خراسان:داعش نسخه جدید براندازی
«داعش نسخه جدید براندازی»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم محمدجعفر قنادباشی است که ر آن میخوانید؛چشم انداز بحران عراق به کجا می انجامد؟ برای پاسخ به این سوال باید از چند دیدگاه پیدایش داعش را بررسی کرد. نخست این که گروه داعش کپی برداری از طالبان و القاعده است که دنیای غرب در پاکستان و افغانستان به منظور برخورد با روسیه و شوروی سابق ایجاد کرد. غرب بدون این که از نیروهای خودش برای برخورد با شوروی سابق هزینه کند از جیب عربستان و با نیروهای افغانی و پاکستانی نیروی قوی علیه شوروی سابق ساخت. همان داستان در سوریه و عراق در حال تکرار شدن علیه خط مقاومت است. این جریان خط مقاومت را که قدرت آینده منطقه است هدف قرار داده که هزینه های آن را عربستان با همان ویژگی نیروهای طالبانی تأمین می کند.
در تحلیل دوم شاهد هستیم که این درگیری ها بعد از انتخابات سوریه و عراق آغاز شد. به عبارت دیگر زمانی که جریان افراط نشانه های باخت را در منطقه احساس کردو پس از آن که متوجه شد مردم سوریه از انتخابات استقبال کرده و در عراق نیز مردم به نوری المالکی رأی دادند وارد عرصه اقدامات افراطی شد. و اما سومین تحلیل که مبتنی بر دو دیدگاه قبلی است؛ برخی معتقدند اگر نگاهی به پانزده سال گذشته داشته باشیم می بینیم که دنیای غرب زمانی که در انتخابات های مختلف کشورها بازنده می شد از شیوه انقلاب های رنگین بهره می برد.
این انقلاب ها برخاسته از اقلیت بازنده است. این گروه با حضور بدون خشونت خود در سطح شهرها به آرامی مراکز حساس دولتی - سیاسی را تسخیر می کردند و بدین ترتیب وارد عرصه براندازی می شدند. اما عرصه اوکراین پایان این شیوه بود. یعنی اقلیت این بار دست به خشونت زدند و به شیوه انقلاب رنگی پایان دادند. هم اکنون به نوعی این موضوع در صحنه عراق در حال تکرار شدن است. براین اساس صحنه گردانانی که بازنده انتخابات بودند وارد عرصه انقلاب رنگین نشدند بلکه با استفاده از سلاح و حمایت مالی و لجستیکی برخی از کشورهای منطقه و گروه های افراطی درون عراق، بحران این کشور را رقم زدند.
اما در باره این که نحوه و میزان تأثیر این گروه بر خط مقاومت شامل ایران ،عراق ،سوریه و حزب ا... چگونه خواهد بود باید به این سخن شیخ حسن نصرا... اشاره کرد که گفت: «اگر داعش در سوریه شکست نخورده بود الان در لبنان بود.» بنابراین داعش به دلیل شکستی که در سوریه متحمل شد از فضای به هم ریخته در عراق سوء استفاده کرده و خود را بروز داده و بعثی های ضعیف و سکولار عراق را به کار گرفته است به همین دلیل این اتحاد پایدار نخواهد بود چرا که بعثی ها سکولار و ضد مذهب هستند و در مقابل داعش به شدت خود را مذهبی نشان می دهد. این تضاد آن ها را در طول زمان از درون از هم خواهد پاشید. بنابراین تحرکات این گروه زمان زیادی دوام نخواهد یافت.داعش در سوریه هم ریشه و نفوذی ندارد بلکه گروه کوچکی است که بعد از کناره گیری امیر قطر از موضوع سوریه با حمایت مالی عربستان و ترغیب ترکیه به حمایت لجستیکی کمی جان گرفت و به خاک عراق عقب نشینی کرد.
در این میان گروه هایی تلاش دارند بر این بحران برچسب شیعه و سنی بزنند در حالی که ما دیدیم علمای اهل سنت به شدت علیه داعش واکنش داشتند و حکم جهاد دادند.این اختلاف افکنی از یک استراتژی بسیار قدیمی ادامه دار استعمار نشأت می گیرد. هر چه اسلام قدرتمند شود به کارگیری این استراتژی از سوی استعمار پررنگ تر می شود. در حال حاضر هم آن ها احساس می کنند که مرکز ثقل جهان در حال انتقال به شرق و کشورهای اسلامی است. بنابراین غربی ها برای جلوگیری یا کند کردن این انتقال بر این استراتژی اختلاف اندازی خود تکیه کرده اند. اما نکته مهم این است که هوشیاری جهان اسلام به این گروه و این جریان اجازه نخواهد داد که پیشرفت کند. همان گونه که ما شاهد شکست طالبان با همه تلاش شان در افغانستان بودیم. از طرف دیگر طالبان نتوانست افکار عمومی را به سمت خود جلب کند و به نظرم این آینده نیز به زودی درباره داعش تکرار خواهد شد. چرا که داعش فاقد جایگاه اجتماعی، فرهنگی و سیاسی قوی در میان مردم هستند.
با این تفاصیل در پاسخ به سوال ابتدایی که بحران عراق به کجا می انجامد ، باید گفت به نظر می رسد آمریکایی ها هیچ علاقه ای به این که بحران عراق موجب التهاب در منطقه شود و در نتیجه آن جریان نفت، بازارها و اقتصاد منطقه را به خطر بیندازد ندارند. اما علاقه دارند که این گروه تروریستی اقدامات نظامی و سیاسی که آمریکایی ها نتوانستند انجام بدهند را پی گیری کنند. ضمن این که نمی خواهند این گروه رشد زیادی پیدا کنند و علاقه مند هم نیستند که تحرکات آن ها متوقف شود. آمریکایی ها می خواهند داعش همچنان به عنوان گیوتینی بالای سر دولت عراق موجب تضعیف خط مقاومت در منطقه که شامل ایران – عراق – سوریه و حزب ا... است باشد و وسیله ای برای فشار به دولت عراق هستند. به همین دلیل به طور قطع اگر داعش بخواهد از خطوط قرمز آمریکایی ها عبور کند به شدت با آن ها برخورد خواهد شد.بنابراین اگرچه این جریان فاقد پایگاه اجتماعی و سیاسی در میان مردم است اما باید دید تاریخ مصرف آن تا چه زمانی برای به وجود آورندگانش به صرفه خواهد بود.
کیهان:طوفانی که آمریکا درو میکند!
«طوفانی که آمریکا درو میکند!»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم جعفر بلوری است که در آن میخوانید؛الف- درباره این که گروه تروریستی و جنایتکار داعش به عنوان یک پادوی بیشخصیت و بیهویت از سوی غرب و رژیم صهیونیستی ساخته و به کارگرفته شده است، آنقدر میتوان نوشت که خسته شد.
این گروه که طی همین چند روز نشان داده در «جنایت» نظیر ندارد، حاصل تنها یکی از سیاستهای استعماری غرب در منطقه است. غرب به رهبری آمریکا سالهاست که برای پیشبرد اهداف استعماری خود در منطقه و جهان، به ویژه در دنیای اسلام تلاش می کند و برای رسیدن به این منظور هزینه، وقت و انرژی بسیار فراوانی نیز صرف کرده است.
در اینکه اسلام هراسی، ایران هراسی، تبلیغ علیه دستور قرآنی جهاد، تفرقه افکنی بین شیعه و برادران اهل سنت، راه اندازی جنگ و خونریزی بین مسلمانان، تضعیف مقاومت، تبلیغ سازش و در یک کلام «مقابله با اسلام ناب محمدی(ص)»- که به دست با کفایت حضرت امام(ره) احیا شد- جزو استراتژیهای نخست غرب است، شکی وجود ندارد. دارد؟
اما وقتی مشاهده میکنیم که نتیجه عملکرد گروه داعش در عراق و سوریه در کنار نحوه موضعگیری رهبران غرب و برخی کشورهای مرتجع عربی میشود همان اهدافی که در بالا شمردیم، آنگاه به این نتیجه «قطعی» میرسیم که، «داعش»-آگاهانه یا از روی جهل- همان راه استعمارگران را در پیش گرفته است؛ با این تفاوت که این بار استعمار به شکل کنترل از راه دور امور را در دست گرفته و اوضاع را به اصطلاح «اداره» میکند. آن هم نه مثل گذشته و با هزینههای خود بلکه از جیب برخی شیوخ عرب. در استعمار فرانو، غرب حتی درآمد نیز کسب میکند. بخوانید:
1- انتشار تصاویر قتل عام گسترده و فجیع مردم در خیابانهای سوریه و عراق آن هم با نام اسلام آیا به نتیجهای جز اسلامهراسی ختم میشود؟!
2- آیا اینکه اینگونه جنایات و بحرانهای امنیتی فقط در کشورهای عضو یا نزدیک به «مقاومت» صورت میگیرد (سوریه و عراق) یا تلاش میشود که صورت بگیرد (لبنان) کاملا اتفاقی است و با هدف تضعیف مقاومت صورت نمیگیرد؟!
3- اینکه در موضع گیریهای رسمی و رسانهای (هم غرب، هم برخی کشورهای مرتجع عربی و هم داعش) گفته میشود، دولت «شیعه» نوری مالکی با جهادگران «سنی» در حال جنگ هستند یا علمای«شیعه و سنی» علیه یکدیگر حکم جهاد دادند و .... آیا هدفی جز ایجاد تفرقه و جنگ مذهبی را دنبال میکند؟
4- اینکه هم مقامات و رسانههای غربی و هم مقامات و رسانههای نزدیک به گروه تروریستی داعش بر روی واژه «جهاد» تمرکز «ویژه»ای کرده و جنایات صورت گرفته را بدون استثناء، در کنار این واژه و به عنوان نتیجه اعتقاد عملی به «جهاد» به مخاطب قالب میکنند، هدفی غیر از این را القا میکند که جهاد مساوی است با جنایت و خونریزی و...؟!
5- روزنامه فرانسوی «اکو»روز دوشنبه 26 خرداد ماه به نقل از «ژان ایو لودریان» وزیر دفاع فرانسه اعلام کرد، این کشور در سال 2013 با افزایش 42 درصدی صادرات سلاح مواجه بوده و از این راه چیزی بالغ بر 6 میلیارد و 700 میلیون یورو سود به جیب زده است. به گفته «لودریان» خاورمیانه در این بین، سهم بزرگی از این بازار را به خود اختصاص داده و پیشبینی میشود، در سال جاری، این رقم باز هم افزایش یابد...
این هم گوشهای از خدمات اقتصادی تروریستهای اجارهای و اوضاع حاکم بر منطقه برای غرب. به عبارتی از استعمار در مدل فرانوی خود کاسبی هم میکند و از این بلبشو میلیاردی به جیب میزند! عربستان امروز به عنوان تامینکننده اصلی تجهیزات جنگی تروریستهای داعش شناخته میشود و این در حالی است که این کشور طبق آمارهای منتشر شده، یکی از بزرگترین مشتریان سلاحهای غربی است! البته نباید این نکته را هم فراموش کرد که غرب در ماجرای سوریه به دلیل اهمیت فوقالعادهای که سرنگونی مقاومت در این کشور برای آنها و رژیم صهیونیستی داشت، میلیاردها دلار سرمایهگذاری کرد که به در بسته خورد و متضرر شد؛ و چه بسا قشونکشی تروریستها از سوریه به عراق مرهون همین شکست باشد.
ب- داعش گروهی است که عملا نشان داده جز زبان «تحجر» نمیفهمد؛ به عبارتی، متحجر تنها چیزی را که نمیفهمد همان زبان منطق و عقل است. اما موضع غرب درباره این متحجرین خود داستانی دارد. غربیها از یک سو نمیتوانند جنایات علنی داعش را محکوم نکنند و از طرفی نمیتوانند از فواید این تکفیریها - البته به زعم خود - هم چشم بپوشند؛ بنابراین در موضعگیریهای رسمی خود، ضمن محکوم کردن جنایات داعش، گریزی هم به دولت نوری مالکی زده و وی را متهم به اجرای سیاستهای تفرقهافکنانه میکنند. آنها چندین بار از مالکی خواستهاند با مذاکره و منطق اختلافات خود را با مخالفان! (بخوانید داعش) حل و فصل کند.
کاخ سفید بارها اعلام کرده، اینکه تکفیریهای زبان نفهم در حال سلاخی کردن مردم (مسلمان و غیر مسلمان) و تجاوز به زنان آنهاست، به این دلیل است که نوری مالکی نتوانسته اختلافات قومی مذهبی را در این کشور حل و فصل کند!
این در حالی است که اولا، تمام عشایر و قبایل، مسلمانان اعم از شیعه و سنی و حتی ادیان دیگر مثل مسیحی جزو اهداف و قربانیان این گروه وحشی هستند و از این روی است که میبینیم در کنار ارتش عراق با آنها میجنگند؛ ثانیا، بسیاری از اعضای این گروه تروریستی از کشورهای دیگر و حتی از خود اروپا و آمریکا به این کشور آورده شدهاند بنابر این حرف از قوم و مذهب و اختلافات داخلی و چیزی نیست جز نکته انحرافی و البته هدفدار!
این موضعگیریهای هدف دار البته منحصر به آمریکا نمیشود. همین چند روز پیش والاستریت ژورنال از نشست نمایندگان اتحادیه عرب در قاهره نوشت (نشست روز یکشنبه 25 خرداد) و در نهایت به نقل از مقامات رسمی کشورهای عربی ابراز امیدواری کرد، اختلافات داعش با دولت عراق با مذاکره حل شود!
ج- مدتی است مقامات و رسانههای غربی با سوءاستفاده از فضای مربوط به مذاکرات هستهای، از لزوم مذاکره ایران با آمریکا برای حل و فصل بحران حاکم بر عراق میگویند. حتی برخی رسانههای داخلی که خواب آمریکا را می بینند نیز، این فرصت را غنیمت شمرده، در صفحات نخست خود با آب و تاب به این مسئله میپردازند که در این باره نیز باید گفت:
اولا با توجه به مواردی که برشمردیم، منطقی به نظر نمیرسد آمریکاییها لااقل در این برهه زمانی که به خیال خام خود به خدمترسانی داعش در جهت اهداف استعماریشان دلبستهاند، به دنبال حل بحران عراق باشند چرا که به خوبی از فرصتی که امروز به وجود آوردهاند، آگاهند. بنابراین چرا باید این فرصت را از دست بدهند؟
ممکن است عدهای با استناد به کتابهای ترجمه شده غرب بگویند، با توجه به این که خاورمیانه آرام با اهداف آمریکا بیشتر همخوانی دارد، منطق حکم میکند آمریکا به دنبال آرام کردن اوضاع باشد که در پاسخ باید گفت: اگر اینگونه است، این همه تعلل برای چیست؟ آمریکا از بدو شروع بحران اوکراین-که در مقابل بحران عراق چیزی نیست- روسیه را به اتهام کمک کردن به استقلالطلبان اوکراینی تحت فشارهای سیاسی و اقتصادی قرار داده و حتی حاضر شده هزینههای طاقتفرسای احیای جنگ سرد با روسیه را به جان بخرد. پس چرا در عراق با وجود آگاهی قطعی از این که سعودیها در حال حمایت از آدمخواران داعش هستند، اقدامی صورت نمیدهد و این همه تعلل واقعا برای چیست؟!
ثانیا جمهوری اسلامی ایران در دوران ریاست جمهوری آقای محمد خاتمی یکبار تجربه همکاری با آمریکا برای حل بحران مشابه در افغانستان را داشت که بلافاصله پس از این همکاریهای بیسابقه، از سوی دولت بوش محور شرارت خوانده شد. بنابراین بدیهی است که مسئولین محترم کشور فریب سیاستهای آمریکا را نمیخورند و به قول مقام معظم رهبری در برنامهها و نقشههایی که آمریکا طراح آن است، مشارکت نمینمایند.
به نظر میرسد که انتقال تجربیات گرانبها و کمنظیر- و در مواردی بینظیر- ایران اسلامی در مقابله موفق با انواع بحرانها و چالشها به مسئولان و دستاندرکاران دولت عراق میتواند کمک موثری به این کشور مسلمان همسایه برای عبور سربلند از بحران کنونی باشد. تجربیاتی که در سوریه، ائتلاف همهجانبه و پرهزینه کشورهای غربی، عربی و عبری را علیه دولت این کشور به شکست کشاند و «باد»ی را که آمریکا و متحدانش کاشتهاند به طوفانی علیه آنان تبدیل کرد.
جمهوری اسلامی:تحلیل سیاسی هفته
«تحلیل سیاسی هفته»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛حال و هوای نیمه شعبان و جشنهای منتظران در پاسداشت اعتقاد به اصل مهدویت و گرامیداشت میلاد خجسته آخرین ذخیره الهی و منجی عالم حضرت مهدی صاحب الزمان(عج) در این هفته نیز جاری بود ولی بتدریج با افول ماه شعبان، نوای ورود کاروان رمضان به گوش میرسد که مؤمنان را به آماده شدن برای ورود به ضیافت الهی فرا میخواند.
از سویی با سپری شدن آخرین روزهای ماه خرداد، تابستان داغ از راه میرسد و داغی این ماه به واسطه وقوع واقعه جانسوز هفتم تیر و شهادت شهید مظلوم آیتالله بهشتی و 72 تن از یاران باوفای انقلاب توسط منافقین کوردل، داغتر میشود. هفته اول تیر ماه که از دهه اول انقلاب و پس از شهادت رئیس قوه قضائیه به نام هفته قوه قضائیه نامگذاری شده، همواره با برپایی مراسم و برنامههایی همراه است که هدف اولیه آن تاکید بر جایگاه اجرای عدالت و لزوم طهارت مسند قضاوت بوده ولی به مرور زمان به تجلیل این قوه از خود تبدیل شده است بدون آنکه در کنار نقاط قوت، بر ضعفهای موجود هم اشارهای برود و جایگاهی برای بیان مشکلات قضایی مردم در نظر گرفته شود.
جا دارد که قوه قضائیه در این هفته به بررسی واقع بینانه عملکرد خود و انتظارات مردم از دستگاه قضایی و تلاش برای رفع نواقص بپردازد و با ایجاد تحول اساسی، راه را برای رضایتمندی مردم و اجرای عدالت در جامعه فراهم کند.
در هفته جاری پنجمین دور مذاکرات هستهای ایران با گروه 1+5 در وین برای رسیدن به توافق بر سر چارچوب پیشنویس توافق جامع هستهای آغاز شد. هر چند طرفین، جو روزهای اولیه این گفتگوها را که احتمالاً تا جمعه نیز ادامه خواهد یافت مثبت ارزیابی کردهاند ولی عملکرد طرف غربی بویژه آمریکا در مذاکرات ماه گذشته نشان داد که تلاش آنها بیش از آنکه بر دستیابی به توافق و حل جامع مسائل هستهای متمرکز باشد، بر مسائل غیرمرتبط و حاشیهای دور زده و حاکی از نوعی باجخواهی و زیادهطلبی است و آنها همچنان مسائلی فراتر از توافقات اولیه را دنبال میکنند.
تیم مذاکره کننده ایرانی همانگونه که بارها تاکید کرده، آماده است براساس توافقات اولیه وارد مرحله نگارش پیشنویس توافق جامع شود و طبعاً اگر در طرف مقابل صداقت و حسن نیت وجود داشته باشد، دستیابی به توافق، چندان دور از دسترس نیست و میتوان تا یکماه آینده به توافق جامع رسید.
این هفته همچنین در روز 24 خرداد و در نخستین سالروز پیروزی خط اعتدال در انتخابات ریاست جمهوری، شاهد برگزاری مصاحبه مطبوعاتی دکتر حسن روحانی بودیم که در آن رئیسجمهور از اعتماد مردم به برنامههای وی در انتخابات سال گذشته تشکر و قدردانی کرد.
دکتر روحانی سال گذشته در شرایطی به ریاست جمهوری انتخاب شد که جامعه از تدبیر و اعتدال فاصله گرفته بود و تحت تأثیر رویکردها و تصمیمگیریهای دولت سابق، کشور با مشکلات متعدد و گستردهای در عرصههای مختلف رو به رو بود؛ از وضعیت وخیم و بحرانی در اقتصاد گرفته تا قرار گرفتن در موقعیت انزوا در روابط بینالمللی و البته ناامیدی و بیتحرکی گسترده جامعه نسبت به تغییر و تحول در کشور.
با وجود انکارهای مستقیم دولتمردان سابق و حامیان آنها، مردم و بسیاری از سیاستمداران و دلسوزان ایران، متوجه مشکلات اساسی و لزوم ایجاد تغییر برای جلوگیری از افتادن کشور به ورطه بحرانهای شدید شدند و این آگاهی را میتوان نخستین و مهمترین زمینه روی کار آمدن دولت تدبیر و امید دانست.
مردم به درستی درک کردهاند کشوری که در پایان 8 سال دولت گذشته دچار مشکلات بغرنجی چون تورم بالا، رشد اقتصادی منفی، بیکاری گسترده، طرحهای ناتمام، فرهنگ زخمخورده، انزوای جهانی، نارضایتی داخلی و دهها مشکل دیگر شده است، به جای وعدههای دهان پر کن، نیاز به اراده و تصمیمی درست، برپایه عقل، منطق و میانهروی دارد تا از این بحران گذر کند ولی شکست خوردگان انتخابات همچنان به کارشکنیهای خود ادامه داده و سعی دارند اوضاع را به گذشته باز گردانند.
این هفته در صحنه بین المللی، حوادث عراق و اشغال چند منطقه در این کشور توسط "داعش" و جنایات تکان دهندهای که اعضای این گروه مرتکب شدند در صدر رویدادهای خبری جهان قرار داشت. گروه تروریستی "داعش" اوایل هفته با یورش به شمال غرب عراق، شهر "موصل" دومین شهر مهم عراق را اشغال کرد. داعش در سوریه نیز جنایات زیادی را مرتکب شده بود ولی در موصل، قساوت و وحشیگری را به اوج رساند و دست به کشتار جمعی صدها نفر در این شهر زد.
با اینحال، تسلط این گروه چند هزار نفره بر شهر مهمی همچون موصل از ابتدا با شگفتی ناظران مواجه شد و این شائبه که دستهایی از داخل به داعش در اشغال شهر کمک کردهاند بطور قوی وجود داشت. نوری مالکی، نخستوزیر عراق اعلام کرد که بزودی حقایقی را در این باره فاش خواهد کرد مالکی همچنین شماری از فرماندهان ارتش را برکنار نمود.
واقعیت این است که گروه تروریستی داعش بدون حمایت از داخل و خارج عراق امکان چنین اقداماتی را نداشته است و در این میان، عواملی در دولت عراق و همچنین برخی کشورهای عرب منطقه متهم به همدستی با داعش هستند.
تحرکات داعش و پیشرویهای گسترده و سریع این گروه در بخشهایی از عراق بیانگر توطئهای گسترده است که علیه دولت عراق به جریان افتاده است، توطئهای که ابعاد آن میتواند حتی به فراتر از مرزهای عراق نیز برسد. گستردگی ابعاد توطئه جاری اکنون بر جهانیان آشکار شده است و بسیاری از کشورها به تدریج علیه آن موضع میگیرند.
دعوت مرجعیت عراق از مردم برای مقابله با توطئه داعش و استقبال گسترده مردم عراق از این دعوت، همزمان با آغاز عملیات ارتش توانسته است پیشروی داعش را متوقف سازد و بخشی از مناطق اشغال شده نیز بازپس گرفته شده است، با اینحال این یک واقعیت است که مقابله با داعش، با عقبه قدرتمندی که از این گروه حمایت میکند نیازمند اجماع و اقدام ملی و بینالمللی است و درصورت کوتاهی، آتش فتنه داعش میتواند گسترش یافته و صلح و ثبات جهانی را به طور جدی تهدید نماید.
این هفته، دولت جدید در مصر در حضور ژنرال کودتاچی، سیسی سوگند یاد کرد.تشکیل دولت جدید در مصر که تحت حمایت نظامیان شکل گرفته است به دنبال کودتای سیسی و سرنگون ساختن محمد مرسی، رئیسجمهور منتخب و قانونی مصر در تابستان گذشته صورت گرفت. دولت جدید، با توجه به شرایط موجود، با دشواریهای متعددی مواجه است که مهمترین آنها عدم مشروعیت خود دولت، بحران اقتصادی و ادامه مخالفت گروههای سیاسی و اعتراضات مردمی است.
نظامیان کودتاچی برای کسب وجهه و به دست آوردن تایید مردمی، انتخابات اردیبهشت ماه را برگزار کرد ولی این انتخابات به دلیل عدم مشارکت مردم نتوانست انتظارات نظامیان را برآورده سازد و با وجود تهدیدهای پی در پی، شمار رأی دهندگان به 50 درصد واجدان شرایط رای هم نرسید.
این هفته، دولت پاکستان علیه گروه طالبان این کشور اعلان جنگ داد. این اقدام اسلام آباد در پی آن صورت گرفت که این کشور طی روزهای اخیر صحنه چند عملیات تروریستی از جمله به فرودگاه کراچی بود که به کشته شدن بیش از 30 نفر منجر گردید.
در پی اعلان جنگ دولت، گروه طالبان نیز حملات لفظی خود را تشدید کرد و دولت را به حملات شدیدتر تهدید نمود.
این تحولات، احتمال افزایش بحران پاکستان طی روزهای آتی را قوت بخشیده است.
این هفته، رایگیری دور دوم انتخابات ریاست جمهوری در افغانستان برگزار شد و "عبدالله عبدالله" و "اشرف غنی احمدزی" کاندیداهایی که به دور دوم راه یافته بودند، در این دور با هم رقابت کردند. این انتخابات در برخی مناطق با استقبال نسبتاً گسترده و در نقاط دیگر با حضور کم رأی دهندگان همراه بود. طالبان تهدید کرده بود که به حوزههای رایگیری حمله خواهد کرد و گزارشهای اعلام شده نیز حاکی از کشته شدن و زخمی شدن بیش از 50 نفر در جریان برگزاری انتخابات بود. طالبان همچنین در اقدامی وحشیانه، انگشت سبابه چندین نفر را به دلیل شرکت در انتخابات قطع کرد.
نتایج اولیه حاکی از پیش بودن اشرف غنی است در حالی که قبل از این، پیشبینی میشد عبدالله عبدالله با فاصله زیادی پیروز این دور از انتخابات خواهد بود.
عبدالله عبدالله، نتیجه جاری را حاصل تقلب و دخالت مؤسسات دولتی برگزار کننده انتخابات به نفع اشرف غنی دانسته و روز چهارشنبه خواستار توقف شمارش آرا شد. این اقدام عبدالله عبدالله نشان میدهد هیچ اعتمادی به متولیان انتخابات در افغانستان وجود ندارد. به همین دلیل، ممکن است اعلام نتایج انتخابات موجب اعتراض عدهای از مردم و احزاب شود و افغانستان را به تنش و ناامنی بکشاند.
رسالت:روش شناسی امید واقعی
«روش شناسی امید واقعی»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم دکتر حامد حاجیحیدری است که در آن میخوانید؛قضیه این روزها، در سالگرد انتخابات یازدهم، همه یادمان هست، که در مناظره دوم، وقتی در یک تست روانشناختی رورشاخ، تصویر آن بازار شلوغ، یا آن معدن فعال را به کاندیداهای محترم وقت نشان دادند، اغلب ایشان، از بازار شلوغ، کسادی فهمیدند، و از معدن فعال، خرابی و نابسامانی را، و بدینسان، سیاهنمایی آنان از دولت پیشین، نزد مردم آشکار و معلوم شد. این در حالی است که فحوای فرهنگی آثار هنرمندانی چون محمود استادمحمد و اسماعیل خلج و مسعود صادقی بروجنی، تا مرضیه برومند و ایرج طهماسب و حمید جبلی و مسعود دهنمکی، درست عکس این است. آنها سعی میکنند تا به مردم بیاموزند، که حتی در اوج نگونبختیها دید مثبت و روشنبین خود را از دست ندهیم. چرا پیام صمیمی این هنرمندان توسط عامه مردم درک میشود و توسط طبقه متوسط شهری و روشنفکران و روزنامهنگاران و سیاستمداران و کاندیداهای انتخابات ریاست جمهوری نه؟
مجموعههای نمایشی مانند «سایه همسایه» و «شهر موشها» و
«کلاه قرمزی» و «اخراجیها»، ضمن موفقیت بالا، بیشتر مورد توجه مردم و کمتر مورد عنایت سایر فعالان فرهنگی قرار گرفتهاند، و حتی گاه از سوی فعالان فرهنگی تحقیر هم شدهاند.
چه چیزی در این پر بینندهترین محصولات فرهنگی هست که این چنین، موجب موفقیت در همه مقاطع سنی ملت ایران میشود؟ چه چیزی در این مجموعهها هست که مردم، همواره آماده پذیرش و هضم آن هستند؟ و علت آن که به رغم این همه موفقیت در این مجموعهها، این آثار هنری در حاشیه فعالان فرهنگی ایران قرار دارند و به نظر میرسد که مسیر آنها استمرار پیدا نمیکند؟
یک مضمون مشترک و مهم در این مجموعههای موفق و پرنفوذ، این است که در داستان آنها، کوشش میشود تا در بدترین و سختترین شرایط، نگاهی مثبت و امیدجوی به حوادث افکنده شود. از محمود استادمحمد و اسماعیل خلج و مسعود صادقی بروجنی، تا مرضیه برومند و ایرج طهماسب و حمید جبلی و مسعود دهنمکی ، تم محوری، جستن وجوه مثبت در اوج سختیها، با تشبث بلیغ به سر و سادگی است.
فیالمثل، به مجموعه «کلاه قرمزی» توجه فرمایید؛ خصوصاً ایرج طهماسب و حمید جبلی در کلاه قرمزی نود و پس از آن، مضمون درخشان «جستن وجوه مثبت در اوج سختیها، با تشبث بلیغ به سر و سادگی» را به نحو مبالغهآمیزی و بیش از گذشته شفاف کردهاند، و به گمان من، خواسته یا ناخواسته، پیام صریحی را به فعالان فرهنگی ایرانی مخابره میکنند.
از خود «کلاه قرمزی» که بچهای است بی کس و کار که به تهران آمده است، برای ملاقات با تنها ساکن بیغوله دنیا که او را تحویل میگیرد («آقای مجری»)، و سعی میکند در این تنها کس، امیدهای زندگی خود را زنده کند، تا «پسر خاله» که میکوشد در تهران، خطاب به همه بدیها، خوبی و ”کمک“ کند، و تا «دیبی» که از فرط بیآبی از والدین خویش جدا مانده، نمود عظمت نگونبختیهاست که میتوان با «امید واقعی» از آنها عبور کرد و زندگی خود و جامعه را ساخت.
دوری «فامیل دور» از همسرش، و دوری همسر فامیل دور («دوره») از فرزندش، پرده رکیک دیگری است که ایرج طهماسب و حمید جبلی رو کردهاند تا نشان دهند که در این شرایط هم میتوان امید داشت و مثبت نگریست. ایرج طهماسب و حمید جبلی با هوار کردن این همه نگونبختی بر سر «فامیل دور»، در عین شاد ماندن و شادیآفرین بودن، متکفل بیان آشکار مهمترین پیامی هستند که از حلقوم بچههای مصیبتزده نسل انقلاب و جنگ، به سر نسل توسعهزده و مرفه و کامیاب، و در عین حال، ناراضی و منفیباف امروز گسیل میشود. حتی در اوج سختیها هم باید با چنگ انداختن به دیونیزوس جسارت و خنده، راه امیدی به سوی آینده گشود.
شاید، اوج این وضع و حال را بتوان در خلق شخصیت نگونبخت آقای «همساده» ملاحظه کرد که حتی چنان به بدبختیها عادت کرده است که برای حفظ شادی، بر رنجها میخندد، و بر عکس، بر شادیهای مغموم میشود. او میکوشد به مدد گزافگویی هم که شده روایت مناسبی از زندگی خود تدارک ببیند که اسباب خنده در آن بیش از پیش فراهم شود.
این جامعه که به مجموعههای «سایه همسایه» و «شهر موشها» و «کلاه قرمزی» و «اخراجیها»، چنین اقبال بلیغی ابراز میدارد، شیفته امید است و شخصیتهای محوری خود را بر حسب امیدافروزی شناسایی میکند. هر چند که نخبگان، با منفیبافی و سیاهنمایی بیانتهای خویش، از امید سخن بگویند، در عمل، امید را زیر پای خود له میکنند.
عمقپژوهی نظری قضیه؛ زوال امر صمیمی
ریشه این که ایرج طهماسب و حمید جبلی، به این روشنی و آشکاری، تجربه خود را برای شاد زیستن بیان میکنند، و با تعجب میبینند که این سرّ و پیام توسط شمار معدودی فهم و درک میشود، این است که زمینه و عمق معنایی زیست طبقه متوسط شهری و نخبگان تغییر کرده است، و تا آن زمینه فهم نشود، ریشههای راستین امید جان نمیگیرد. بنا بر این، در میان نخبگان و روشنفکران و طبقه متوسط شهری، انسانهایی پدید میآیند که از «امید» حرف میزنند، ولی سیاهنماییهای بلیغشان، و فریاد خزانه خالیشان، نشانی از «امید» به یک ملت پرامید مخابره نمیکند. کار به جایی میرسد که مردم احساس میکنند که باید به او، امید بیاموزند.
آن چه ما در مورد محمود استادمحمد و اسماعیل خلج و مسعود صادقی بروجنی، تا مرضیه برومند و ایرج طهماسب و حمید جبلی و مسعود دهنمکی میبینیم و در یک فرهنگ روشنکری و روزنامهنگارانه، که مشحون از «حاشیه» و «سوژه» و «گیر» است کمتر مشاهده میکنیم، از دست رفتن نحوی «امر صمیمی» است.
فرقی هست میان، فرهنگ ماقبل شهری که زاینده انقلاب و جنگ بود، و معنای زندگی طبقه متوسط شهری که توسعهزده و مرفه و کامیاب، و در عین حال، ناراضی و منفیباف و سیاهنماست.
چیزی در جوهر فرهنگ ماقبل شهری ما هست که طبقه متوسط شهری احساس میکند که به تقصیر خویش، در نفعطلبیها و رقابتهای توسعهزای خود، آن «امر صمیمی» را از دست داده است. این امر صمیمی، ریشه راستین «امید» است که نسل پیشین به رغم همه نگونبختیها داشت، و عمده نسل امروز، به رغم تمام کامیابیها، ندارد.
جزئیات حس ما از زوال «امر صمیمی» چیست؟ چیزی شبیه حس زوال اموری همچون رایحه سنت و عواطف، تسلط اهداف ارزشی و غایی و اطمینان از زندگینامه منسجم افراد، جمعگرایی و کمک و مساعدت و حمایت، عدم تفکیک وظایف و روابط شخصی، صراحت و اجتناب از پنهانکاری و تعارف، نظارت و کنترل غیررسمی اجتماعی و دخالتهای شیرین متکی بر همدلی و انصاف، محوریت و اهمیت خانواده و گروههای دوستی و همسایگی، و ثبات نسبی زمان اجتماعی و اطمینان، و مواجهۀ بیغل و غش و صاف و ساده. به جای این عناصر صنعت و تکنولوژی و شهرنشینی، رقابت، نابودی روابط شخصی به بهانه ضابطهها و تکلیف قانونی، پنهانکاری، نظارت و کنترل رسمی و بیتفاوتی اجتماعی، بیثباتی و تغییر و تحرک اجتماعی شدید نشسته است.
تفصیل مطلب...
ایده متحد کننده شخصیتهای «کلاه قرمزی»، و مآلاً بسیاری از ماها در زندگی اجتماعی، این است که روابطی از جنس صمیمیتی که در روابط خانوادگی سراغ داریم، در اجتماع برای خود دست و پا کنیم. در سایه چنین روابطی است که میتوانیم، به اجتماع، به مثابه خانمان خویش بنگریم.
برای کامل شدن، باید روابط با دیگران را در بهترین و مناسبترین شکل همساز ساخت. آن هنگام که خویشتن رشد میکند، انسان نسبت به دوستی و قبول دیگران احساس علاقه و نیاز میکند، و سعی او بر آن است تا صمیمیت نامشروط آنان را کسب کند. صمیمیت نامشروط، زمانی تحقق مییابد که احساسات، افکار، تمایلات و سایر تجارب درونی شخص، از جانب اشخاص دیگر، به طور کامل درک شود. این نیاز، به نحو ذاتی در بشر وجود دارد. این توجه و صمیمیت، زمانی صورت عملی به خود میگیرد که میانجیهایی از جنس زبان و فرهنگ و سنت و ارزش و هنجار بین افراد وساطت کنند و امکان تفاهم متقابل را فراهم آورند.
این میانجیها، علاوه بر آن که موجب درک متقابل هستند، موجب چیزی شبیه «مبادی آداب بودن» یا «مراعات حال» هم میشوند. در واقع، افراد، به دلیل نیاز به صمیمیت نامشروط، نسبت به یکدیگر، به نحوی خودسانسوری روی میآورند تا موجب آزار هم نشوند. افراد در تجربه درونی خویش میدانند که پارهای اعمال، موجب ناخشنودی و ناخرسندی دیگران میشود، و نیاز به صمیمیت نامشروط دیگران، فرد را خود به خود وامیدارد تا از ارتکاب به آن عمل خودداری نماید. این فرآیند جامعهپذیری فرآیندی است که در افراد به موازات انباشتگی تجارب درونیشان تکامل مییابد، و نهایتاً به ملکه «انصاف» راه میبرد: آن چه برای خود میپسندی برای دیگران هم بپسند، و آن چه برای خود نمیپسندی برای دیگران مپسند. این معامله در یک محیط ما قبل شهری، نابرابر نیست؛ متقابلاً، دیگران یا همان جامعه هم سعی میکنند تا در قبال این خودسانسوری فرد، این احساس را به وی بدهند که او صرفنظر از احساسات یا برخی رفتارهای ویژهاش، قابل احترام است.
در چنین فضای صمیمی است که افراد، طعم واقعی آزادی را میچشند و میتوانند از آزادی برای ارتقاء اخلاقی خود استفاده کنند. آنها میتوانند با مبادی آداب بودن و ملاحظهکاری خود، فضای وسیعی از مراعات دیگران را جلب کنند، تا با استفاده از آن، به صیانت و اعتلای تمامی جنبههای شخصیت خود بپردازند. در واقع، در متن یک رابطه صمیمی در جامعه ما قبل شهری و پیشاتوسعهای، فرد میتواند مصائب و کمبودهای مادی زندگی خود را با مراعات و صمیمیت دیگران جبران کند.
امر صمیمی، ابتدا در خانواده، بعدی جسمانی دارد، و به عبارتی، جلب محبت والدین، زمینه تأمین نیازهای اساسی بدن کودک را فراهم میآورد و او را قادر به حیات میسازد؛ ولی این انگیزش، به سرعت، در همان کودکی و در همان زمینه خانواده، متوجه ابعاد روانی میشود.
در این میان، نقش ارشادی «فطرت»، که در یک زندگی پیشاتوسعهای و در یک زمینه معرفتی غیر سروشیستی و غیر نسبیتگرا همچنان اهمیت خود را حفظ میکند، در قوام بخشیدن شخصیت اهمیت وافری دارد. «فطرت» که قدر مشترکی بین انسانهاست، زمینه را برای تشخیص و ارزشگذاری ماهرانه و در عین حال صمیمی و مشترک فراهم میآورد. این قضاوتهای ملموس به صورت خود به خودی و شهودی و فارغ از تصنع و نفاق صورت میگیرد.
ایده محوری ایرج طهماسب و حمید جبلی در «کلاه قرمزی» این است که اگر انسان شهری، میتوانست «فطرت» ملموس کودکانه را که البته در بزرگسالان یک جامعه پیشاتوسعهای یا آدمهای زمان جنگ و انقلاب مشهود است، در بزرگسالی یا در محیطهای شهری حفظ کنند، مسلماً از رشد بهتری برخوردار میشدند، اما، واقعیت غیر از این است.
بسیاری از ما، در سنین بزرگسالی یا در جریان غرقه شدن در شهری مانند تهران، پیوند خود را از راهنمای درونی «فطری» قطع میکنیم، و در نتیجه، به انسانهایی غیرقابل انعطاف، نامطمئن، ناراحت از محیط خویش، و «سیاهنما» تبدیل میشویم. ما اغلب به صورت مضطرب و با حالتی تدافعی عمل میکنیم، و هر قدر هم بهظاهر از «امید» حرف بزنیم، در عمل، لج و لجبازی و «سیاهنمایی» جلوی ارتباط صمیمی با مردم و مراعات آداب در قبال مخالفان را میگیرد.
سیاست روز:اصلاحات مرد آیا زندهباد اصلاحات!
«اصلاحات مرد آیا زندهباد اصلاحات!»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم محمد صفری است که در آن میخوانید؛«اصلاحات مرد، زنده باد اصلاحات» را شنیده و خواندهاید، جملهای است از سعید حجاریان، در روزهای پایانی دولت اصلاحات که سید محمد خاتمی آن را ریاست میکرد.
این جمله خاطر رئیسجمهور دولت اصلاحات را مکدر کرد، اما از یک سو واقعیتی بود که اتفاقات پس از دوران اصلاحات آن را اثبات کرد و از سوی دیگر، مرگ اصلاحات همراه با زنده باد آن چه نکتهای را در برداشت؟
کدام اصلاحات مرد و کدام اصلاحات زندهباد؟! سعید حجاریان خود به این سخن پاسخهای متفاوتی را داده است، او در گفتوگویی، اظهار کرده است؛ اواخر دوران خاتمی، او هم مشت به «نمد» میزد. مردم دیدند که جریان مقابل جلو آمده است و سنگرهای خاتمی را فتح میکند. مجلس و شوراها را گرفت. من ترور شدم. ۱۸ تیر اتفاق افتاد. زوال اصلاحات رخ داد. همان زمان بود که من مقاله «اصلاحات مرد ـ زنده باد اصلاحات» را نوشتم.
مفهوم جمله «اصلاحات مرد ـ زنده باد اصلاحات» در نوشتهای که او منتشر کرده بود، پاسخ داده شده است؛ «... مراد من از مرگ اصلاحات، محو دلالتها، قرائتها و انواعی از اصلاحات است که در سالهای اخیر به دلیل بحرانهای متعدد (به ویژه بحران نتیجه عینی) در عرصه واقعیت و عمل، از میدان به در رفتهاند، اگرچه در حوزه تئوری و نظر تمام این رویکردها و قرائتها همچنان محل بحث و نقد زنده و پویا است. نکته دیگر آن است علیرغم به حاشیه رفتن اصلاحات، علل موجده و بستر تکوینی اصلاحات کماکان پابرجا و زنده است و سرانجام آن که به زعم من پروژههای اصلاحات (دینی ـ اقتصادی ـ سیاسی) نیز با فراز و نشیب، به حیات خویش ادامه میدهند. بنابراین مرگ اصلاحات معطوف به اصلاحاتی است که پس از آزمونی تاریخی ـ اجتماعی باید بر ناکامی و ناکارآمدی آن مهر تایید زد و به تأکید از مرگ آن سخن گفت، تا دل در گرو اصلاحات دیگری سپرد و توان و فرصتهای سیاسی ـ اجتماعی را صرف آزمودن آزمودهها ساخت.»
بنابر گفته آقای حجاریان، مرگ اصلاحات در تعریف او، به خاطر آزمونی تاریخی ـ اجتماعی که ناکارآمدی آن اثبات شده، فرا رسید. در واقع اصلاحات یک روش آزمون و خطا بود که بدون هیچ پشتوانه واقعی اجتماعی قصد داشت، اصلاحاتی را پایهریزی کند که با ساختارهای یک انقلاب اسلامی همخوانی نداشت. این ضدیتهای نامتعارف با ساختار و آرمان انقلابی ایران علاوه بر واکنشهای مردمی در حوزه اجتماعی، با حاکمیت اسلامی نیز در تناقض و تضاد بود.
اصلاحاتی که آقای حجاریان در پی آن بود، حوزههایی را در برمیگرفت که دست نیافتنی بود. اصلاحات دینی یا رفرم دینی، اصلاحات اقتصادی و اصلاحات سیاسی از محورهای اصلی سیاستهای اصلاحطلبان بود. هدایت یک روحانی در اردوگاه اصلاحطلبان به عنوان یک رئیسجمهور، برای رفرم دینی قطعاً مشکلات اساسی را در پی خواهد داشت او در لباس روحانیت و درس آموزیهای حوزوی در کنار تئوریهای غربی اصلاح طلبانه چگونه میتوانست، یک رفرم دینی را ایجاد کند؟ این رفرم برای ادیان و جوامعی پاسخ میدهد که در دین انحرافات گسترده و فراوانی ایجاد شده باشد. اسلام که براساس قرآن، آموزهها و الگوی پیامبر(ص) و ائمه اطهار(ع) پایهریزی شده است، چگونه میتواند، همچون مسیحیت، رفرم دینی ایجاد کند و نهضت پروتستانتیزم را شکل دهد؟
جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک حکومت دینی که برآمده از آراء مردم است، آیا در دین انحرافی ایجاد کرده است؟ اصلیترین اشتباه اصلاحات و تئورسینهای این طیف سیاسی در همین بود. اعتقادات پایهای و قلبی مردم در نظر گرفته نشد و حتی نمونهای از انحراف در دین وجود نداشت که بتواند از آن برای همراه کردن مردم استفاده کند.
در مسائل سیاسی و اقتصادی هم چنین اتفاقی افتاد. حجاریان خود، از رفرم سیاسی اصلاحطلبان چنین انتقاد میکند و میگوید؛ اصلاح طلبان تعریف و برداشت واحدی از پروژه رفرم سیاسی نداشتند... گروهی درصدد تغییر برخی کارگزاران (عوامل) نظام بودند. گروهی تغییر و اصلاح قانون اساسی و رفراندوم راطلب میکردند و ...
در حوزه اصلاحات اقتصادی هم به چنین دردی دچار بودند. در واقع پراکندگی و زیادهخواهیهای آنها، باعث شد، پایگاه وسیع اجتماعی را نتوانند با خود همراه سازند. آنها چیزی را میخواستند تغییر دهند که مردم نمیخواستند. در واقع تغییر و اصلاحات در دل پیروزی انقلاب اسلامی پس از سرنگونی رژیم شاه، انجام شده بود و چنین تئوریهای همراه با آزمون و خطا دیگر نمیتوانست جامعه را با خود همراه سازد.
و اکنون که رهبر اصلاحات سخن از کنارهگیری میگوید، چند و چون و دلیل و علت آن در همین رفتارها، ایدئولوژیها و تئوریهایی است که در جمهوری اسلامی ایران، اگر هر بار دیگر بخواهد سر برآورد با شکست دیگری روبر خواهد شد.
در اردوگاه اصلاحطلبان هستند افرادی که هم رهبری اصلاحات آقای خاتمی را پذیرفته بودند و هم پس از ناامید شدن از او دیگر او را به عنوان رهبر اصلاحات قبول نداشتند. او خود، گفته است؛ «نه قصد داشتم و نه دارم و نه زمینهاش فراهم است که به قدرت باز گردم. ما نسلی هستیم که نباید دیگر به قدرت باز گردیم اما دوست داریم ارزشها و معیارها حفظ شود و شخصیتهایی که نسبت به نظام، آرمانها و سرنوشت ایران دغدغه بیشتری دارند، روی کار بیایند و برای این موضوع تلاش میکنیم.»
گرچه این سخن آقای خاتمی را برخی وداع او از قدرت تلقی کردهاند و برخی دیگر با سیاست، اما اگر وداع با قدرت باشد، به این خاطر خواهد بود که اصلاحات مرد و زنده باد اصلاحات هم جان نخواهد گرفت. روشهایی که اصلاحطلبان در پی آن بوده و شاید در آینده هم باشند، روشهایی است که به رویگردانی مردم از اصلاحات انجامیده است.
رفتارهای تنشآفرین، چالشبرانگیز، خارج از چارچوبهای قانونی و عرفی و شرعی، همه اینها از عوامل اصلی شکست اصلاحطلبان است که بر سر آنها آوار شده است. او نتوانست در تئوریهای اصلاحطلبان نقش یک «مارتین لوتر» را بازی کند و در حوزههایی که هدف اصلاحات بود، یک پروتستانتیسم را ایجاد کند.چیزی که حجاریان در آرزوی آن بود.
اصلاحات در پی فردی است که چنین اندیشه و تفکری داشته باشد، اما حکومت اسلامی با نوع مترقی نظام و حاکمیتی که ایجاد کرده، فضایی برای بروز و ظهور چنین تفکرات و ایدئولوژیهایی را بسته است.
انحراف اصلاحطلبان در برداشتهای متفاوت از اسلام و آموزههای آن در همه حوزهها، رمز شکست آن ایدئولوژی و تفکر بود که باعث انزوای آنها شد. اکثر آنهایی که در اردوگاه اصلاح طلبان تفکرات و برداشتهای خاص و شخصیی از دین داشتند اکنون در خارج به سر میبرند و همچنان بر طبل پوچ بودن ایدههای خود میکوبند.
چنین تفکری خواه ناخواه محکوم به شکست است.
وطن امروز:اصلاحات زیر عبای هاشمی
«اصلاحات زیر عبای هاشمی»عنوان سرمقاله وزنامه وطن امروز به قلم سیدعابدین نورالدینی است که در آن میخوانید؛آقای حسین مرعشی اگرچه از اعضای تصمیمگیر حزب مدعی تکنوکراسی است اما بیان فنسالارانه ندارد. ولی با این حال اظهارات چندی پیش او درباره نسبت کارگزاران و اصلاحات را باید واقعیتی دانست که البته به مذاق عناصر جریان اصلاحطلبی خوشایند نیست. او کارگزاران را محور و نماینده اصلاحات در شرایط فعلی دانسته است اما اصلاحطلبان به این موضع او معترض و معتقدند کارگزاران در تلاش است عبای پدرخواندگی اصلاحات به تن کند و این درحالی است که اصل موضوع اصلاحطلبی آنها همچنان محل بحث است. اینکه چرا اصلاحطلبان نمیخواهند در شرایط فعلی محوریت کارگزاران را بپذیرند، موضوعی است که باید بعدها به آن پرداخت اما نکتهای که باید به آن توجه کرد، دلایل این موضع و اظهارنظر آقای مرعشی است. به نظر میرسد حسین مرعشی درباره نقش و کارکرد فعلی کارگزاران حرف بیربطی نگفته باشد. به عبارتی این گزاره که کارگزاران محوریت جریان اصلاحات را بر عهده دارد، ناشی از مشاهده واقعیات موجود در فضای سیاسی کشور است.
چرا؟
1ـکارگزاران مولود دولت و تفکر مدیریتی هاشمی رفسنجانی است. دبیرکل آنها غلامحسین کرباسچی در تازهترین دیدار این تشکل سیاسی با آقای هاشمی رفسنجانی، صراحتا گفت کارگزاران فرزندان فکر، توسعه و راه هاشمی هستند. در فضای سیاسی نیز همین واقعیت تثبیت شده است. کارگزاران تقریبا تشکیلات حزبی خاصه آقای هاشمی است. اگرچه هاشمی به سیاق سیاستمداران هوشمند، هرگز خود را محدود به تشکیلات و تشکلها نمیکند اما کیست نداند کارگزاران اصطلاحا بدون هاشمی آب نمیخورند.
2ـپس از دولت هاشمی، کارگزاران نبض اقتصادی دولت اصلاحات را در دست داشتند و تقریبا همه شاهراههای اقتصادی دولت اقتصاد را فرزندان آقای هاشمیرفسنجانی مدیریت میکردند. پس از چرخش بیشتر هاشمی به سمت اصلاحطلبان نیز کارگزاران همواره نقش ویژهای در مناسبات و تصمیمگیریهای اصلاحطلبان داشتند. آنها در انتخابات ریاست جمهوری سال 88 نیز میان 2 نامزد اصلاحطلب تقسیم شدند تا هر 2 نماینده این جریان را یاری کنند. در جریان فتنه 88 نیز آنان نقشآفرین بودند و برخی عناصر اصلی آنان نیز به جرم نقشآفرینی در فتنه، بازداشت و محکوم شدند. اگرچه تصمیمگیران اصلاحات هر از گاه نسبت به عدمچسبندگی اصلاحات و کارگزاران تلنگرهایی زدهاند و حتی سعید حجاریان نیز با تمسخر از کارکردهای حزبی کارگزاران یاد کرده و میکند اما کارگزاران را کسی نمیتواند از جریان اصلاحطلبی منفک کند. به هر حال اشکهای کرباسچی در ستاد مهدی کروبی ریخته شد.
3ـاصلاحطلبان قیمومیت آقای هاشمیرفسنجانی را پذیرفتهاند. این موضوع در انتخابات ریاست جمهوری یازدهم تثبیت شد. محمد خاتمی درحالی که محمدرضا عارف، کاندیدای بالقوه اصلاحطلبان در این انتخابات بود، انگشت اشاره خود را به سوی هاشمی گرفت و بارها از وی درخواست کرد تا این روحانی 80 ساله بازهم در انتخابات ریاستجمهوری بختآزمایی کند. اصلاحطلبان از همان ابتدا پشت سر آقای هاشمی قرار گرفتند و از وی اعلام حمایت کردند. میزان ارادت اصلاحطلبان به هاشمی به اندازهای بود که بهرغم عدمصلاحیت هاشمیرفسنجانی، بازهم به کاندیدای نشاندار خود یعنی محمدرضا عارف اتکا و اعتماد نکردند و این بار همه پشت سر آقای هاشمی به حسن روحانی، روحانی نزدیک به هاشمی رفسنجانی رأی دادند. گلایه پاکنشدنی عارف از امثال خاتمی بیدلیل نیست.
خاتمی اصلاحات را زیر عبای هاشمی برد. این تنها جایی بود که امثال خاتمی برای بقای خود در فضای سیاسی یافته بودند. اصلاحطلبان چه بخواهند و چه نه، چه خوشایندشان باشد و چه به مذاقشان خوش نیاید تا اطلاع ثانوی ظرفیت استقلال سیاسی ندارند. این هاشمیرفسنجانی است که ظرفیت اصلاحات را در کنترل خود آورده است. امثال محمدرضا عارف نیز که با تشکیل حزب به دنبال رهایی اصلاحات از وابستگی به هاشمیرفسنجانی هستند، توان این کار را ندارند. شاید یکی از دلایلی که محمد خاتمی ولو در ظاهر، نسبت به بازگشت به قدرت ابراز ناامیدی میکند، ناشی از همین واقعیات باشد.
هاشمیرفسنجانی قدرت را به اصلاحطلبان بازنمیگرداند. او همان «عالیجنابی» است که اصلاحطلبان در انتخابات مجلس ششم با تمسخر او را «آقاسی» خطاب میکردند. او سوار بر کالسکهای است که بر چشمان اسبهای آن نقاب زده و به هر سو که میتواند، خواهد برد. اصلاحطلبان در شرایطی نیستند که برای دولت حسن روحانی شرط تعیین کنند. تنها میتوانند نسبت به موضوعی ابراز تمایل کنند. درست همان تمایل خاتمی برای حضور مسجدجامعی در وزارت ارشاد! او زمانی که دولت اصلاحات را آغاز کرد، وزارت ارشادش را به عطاءالله مهاجرانی از علاقهمندان هاشمی در کارگزاران داد. ارشاد اما در دولت روحانی به فردی همانند علی جنتی میرسد
جوان:همیشه حق با انحصار است!
«همیشه حق با انحصار است!»عنوان یادداشت روز روزنامه جوان به قلم مهران ابراهیمیان است که در آن میخوانید؛بالاخره خودروسازان حرف خود را به کرسی نشاندند و حالا علاوه بر دریافت ارز مبادلهای قیمتهای خود را به بهانه آپشنهای اضافی (!) در بازار اعمال میکنند. این خصیصه یک شرکت انحصارگر شبه دولتی است که حتی از دستور العملهای دولتی و نهادی مانند شورای رقابت (که در باره قیمت گذاری کالاهای انحصاری وارد عمل میشود ) هم عبور میکند.
گفته میشود این شرایط حاصل قدرت مالی و میزان اثرگذاری خودروسازان در اقتصاد، حمایتهای بیچون و چرای دولت و بزرگ کردن خارج از قاعده این شرکتهای خودروسازی است. شرکتهای بزرگ خودروسازی کشور اکنون نه برای تولید خودرو که برای تولید اشتغال ادامه حیات میدهند.
وقتی به دلیل سفارشات و اعمال نفوذ برخی مجلسیها سایت خودروسازی در بهترین نقاط شمال کشور( که قابلیت جذب گردشگر دارد ) احداث میشود و خودروها تنها برای نصب شیشه و آیینه به آنجا انتقال مییابند و دوباره با هزینه گران حمل و نقل به تهران و سایر نقاط کشور ارسال میشوند و وقتی خودروسازان هزینههای زیادی برای هر خودرو به دلیل بهره وری پایین و عوارض گوناگون به شهروندان بار میکنند، طبیعی است که با کوچکترین اخمی از سوی دستگاههای نظارتی و دولتی این کودک غول پیکر قهر میکند و بهانه میآورد که «اگر ال نکنید و اگر بل نکنید جمع کثیری بیکار میشوند»!
بیسبب نیست که پس از اعلام مخالفت چند باره معاون رئیسجمهور با افزایش قیمت خودرو و به رغم اعطای ارز دولتی و تسهیلات فراوان باز هم آن میکنند که خود میخواهند و جالبتر اینکه این دولتمردان هستند که از مواضع خود عدول میکنندو پرچم حمایت را هر روز بالاتر میبرند.
رئیس هیئت عامل سازمان گسترش و نوسازی صنایع به عنوان حامی برخاسته و میگوید: « در موضوع قیمت نمیتوان به صورت بخشنامهای عمل کرد و باید با برگزاری نشستهایی در خصوص قیمت به توافق برسیم » و درست یک روز بعد، توافق مد نظر خودروسازان حاصل میشود!
چگونه است که فرمول قیمت گذاری برای خودروهای خارجی به عنوان رقیب خودروسازان داخلی قابل اجرا و ضروری است اما برای خودروهای بیکیفیت و کم امکانات داخلی ( در مقایسه با رقیبان خارجیاش ) غیر قابل اجرا؟
یک خودرو خارجی هم اکنون با فرمول: قیمت خودرو (بر اساس نرخ ارز با قیمت آزاد و به روز)+ سهم خودروهای فرسوده (که دولت فقط اکنون پول آن را دریافت میکند) + تعرفه 45 درصدی ترخیص از گمرک + هزینه شمارهگذاری + هزینههای جانبی و... محاسبه میشود اما در همین شرایط رقابت ناسالم به بهانه حفظ آمار اشتغال هم هر روز سهم خود را در مقایسه با بازار انحصاری به دلیل بهرهوری پایین از دست میدهد.
واقعیت این است که راه انتخابی برای خودرو سازان و ناز خریدن دولتمردان از این صنعت مسیری بیراه است که انتهای آن به هیچ وجه آیندهای روشن را رقم نمیزند و شاهد و مثال آن برنامهریزی همزمان دو کشور ایران و کره است که اکنون ما پراید و پژو با تکنولوژی حداقل 20 سال پیش را سوار میشویم و آنها مدلهای مختلف هیوندای و کیا را حتی به امریکا صادر میکنند. در این میان نیز این مردم طبقه متوسط به پایین هستند که در لابهلای لابیهای پر قدرت خودروسازان و اعمال نفوذ در تصمیمسازیهای دولتی نادیده گرفته میشوند.
آفرینش:صنعت نفت درانتظار"فازها و نیازها"
«صنعت نفت درانتظارفازها و نیازها»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن میخوانید؛درطی سالهای گذشته بسیاری از طرح های صنعتنفت به علت کمبود و یا نبود منابع مالی متوقف شده است، اجرای فازهای پارس جنوبی و بسیاری از طرحهای حیاتی دیگر به علت مشکلات مالی معطل مانده است و چشم به راه مساعدت و سرمایه گذاری از سوی دولت، نظام بانکی و بخش خصوصی می باشد. درهمین راستا رییس جمهوری درنشست خبری خود از راه اندازی چهارفازپارس جنوبی درسال اخیر خبرداد. اما شرایطی که صنعت نفت کشور و علیالخصوص پارس جنوبی در آن قرار گرفته است، هر هفته و هرماه مبالغی نجومی را تقدیم قطریها می کند. در شرایط کنونی و با توجه به حجم گسترده فعالیتهای قطر در پارس جنوبی، به نظر میرسد که در این میدان بزرگ گازی بازی را به این کشور واگذار کردهایم. میزان سرمایه گذاری ها و فعالیتهای گسترده در پارس جنوبی در چند سال گذشته قطر را به ثروتمندترین کشور دنیا تبدیل کرده است.
با تداوم روند کنونی به نظر میرسد که سرمایهگذاریهای ایران در این میدان هنگامی به نتیجه میرسد که دیگر هیچ گازی برای استحصال در این میدان وجود ندارد و تنها افسوس و صرف هزینه های سنگین و بی فایده نصیب ملت ایران خواهد شد. طرحهای توسعه پالایشگاههای کشور نیازمند سرمایه گذاری های کلان وفوری می باشند تاجان تازه ای به تجهیزات و فناوری های نفتی کشور دمیده شود. اگر به جز حاشیه پردازی ها و سوء مدیریت ها در صنعت نفت به فکر توسعه و سرمایه گذاری در این ثروت ملی بودیم، با بهبود وضعیت پالایشگاه ها و به روزرسانی آنها می توانستیم در تامین بنزین داخلی خودکفا شویم و بنزینی با کیفیت مطابق با استانداردهای جهانی تولید کنیم و متعاقبا مشکل آلودگی در بسیاری ازکلان شهرهای کشور حل می شد و میزان مرگ و میرها براثر آلودگی هوا کاهش می یافت. همچنین پالایشگاه های کشور به علت قدمت بالا و عدم تجهیزات پیشرفته قادر نیستند نفت خام را به مواد با ارزش نفتی همچون بنزین و گازوئیل تبدیل کنند و به قولی ما طلا صادر می کنیم و درمقابل نقره دریافت می کنیم.
از دیگر فوایدی که سرمایه گذاری درتوسعه صنعت نفت و به ویژه فازهای پارس جنوبی نصیب ما می کند کاهش معضل بیکاری بسیاری از جوانان در مناطق محروم جنوب کشورخواهد بود و می تواند به صورت مستقیم و غیر مستقیم سودهای کلان نصیب ملت ایران کند.
آنچه در بالا گفته شد و عدم تحقق آنها موجب ناراحتی مردم گردیده، تنها گوشه ای از منابع و پتانسیل های کشور است که به علت بی توجهی و عدم سرمایه گذاری های به موقع و کافی بالفعل نشده اند. بسیاری نهادهای تولیدی، صنعتی، اجتماعی و آموزشی در کشور برای راه اندازی و توسعه طرح های عمرانی خود مجبورند با مشقت های فراوان و پشت سر گذاشتن بورکراسی های عریض و طویل و گذاشتن ضمانت های سنگین در بانک ها، تنها چند میلیارد تومان وام بگیرند که نهایتا به سبب اتلاف وقت، بسیاری از اهداف عالی آنها در راستای پیشرفت و ارتقای جایگاه کشور، محقق نمی گردد و یا از کیفیت و تاثیرگذاری آن کاسته می شود.
اما افسوس و حسرت این فرصت های از دست رفته زمانی دوچندان می شود که یک شخص یا یک گروه به راحتی می توانند چند هزار میلیارد تومان از سیستم بانکی کشور خارج کنند و سرمایه های این مملکت و مردم را به یغما ببرند اما برای توسعه طرح های نیمه کاره همچون توسعه فازهای پارس جنوبی امکان جذب منابع مالی از بانک ها وجود ندارد. بر اساس نظر کارشناسان انرژی، با سههزار میلیارد تومان یک فاز پارس جنوبی بهطور کامل اجرا و به بهرهبرداری میرسد که از بهرهبرداری این فاز، این سههزار میلیارد تومان تنها در چند ماه نزدیک به دههزار میلیارد تومان عواید نصیب کشور میکرد. آنچه گفته شد دردی از پروژه ها و طرح های نیمه کاره که منتظر منابع مالی هستند دوا نمی کند و همینطور میزان پولی که از نظام بانکی خارج شده است را هم به سیستم برنمی گرداند، اما هدف از طرح این بحث گوشزد کردن چالش ها و نیازهایی بود که در بالا تنها چند قلم آن را اشاره کردیم. ماهم از میزان فشارها و تحریم هایی که برای صنعت نفت کشور حاصل شده است باخبریم اما از سوی دیگر بنابر گفته خود مسولان در اکثر مراحل اکتشاف تا استحصال نفت وگاز خود کفا شده ایم . نمی توان قبول کرد که بسیاری از طرح های تولیدی و سودآور ملی چشم به راه منابع مالی باشد و درمقابل به سبب برخی کم کاری ها و اقدامات غیرکارشناسی منابع مالی کشوربه هدر رود.
شرق:تیغ تکفیریها و بازار نفت
«تیغ تکفیریها و بازار نفت»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم غلامحسین حسنتاش است که در آن میخوانید؛
وسعتگیری اخیر تحرکات سلفیهای افراطی موسوم به گروه تکفیریهای «داعش» در کشور عراق، از جهات مختلف و از جمله از جهت آثار و تبعات آن بر بازار نفت قابلتامل است. شکست این گروه در کشور سوریه و راندهشدن ایشان از این کشور در اردوزدنشان در عراق بیتاثیر نبوده است. اما اینکه چرا تحرکات این گروه دقیقا همزمان با مذاکرات مستقیم نمایندگان ایران و آمریکا (در چارچوب مذاکرات ایران با 1+5) تشدید میشود نیز قابلتوجه است.
اینک ایالاتمتحده و نیز کشورهای اثرگذار اروپایی به این باور رسیدهاند که تندروی و تروریسم و سلفیگری، بزرگترین مشکلی است که امنیت جهانی را تهدید میکند و رییسجمهور ایران نیز عزم و اراده قاطع دولت ایران بر مقابله با تندروی و تروریسم را اعلام کرده است. چرخش اخیر دولت ترکیه از مواضع گذشته خود که خصوصا به دنبال تحلیلهای غیردقیق از تحولات منطقه و سوریه تا حدودی این کشور را به جریانات افراطی نزدیک کرده بود نیز در این میان مهم است، بهنظر میرسد دولت ترکیه نیز به تبع تهدیدات امنیتی خود و خصوصا بهدنبال سفر اخیر ریاستجمهوری ایران به این کشور، به جنبش ضدخشونت و ضد افراطیگرایی پیوسته باشد.
حل مشکلات ایران و غرب و تعیین تکلیف پرونده هستهای ایران میتواند زمینهساز شکلگیری یک اتحاد راهبردی در سطح بینالمللی علیه تندروی و تروریسم و سلفیگری شود و چنین چیزی طبیعتا همه گروههای تندرو که حیات و هویتشان در گرو خشونت و تندروی است را نگران میکند؛ خصوصا کشورهایی که خاستگاه سلفیگری و تامینکننده مالی آن بودهاند خود را در خطر میبینند.
از منظر مساله نفت؛ امنیت عراق با وجود برنامههای ظرفیتسازی تولید نفت این کشور در کنار حل مسایل ایران که زمینهساز افزایش سرمایهگذاری و افزایش تولید نفت و گاز خواهد شد نیز موقعیت بیبدیل بعضی از کشورها در بازار نفت را دچار چالش خواهد کرد. کشورهای دارای رژیمهای منسوخه و ترویجکننده تفکر سلفی که امنیتشان به موقعیت بیبدیلشان در بازار نفت گرهخورده است، طبعا از چنین امری خشنود نیستند. در ادامه روند اتفاق جهانی علیه تندروی و سلفیگری، چنین کشورهایی هم در مسیر از دستدادن پایگاه سیاسی و هم در شرایط ازدستدادن موقعیت نفتی خود قرار خواهند گرفت و بنابراین یا باید تفکر خود را عوض کنند یا چارهای از تامین مالی تروریستها و تحریک آنها به جلوگیری از چنین تحولی نخواهند داشت. البته تحرکات تکفیریهای «داعش» یک تیغ دولبه هم خواهد بود این تحرکات و به خطرانداختن امنیت کشور عراق؛ ممکن است شکلگیری اتحاد استراتژیک در زمینه مقابله با سلفیگری را تسریع کند.
همه میدانند که موفقیت تکفیریهای «داعش» در عراق پایگاه سلفیگری را تقویت و سلفیها را تهییج خواهد کرد و آثار و تبعات آن به عراق محدود نخواهد شد. بهنظر میرسد پیوندهای نانوشته و حتی بعضا رسمی میان تمام افراطیون در سطح جهان وجود دارد؛ افراطیونی که جایگاه و هویت و موقعیتشان با تندروی گره خورده است و در شرایط آرامش و ثبات، محلی از اعراب نخواهند داشت. از منظر قیمتهای جهانی نفت نیز اگر توسعه ناامنی در عراق موجب کاهش یا توقف صادرات نفت این کشور شود، این امر در شرایط فعلی بازار جهانی نفت، میتواند موجب افزایش قابلتوجه قیمتها شود که شرایط کنونی اقتصاد جهان؛ تاب تحمل آن را ندارد. متوسط تولید نفت عراق در ماههای اخیر حدود2/3میلیونبشکه در روز بوده که با توجه به محدودبودن مصرف داخلی این کشور بیش از 5/2میلیونبشکه آن به بازارهای جهانی صادر شده است.
مردم سالاری:تاملی اخلاقی در طوفان تهران و ماندن یا رفتن مدیران
«تاملی اخلاقی در طوفان تهران و ماندن یا رفتن مدیران»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم میرزابابا مطهرینژاد است که در آن میخوانید؛پرسشگری سازنده تمدنهاست. پرسشگری در چهار حوزه نمود پیدا میکند، که عبارتند از :
پرسش از حقیقت به شکلگیری علم میانجامد و پرسش از معنویت به شکل گیری دین میانجامد و پرسش از خوبی و بدی به شکلگیری اخلاق و پرسش از زیبایی به شکلگیری هنر میانجامد. مقابله با پرسشگری، انحطاط و سیر نزولی را برای جوامع در پی داشته و در پی دارد. مثلا مقابله با پرسشگری در حکومتهای بعد از قرن پنجم، به سیر نزولی تمدن اسلامی انجامید. نگارنده در این یاداشت به حوزه پرسشگری از خوبی و بدی در برکناری و عزل مدیران و مسوولان در پی حوادث و رویدادها ( نه در فساد و سوءاستفاده که وجه دیگری دارد) نظری میاندازد، مثل آنچه که در دو حادثه طوفان تهران و برخورد دو قطار پیش آمد .
برخی استناد میکنند که در فلان کشور، فلان حادثه اتفاق افتاد و در پی آن مدیران و مسوولانی استعفا کردند و یا برکنار شدند، چرا در کشور ما این اتفاق نمیافتد و یا اگر بیفتد از آن استقبال میکنند و آنرا التیام بخش برای روان جامعه و آسیبدیدگان میدانند. برخی هم وجوه اخلاقی را در نظر میگیرند و شتاب در چنین مواردی را مجاز نمیشمرند و توجه به معیارهای اخلاقی حاکم بر فرهنگ اعتقادی و کاری را ضروری میدانند . بهتر است برای داوری بهتر قدری عمیقتر وارد موضوع شویم و انتظار داشته باشیم، در چنین مواردی، از جمله دو مورد اشاره شده فوق هم وزیر راه و شهرسازی را به رعایت اخلاق حرفهای و اخلاق ارزشی و دینی توصیه کنیم و هم از مجلس و نهادهای نظارتی انتظار داشته باشیم، آنجا که پای اخلاق در میان است، از نگاه سیاسی و جناحی به نفع اخلاق بکاهند !
همانطور که اشاره کردم، اخلاق مدیریت در دو حوزه قابل بررسی است: 1- اخلاق در آموزهها و ارزشهای دینی و فرهنگی که مشترک است با سایر افراد پیرو یک دین و امری درونی است که به معنای تهذیب نفس و پالایش انسان از درون است، بدیهی است که جلوههای زیبای بیرونی هم داشته باشد، اما ارزش آن به درونی بودن آن است. 2- اخلاق در عمل مدیریتی که اخلاق حرفه ای اش مینامند و امری بیرونی است. عمل مدیریتی یعنی عمل اقتصادی، یعنی عمل اجتماعی، یعنی عمل حرفه ای و تخصصی، یعنی عمل سیاسی و ...
عمل مدیریت، در هریک از شاخههای ذکر شده، نتیجه تصمیمات مدیریت است، این تصمیمات اگر تاثیر منفی بر دیگران نداشته باشد، شان اخلاقی ( به لحاظ اخلاق حرفهای) پیدا نمیکند، ولی اگر اثر منفی بر دیگران داشته باشد، چه این تاثیر منفی موجب ناسازگاری بر دیگران شود و چه ضرر و آسیب خارج از کنترل برای دیگران ایجاد کند، موجب بروز مشکل اخلاقی میشود . نظریهپرداز معروفی به نام « گای ویک فیلد » ( Gay wakefeld ) میگوید: ارزشهای اخلاقی، هدایتکننده رفتار هستند. گر چه سازمانها ممکن است به عنوان یک ماهیت مستقل تلقی شوند، ولی تصمیمهای سازمانی از استدلال اخلاقی اشخاص ناشی میشوند . وجدان فردی همواره ناظر بر رفتار اخلاقی است و مسوولیت اجتماعی نیز از طریق رسانهها اعمال میشود .
نظریه پرداز دیگری به نام: «فرانک ناروان » (Frank Narvan) یک فرایند شش مرحلهای را به منظور اتخاذ یک تصمیم اخلاقی تکلیف میکند و میگوید اگر یک تصمیم به عنوان نتیجه عمل مدیریتی بعد اخلاقی پیدا کرد،با توجه به فرایند شش مرحله ای تصمیم بگیرید، این فرایند عبارت است از :
1- مشکل را تعریف کنید
2- راهحلهای انتخابی موجود را مشخص کنید
3- راهحلهای انتخابی مشخص شده را ارزیابی کنید
4- براساس نتیجه ارزیابی، تصمیم بگیرید
5- تصمیم را اجرا کنید
6- تصمیم اجرا شده را ( به لحاظ حل مشکل با کمترین آسیب حرفهای ) ارزیابی کنید .
در مباحث مربوط به اخلاق حرفهای، آنجا که مشکل اخلاقی بروز میکند، یعنی تصمیم ناسازگاری بوجود میآورد یا موجب ضرر و زیان میشود، با به کار بردن فیلتری معروف به فیلتر ( PLUS ) که در حقیقت پاسخ به چهار سوال محوری برای تصمیم گیری است، مشکل اخلاقی را حل میکنند و مولفههای این فیلتر عبارتند از :
- Policies ( خطمشی ): آیا تصمیم با سیاست و خط مشیهای سازمان من مطابقت دارد؟
-Legal ( قانون): آیا تصمیم با توجه به قوانین و مقررات اجرایی قابل قبول است؟
- Universal (جهانی ): آیا تصمیم از اصول / ارزشهای جهانی که سازمان من پذیرفته است، پیروی میکند؟
- Self (خود): آیا تصمیم، تعریف شخصی مرا از درستی، خوبی، شفافیت و صداقت تایید میکند ؟
این توضیحات را برای این اشاره کردم که گاهی برای یک تصمیم اخلاقی و یک عمل مدیریتی، هم به لحاظ ارزشهای اخلاق در آموزههای دینی و فرهنگی که در اسلام بخش مهمیاز دین ماست(به این تعبیر که دین یعنی مجموعه ای از اخلاق، اعتقادات و احکام) و هم به لحاظ اخلاق حرفهای مدیریتی، انسان بر سر چند راهی قرار میگیرد! هر وزارتخانهای با تصمیماتی از این نوع هر روز مواجه است، مثلا وزیر راه و شهرسازی با انبوهی از این نوع تصمیمات مواجه است،چرا که تصمیمات از نوع تصمیمات اخلاقی است. تصمیم در مورد مسکن مهر، تصمیم در مورد آزادراهها و بزرگرا ههای نیم کاره یا حتی بهرهبرداری شده و ..... و این آخریها تصمیم در مورد عملکرد برخی از مدیران راهآهن و مدیران هواشناسی در حادثه طوفان تهران .
تصمیم در مورد حادثه ایستگاه راه آهن امروان دامغان، تصمیم مشکلی نبود، زیرا اشتباه مسوولان ذیربط کاملاً آشکار بود، لذا تصمیم به پذیرش استعفا و یا اخراج و تحت تعقیب قرار دادن مقصرین، تصمیم مشکلی نبود و به سرعت هم تصمیم گرفته شد و ظاهرا شخص وزیر هم از تصمیم مدیران سازمانهای تابعه با قوت حمایت کرده و در ادامه هم حمایت خواهید کرد، لیکن در مورد هواشناسی، اکثریت متخصصین اعلام کردهاند که این پدیده به اصطلاح هواشناسانه در شمار پدیدههای حالبینی ( Now – casting ) است . پدیدههایی که در یک مدت کوتاه و در یک جغرافیای محدود و خارج از اراده و توان ما شکل میگیرند و در یک مدت نسبتاً کوتاه نیز پایان میپذیرند. افزون بر این با توجه به ضعف تجهیزات هواشناسی که علل و زمینههای آن به دوره کوتاه مدیریتها و از جمله مدیریت فعلی،بر نمیگردد وبه گواهی سوابق و اخبار و گزارشهای رسانهای، اتفاقاً تلاشهای گسترده و کارشناسی قابل توجهی هم در دولت یازدهم صورت گرفته تا از این ضعف کاسته شود . علاوه بر موارد فوق، پیشبینی چنین شرایطی با توجه به بیسابقه بودن چنین رویدادی در تهران، برای کارشناسان هواشناسی حتی چند ساعت پیش از حادثه در وضعیت موجود تجهیزاتی، کار دشواری بوده است . آنچه مهم است این است که وقوع حوادثی از این نوع، برای مجموعه نهادهای اجرایی ملی و محلی چه درسی دارد؟ چه باید یاد بگیرند؟ چگونه باید خود را تجهیز کنند؟ کارکنان خود را چگونه باید آموزش دهند؟ مردم چه آموزشهایی را لازم دارند تا با آمادگی بیشتری با چنین پدیدههایی رویاروی شوند؟ چگونه میتوان سیستم واکنش سریع را در کشور سازماندهی کرد؟ اینها و موارد متعدد دیگر است که باید در دستور کار دولت، ستاد بحران کشور و تمام نهادها و سازمانهای ذیربط از جمله سازمان هواشناسی قرار گیرد.
در چنین شرایطی و با توجه به واقعیاتی که ذکر شد، استعفای مسوولان ذیربط در هواشناسی نه تنها مشکلی را حل نخواهد کرد، بلکه اخلاق و انصاف را هم نزد سایر کارکنان سازمانی چون هواشناسی به چالش خواهد کشید .به همین علت چنین تصمیمی دارای وجوه اخلاقی است، به صرف این که چنین تصمیماتی ممکن است عدهای را خوشنود کند، دلیل اخلاقی بودن آن نیست .این موردکاملاً با مواردی چون قطار که خطای افراد مسجل است،کاملاً تفاوت دارد . تصمیم اخلاقی،تصمیمی است که نظام تحکمی و فرماندهی را به نظام اقناعی و سه رکن فرمانده، فرمان و فرمانبر را به دانش، معرفت و اقناع، تبدیل کند .
در تصمیمات اخلاقی، قانون حتی راهنمایی است برای اعمال مدیریت، لازم است،اما کافی نیست . الزامات قانونی سلبیاند، اما الزامات اخلاقی ایجابیاند، در تصمیمگیری اول استاندارهای اخلاقی، بعد الزامات قانونی باید مورد توجه قرار گیرند. الزامات قانونی تشکیل شده از طریق فرایندهای سیاسی، غالبا ناقض استانداردهای اخلاقی و ممکن است از دقت لازم برخوردار نباشد. اخلاقی بودن یک تصمیم، بستگی به نتیجه عمل ناشی از آن تصمیم دارد. اصل آن است که عمل ناشی از تصمیم، در جهت خلق منافع مادی و معنوی بیشتر برای بیشترین تعداد مردم باشد. با این نگاه پذیرفتن استعفا یا برکناری مدیران و مسوولین ذیربط هواشناسی در موضوع طوفان تهران، نمیتواند تصمیمی اخلاقی تلقی شود و انتظار است وزیر راه و شهرسازی و مدیران ستادی وزارتخانه و در موارد مشابه سایر وزارتخانهها،با شخصیت و شجاعت از فشار نهادهای حقوقی و نظارتی بکاهند .
شخصیت موجب میشود که با مشکلاتی که اثرات اجتماعی شدید پدید میآورند خود را مواجه کنند و شجاعت موجب میشود که آگاهانه راهحلهای اقتصادی، حقوقی و اخلاقی را ارزیابی و به تصمیم برسند و هزینههای اجتماعی و سیاسی ناشی از آن را تحمل کنند .
ابتکار:موازنه مثبت، سیاست توافق نهایی
«موازنه مثبت، سیاست توافق نهایی»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم مهدی روزبهانی است که در آن میخوانید؛موقعیت ژئوپولوتیک ایران همواره باعث شده نه تنها کشورهای منطقه بلکه ابرقدرت های جهانی به گونه ای خاص به این مرز و بوم بنگرند. نگرشی که در چارچوب استعمار مطلق نبوده است، بلکه برای دستیابی به منافعشان ایران را معبری دیده اند که سایر کشورهای قدرتمند نیز در آن سهمی دارند. از این رو سیاستمداران ایرانی که دیپلماسی را راهبردی برای دستیابی به منافع ملی می دانسته اند می کوشند که برنامه ریزی داخلی را در قالبی هماهنگ با سیاست خارجی طراحی کنند. اینان که اکثرا مردان تاریخ ساز ایران بوده اند در کنار اقدامات مهم داخلی به عنوان چهره ای بین المللی نیز شناخته شده اند. قوام السلطنه نخست وزیر دهه 1320که در راه اتحاد ملی توانست با رهبر وقت شوروری سابق بر سر خروج نیروهای روس از خاک ایران به توافق دست یابد و بر این اساس از جهانیان لقب جناب اشرف را گرفت. پس از آن وی به عنوان مبدع سیاست موازنه مثبت در سیاست خارجه ایران شناخته شد.
بعد از او محمد مصدق چهره شاخص سیاست موازنه منفی، در راستای ملی سازی صنعت نفت به جدالی جهانی با دولت وقت انگلیس پرداخت و بعد از این نیز موارد بسیاری به فراخور شرایط زمان، نقش آفرینی سیاستمداران ایرانی در عرصه جهانی را نشان داد که از راه دیپلماسی دری را برای دستیابی به منافع ملی ایران گشودند. امروز نیز حسن روحانی به عنوان رئیس جمهور و محمد جواد ظریف در قامت رئیس دستگاه دیپلماسی کشور در زمین بازی دیپلماتیک گام نهاده اند و در شرایطی که بحران های بین المللی، قدرت های جهانی را درگیرخود کرده و به قول کارشناسان در زمانی که بزرگترین کشمکش ها بعد از جنگ سرد سربرآورده است، پیچیده ترین پرونده سه دهه اخیر ایران را با فراست تا مرز توافق نهایی پیش برده اند.
حال دیپلمات های ایرانی با پرونده ای که روزی حلش بعید می نمود نقطه پیوند و توافق ابرقدرت هایی شده اند که در بحران های بین المللی اختلافات عمیقی دارند. روسیه نماد دیرین بلوک شرق و آمریکا مدعی هژمون جهانی با وجود رویارویی در موضوعات مختلف جهانی از بحران اوکراین گرفته تا دریای چین و جنگ سوریه، در وین 5 بر سر موضوع پرونده هسته ای ایران در حال نگارش متن توافق نهایی هستند.
این همنشینی ابر قدرت ها در رسیدن به توافق هسته ای ایران را می توان نتیجه یک روند مثبت دیپلماسی در دو جهت تعریف کرد. به عبارت دیگر این اتفاق نتیجه دیپلماسی جدی و مثبت وزارت خارجه ایران در مواجهه با دو قطب جهانی غرب و شرق است. در نتیجه این حضور جدی ایران برای رسیدن به توافق نهایی که به عنوان نقطه ثقل دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران تعریف می شود دست دیپلمات های ایرانی در منطقه باز شده است و حال ابرقدرت ها برای حل بحران های منطقه برای همکاری با ایران اعلام آمادگی می کنند.
البته این روند برای رقبای منطقه ای ایران زیاد خوشایند نیست، تا حدی که عربستان که به عنوان داعیه دار پدرخواندگی اعراب از این روند عقب نشینی امریکا و افزایش قدرت چانه زنی ایران به شدت ابراز نگرانی می کند و به تبع این اتفاقات در مواضع خود نسبت به ایران تغییر مثبتی نشان داده است. اما چند نکته قابل تأمل در مورد این روند پیچیده سیاست خارجی ایران وجود دارد.
باید در نظر داشت که اتفاقات منطقه و جهانی به سرعت به روز می شوند و تغییر می کنند؛ از سوی دیگر اوباما رئیس جمهور آمریکا به زودی کاخ سفید را ترک می کند و بنابر پیش بینی ها احتمالا در دور بعد دیگر نباید منتظر دیپلماسی بدون جنگ یک دموکرات در کاخ سفید بود. از طرفی فشار افکار عمومی امریکا برای افزایش حضور جهانی در حال افزایش است.
بنابراین خیلی نباید به باز بودن این پنجره دیپلماتیک از جانب طرف آمریکایی مطمئن بود و در روی دیگر روس ها در طول تاریخ روابطشان با ایران همواره دوستی ناپایدار و منفعت طلب بوده اند و مطمئنا در اولین فرصتی که سود بیشتری در روابط خصمانه با ایران ببینند چشم ها را به روی لبخند های دیپلماتیک می بندند. پس در وهله اول برای دیپلمات های ایرانی آنچه مهم و ضروری می نمایاند سرعت بخشیدن برای افزایش همکاری های جهانی در کنار توافق نهایی هسته ای است. از طرفی مهم ترین نکته برنامه ریزی برای ثبات جهانی و منطقه ای موقعیت ایران از طریق کنش های سیاست خارجی است. به هر حال از دیپلمات هایی که امروز در وین 5 نام خود را برای یک توافق نهایی در تاریخ ثبت می کنند انتظار می رود برنامه منسجمی برای سیاست خارجی ایران در مسیر دست یابی به جایگاه مناسب جهانی داشته باشند.
دنیای اقتصاد:معمای قیمت و کیفیت خودرو
«معمای قیمت و کیفیت خودرو»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم دکتر تیمور رحمانی است که در آن میخوانید؛بیش از دوسال است که قیمت اتومبیلهای ساخت و مونتاژ داخل که برای مدتها ثابت مانده بود، رو به افزایش گذاشته و طی چند مرحله جهش، مجموعا بیش از دو برابر شده است. در عین حال، هر بار که قیمت اتومبیل افزایش خود را شروع کرده است، بحثهای داغ رسانهای نیز از پی آن مطرح شده است. هر بار نیز تولیدکنندگان اتومبیل تحت فشار قرار گرفتهاند تا از افزایش قیمت محصول خود صرفنظر کنند. وزارتخانهها و سازمانهای مختلف شروع به انکار افزایش قیمت و هشدار نسبت به افزایش قیمت کردهاند، اتهامات متعددی به دلالان بازار اتومبیل وارد شده است مبنیبر اینکه آنها عامل افزایش قیمت هستند، نهادهای تامین اعتبار، ارز و مواد اولیه متهم شدهاند که آنها علتی هستند که در افزایش قیمت خودرو نقش دارند، قولهای متعددی داده شده است که موضوع حل میشود و از افزایش قیمت اتومبیل جلوگیری میشود و .... .
اما هربار نیز قیمت اتومبیل افزایش یافته است و تولیدکنندگان و مصرفکنندگان و سازمانهای دولتی مرتبط با موضوع نیز با آن کنار آمدهاند و موضوع به خوبی و خوشی تداوم یافته است. آیا افزایش قیمت اتومبیل موضوع واقعا پیچیدهای است و آیا مطابق تحلیل علم اقتصاد چیزی غیراز این انتظار میرفت که در عمل رخ داده است؟
برای کسی که اصول اولیه علم اقتصاد را درک کرده باشد، نه تنها افزایش قیمت اتومبیلهای ساخت داخل موضوع پیچیده، بغرنج و عجیبی نیست؛ بلکه اصولا غیراز این انتظار نمیرفت. قبل از هر چیزی، در کشوری که از زمان شروع افزایش قیمت اتومبیل، سطح عمومی قیمتها نزدیک به دو برابر شده و تورم بالایی وجود داشته است، چگونه امکان دارد که قیمت اتومبیل از این افزایش سطح قیمتها مستثنا باشد و تغییر نکند، اما اگر تحلیل به اصطلاح اقتصاد کلان را کنار بگذاریم، بر اساس قانون ساده عرضه و تقاضا که هر دانشجوی اقتصاد در ابتدای آشنایی خود با این رشته میآموزد نیز باید قیمت اتومبیل افزایش مییافت و در صورت عدم افزایش قیمت باید بسیار در شگفت میماندیم.
دلیل اول و مهم برای افزایش قیمت اتومبیل داخلی آن است که قیمت اتومبیلهای خارجی به دلیل افزایش نرخ ارز بهشدت افزایش یافته و بیش از دو برابر شده است و اتومبیل خارجی کالای جانشین برای اتومبیل داخلی محسوب میشود. در آن صورت، بخشی از تقاضای اتومبیلهای خارجی بهسمت اتومبیل داخلی هدایت شده و تقاضای اتومبیلهای داخلی را افزایش داده است و با افزایش تقاضای اتومبیل داخلی فشار برای افزایش قیمت آن بهوجود آمده است؛ بنابراین بخشی از افزایش قیمت اتومبیل داخلی انعکاس این موضوع است. در حالت کلی افزایش قیمت یک کالا سبب افزایش قیمت جانشینهای آن نیز میشود. شدت افزایش بهشدت جانشینی آنها بستگی دارد.
عامل دوم در سمت تقاضای اتومبیل افزایش درآمد اسمی در طول مدت مورد اشاره است که مطابق تحلیل مدل ساده عرضه و تقاضا به افزایش تقاضای کالاهای نرمال میانجامد و اتومبیل نیز کالایی نرمال است و در آن صورت انتظار طبیعی آن است که قیمت اسمی اتومبیل افزایش یابد حتی اگر قیمت نسبی یا حقیقی آن (قیمت آن نسبت به بقیه قیمتها) ثابت بماند.
از طرف دیگر، برخلاف آنچه قبلا تصور میرفت اتومبیلهای تولید داخل بهشدت به مواد اولیه وارداتی وابسته بوده و هستند و با افزایش نرخ ارز و همچنین اعمال تحریمها علیه کشورمان و به تبع آن سخت شدن واردات مواد اولیه، هزینه مواد اولیه تولید اتومبیل داخلی بهشدت افزایش یافته است که اصطلاحا در سطح قیمتهای موجود سبب کاهش عرضه و تولید اتومبیل داخلی شده است و آمارهای موجود نیز صحت این موضوع را به خوبی نشان میدهد. به عنوان یک قاعده کلی، هرگاه هزینه تولید محصولی افزایش یابد به طور معمول افزایش قیمت آن محصول اجتنابناپذیر است.
در یک جمعبندی ساده، به دلایلی مثل افزایش تقاضای اتومبیل داخلی بهدنبال افزایش قیمت اتومبیلهای خارجی (به عنوان جانشینی برای اتومبیلهای داخلی) و افزایش درآمد اسمی مصرفکنندگان و کاهش عرضه بر اثر افزایش شدید هزینه تولید اتومبیل داخلی، باید قیمت اتومبیل داخلی افزایش مییافت و این افزایش قیمت موید صحیح بودن تحلیل متعارف علم اقتصاد است. در این شرایط، اصولا امکان جلوگیری از افزایش قیمت اتومبیل وجود نداشته و ندارد و هر تلاشی برای جلوگیری از افزایش قیمت اتومبیل به شکل دستوری محکوم به شکست بوده و فقط به پیچیدهتر شدن موضوع میانجامد. در واقع، چنانچه مانع افزایش قیمت اتومبیل توسط سازندگان اتومبیل به سطح قیمتهای تعادلی بازار شویم، بازار غیررسمی و دلالی در آن پدیدار میشود که ضمن محروم کردن سازندگان اتومبیل از دریافت قیمت تعادلی و درآمد کافی برای پوشش هزینههای افزایش یافته آنان و حتی تحمل زیان، عملا اتومبیل به قیمت تعادلی به دست مصرفکنندگان رسیده و تفاوت موجود عاید دلالان اتومبیل میشود، ضمن آنکه جامعه هزینههای اعمال کنترل و انحراف در تخصیص منابع را نیز متحمل میشود. بنابراین، در شرایطی که بازار افزایش قیمت اتومبیل را اجتنابناپذیر مینماید بهتر آن است که این افزایش قیمت را بپذیریم تا این افزایش قیمت نصیب تولیدکنندگان آن شود حتی اگر غیرمنصفانه باشد.
اما آیا قیمت اتومبیلهای داخلی به طور غیرمنصفانه بالا است؟ در این مورد نیز تردیدی وجود ندارد. مصرفکنندگان اتومبیلهای داخلی حتی با نرخ ارز بازار آزاد قیمتی بین دو تا سه برابر آنچه را میپردازند که مصرفکنندگان کشورهای توسعه یافته برای اتومبیل میپردازند. واضح است که پرداخت این بهای غیرمنصفانه اولا به دلیل وضعیت نسبتا انحصاری تولیدکنندگان داخلی، ثانیا به دلیل دیوار بلند تعرفه بر اتومبیلهای خارجی، ثالثا به دلیل اعطای یارانه بالای بنزین(که استفاده از اتومبیلهای پرمصرف داخلی را اقتصادی مینماید) و رابعا به دلیل یارانهها و امتیازات دیگر برای تولیدکنندگان اتومبیل داخلی است. تا زمانی که موارد فوقالذکر یک چتر حمایتی گسترده برای تولیدکنندگان داخلی فراهم میکند، پرداخت بهای غیرمنصفانه بالای مصرفکنندگان بابت اتومبیل داخلی نیز تداوم خواهد یافت و کنترل قیمت اتومبیل و تعیین قیمت دستوری برای اتومبیل داخلی نه عقلایی است و نه امکانپذیر.
اما چه باید کرد؟ همانطور که اشاره شد بهتر است اجازه داده شود که قیمت کارخانه تقریبا با قیمت بازار برابر شود تا اگر هدف حمایت از تولیدات داخلی است این هدف حاصل شود و مشاجرات بیحاصل مربوط به قیمت اتومبیل را پایان داد، اما در عین حال برای آنکه اجحاف به مصرفکنندگان داخلی نیز به تدریج کاهش یابد، در حال حاضر سطح حمایت از تولیدات داخلی بهصورتیکه هست بماند و به تدریج طی یک دوره چند ساله تعرفه بر واردات اتومبیل کاسته شود، با اجازه دادن به سرمایهگذاری مشترک تولیدکنندگان خارجی از انحصار تولید داخلی کاسته شود، از یارانهها و امتیازات شرکتهای داخلی کاسته شود و با تعادلی کردن قیمت بنزین از تولید اتومبیلهای پر مصرف کاسته شود (شایان ذکر است؛ حمایت از تولید اتومبیل داخلی در بلندمدت با هیچ معیاری قابل توجیه نیست که در اینجا هدف تحلیل آن موضوع نیست.) این فرآیند تعدیل تدریجی به سازندگان داخلی این فرصت را میدهد تا بهرهوری خود را برای رقابت افزایش دهند و ضمن جلوگیری از اتلاف منابع از اجحاف بالا به مصرفکنندگان داخلی کاسته شود و مصرفکنندگان امکان استفاده از اتومبیل با کیفیت و با قیمت مناسب را بیابند که در حال حاضر از آن محروم هستند.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد