که فیلسوف نام آشنای غربی، لودویگ ویتگنشتاین هم در این عبارت به آن تصریح کرده است:
«باور دینی و خرافات یکسر متفاوتند. یکی از وحشت برمیخیزد و گونهای علم غلط است، دیگری در حکم اعتماد است.» (گزین گویههای ویتگنشتاین، ترجمه امید مهرگان)
اما این اعتماد که باور دینی را تشکیل میدهد قرار نیست جای واقعبینی را بگیرد و راه را بر خرافه باز کند. ماجرای گمشدن بوئینگ 777 مالزی به وضوح نمونه بارز وحشتی است که موجب ایجاد علم غلط میشود یا به تعبیر بهتر جهلی که علم فرض شده است. خرافه، روی آوردن به ماوراء و عالم غیب است، ولی نه برای کشف نامکشوفات عالم واقع، که برای فرار از واقعیت و پناه جستن در آغوش دروغی که بناست خلأهای واقعیت را بپوشاند و آن را معنادار و عبرتآموز یا دستکم زیبا و تحملپذیر جلوه بدهد. خرافه، تسکین است. تسکین درد حاصل از بیجوابی و فقدان پاسخ، یا تسکین درد حاصل از زشتی واقعیت و تحملناپذیری آن. وقتی پیشگوی مالزیایی، ماهاگورو ابراهیم ادعا میکند هواپیما را جنها ربودهاند و او میتواند از بامبو و قلاب ماهیگیری برای شناسایی موقعیت هواپیما استفاده کند یا وقتی پیشگوی کویتی، سلوی مطیری میگوید از نوعی کرامت برخوردار است و با ارسال پیامی خطاب به دولت انگلستان میگوید: «این فرصتی برای کشف تواناییهای من است و من میتوانم هواپیما را بیابم»، این ادعاها هرچقدر هم بیاساس باشد برای خانواده قربانیان یا هر شخص دیگر علاقهمند به سرنوشت مسافران، یک امکان است و دریچه امید. پس نمیتوانند اعتنا نکنند. چه این که «الغریق یتشبث بکل حشیش» یعنی کسی که در حال غرقشدن است به هر علف هرزی برای نجات، چنگ میزند.
خرافه همیشه جایی شروع میشود که تکاپوی علمی و عملی بینتیجه میماند، اما این تنها یک شروع ساده است. چیزی که به خرافه دامن میزند و مانع میشود دروغ بودنش احراز گردد، آن درصد اندکی از تلاقیات و همزمانیهای حاکم بر روابط پدیدههاست که نوعی نظام علّی و معلولی موهوم میسازد، ولی اهمیتی ندارد که درصد تحقق چه اندازه است. فقط کافی است یک بار همزمانی اتفاق بیفتد تا انسان درمانده و مستأصلی که از همه جا بریده و قبله حاجاتش را در خرافه دیده، ایمان بیاورد به دروغی که برای او راهگشاتر از هر واقعیتی بوده است و همین یک بار ایمان آوردن کافی است برای یک عمر وا پس ماندن؛ چراکه به گفته فرانتس کافکا: «کافی است یکبار شیطان را به درون خویش راه دهیم تا شیطان دیگر هیچوقت از ما نخواهد به او اعتقاد داشته باشیم.» (کلمات قصار کافکا، شماره 28، ترجمه سیاوش جمادی)
آزاد جعفری / جام جم
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگو با امین شفیعی، دبیر جشنواره «امضای کری تضمین است» بررسی شد