قبلا تمام این راه را با جماعتی از شاعران سوری و موسی بیدج و هادی سعیدی کیاسری طی کردهام در حدود بیست و اندی سال قبل.
در آن سفر جشنواره شعری برپا شده بود در لاذقیه و تمام شاعران بزرگ سوری حضور داشتند و ما سه شاعر ایرانی را هم که در همان زمان در دمشق بودیم به این جشنواره دعوت کرده بودند.
در آن سفر تمام هم و غم شاعران سوری در راه لاذقیه این بود که کدامشان اولین شاعری خواهند بود که شعرخوانی را افتتاح میکنند.
رقابت عجیبی بینشان بود، همان رقابتی که گاه به صورت پنهان در جماعت شاعران ما نیز هست.
صبح که میآمدیم در سر میز صبحانه باز همان برادر پاکستانی صلحطلب را دیدم و باز طبق معمول با همان صدای بلند و صمیمی داد میزد: عالی ریضا... عالی ریضا... میآید مینشیند کنارمان و راجع به اشعارم صحبت میکند. دیشب کارت ویزیتم را که به دو زبان فارسی و انگلیسی بود به او دادم و گویا همان دیشب مرا در اینترنت جستجو کرده و به اندکی از فراوان ارزش وجودی ادبی من پی برده و مدام میگوید وری گود، وری گود! میخواهد مرا به بندر کراچی دعوت کند.
میگویم من تازه کراچی بودم. یادش به خیر در کراچی، همین چند ماه پیش برای شعرخوانی و سخنرانی دعوت شده بودیم و دو تا ماشین مسلح ما را اسکورت میکردند. امروز هم در سوریه همان دو ماشین اسکورت ادبی موجودند.
در سر میز صبحانه بدم نمیآید سر به سر سولومون یا همان برادر سیاهپوست بوکسور بگذارم. میآید و در میز کنارم مینشیند. دو تا تخممرغ آبپز آورده که نوش جان کند و من هم که همان یک تخممرغ آبپزم را نتوانستهام بخورم، میگذارم توی بشقاب سولومون و میگویم گوش کن سولومون! اگر دیروز دو تا تخممرغ خوردی امروز حتما سه تا بخور و فردا چهار تا و هر روز یکی اضافه کن تا چهلتا که برای بوکس تو خوب است.
میخندد و تخممرغ آبپزم را برمیگرداند. سولومون خیلی شبیه محمدعلی کلی بود، با هیکلی تقریبا نصف کلی و بسیار ورزیده و به گمانم دو برابر او فرز و زرنگ. مانده بودم یک بوکسور سیاهپوست چه رابطهای با هیات صلح میتواند داشته باشد. بعدها فهمیدم که کار سولومون یک کار شدیدا تبلیغاتی است.
او بیشتر سراغ بچههای جنگ میرفت و با پدر اسمیت کشیش ـ یا همان به قول خودم کشیک ـ مسابقه میداد. یک مسابقه نمایشی با کیسه بوکسهای واقعی. بعدها دانستم که سولومون از مریدان پدر اسمیت است.
ایضا فهمیدم که سولومون همان سلیمان خودمان است و باز فهمیدم که در فرودگاه خودمان یک برادر انقلابیای مثل خود من سه ساعتی طفلک سولومون را معطل کرده بود و میخواست بفهمد که یک سیاهپوست آفریقایی در میان جماعت صلحدوستی که بیشترشان از استرالیا و شبه قاره آمده بودند، چه میکند.
دکتر علیرضا قزوه - شاعر
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد