کشیش بزرگ کلیسا پیرمردی بود با صدایی رسا و مویی سفید و عجیبتر از همه نظم صوت و میکروفنهای کلیسا بود که صداها را بسیار تا بسیار خوب انعکاس میداد و تا لحظاتی یادمان رفته بود که در یک کشور جنگزده هستیم.
عکس بسیاری از کشیشها و اسقفهای قدیم را دور تا دور کلیسا زده بودند و نقاشیهای زیبا و معماری زیباتر کلیسا فضای کمی تا قسمتی معنوی ایجاد کرده بود. از همه جالبتر آن که در این کلیسا از روحانیون مسلمان هم دعوت کردند تا برای ایجاد صلح و آرامش در سوریه دعا کنند و جناب زائری، روحانی کاروان ما هم آیاتی از سوره مریم را همراه با دعا برای حضار خواند.
از جمله نکات قابل تامل ترجمه همزمان ناصرفیض بود که سخنان آقای زائری را با تحریفات بسیار برایمان ترجمه میکرد. یک جا ترجمه من درآوردیاش از سوره مریم این بود که خدا به مریم میگفت مریم حجابت را رعایت کن.
جای دیگر هم بحث زدن ریش و دستورات قرآن بود که ناصر میگفت و لاتحزن یعنی ریشت را از ته نزن! خلاصه با همه نمکی که این حرفهایش داشت و نیت البته پاک و زلالش، برخی دوستان مومنتر ما یک جوری به ناصر حالی کردند که ناصر جان شوخی با همه چیز آری، اما با آیات قرآن خیر و باید جدی برخورد کرد.
او هم که بچه حرف گوش کنی بود، فوری تسلیم شد. آمدیم بیرون کلیسا که سوار ماشین شویم و برگردیم که حاجیآقا زائری میگفت، راستی ما خداحافظی نکردیم، میگفت من میروم با کشیش خداحافظی کنم. در دلم گفتم انشاءالله در آن دنیا با همین کشیشها محشور شوی.
برای ناهار مهمان سفیر جمهوری اسلامی بودیم. در نزدیکیهای سفارت در محل کاخ جوانان دمشق برنامه ناهار را تدارک دیده بودند.
جای باصفا و زیبایی بود و جالب آن که هر چند دقیقه صدای مهیب انفجاری میآمد و با این حال تعداد زیادی از جوانان و زنها و مردها برای صرف غذا و گذراندن اوقات فراغت و کشیدن قلیان به اینجا آمده بودند.
میزهای غذای ما را کنار استخر زیبایی پر از آب زلال چیده بودند. ناصر فیض همان اول کار یک عکسی از استخر گرفت و باز فرستاد برای دخترش در اینترنت و زیرش نوشت: استخر پر از اسید داعش. میخواستند اینجا ما را در حوض اسید بیندازند که به خیر گذشت. ناهار باآبرویی دادند. مخصوصا ماهیهایش با آن سس مخصوص و کبهها و دیگر فطایرش که میشود به عبارتی همان نانهای عربی حسابی خوب و به یادماندنی بود. سفیر هم آمد و با همه خوش و بش کرد. حبیبی را هم دیدیم. چند بار رفتم از مراسم، بخصوص از صداهای انفجار و خمپارههایی که به گوش میرسید، فیلم بگیرم همین که دوربین را روشن میکردم صدای خمپارهها قطع میشد و تا خاموش میکردم صدای انفجارها بلند میشد. بعد از ناهار آماده شدیم به زیارت حضرت سیدهزینب(س) برویم.
دکتر علیرضا قزوه - شاعر
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد