«ناقوسها برای چین به صدا در میآیند» بیش از آن که به دلیل متن نمایشنامه قوام نایافتهاش و یا احیانا دیالوگنویسی نهچندان بدیع و موقعیتسازی کهنه و به دور از کلیشهاش قابل بررسی و دلبستگی باشد، بر پایه بده بستانهای گهگاهی میان بازیگرانش و خوشذوقیهای لحظهای گروه موسیقی زنده اثر و البته شیوه بهرهگیری از لوازم صحنه و طراحی صحنه قابل بررسی است، اما رگه مهمی که در میان سیر کلیشهای نمایشنامه قابل جستجو است، انتخاب عنوان این کار و رگه داستانی غلیظ آن است.
در واقع نمایشنامه «ناقوسها برای چین به صدا در میآیند» از معنا و مفهوم چینی بودن به مثابه قلابی و کم دوام بودن هر محصول یا معنایی، بهره برده است. در دنیای این نمایشنامه تمام روابط بودنها و نبودنها، داشتنها و نداشتنها و البته قد کشیدنها و نکشیدنها و بزرگ شدنها و نشدنها همگی چینی و بیاصالت است. در دنیای بیاصالت و چینی نمایشنامه «ناقوسها برای چین به صدا در میآیند» ردپایی از قانون و عدالت دیده نمیشود و هر آنچه هست در اختیار دغلبازان و کلاشان است.
در دنیای چینی «ناقوسها...» چیزی با عنوان قاعده یا مسیر مشخص برای زندگی درست و بهره بردن از عدالت و حتی قرار گرفتن هر کس و هر چیز در جای مشخص خودش وجود ندارد. دستیابی به قدرت و ثروت و اساس رسیدن به نتیجه و هدف در دنیای چینی اثر بههیچ عنوان بر مبنای اخلاق و هنجارهای پذیرفتهشده بشری نیست. همه چیز در دنیای این نمایش بر این اصل استوار است که هر روشی که رسیدن به نتیجه را باعث شود، پذیرفتنی است حتی اگر به قیمت نابودی و زجر و فلاکت دیگران تمام شود، فروختن فرزند و کناره گرفتن از اجرای عدالت و سپردن فرزند به دست سیاهچالها برای حفظ قدرت و با این توجیه که اگر من برای اجرای عدالت گام بردارم ممکن است این حس ایجاد شود که از قدرت سوءاستفاده کردهام و...
فروختن فرزند، زیر پا گذاشتن علنی اخلاق، کشتن دیگران برای دستیابی به ثروت و مکنت، خرید و فروش عدالت و تصمیمگیری بر مبنای تمایلات غریزی همه با هدف رسیدن به قدرت جان مایه اصلی نمایش «ناقوسها...» را شکل داده است. به بیان موجزتر باید گفت در دنیای نمایشنامه «ناقوسها برای چین به صدا در میآیند» این رفتار و منش و تفکر چینی به مثابه امری بیاصل و نسب، دم دستی و بیدوام به صدا درمیآید و تنها راه رسیدن به شرایط بهتر و مراتب بالاتر، همراه و همسوشدن با این منش فکری و رفتاری است.
یکی از وجوه به نسبت جذاب و خلاقانه اثر بهرهگیری از حداقل مواد صحنه برای خلق موقعیتهای نمایشی است. دستمایه قرار دادن یک گاری به عنوان تمام آنچه بناست برهههای مختلف زمانی و نمایشی را ترسیم کند، به خودی خود ایده پرکششی است، اما شکل اجرا و شیوه بهرهگیری از لوازم صحنه اندکی خامدستانه و نهچندان اصیل مینماید. یکی از وجوه مثبت نمایش شیوه چینش و طراحی صحنه و بهرهگیری از گروه موسیقی زنده در آن است که کمک شایانی به پوشاندن حفرههای بزرگ نمایشنامه اثر و ایجاد رضایت حداقلی در مخاطب میکند. در این میان حتما میتوان به شیوه استفاده از برخی لوازم صحنه (چوب نی) در اثر در مقام شخصیت، موقعیت و ابزار صحنه اشاره کرد که در نوع خود ایده همراهی برانگیزی است.
از منظری دیگر باید گفت «ناقوسها...» در قیاس با آثار کمیاب و قابل قبول تئاتر ایرانی اثری چینی (نهچندان اصل و اصیل) تلقی میشود که در میان تمام کلیشههایش بازی ساعیانه آنا نعمتی برای خوب بودن روی صحنه و یا اجرای بسیار پختهتر از پیش فرزین محدث و همنشینی این همه با حضور سیامک صفری قابل اعتنا مینماید. تماشای این اثر برای مخالفان چینیشدن همه جا و همه چیز و همه کس خالی از لطف نیست و شاید پوزخند تلخی روی لبهای مخاطب بنشاند.
محمدرضا مقدسیان / جامجم
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد