خراسان:رمزگشایی سقوط بورس
«رمزگشایی سقوط بورس»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم مهدی حسن زاده است که در آن میخوانید؛شاخص بورس در ادامه روند نزولی به ۷۰ هزار واحد رسید تاافت حدود ۲۷ درصدی ارزش بازار سرمایه طی حدود ۶ ماه رقم بخورد با این حال این سوال که هر از گاهی در محافل اقتصادی مطرح می شود مجدد قابل طرح است که آیا بورس به واقع دماسنج اقتصادی کشور است و می توان افت یا صعود شاخص آن را مترادف با رکود یا رونق اقتصاد تعریف کرد؟
برای پاسخ به این سوال باید وضعیت بورس طی سال های اخیر را مرور و آن را با وضعیت کلی اقتصاد کشور مقایسه کرد. طی سال های اخیر بورس در اکثر دوره ها روند صعودی داشته است به گونه ای که شاخص کل طی ۵ سال از حدود ۹ هزار و ۵۰۰ واحد به ۸۹ هزار و ۵۰۰ واحد در اواخر پاییز سال گذشته رسید. بخشی از این رشد شدید را می توان در ورود شرکت های دولتی واگذار شده، بزرگ شدن بازار سرمایه از طریق ورود شرکت های مختلف و تأثیر تورم بر افزایش قیمت سهام دانست. طی ۲ سال گذشته نیز با ورود شرکت های نفتی و پتروشیمی و منتفع شدن این شرکت ها از افزایش ۳ برابری قیمت دلار بورس به مدد موتور محرک این سهام و سودآوری سرشار از محل افزایش درآمدهای صادراتی رشد بالایی را تجربه کرد. سال گذشته با تغییر دولت و افزایش امید به آینده اقتصاد نیز سرمایه های فراوانی که سپرده گذاری در بانک ها و سرمایه گذاری بازارهای راکد شده مسکن، ارز و طلا را به صرفه نمی دیدند روانه بورس شدند، به گونه ای که طی ۳ سال اخیر تعداد سرمایه گذاران در بورس حدود ۲ برابر شده اند. اما نگاهی به وضعیت عمومی اقتصاد ایران در ۲ سال گذشته نشان می دهد که نرخ رشد اقتصادی به عنوان مهم ترین شاخص عملکرد اقتصاد ایران با رشد منفی 6.8 درصد در سال ۹۱ و منفی 4.2 درصد در ۹ ماهه سال گذشته مواجه بوده است. با این حال به گفته مسئولان دولتی و بر اساس گزارش های غیر رسمی نرخ رشد برخی بخش ها از جمله صنعت و نفت در ۳ ماه نخست امسال ثبت شده است.
در چنین شرایطی همبستگی روند صعودی بورس و روند نزولی نرخ رشد اقتصادی و بر عکس آن طی چند ماه اخیر روند نزولی بورس و روند تقریباً صعودی نرخ رشد اقتصادی ما را به این واقعیت رهنمون می کند که بورس دماسنج اقتصاد ایران نیست، بلکه بازاری است که به تناسب تحولات درونی و برخی متغیرهای بیرونی اقتصادی و سیاسی دچار صعود و نزول می شود. آن چه که در این صعود و نزول موثر بوده است حاکم شدن فضای سوداگری در این بازار است، فضایی که گاهی اوقات در بازار مسکن و حدود ۲ سال پیش در بازارهای ارز و طلا مشاهده شد و دیدیم که چگونه فضای سوداگری قیمت مسکن را در سال های ۸۵ و ۸۶ و قیمت ارز را در سال ۹۱ افزایش داد.
به این ترتیب بازار بورس را باید در حال حاضر بازاری دانست که بیش از هر چیز ضربه گیر بازارهای سوداگرانه دیگر شده است و به تدریج با پررنگ شدن حضور سرمایه گذاران غیرحرفه ای به بازاری سوداگرانه تبدیل شده است که بعضاً خلاف جهت اقتصاد کشور حرکت می کند و خروج نسبی از رکود و کاهش نرخ تورم اثری بر بهبود وضعیت شاخص کل ندارد. اما آن چه در این میان اهمیت دارد خطر تداوم این وضعیت بر اقتصاد کشور و از دست دادن ظرفیت بسیار ارزشمند بازار سرمایه است. بر این اساس ضروری است اصلاحات بنیادینی در بورس ایجاد شود تا فضای سوداگری در این بازار کاهش یافته و سرمایه گذاران به سرمایه گذاری بلند مدت ترغیب شوند. بازار بورس با حضور حدود ۴۰۰ شرکت بزرگ با توان بسیار بالا برای انواع تأمین مالی نظیر اوراق سلف و صکوک و حضور ۶ میلیون سهامدار فرصت بزرگی است که باید از سوداگری به سمت تأمین مالی تولید حرکت کند.
کیهان:سود و زیان اردن در بحران عراق
«سود و زیان اردن در بحران عراق»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم سعدالله زارعی است که در آن میخوانید؛ نقش اردن در تحولات امنیتی عراق تا حد زیادی در هالهای از ابهام قرار گرفته است. دولت این کشور از یک سو از دیرباز اردن را به کانون تحرک بعثیها تبدیل کرده بود و هماکنون نیز این کشور مطمئنترین پایگاه برای بعثیها به حساب میآید. رژیم اردن اخیرا با دادن اخطار به دختر صدام حسین مبنی بر عدم فعالیت سیاسی، اعتراف کرد که از برجستهترین عناصر بعثی پذیرایی میکند. در عین حال با نگاه به مواضع اردن در بحران سوریه درمییابیم که اردن قاعدتا با تحرک داعش در عراق موافق نیست و آن را تهدیدی علیه خود ارزیابی میکند. از سوی دیگر اردن به عنوان کشوری که از سوی آمریکا و عربستان حمایت میشود، نمیتواند در نقطه مقابل سیاست این کشورها درباره عراق قرار گیرد بنابراین از این منظر اردن با جریان عمومی آمریکایی عربی درباره عراق هماهنگ است. اما با این وجود اردن به شدت از سرایت بحران در عراق و سوریه به خاک خود نگران است.
وجود حدود 4/5 میلیون جمعیت فلسطینی که در فاصله سالهای 1967 تا 2014 (یعنی نزدیک به پنج دهه) در شرایط بسیار سختی در اردن زندگی کردهاند، یک ماده انفجاری و ویرانگر به حساب میآید. ورود داعش به داخل اردن که تنها کمی بیش از 21 درصد خاک عراق مساحت دارد، شرایط را برای دولت اردن به سرعت بحرانی میکند. غلبه جمعیت فلسطینی بر اردنی (65 درصد در برابر 35 درصد) نگرانیهایی را هم برای آمریکا و رژیم صهیونیستی به وجود میآورد چرا که وقتی اوضاع از دست پادشاه اردن خارج شود، هیچکس نمیداند پس از آن چه روی میدهد. بنابراین میتوان گفت در منطقه هیچکس با نفوذ داعش به داخل اردن موافق نیست.
روابط عراق و اردن طی دوران زمامداری صدام حسین و شاهحسین به طور ویژهای رو به پیش بود تا جایی که در جریان جنگ اول خلیجفارس، اردن در کنار عراق بود و از حمله غرب به عراق انتقاد میکرد از این رو شاه حسین در سال 1378 در حالی مرد که دیگر مورد اعتماد عربستان و آمریکا نبود و البته او عایداتی هم از اینکه کنار صدام حسین قرار گرفته بود، به دست نیاورد. روابط دو کشور با روی کار آمدن عبدالله دوم در اردن استمرار پیدا کرد و اردنیها پس از سقوط رژیم بعثی به فرماندهان و عناصر فراری ارتش، حزب بعث و دیوانسالاری اداری عراق اجازه دادند که در خاک اردن بمانند و از قضا بعثیها در اردن احساس یک «میهمان» که ناچار باشند به زودی خاک این کشور را ترک کنند، نداشتند و از آزادی عمل زیادی برخوردار بودند.
اردن در فاصله سالهای 1382 تا 1393 با پوشش «همکاری انسانی» به بعثیها اجازه فعالیت داده بود ولی واقعیت این است که دولت اردن تا قبل از شروع موج اخیر بیداری اسلامی گمان میکرد حضور بعثیها در اردن قدرت چانهزنی آنان را در مواجهه با آمریکا و عربستان و دیگران بالا میبرد. با شروع بیداری اسلامی، دولت اردن که از حرکت اخوانالمسلمین بشدت بیمناک بود، گمان میکرد در صورت ضرورت سرکوب اسلامگراها، بعثیها میتوانند نقشهای امنیتی مهمی بر عهده بگیرند کما اینکه اردن با پذیرفتن «جمعیت العلمای عراق» که از گروههای نسبتا میانهرو تشکیل میشد، گمان میکرد از طریق این جریان مذهبی قادر به مهار جریانات اسلامگرا میشود.
وقتی داعش از الانبار به سمت «نینوا» و «صلاحالدین» به حرکت درآمد، اردن درباره اینکه چه موضعی باید اتخاذ کند دچار تردید جدی شد از این رو مواضع رسمی اردن در مواجهه با حرکت تروریستی داعش بعثی در عراق به مرور دستخوش تغییر شد. واکنش اردن به داعش در آغاز حرکت، «مذهبی» معرفی کردن آن بود ولی این موضع کمتر از دو هفته تغییر کرد و دولت اردن وانمود کرد که تروریزم داعش در عراق را محکوم میکند دلیل اصلی این دگرگونی این بود که برخلاف بعضی از کشورهای دیگر تهدید اردن یک تهدید نزدیک محسوب میشد.
در عین حال اسناد زیادی وجود دارند که از نقش نسبتا فعال اردن در بحران عراق خبر میدهند. اردن از 1382 در استانهای شرقی خود پادگانهایی را به نیروهای بعثی داده بود و در میان کشورهایی نظیر یمن و سوریه بیشترین تعداد بعثیها را در خاک خود پذیرفته بود.
در عین حال رژیم اردن با پناه دادن به «حارث الضاری» رئیس تشکیلاتی موسوم به «هیات علماء و مسلمین عراق» از سال 2006 میلادی و در اختیار دادن امکانات رسانهای، سهم قابل توجهی در دامن زدن به درگیریهای مذهبی در عراق ایفا کرد. بعضی از خبرهای تایید نشده دیگر بیانگر آن است که اردن برای داعش پادگانهای زیادی را در نظر گرفته و به تمرین و آموزش نظامی آنان پرداخته است. این در حالی است که طی این دوران، دولت عراق بارها از مقامات اردنی خواست که فعالیت این گروهها در خاک خود را متوقف گرداند که موفق نشد.
اردن سالهاست که در معرض یک انقلاب مذهبی قرار دارد. مسلمانان در این کشور از سایر کشورها زودتر علاقه سیاسی خود به دنبالگیری انقلاب اسلامی نشان دادند و پیروزی نسبی اخوانیها در اولین انتخابات مجلس پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، عمق نگاه راهبردی مردم این کشور به انقلاب اسلامی را نشان داد. پس از این دولت اردن تلاش کرد تا نشان دهد که آماده پذیرش اصلاحات میباشد ولی واقعیت این بود که رژیم اردن زیر بار تغییر قوانین به نفع اصلاح جامعه نرفت و تنها به تغییر چند مقام خود اکتفا نمود.
از آن زمان به بعد اردن در صحنههای مهم منطقهای نقش یک «حاضر غایب» را بازی کرد.
دولت اردن پس از پیروزی انقلاب اسلامی قادر نبود که به طور آشکار به نقش قدیم خود در روابط با آمریکا و رژیم صهیونیستی ادامه دهد و از این رو در طول سه دهه اخیر دولتهای حاکم بر اردن به حالت انفعال ادامه حیات دادهاند. این در حالی است که در دوره اول حکومت، ملکحسین یک پای ثابت تحولات مهم منطقهای به حساب میآمد هر چند این یک نقش انضمامی و مرتبط با غرب بود.
ملکعبدالله دوم اگرچه در مقابل حرکتهای مردم نمیایستد و به محض آنکه یک اعتراض مدنی و یا سیاسی شروع میشود، کابینه را منحل و فرد جدیدی را مامور تشکیل کابینه مینماید اما در عین حال از مبارزات مذهبی به شدت نگران میشود چرا که ملک عبدالله در بحرانهای مذهبی قادر به ایفای نقش نیست و این میتواند دامنه بحران را گسترش داده و از کنترل خارج نماید. از این رو سایش و شکست تروریزمی که در منطقه به نام مذهب بحرانسازی میکند برای عبدالله یک موقعیت خوب به حساب میآید ولی در همان حال تروریزم بعثی برای عبدالله سبب نگرانی نمیشود چرا که از یک سو بعثیها از قدرت مردمی بهرهمند نبوده و همان هستند که دیده میشوند و از سوی دیگر بعثیها به راحتی با حکومت اردن کنار آمده و دست و پای خود را در روزی که لازم باشد، جمع مینمایند.
اما یک نکته دیگر هم حائز اهمیت است و آن موقعیت ترانزیتی اردن برای تروریزم و رژیم صهیونیستی است. اردن در بین کشورهای عرب همسایه فلسطین بیشترین مرز را با رژیم صهیونیستی دارد. حداقل نیمی از مرزهای این رژیم در مجاورت مرزهای غربی اردن است. اگر درباره نظر رژیم تلآویو درباره تروریستهای داعش، جبهه النصره و ارتش آزاد در سوریه تردیدی داشته باشیم درباره نظر این رژیم در مورد این تروریستها در عراق تردیدی نداریم چرا که پر واضح است که با کاسته شدن از سیطره دولت سوریه بر مرزهای خود، آینده را چگونه میتوان پیشبینی کرد؟ وقتی مرزهای سوریه ناامن میشود به معنای ناامن شدن مناطق حاصلخیز فلسطین نیز میباشد و از این رو صهیونیستها اگرچه به سقوط اسد در دمشق چشم دوخته بودند ولی نگرانی خود از بهمریختگی وضع مرزها را نیز پنهان نمیکردند. در مورد اردن هم این موضوع صادق است در حالی که نتیجه به دست آمده در عراق برای رژیم تلآویو رضایتبخش است و توسعه ناامنی، وضع امنیتی اسرائیل را بهبود میبخشد. رژیم صهیونیستی اصرار دارد که نزاع با جبهه مقاومت را کمی از مرزهای خود دور کرده و به سمت عراق بهعنوان دربردارنده موقعیت استراتژیکی و به خصوص مجاورت با مرزهای ایران سوق بدهد.
در واقع در بحران عراق یک مزیت بزرگ برای رژیم تلآویو وجود دارد و آن این است که میتواند بدون هزینه به فایده بزرگ دست یابد کما اینکه از نظر آنان تهران در بحران سوریه بدون هزینه به فایدههای بزرگ دست یافته است. اما در این میان رژیم صهیونیستی به تنهایی نمیتواند به بحران عراق دامن بزند و ناچار به استفاده از واسطههاست اما اگر به روابط قدیمی پادشاهی اردن با رژیم صهیونیستی نظر بیاندازیم درمییابیم که اردن در بین کشورهای همسایه عراق بیشترین روابط را با تلآویو دارد. با این وصف اردن اگرچه بطور طبیعی از شعلهور شدن دامنه بحران در عراق زیان میبیند و قادر به کتمان کردن نگرانی خود هم نیست، اما در عین حال تردیدی هم وجود ندارد که از سوی کشورهای ترکیه، عربستان و رژیم صهیونیستی برای ایفای نقش در بحران تحت فشار شدید قرار دارد.
واکنش اردن به فشارهای داخلی، منطقهای و بینالمللی برای کمک فعال به تروریزم عراقی تا حد زیادی به «وضع میدان» بستگی دارد. اگر صحنه عملیاتی تداعیکننده موفقیت نسبی تروریستها و ضعف نسبی دولت عراق باشد، اردن به طور جدی در این بحران به نفع تروریستها وارد میشود ولی اگر روند حرکت امنیتی به نفع بغداد باشد، اصرار رژیمهای ترکیه، عربستان و اسرائیل تاثیری در موضع اردن بر جای نمیگذارد.
جمهوری اسلامی:داعش، طرح آمریکائی اسلام علیه اسلام
«داعش، طرح آمریکائی اسلام علیه اسلام» عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی ات که در آن میخوانید؛سخنگوی گروه تروریستی "دولت اسلامی عراق و شام" که به داعش معروف است و با جنایتهایی که در مدت کوتاه ظهور خود مرتکب گردیده پرونده سنگینی از قساوت، خشونت، خونریزی، سر بریدن انسانها، کشتار بیرحمانه زنان و کودکان، اعدامهای دسته جمعی و حتی آدم خواری از خود به ثبت رسانده است، در یک ویدئوی کوتاه که بر روی اینترنت منتشر شد از تشکیل "خلافت اسلامی" و تعیین خلیفه برای مسلمانان خبر داد!
از سوی دیگر روزنامه آمریکایی فاینشنال تایمز به نقل از این سخنگو (ابومحمد عدنانی)، از ابوبکر بغدادی به عنوان خلیفه انتخابی شورای داعش نام برد و تاکید نمود که بغدادی نیز این انتخاب را قبول و خود را رهبر مسلمانان جهان دانسته و از تمامی مسلمانان خواسته با او بیعت کنند. در همین حال، یکی دیگر از اعضای ارشد گروه تروریستی داعش به نام ابوتراب المقدسی، با این ادعا که مردم بخاطر آنکه سنگها را لمس کنند به مکه میروند نه به خاطر خدا، تاکید کرد بزودی با تصرف عربستان سعودی، خانه کعبه را ویران خواهیم کرد و با اذن رهبرمان همه کسانی را که سنگها را در کعبه میپرستند خواهیم کشت! این عضو ارشد شورای داعش از تلاش این گروهک برای تصرف شهر عرعر در عربستان سعودی خبر داده است.
تردیدی وجود ندارد که آنچه باعث شد در مدتی بسیار کوتاه نام گروه تروریستی داعش بر سر زبانها بیافتد، میزان قساوت و جنایتهای وحشیانه اعضای این گروه علیه مردم سوریه و عراق بود. گروهی که به وجود آورندگان آن به طور عمد تلاش کردند چنان چهره ترسناکی از اعضای این گروه به جهانیان عرضه کنند که علاوه بر آنکه به عنوان پشتوانهای برای موفقیت در عملیاتهای جنایتکارانه آنان در آینده مورد استفاده قرار میگیرد، رعب و وحشت ناشی از عملکرد آنان و افکار متحجرانه و افراطی این گروه که به نام دین اسلام عرضه میشود، آنها را به عنوان چهره واقعی مسلمانان به جهانیان معرفی نماید.
اکنون این سؤال مطرح است که داعش چگونه و توسط چه کسانی در مدتی کوتاه به این جایگاه دست یافت؟ هر چند پاسخ این سؤال برای بسیاری از مردم و حتی افکار عمومی در جهان روشن است و حامیان اصلی این گروه جنایتکار نزد افکار عمومی شناخته شده هستند، اما اعتراف دیروز منابع نزدیک به مقامات برخی کشورهای عربی در پایگاه خبری "فورث مدیا"ی چین مبنی بر اینکه سفارت آمریکا در آنکارا هدایت نیروهای بعثی - داعشی در کشور عراق را برعهده دارند، تأییدی بر نقش اصلی دولت آمریکا از ابتدای پدید آمدن گروههای جنایتکار منطقه است.
این یک واقعیت است که دولتمردان آمریکایی گروه تروریستی القاعده به رهبری اسامه بن لادن را بوجود آوردند و از دل این گروه طالبان را بیرون کشیدند و پس از فجایعی که این گروهها در افغانستان به بار آوردند، بهانه را برای حضور نظامی آمریکا و همپیمانان غربیاش در خاورمیانه فراهم نمودند که منجر به اشغال افغانستان و سپس عراق و در نهایت بیثباتی امنیتی در منطقه خاورمیانه گردید.
دولتمردان آمریکایی پس از مدتی به دلیل ترسی که از افشا شدن مزدوری امثال بن لادن داشتند، با لشکرکشی نظامی بن لادن را کشتند و به ظاهر از دست وی و افشاگریهای احتمالیاش در معرفی آمریکا به عنوان نقش اصلی به وجود آورنده گروههای تروریستی در منطقه خلاص شدند. آمریکاییها هر چند با قتل بن لادن درصدد بودند چنین القا نمایند که واشنگتن با القاعده و طالبان مخالف است و در پارهای از مواقع این دروغ را توانستند به برخی از سران سادهلوح کشورهای عربی نیز بقبولانند، اما سران دولتهای منطقه غافل از این بودند که شاخههای رشد یافته از شجره خبیثهای که آمریکاییها تحت عنوان القاعده پرورش دادهاند در هر یک از کشورهای اسلامی درحال رشد و نمو است و بعد از مدت کوتاهی برخی از این شاخهها خود را در کشورهای خاورمیانه و مغرب عربی و آفریقا نشان دادند. اکنون این مولود آمریکائی که با کمکهای مالی، تسلیحاتی و سیاسی برخی سران دولتهای اسلامی رشد کردهاند، با صراحت، سران همین کشورها را مورد تهدید قرار دادهاند.
داعش بدون تردید در کنار دیگر گروههای تروریستی انشعاب یافته از القاعده و طالبان، مولود دولتمردان آمریکایی است و هدفی جز این ندارد که طرحها و توطئههای غربیها علیه کشورهای اسلامی را محقق نماید و ضمن درگیر کردن مسلمانان با یکدیگر که خواسته اصلی مولود دیگر غربیها در منطقه یعنی رژیم صهیونیستی است، توان و امکانات کشورهای اسلامی را از میان ببرد و برای دراز مدت تخم نفاق و کینه را در قلب مسلمانان علیه همدیگر بکارد و از اسلام، علیه اسلام استفاده کند، هدفی که غربیها از دیرباز آرزوی آن را در سر میپروراندند و آن را بهترین روش برای مقابله با مسلمانان میدانند.
آن دسته از دولتهای منطقه که دیروز فرصت لازم را برای گروههای تندرو و جنایتکاری مانند داعش فراهم کردند و به جان مردم سوریه و عراق انداختند، اکنون باید نگران باشند که این گروهها در هر یک از کشورهای اسلامی میتوانند حضور داشته باشند و خود آنها را نیز تهدید کنند. حکامی که مدتهای مدید درصدد ا?جاد اختلال در امنیت کشورهای اسلامی و حتی عربی بودند، اکنون به جایی رسیدهاند که گروههای دست پرورده تروریستی را مخل امنیت خود میبینند و مشاهده میکنند که با پولهای نفتی چگونه مولودی آمریکایی و برآمده از افکار القاعده و طالبان را پرورش دادهاند و به جان خود انداختهاند.
اکنون دولتهای منطقه تا فرصت دارند، ضمن حفظ انسجام در برابر این مولود آمریکایی، باید زمینههای این قبیل خشونتها و تندرویها که به نام اسلام و مسلمانان صورت میگیرد را از میان ببرند و با همبستگی و وحدت در کنار مردم مسلمان کشورهای منطقه قرار گیرند و بدانند که اگر جنایتکاران داعش بر اثر بیتوجهی آنان بر امور مسلمین مسلط شوند، نامی از اسلام باقی نخواهند گذاشت و طبعاً از حکمرانی آنان نیز اثری باقی نخواهد ماند.
رسالت:فرصتطلب کیست، منتقد کدام است؟
«فرصتطلب کیست، منتقد کدام است؟»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمدکاظم انبارلویی است که در آن میخوانید؛جناب آقای مطهری نماینده محترم تهران به مناسبت بزرگداشت شهدای هفتم تیر به نجفآباد رفته و دیدگاه تحلیلی خود را درباره منتقدین، بخوانید اهل فتنه بیان کرده است. روایت ایسنا از این دیدگاه را در زیر بخوانید: - مطهری با مخالفت با رویهای که منتقدین را از سیستم حکومتی حذف میکند، گفت: "این رویه چه در زمان امام و چه پس از آن اشتباه بوده است". (1) "عدهای اصرار دارند بگویند انقلاب ریزشهایی دارد و رویشهایی و رویشها بیش از ریزشهاست، در حالی که فقط کسانی که در مقابل انقلاب حمله مسلحانه انجام میدهند همچون گروه فرقان و سازمان منافقین، ریزشهای انقلاب هستند." (2)
اینکه ریزشهای انقلاب را فقط فرقان و منافقین بدانیم و چشم خود را به ریزشهای دیگر که اهل فتنه هستند ببندیم نوعی چشمبندی سیاسی است. تاریخ انقلاب و حقایق آن این چشمبندی را نوعی غفلت و جهل میداند. این بیان آقای مطهری برخورد امام با نهضت آزادی و باند تبهکاری مهدی هاشمی را تخطئه میکند.
امام (ره) در 30 بهمن 1366 در پاسخ به نامه وزیر کشور وقت در خصوص نهضت آزادی مینویسند:
"1- نهضت به اصطلاح آزادی طرفدار جدی وابستگی کشور ایران به آمریکاست.
2- نهضت به اصطلاح آزادی صلاحیت برای هیچ امری از امور دولتی یا قانونگذاری یا قضائی ندارد و ضرر آنها به اعتبار آن که متظاهر به اسلام هستند و با این حربه جوانان عزیز ما را منحرف خواهند کرد... از ضرر گروهکهای دیگر حتی منافقین، این فرزندان عزیز مهندس بازرگان بیشتر و بالاتر است.
3- نهضت به اصطلاح آزادی و افراد آن موجب گمراهی بسیاری از کسانی که بیاطلاع از مقاصد شوم آنان هستند، میگردند. با آنها باید برخورد قاطعانه شود و نباید رسمیت داشته باشند." (3)
اگر ریزشهای انقلاب را فقط فرقان و سازمان منافقین بدانیم این برخورد قاطع امام با نهضت آزادی را چگونه میتوان تحلیل کرد.
تردستی و چشمبندی آقای مطهری این است که مخالفین نظام را منتقدین مینامد و بعد به تخطئه نظر امام (ره) میپردازد. این نهایت بیمهری به امام (ره) بنیانگذار جمهوری اسلامی است.
اینکه ایشان ریزشهای انقلاب را به "فرقان" و "منافقین" محدود میکند صرفا به این دلیل است که نظر امام و برخورد امام را تخطئه کند.
نهضت آزادی منتقد نظام نیست. از دیدگاه امام؛ "خطر آنها از منافقین بیشتر و بالاتر است و باید با آنها برخورد شود و صلاحیت هیچ کاری اعم از دولتی، قانونگذاری و قضائی را ندارند."
امام (ره) در مقابله با باند تبهکار و تروریست مهدی هاشمی و جداسازی او از آیتالله منتظری تلاشهای زیادی فرمودند. اما این تلاشها به ثمر نرسید و آقای منتظری، امام (ره) با همه عظمت و حقانیت و مشروعیت الهیاش را تنها گذاشت و به باند تبهکار مهدی هاشمی وفادار ماند.
نامه 6/1/68 و 8/1/68 امام خمینی در مورد آقای منتظری در حالی که با دلی پر خون و قلبی شکسته نوشته شد، حاوی حقایق بزرگی در تاریخ ماست.
امام (ره) در نامه اولی خطاب به آقای منتظری میفرمایند: "شما در اکثر نامهها و صحبتها و موضعگیریهایتان نشان دادید که معتقدید لیبرالها و منافقین باید بر کشور حکومت کنند... با اینکه تایید شده بود که او (مهدی هاشمی) قاتل است. مرتب پیغام میدادید که او را نکشید." (4)
بعد امام ایشان را نصیحت میکنند: "سعی کنید افراد بیت خود را عوض کنید تا سهم مبارک امام بر حلقوم منافقین و گروه مهدی هاشمی و لیبرالها نریزد. ... اجازه ندهید منافقین هر چه اسرار مملکت است به رادیوهای بیگانه دهند."
امام (ره) در پایان این پیام، دردمندانه خطاب به مردم میفرمایند:
"از خدا میخواهم که به پدر پیر مردم عزیزمان صبر و تحمل عطا فرماید و او را بخشیده و از این دنیا ببرد تا طعم تلخ قیامت دوستان را بیش از این نچشد." (5)
امام در اینجا خبر از خیانت دوستان میدهد و دردمندانه آرزوی مرگ میکند آن هم از دوستی که به تعبیر بنیانگذار جمهوری اسلامی، "حاصل عمر" او بوده است. (6)
آقای مطهری نیک میدانند جمعی از مسئولین نظام، آقای منتظری را متقاعد میکنند که از موضع لجوجانه خود پایین بیاید و ایشان نامه 7/1/68 را به امام مینویسند و محصول آن نامه، نامه 8/1/68 امام میشود که قدری نرمتر از نامه گذشته است، اما در همین نامه، امام باز تاکید میکنند؛ "بیت خود را از افراد ناصالح پاک نمایید و از رفت و آمد مخالفین نظام که به اسم علاقه به اسلام و جمهوری اسلامی خود را جا میزنند جدا خودداری کنید." (7) پس، از دیدگاه امام (ره) هم نهضت آزادی از منافقین بدترند و هم ممکن است دوستی که "حاصل عمر" ایشان باشد روزی رودرروی انقلاب بایستد و با منافقین و لیبرالها علیه انقلاب همدست شود. این تجربه تاریخی و این برخورد هوشمندانه برای حفظ انقلاب رانباید آقای مطهری تخطئه کند و بگوید؛ "این رویه اشتباه بوده و کار غلطی است و رفتار تند با منتظری ضرورتی نداشت." چون ممکن است خودش مشمول این نصیحت امام شود! حال ببینیم منظور آقای مطهری از اینکه ریزشها را مختص منافقین و فرقان میداند و برخورد با نهضت آزادی و منتظری را بر نمیتابد، چیست؟ او این روزها به بهانههای مختلف از سران فتنه دفاع میکند و حصر آنها را فقط به این بهانه که محاکمه نشدهاند غیرقانونی میداند. چنانچه در همین سخنرانی نجفآباد گفته است: "این غلط است که ما بدون حکم قضائی و تشکیل دادگاه، عدهای را در حصر بگذاریم و بعد بگوییم به شما لطف کردیم."
چرا حصر سران فتنه را آقای مطهری غلط میداند؟ نمیدانم اگر آقای مطهری در جنگ جمل بود همین ایراد را به امیر المومنین میگرفت یا نه؟ چون حضرت امیر (ع) قبل از جنگ دستور دادند سران فتنه را نکشید و تنها بازمانده فتنه را هم با احترام به مدینه فرستاد و در حصر نگه داشت.
اگر آقای مطهری کمترین اطلاع از حکم محاربه که در کتب فقهی علما آمده داشته باشد، هرگز تقاضای محاکمه آنها را نمیکرد. چون با محاکمه سران فتنه، قطعی است حکم آنها اعدام است و سران فتنه "باغی" هستند.
ملت ایران در قیام تاریخی 9 دی همپای همه فقها و قضات عادل این حکم را صادر کردند. اما مصالح نظام چیز دیگری بود. فعلا مومنین، استخوان در گلو و خار در چشم، برخی فتنهگران و سران آنها را تحمل میکنند. بیتردید اگر حکم الهی در مورد سران فتنه صادر شود آقای مطهری آن را تاب نمیآورد و همین حرفهای بیمنطق و فاقد استدلال حقوقی و فقهی را به زبان میآورد.
آقای مطهری نیک میدانند اگر امام (ره) بود با این جماعت شرور، عنود، لجوج و یکدنده که در برابر جمهوریت و اسلامیت نظام ایستادهاند برخورد شدیدتری میکرد. به همین دلیل موضع امام در مورد نهضت آزادی و باند تبهکار مهدی هاشمی را با این بیان که غلط و اشتباه میداند تخطئه کرده است. حالا اشتباه ایشان از کجا ناشی میشود؟ اشتباه ایشان از این ناشی میشود که آنها را "منتقد" میداند نه "باغی"!
مطهری برای اینکه در این جایگاه بایستد کل حوادث خونین 8 ماهه سال 88 را پس از انتخابات به فراموشی سپرده است. او حتی حاضر نیست قبول کند حداقل 22 شهید به روایت بنیاد شهید در محاربه فتنهگران علیه نظام به شهادت رسیدهاند. او حاضر نیست شعار مرگ بر اصل ولایت فقیه در روز عاشورای سال 88 از مردان خداجوی موسوی را که فیلم آن بارها از رسانهها بویژه رسانههای ضد انقلاب پخش شده، گوش کند. او حاضر نیست اعتراف کند که اقتدار ملی و امنیت ملی را فتنهگران به حراج گذاشتند و هشت ماه از زبان دوستان خائن به امام و انقلاب در رسانههای اهریمنی غرب به فحاشی به مردم و نظام پرداختند. او نمیخواهد اعتراف کند که تشویق تحریمهای جدید برای به زانو درآوردن ملت کار همین فتنهگران بوده است. اینها اسناد مشهود و مشهور محاربان فتنهگر است.
آقای مطهری که در این دنیا میخواهد مفری برای فتنهگران با پاک کردن صورت مسئله پیدا کند، آیا فکری هم برای آخرت خود و آنان کرده است؟ آن هنگام که خداوند از آنان سئوال کند چرا به خاطر جاهطلبی و لجاجت، رای ملت را نادیده گرفتید و بر امام و نظام و انقلاب ظلم کردید و پا به پای ضد انقلاب و منافقین و آمریکای جنایتکار بر این ملت تاختید، چه پاسخی میدهند؟! آقای مطهری در همین سخنرانی نجفآباد گفته است: "گاهی عدهای فرصتطلب میآیند و انقلاب را از صحنه خارج میکنند. همانگونه که انقلاب مشروطه به همین سرنوشت مبتلا شد."
به ایشان توصیه میکنم فصل آخر کتاب نهضتهای صد ساله اخیر نوشته ابوی شهیدشان را بخوانند. آنجا شهید مطهری در آسیبشناسی نهضتها به پنج محور اشاره میکنند؛
1- نفوذ اندیشههای بیگانه
2- تجددگرایی افراطی
3- ناتمام گذاشتن نهضت
4- رخنه فرصتطلبان
5- ابهام در طرحهای آینده.
اگر شهید مطهری زنده بود به این پنج بند، یک بند هم اضافه میکرد و آن، "بصیرت در برابر فتنهگران که مسیر تجدیدنظرطلبی را طی میکنند"است.
اما باز خوانی همین پنج محور میتواند وی را از تحریف صورت مسائل انقلاب پرهیز دهد و بگذارد امام و رهبری با فهم قرآنی و وحیانی انقلاب را اداره کنند نه برخی که میخواهند با احساسات و سادهلوحی با مسائل انقلاب برخورد کنند و نهضت را نیمه تمام رها کنند و نتیجه کار را به فرصتطلبان بسپارند تا دوباره استبداد داخلی و استعمار خارجی را برگردانند.
پینوشتها:
2 و 1- ایسنا 6تیر 93/ روزنامه جمهوری اسلامی 7/4/93
3- صحیفه امام جلد 20 صفحه 479 الی 482
5 و 4- پیام 6/1/68 صحیفه امام صفحات 330 تا 332
7 و 6- پیام 8/1/68 صحیفه امام ص 334
قدس:به صدا و سیما تبریک میگوییم
«به صدا و سیما تبریک میگوییم»عنوان یادداشت روز روزنامه قدس به قلم آرش شفاعی است که در آن میخوانید؛من و همکارانم در این ستون و این صفحه مطالب انتقادی زیادی درخصوص عملکرد صدا و سیما بخصوص در دوران مدیریت مهندس ضرغامی نوشتهایم، درباره بسیاری از اتفاقات ناصحیح در این رسانه گزارش و یادداشت و مطلب نوشته ایم، اما لازم است به مجموعه صدا و سیما به خاطر یک اتفاق مهم در این رسانه تبریک بگوییم.
این هفته مستند «فیلمی ناتمام برای دخترم سمیه» از شبکههای تلویزیون پخش شد. این فیلم در جشنواره فیلم فجر به نمایش در آمده بود و همان زمان نگاه و توجه بسیاری را به خود جلب کرد، ولی کمتر کسی فکر میکرد، صدا و سیمای محتاط دوران ضرغامی، بتواند انتخابی به درستی و شجاعت پخش این مستند داشته باشد؛ اتفاقی که افتاد و البته باعث حیرت شد.
«فیلمی ناتمام برای دخترم سمیه» به کارگردانی مرتضی پایهشناس روایت مستند زندگی مردی است که به دنبال نجات دو فرزندش از اردوگاه اشرف پایگاه سازمان مجاهدین خلق (منافقین) است، اما خوشبختانه فیلم برخلاف بسیاری از آثاری که معمولاً کارگردانان سیاسی ایران میسازند، کمتر شعار داده و قضاوتهای مستقیم در آن کم است، اما صدبرابر یک فیلم با نریشنهای کوبنده و شعاری، تاثیرگذار است.
اهمیت این فیلم به خاطر حضور چهرههای سیاسی، کارشناسان و استادان دانشگاه که معمولاً عصا قورت داده در برابر دوربین مینشینند و جملات شیک تحویل مخاطب میدهند نیست، بلکه به خاطر حضور آدمهایی معمولی است که اتفاقاً در دل رویدادها هستند، پیرمردی روستایی که از ایران به عراق رفته است و پشت سیم خاردارهای اردوگاه التماس میکند که پسرش را ببیند، مردی ارمنی که در زمان جنگ اسیر شده و فریب مجاهدین را خورده است، و یکی از اعضای کادر مرکزی سازمان که بعد از هشت سال زندان انفرادی معنای مخالفت با دستور مسعود رجوی درباره طلاقهای ایدئولوژیک را میفهمد.
این مستند پر است از لحظههای عجیب و تکان دهنده ای که احساسات هر انسانی را تحت تأثیر قرار میدهد. اهمیت این لحظهها در مستند بودن و ویرایش نشدگی آنهاست. در یکی از دیدارهای پدر با فرزندانش، پسر سرانجام به حرف میآید و با وجود این که سالها نقش یک رزمنده راضی از موقعیت خود را بازی کرده است در برابر پدر و خواهرش اعتراف میکند که فرماندهان بالادستی او در سازمان مجاهدین به طور مرتب در تمام این سالها به او تجاوز میکرده اند و شکایتهای او در این خصوص راه به جایی نبرده است و او برای حفظ خود تصمیم گرفته است، دیگر شبها نخوابد. پسر در هنگام برزبان آوردن این جملات دایماً دچار لکنت است و نمی تواند و نمی خواهد حرفش را با وضوح به زبان آورد و همین لکنتهاست که بر غنای حسی این لحظات در فیلم میافزاید.
«فیلمی ناتمام برای دخترم سمیه» سندی تصویری است از عملکرد فرقه فاشیستی مسعود رجوی و نشان دهنده اوج دنائت و رذالت این گروه در پیشبرد اهداف سیاسیاش. شکنجه، حبس و قتل مخالفان فکری؛ سلب تمامی آزادیها و انتخابهای شخصی، گروکشی از خانوادههای اعضا در جهت اهداف تبلیغی و نمایشی و مجموعه ای از اقدامهای ضدبشری دیگر از زبان اعضای سابق و خانوادههای اعضای فعلی این سازمان بیان میشود. نکته مهم در این باره اصرار بر پخش جهانی و گسترده این فیلم است. مردم جهان باید بدانند دولتهایشان چه تروریستهای خطرناکی را از فهرست سیاه خارج کرده اند و نیز مطمئن شوند، اصرار ایران بر استرداد اعضای سازمان نفاق بیشتر از همه به سود خود آنهاست که در چنبره تصمیمات زن و شوهری دیکتاتور و دیوانه اسیر شده اند و راهی برای فرار ندارند.
سیاست روز:آینده عراق: شکست استکبار و وهابیت...
«آینده عراق: شکست استکبار و وهابیت... »عنوان سرمقاله وزنامه سیاست روز به قلم علی یوسفپور است که در آن میخوانید؛۱ـ بینالنهرین یا عراق امروزی وشامات (سوریه ـ لبنان ـ اردن و فلسطین) از مهمترین نقاط ژئوپلتیک و ژئواستراتژیک جهان میباشد. سابقه تاریخی آن ظهور تمدنهای اولیه ـ ظهور پیامبران الهی در قبل از اسلام کل مناقشه دولتهای ایران و روم بوده است.
بعد از اسلام هم مرکز حکومت علوی ـ اموی و عباسیان بوده است عراق به تعبیری قلب خاورمیانه میباشد و مرکز تلافی سه نحله تمدن اسلامی میباشد. ایرانیها ـ ترکها و عربها
۲ـ اگر چه ملت عراق از سه گروه شیعیان، اهل سنت و اکراد تشکیل شده است اما در طول تاریخ بعد از اسلام، حکومتهای طولانی عباسیان، عثمانی و یکصد سال اخیر اهل سنت در عراق حاکم بودند، در دولت صدام کردها و شیعیان به شدت سرکوب میشدند و ارتش ،استخبارات، گارد ریاست جمهوری، فدائیان صدام و هیات حاکمه اکثریت قاطع را اهل سنت تشکیل میدادند.
سقوط صدام باعث گردید که شیعیان و اکراد به حقوق خویش دست یابند ضمن اینکه در ساختار فعلی اهل سنت هم به میزان جمعیت خویش در حکومت شرکت دارند، ریاست مجلس، و معاونین رئیسجمهور و نخستوزیر از اهل سنت هستند اما وجود یک عراق قدرتمند متکی به آرای مردم برخلاف منافع دول استکباری، اسرائیل و دول عربی دست نشانده غرب میباشد بخصوص زمانی که این دولت روبه رشد در عراق در جبهه مقاومت قرار گیرند.
استکبار جهانی برای برهم زدن معادلات قدرت و ایجاد حاشیه امن جهت اسرائیل و مقابله با ایران درصدد طراحی ایجاد یک امارات عربی جدید به تعبیر خودشان در عراق و شام میباشدکه اهداف آن قطع دسترسی ایران به سوریه و عراق، ایجاد امنیت جهت اسرائیل و به آشوب کشاندن مستمر و دائمی منطقه و عقب نگهداشتن ملتهای منطقه میباشد .
این امارات جدید از ترکیه شروع میشود سرزمینهای شمال و غرب عراق، شرق سوریه، اردن و فلسطین را در مرحله اول شامل میشود بعد از استقرار این دولت در مرحله بعد کردستان عراق و لبنان را هم در آن ادغام خواهند نمود. این نقشه استکبار جهانی جهت خاورمیانه جدید میباشد اما به دلایلی که در ذیل خواهد آمد این نقشه با شکست روبرو خواهد شد.
۳ـ در طول تاریخ گروههای افراطی نظیر حنابله و قرامطه دست به کشتارهای وسیع و فجیع از مسلمانان زدند اما همگی آنان نیست و نابود شدند زیرا روش و عمل آنان نه مطابق شرع مقدس اسلام بود و نه با معیارهای انسانی و عقلانی مطابقت داشت، گروههای امثال طالبان، القاعده، بوکوحرام، داعش که هیچگونه مرزی را برای جنایات خویش قائل نیستند به طور قطع از طرف همه فرق اسلامی و افکار عمومی جهان طرد خواهند شد. و به همراه فرقه وهابیت که دست ساخته استکبار جهانی میباشد به زبالهدان تاریخ خواهند افتاد.
سلسله شکستهای استکبار به همراه عواملش در منطقه تداوم مییابد، شکست در جنگ ۳۳ روزه، ۲۲، روزه خروج از جنوب لبنان، شرکت در سوریه، با توجه به فتوای مرجعیت در عراق و بسیج شیعیان ونیروهای اهل سنت، در آینده شاهد شکست تروریستهای داعش در عراق خواهیم بود. بسیج شیعیان عراق به همراه اهل سنت قانونگرا در آینده نه چندان دور گروهک داعش را به گورستانها میفرستند همانگونه که هشت سال جنگ تحمیلی باعث گردید ملت ایران به توانمندیهای بینظیری دست پیدا کند. ملت عراق هم در مبارزه با داعش به پیروزیهای بزرگی دست پیدا خواهد کرد. و با ثروتهای خدادادی مانند نفت که کشور عراق دارد. این کشور در آینده یکی از اثرگذارترین کشورهای منطقه خواهد بود و عراق قدرتمند باعث سقوط حکومتهای مرتجع عربی خواهد شد.
وطن امروز:آیا از فرق سر نظام هم میتوان عکس گرفت؟!
«آیا از فرق سر نظام هم میتوان عکس گرفت؟!»عنوان یادداشت روز روزنامه وطن امروز به قلم حسین قدیانی است که در آن میخوانید؛ گرمای کلافهکننده هوا، ایضا این معضل لامروت ریزش مو، برآنم داشت تا ماه رمضان را برای سر مبارک، با «نمره ۱۲» شروع کنم! یعنی که کچل! تا کی این سر پرسودا، نمره ۲۰ از خدا بگیرد، حضرت حق، خودش میداند و بس!
آخرینبار که خواستم موهای خود را تا همین حدود، بلکه شدیدتر بزنم، فریضه حج بود. روز عیدقربان، جناب سلطانی عزیز که امسال هم برنامه سحرش انشاءالله معرکه باشد، ساده و بیتکلف، تیغ به دست، افتاده بود به جان خلقالله. نوبت به تراشیدن سر ما که رسید، پزشک کاروان هم از راه رسید؛ «موی این را نمیزنیها… سرش درب و داغان است… تیغزدن اصلا صلاح نیست… برای این، واجب که نیست، اشکال هم دارد» و...
این شد که با موهای بلندتر از موقع رفت، برگشتیم وطن! همه حاجیها سر تراشیده بودند، الا من بینوا. همه هنگام تیغزدن سر، انگشتنما میشوند، ما آنجا پیش جماعت حاجی، با موهای مجعد و به نسبت بلند خود، انگشتنمای خلایق شده بودیم! و از آنجا که نمیتوانستم امتناع پزشک کاروان را روی پیشانی خود نصب کنم، راه به راه تحمل میکردم نیش و کنایه این و آن را؛ «این چه حجیه؟»، «رفته تمتع، دلش نیومده از موهاش بگذره!» و…
حج آن سال، حدود یک سال و نیم، از بحبوحه فتنه ۸۸ میگذشت و هنوز ماجرا داغ بود، آنقدر که مقابل خانه خدا، متن وبلاگی مینوشتی، صدای رئیس قوه درمیآمد! همین داغیها بود که پزشک کاروان را برآن داشت مرا از تراشیدن موهایم بازدارد. سر و صورت من، سر جمع، حدود ۳۵ شاید هم ۴۵ - دقیقش خاطرم نیست!- بخیه خورده بود و از همه بدتر اینکه وسط کلهام، اندازه ۲ بند انگشت، گود بود و بشدت نرم، گویی که اصلا استخوان ندارد! آن ایام گاهی که دچار سردرد مزمن میشدم، میرفتم دکتر تا برایم نسخه عمل دوباره بپیچد، بلکه این گودی پر شود و محکم! لیکن سوداهای این سر، رنگیتر از آن بود که بخواهم تن به چنین عملی بدهم! همان کمای ۹ ساعته، عمل چند ساعته، عمل بیلبیلک پلک چشم، عمل چی چی سر، کار کردن روی فلان جای جمجمه، بیرون آوردن خرده سنگها از بهمان جای کنار مغز... و ایام نقاهت دور و دراز که سببساز شایعات سخیفی دربارهام شده بود، واقعا کافی بود! کافی بود لعنتی!
الغرض! همه چیز از شب مهیب ۲۵ خرداد ۸۸ شروع شد؛ بلوار شهید کاوه، که البته فتنهگران «شهید»ش را جا میانداختند؛ «بلوار کاوه!» اصلش را بخواهی، سران فتنه و الباقی عواملشان، مشکل با همین لفظ «شهید» دارند. مشکل با همین لفظ شهید دارند که میبینی «معنی» را هم عوضی میروند! و الا چیست مگر «جمهوری اسلامی»؟! جز نظامی الهی که تکیه بر خون ۳۰۰ هزار شهید زده؟! این شهدا نبودند، همین شهید محمود کاوه مشهدی نبود، چه بسا اتفاقات دیروز سوریه و امروز عراق، گریبان کشور ما را گرفته بود. اگر در همین سال ۸۸، بسیجی شهید حسین غلامکبیری، مثل مرد، سینه سپر نمیکرد و اگر جانباز شیمیایی؛ حاج احمد پاریاب –که هماینک روزه با شهدا میگیرد در همسایگی خدا- با همان کپسول و بند و بساطش، با یک سینه پر از خس خس، وسط صحنه نمیآمد،
ای بسا رئیسجمهور آمریکا، بیهیچ اذن و اجازهای، خاک پاک وطن را، آلوده به قدم نجسش میکرد، حکایت همسایه شرقی! آه! از آنجا که روزی نه خیلی دور و دیر، جای جای این همسایه مظلوم، بخشی از خاک پهناور ایران خودمان بود، هر وقت یاد حضور بیادبانه و گستاخانه رئیس کاخسفید در خاک افغانستان میافتم، سراپا فغان و افسوس میشوم! تو وقتی زیادی اجازه بگیری از کدخدایی که دیگر نیست، او در عوض، اینچنین بیاجازه وارد کشورت میشود! اینچنین بیاجازه، آنچنان گاوچران! معالاسف، توافقات سست، به عدد چند که برسد، این استعداد را دارد! و دقیقا از ورای همین زاویه است که بزرگان، این همه تاکید مضاعف دارند روی «استقلال ملی». هر چقدر توافقات غیرملی، دهان دوست، بلکه دهان منتقد را مورد نوازش(!) قرار میدهد، این «استقلال ملی» و حفظ و بسط آن است که به قول امام راحل، توی دهان دشمن میزند، و به قول این یکی امام، خواب او را پریشان و رویایش را تعبیرناشدنی میکند.
جز آن ۲ دلیل که خط اول، اقامه کردم، از مدتها پیش قصد کرده بودم در هیبت یک سرباز، وارد میهمانی خدا شوم که بهترین عبادت برای خدا، مجاهدت در راه خداست. آخر آخر آخر بندگی، یعنی سرباز خدا شدن. مصاف را نمیبینی؟! جنگ خدا با کدخدا، از این واضحتر؟! رمضانی است این رمضان! یک سو سپاه خداست، یک سو لشکر شیطان بزرگ، اما دست و پای ابلیس بسته است، چرا که «رمضان» است.
قصهام را بگویم؛ حتی اصلاح با «نمره ۱۲» هم کافی بود که پیرمرد سلمانی با تعجب بپرسد؛ «سرت جای چیست؟ دعوا کردی؟» گفتم؛ «من دعوا نکردم، آنها دعوا کردند، آنها ادعا کردند، آنها شلوغ کردند، آنها آشوب کردند، آنها…»! گفتم؛ «این دور و ور، پزشکی نیست، راحت باش! دوست دارم سرم را کامل بتراشم!» گفتم؛ «من یک سر تراشیده، لااقل به خدا بدهکارم!» گفتم؛ «این کمترین حق من است که بدانم بعد از ۵ سال، تازه! چند روز هم بیشتر، آیا یادگاری فتنه از سرم پاک شده؟! و آیا دستپخت سران فتنه روی سرم تمام شده؟!» گفتم؛ «بتراش!» گفت: «همه سرت را میتراشم، اما جای باقیمانده آن دعوا را قول نمیدهم، شاید دستم لرزید!» گفتم؛ «بتراش!» و شروع کرد! اول از الباقی سرم، بعد رسید به قسمت بخیهخورده! پرسید؛ «درد داری؟» گفتم؛ «تحمل میکنم!» گفت: «اُه اُه اُه! اینجا را دیگر نمیتوانم، اندازه ۲ بند انگشت، سوراخ است انگار! اصلا نرم است! چاله دارد! استخوان ندارد مثل اینکه!» گفتم؛ «آرام بتراش! اینقدری وصله پینه دارد که خون نزند!» هر چند در نهایت، از همان قسمت گود افتاده، یکی، دو، سه قطرهای، خون آمد بیرون! که با شست و شوی آخر سلمانی، تمام شد رفت پی کارش…
القصه! در دفتر روزنامه، بچهها که مرا با این سر و وضع جدید دیدند، طبق پیشبینی، گرفتند به شوخی و مزاح. اما خیلی زود، عیششان منقص شد! سر تراشیده شده، شد فرع بر ۲ رد بخیه طولانی روی سر، یک گودی، حتی یک زخم روی پلک چشم چپ! از همکاران، چند تایی این شوخی را سر دست گرفتند که «اگر یک عکس از سرت بگیریم، رسما فلان درصد حق جانبازی داری!» به بچهها گفتم؛ «در اوج فتنه، آن روز که فهمیدم میخواهند کی و کی و کی را در اوج بیانصافی و صدالبته حماقت، «شهید» جا بزنند، در وبلاگم نوشتم؛ «این کار، همانا و درآوردن پرونده پدرم از بنیاد شهید همانا!» حالا بروم برای خودم دنبال پرونده؟! همان زمان هم اگر ارادتم به حاج آقای رحیمیان و دیگر خادمان بنیاد معزز شهید نبود، واقعا حرفم را عملی میکردم. ما نه دنبال پرونده هستیم، نه دنبال درصد، بلکه دنبال ادای دین خود و بدهی خود به نظامی هستیم که ۳۰۰ هزار شهید برایش داده شده».
قطعا همین است نگاه ما، اما این، همه نگاه ما نیست. گفت: «یک سینه حرف موج زند در دهان ما»… و فیالحال، بخشی از آن را میگوییم. عکاس روزنامه، خیلی راحت از سر من عکس گرفت اما عکاسی هم آیا هست که بتواند از فرق سر نظام عکس بگیرد؟! بهراستی، مظلومیت مضاعف آن فرق سر چه میشود؟! یک تکه سنگ عوامل فتنه، در بلوار شهید کاوه وقتی چنین میکند، آیا میتوان محاسبه کرد سنگ تهمت بزرگ تقلب امرای فتنه، آنهم در وسط خیابان انقلاب اسلامی، چه فجایعی به بارآورده؟! از این هم آیا میتوان عکس گرفت؟! به سند همین عکس روزنامه، ما میتوانیم با سران ملعون فتنه، مشکل شخصی، اصلا مشکل شخصی چرا؟!… مشکلات اساسی داشته باشیم اما مشکل ما با فتنهگران ۸۸، نه این سر و این سنگ، بلکه آن سنگی است که بر سر و صورت آبروی نظام ما زده شد.
از آن است که ما نمیتوانیم بگذریم. از آن است. از آبروی حضرت روحالله، بلکه از شرف یومالعیار عاشوراست که نمیتوانیم بگذریم! از خیمه عزای ارباب است که نمیتوانیم بگذریم! توقعاتی دارند از ما بعضیها، میخواهند بر گذشته – بخوانید بر فتنهگران سنگ به دست وحشی که حرمت سر و صورت انقلاب خمینی را نگه نداشتند- صلوات بفرستیم! ما تا به الان خیال میکردیم بعضیها ناظر بر جمله مشهور رئیسجمهور مودب و با هوش آمریکا، فقط کاسب تحریماند، نگو کاسبی با صلوات هم میتوانند! بر حرامی زبان نفهم بیقانون، لعن و نفرین سزاوارتر است تا صلوات! دروغ به آن بزرگی گفتند، تهمت به آن درشتی زدند، و به همان بزرگی و درشتی با سنگ بر سر و صورت انقلاب اسلامی مادران شهیدداده زدند که فیالحال صلوات نثارشان کنیم؟! ما در امتداد آن عدل و داد وعده داده شده و دقیقا از همان منظر، همچنان خواهان محاکمه سران فتنه و امرای فتنه هستیم و محاکمه مفسد فیالارض، یعنی؛ «اختتام حصر، آغاز اعدام، تمام».
من فیالحال، سؤالم از جناب قاضیالقضات محترم و عزیز این است؛ «در جواب این همه ملاحظه البته قابل فهم شما، چه بود و چه بوده واکنش فتنهگران؟ عمل به مر قانون هم نشود، بلکه فقط ۲۵ درصد قانون در حق بعضی از این فتنهگران اجرا شود، کافی است تا فرشته عدالت، کار انقلابی خودش را کرده باشد! شگفتا! کانه قوهقضائیه، یک چیز هم این وسط بدهکار شده، هر روز مینوازند و میتازند به دستگاه قضای ما. به خدا آنچه در این بلبشو، از فهم ما خارج است، حد بیحد وقاحت سرانفتنه و البته کسانی است که توهم زدهاند؛ فتنه ۸۸ انشاءالله گربه است!» سؤال میکنم؛ «وقتی سنگ کوچک عوامل فتنه، از جواب دادن به حقیری چون من عاجز است، چه میخواهند جواب دهند امرای فتنه، آن سنگ بزرگ را که زدند بر سیمای انقلاب و جنگ و جهاد شهید محمود کاوه؟!» شباهنگام ۲۵ خرداد ۸۸ را میگویم؛ «۲۵ خرداد ۸۸».
از این روز، سالها گذشته اما نه آنقدر که همین پنجشنبه گذشته، بازهم مادر شهید غلامکبیری بر بالای مزار فرزندش در مجاورت «قطعه ۲۶» خون گریه نکند! گذشته اما نه آنقدر که ما فراموش کنیم شعار «جمهوری ایرانی» را. آن شب… همه شبهای فتنه را میگویم؛ تروریستهای وطنی، افتاده بودند به جان قانون، به جان فهم و شعور، به جان ۴۰ میلیون رای و به جان یک انتخابات باشکوه. بدترین سنگپرانیها، سنگپرانی به قانون است، سنگپرانی به انتخابات است، سنگپرانی به استقلال ملی است. موی آدمی بریزد، طوری نیست؛ شرف آدمی نریزد! در مصاف سنگ و سر، بنگر بعضیها به که صلوات میفرستند؟! و در مصاف خدا و کدخدا… کدخدای موهوم، بنگر سنگ کدام را به سینه میزنند؟! ولیفقیه، ما را «سرباز خدا» بارآورده… خیال بعضیها تخت؛ سنگر ما تغییر نمیکند! غلط نکرده باشم بنزین وارداتی، موتور بصیرت بعضیها را پایین آورده که با زور و شلاق میخواهند ما را «سرباز کدخدا»یی کنند که دیگر نیست! خدایا! تو شاهد باش که ما از موضع ربنای مسجد ارک، یک قدم عقب نگذاشتهایم. آنان که در جستوجوی بازی «برد- برد» در بیراههها نشستهاند، عنقریب سمفونی خالق و مخلوق را در دستگاه ظهور به تماشا خواهند نشست؛ بازی «برد- برد» را. خدایا! میخواهی همه انقلاب اسلامی را با همه شهدایش، همه سرهایش، همه سوداهایش و همه بسیجیانش، همه ملتش یکجا تقدیم بقیه..الله کنیم، زودتر مهدی موعود را بفرست… .
حمایت:در حاشیه طرح تحول علوم سیاسی
«در حاشیه طرح تحول علوم سیاسی»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت به قلم دکتر بهرام اخوان کاظمی است که در آن میخوانید؛بعد از انتشار سرفصل ها و 91 کتاب جدید رشته علوم سیاسی در دوره کارشناسی، حدود 160 استاد رشته علوم سیاسی در نامه ای به رییس جمهور، درخواست کردند که به دلیل مشکلات و نواقص موجود در بازبینی و اصلاح عناوین و سرفصل های رشته علوم سیاسی، دستور ویژه ای برای توقف یک ساله، به منظور برطرف کردن این مشکلات صادر کند.
در نامه استادان علوم سیاسی به رئیس جمهور آمده: «آنچه به نام اصلاح عناوین و سرفصل های رشته علوم سیاسی تاکنون انجام شده بدون مشارکت و تایید اعضای هیات علمی گروه های علوم سیاسی و نهادهای مرجع و معتبر علمی حوزه علم و سیاست بوده و از آسیب ها، تنگناها، نواقص و خلاء های جدی برخوردار است». دکتر منوچهر محمدی رئیس کارگروه علوم سیاسی شورای تحول و ارتقای علومانسانی شورای عالی انقلاب فرهنگی نیز اخیرا اعلام کرده است که سرفصل های جدید به دانشگاهها ابلاغ شده و قرار است از اول مهر ماه امسال برای دانشجویان جدید اعمال شود. اما آنچه در این میان جای سوال است اینکه با وجود تصویب این سرفصل ها در شورای تحول و دفتر برنامهریزی وزارت علوم، این نامه نگاری ها با چه اهدافی صورت می گیرد؟
در وهله اول باید تاکید کرد که بازنگری در سرفصل های علوم سیاسی، در راستای اسلامی سازی علوم انسانی امری ضروری و واجب است چرا که هنوز در این رشته برخی رویکردها به عنوان «وحی منزل» تلقی میشوند و همچنان در دانشگاه های ایران نگرش های بومی و اسلامی از مرتبه و منزلت لازم برخوردار نیستند. در این میان اما فرآیند بازنگری در سرفصل های علوم سیاسی از سوی دو نهاد علمی کشور مورد توجه قرار گرفت: اول در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و دیگر در معاونت فرهنگی وزارت علوم. در همین راستا بعد از تشکیل کمیته ها و کارگروه های بازنگری، فراخوانی برای همه گروه های آموزشی سراسر کشور ارسال شد و نظر آنها را برای همفکری و همکاری در این روند جویا شدند و از آنها برای مشارکت در این کار دعوت به عمل آمد.
هر چند به رغم ادعای امضا کنندگان نامه یاد شده، این دعوت از سوی بسیاری از افراد مورد اجابت قرار نگرفت.در مرحله اجرای این طرح هم البته معضلات بسیاری وجود دارد؛ اول اینکه منابعی که دقیقا با سرفصل ها متناسب و همسو باشند، برای تدریس، به حد کفایت وجود ندارد و شاید همین امر باعث شده تا برخی انتقادها به کتاب های پیشنهادی در این طرح وارد شود. مشکل دوم هم کمبود اساتید همسو با این سرفصل ها در میان جامعه دانشگاهی کشور است.
در همین رابطه بد نیست بدانید که نامه ای به دانشگاه ها ارسال شد و از اساتید علوم سیاسی دعوت به عمل آمد تا دوره های توجیهی را در همین راستا طی کنند اما متاسفانه این موضوع نیز با استقبال کمرنگ اعضای هیئت علمی و گروه ها ی علوم سیاسی مواجه شد. هر چند به نظر می رسد جابجایی دولت و تغییر آرایش سیاسی جناح های کشور نیز در این امر بی تأثیر نبوده است.این موضوع قابل انکار نیست که با وجود همه ضرورت هایی که در خصوص تغییر سرفصل های علوم سیاسی وجود دارد، همچنان مقاومت ها و تقابل هایی در مقابل این طرح وجود دارد که غالبا فاقد مبنای علمی و ارزشی و انقلابی است. هر چند که شاید در اجرای این فرایند نیز قدری شتابزدگی و عجله دیده می شود. در حال حاضر جو برخی از دانشگاه ها و حتی برخی از دانشجویان نیز وفاق تام و تمامی با این طرح ندارد اما با وجود همه این مخالفت ها، بالاخره این طرح می بایست از جایی شروع می شد.
نکته حائز اهمیت بعدی این است که با نگاهی به اعضای حاضر در کمیته های مختلف کارگروه تحول و ارتقای علوم سیاسی شورای عالی انقلاب فرهنگی می توان ملاحظه کرد که از غالب دانشگاه های برتر و برجسته کشور در این کمیته ها حضور دارند. البته باید این نکته را هم در نظر داشت که فراوانی اساتیدی که در زمینه بومی سازی علوم انسانی در ایران کار می کنند، در دانشگاه امام صادق، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) بیشتر است.
با این همه در طول مسیر بازنگری و تدوین سر فصل ها ی جدید، دست یاری به سوی همه نهادها و مراجع علمی و دانشگاهی دراز شد اما متاسفانه این دعوت کمتر اجابت گردید. با این وجود باز هم این امکان وجود دارد که با مشارکت اساتید و پژوهشگران منصف و همسو با آرمان ها و ارزشهای بومی و ملی کشور، این طرح از غنای بیشتری برخوردار شود.
شرق:استیضاح زودهنگام و هزینهدار
«استیضاح زودهنگام و هزینهدار»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم علی عباسپور تهرانی است که در آن میخوانید؛بهتازگی طیفی از نمایندگان مجلس با حدود 50 امضا، بهدنبال استیضاح وزیر علوم هستند؛ مسالهای که در قانون صراحتا بهعنوان حق قانونی نمایندگان مجلس تاکید شده اما بهعنوان یکی از مخالفان این طرح استیضاح با توجه به سوابقم در دانشگاهها و کمیسیون آموزش مجلس به ذکر چند نکته در اینباره میپردازم:
1- یکی از علتهای اصلی که طرح استیضاح آقای رضا فرجیدانا، وزیر علوم میتواند عجولانه باشد، این است که وزارت علوم در مقایسه با سایر وزارتخانههای دولت دیرتر کار خود را شروع کرد. دلیل آن هم عدم رای اعتماد مجلس به گزینههایی همچون آقای میلیمنفرد بود که باعث شد این وزارتخانه دیرتر کار خود را آغاز کند. همین مساله باعث میشود که در تحلیلها از عملکرد آقای دکتر فرجیدانا نباید عجول باشیم و به نظر من باید به ایشان فرصت داد تا برنامههایی که در زمان گرفتن رای اعتماد مطرح کردند را اجرایی کند. بر همین اساس به نظر میرسد باید جو ناآرام میان وزارت علوم و کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس کاهش یابد و وزیر علوم با فرصت مناسب و بههنگامی که دارد بتواند برنامههای این وزارتخانه را پیش ببرد.
2- از سوی دیگر آنچه طی روزهای گذشته در دلایل استیضاح آقای دکتر فرجیدانا مطرح میشود، بحثهایی همچون «نگرانی از کندشدن روند علمی کشور با اقدامات و انتصابات» ایشان است که در لابهلای اظهارات برخی نمایندگان دیده میشود. با توجه به سیمای علمی کشور، تجربیات علمی دکتر فرجیدانا و سابقه اینجانب در مجلس و مدیریت آموزشی کشور به نظر میرسد، این اظهارات تا حد زیادی حساسیتهای بیش از اندازه و بیمورد است. ناظران دانشگاهی در کشور همگی بر این مساله واقف هستند که حرکت علمی کشور وابسته به یک فرد یا یکی، دو مورد تصمیم بنده در وزارت علوم نیست. از ابتدای انقلاب تا به امروز وزرای زیاد و دولتهایی با نگرشهای سیاسی متفاوتی آمدهاند و حرکت علمی کشور متوقف نشده است و دانشگاهها در مسیر علمی خود حرکت میکنند. نکته دیگر سوابق علمی و اجرایی موفق فرجیداناست که به نظر من میتواند به تسریع حرکت علمی در کشور کمک کند. به همین دلیل؛ وزیر علوم، نه میتواند و نه اراده آن را دارد که حرکت علمی در کشور را متوقف کند.
3- نکته مهم دیگری که نمایندگان مجلس باید مدنظر داشته باشند، حق قانونی آقای فرجیدانا برای انتخاب روسای دانشگاههاست. چرا که روسای دانشگاهها یکی از اصلیترین بازوهای اجرایی برنامههای فرجیدانا هستند و همیشه این حق را ما برای وزیر علوم قایل بودیم. حتی در برخی دولتها مثل دولت نهم و دهم که دولت نهم ادامهدهنده راه دولت دهم بود و رویکردها همان رویکردهای قبل بود، شاهد این مساله بودیم که وزرای جدید بازهم اقدام به تغییر روسای دانشگاهها میکردند و ما هم در آن زمان در کمیسیون آموزش مجلس این حق قانونی وزرا را به رسمیت میشناختیم.
4- در مجموع میتوان گفت استیضاح فرجیدانا زودهنگام و هزینهدار است. به نظر میرسد هم مجلس و هم وزارت علوم باید بهدنبال تعامل با یکدیگر باشند. مجلس باید حق قانونی وزیر علوم را به رسمیت بشناسد و متوجه این نکته باشد که اگر خاستگاه سیاسی وزیر نیز با نمایندگان متفاوت باشد، دلیلی بر اعمال فشار بر او نیست. از طرف دیگر وزیر علوم نیز باید با تعامل با مجلس تا جایی که در توان دارد، در انتصابات خود افرادی را معرفی کند که اکثریت مجلس نظر متفاوتی نسبت به آنان نداشتهباشد.
مردم سالاری:شهرآشوب خاورمیانه
«شهرآشوب خاورمیانه»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم احسان کیانی است که در آن میخوانید؛بیش از سیوچند سال پیش و یک سال پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، جیمیکارتر، رییسجمهوری آمریکا در سفری به تهران، ایران را جزیره ثباتی خوانده بود که به رهبری شاه توانسته در یکی از آشوبزدهترین نقاط جهان، امنیت را برقرار سازد. کارتر به شدّت در اشتباه بود. شاهی که او به وی امید بسته بود، حتّی نتوانست ثبات و امنیت حکومت خویش را تأمین کند و یک سال بعد مجبور شد فرار را بر قرار ترجیح دهد. پس از آن نیز بیاعتمادی رخداده میان انقلاب نوپای ایران و ایالات متّحده، راه را بر هرگونه همکاری میان این قدرت منطقهای و آن قدرت جهانی بست و موجب شد آمریکا برای برقراری نظم مورد نظر و تضمین منافع منطقهای خویش به سوی دولتهای عربی محافظهکاری بغلتد که نظام عقبمانده و دولت به مراتب فاسدتر و غیرقابل اعتمادتری نسبت به رژیم پیشین ایران بودند.
سقوط کمونیسم و غرور آمریکا مبنی بر پایان تاریخ و سلطه بلامنازع لیبرالیسم نیز مانع از توجّه به بذرهای اسلامگرایان رادیکال و غیردموکراتیکی شد که در سایه حمایتهای سیاسی و مالی شاهزادگان سعودی رشد یافته بودند. نتیجه اعتماد فزاینده آمریکا به پدرخوانده اعراب یعنی عربستان سعودی امروز در میان بحرانهای سوریه و عراق نمایان شده است. فتنه داعش و دیگر گروههای تروریستی تکفیری که به نوعی جنگ نیابتی از سوی برادر بزرگتر اعراب خلیج فارس دست یازیدهاند، نهتنها امنیت و ثبات جوامع خاورمیانه که مورد نظر جمهوری اسلامی است را به خطر انداخته که به شدّت در تضاد با نظم نوینی است که آمریکا درصدد بود با همکاری عربستان، مصر و ترکیه برای حفظ امنیت صدور نفت و مهمتر از آن حفظ امنیت رژیم اسراییل دراندازد. با این حال، این دشمن مشترک موجب اتّخاذ مواضع مشترکی شده که تعمیق و تدقیق در آن میتواند راه حل جامعی پیشروی بحران امنیت در خاورمیانه بگذارد. آمریکا و ایران هر دو مخالف حضور نظامی دوباره ایالات متّحده در عراق هستند و در عین حال بر راه حل سیاسی به عنوان اوّلین راه برای جلوگیری از تداوم جنگهای داخلی منطقه تأکید دارند. نمونه این همکاری پیش از این در دوران اصلاحات و با مسئولیت حسن روحانی(در مقام دبیر شورای عالی امنیت ملّی) در مورد عراق و افغانستان انجام شده است و تکرار دوباره آن، با توجّه به عدم حضور دولت نومحافظهکار و جنگطلب جرجبوش در آمریکا و در عین حال استقرار دولت صلحطلب و میانهروی حسن روحانی در ایران، میتواند راهگشا باشد. به خصوص که دولت روحانی بنای بهبود روابط با عربستان را نهاده است و دو کشور پیامهای مناسبی در این زمینه رد و بدل نمودهاند.
شاید وقت آن رسیده که آمریکا نیز برای نظم نوین منطقه به ایران روی بیاورد تا ضمن احترام به منافع یکدیگر، صلح و ثبات را در شهرآشوب خاورمیانه برقرار سازند. ایران و آمریکا میتوانند فراتر از مذاکرات هستهای، برای حل معضلات سخت و گرههای کور منطقهای نیز به مذاکره بپردازند. اگر آمریکا از اشتباهات گذشته خود عبرت بگیرد و به منافع و مصالح ملّی ایران احترام بگذارد میتوان پیش از نگارش پیشنویس توافق جامع هستهای، نسخهای برای همکاری منطقهای در راستای حفظ دوگانه امنیت و آزادی و توسعه مردمسالاری در خاورمیانه نگاشت. سخن جیمیکارتر امروزکاملاً صحیح است. ایران به راستی به مثابه جزیره ثباتی در یکی از آشوبزدهترین مناطق جهان ایستاده و ضامن مردمسالاری و امنیت و حفظ حقوق کشورهای اسلامی در برابر زیادهخواهان است و در عین حال هرگز برای پیشبرد اهداف منطقهای راهحلهای خشونتآمیز و تروریستی دست نزده است. بحرانهای منطقهای تنها با حضور همه دولتهای درگیر در این بحرانها و گفتوگو و مذاکره رودررو میان آنها قابل حل است. ایران و عربستان به عنوان دو قدرت برتر اسلامی و آمریکا به مثابه قدرتی جهانی که نگران منافع خود در منطقه است میتوانند پای یک میز مذاکره بنشینند و سخن بگویند. با صراحت و شفافیت. گفتوگو و مذاکره تنها کلید قفل این بحرانهاست.
ابتکار:از حسرت فوتبالی تا شادی والیبالی
«از حسرت فوتبالی تا شادی والیبالی»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم سید علی محقق است که در آن میخوانید؛احتمالا همه 76 میلیون جمعیت ایران حوالی ساعت 20.30 چهارشنبه گذشته پای تلویزیون های خود میخکوب یک بازی حساس در برزیل شده بودند. آنها در آرزوی چند گل زده و یک بُرد خوب و یک صعود تاریخی و طبیعتا مهیای یک شادی ملی گسترده و ریختن به خیابان ها بودند. اما هر چه از زمان بازی می گذشت امیدواری کمرنگ و با هریک از سه گلی که وارد دروازه علیرضا حقیقی دروازه بان خوب تیم کشورمان می شد این جمعیت میلیونی غمگین و غمگین تر از قبل می شدند. به فاصله چهار روز پس از باخت تیم ملی فوتبال به بوسنی و جاماندن از صعود به مرحله بعد جام جهانی، والیبالیست هایمان در لیگ جهانی تیم پرقدرت لهستان قهرمان همین یکی دو سال پیش جهان را شکست دادند و به مرحله بعد صعود کردند.
آنها پیش از این هم همزمان با مسابقات جام جهانی فوتبال، تیم های والیبال ایتالیا و برزیل را که مثل لهستان کلکسیونی از قهرمانی های جهانی را با خود داشته اند در تهران و برزیل شکست دادند تا به فاصله دو بازی مانده به پایان این مرحله صعود خود را به مرحله نهایی مسجل کنند. این صعود برای تاریخ ورزش ایران تاریخی بود. انتظار می رفت که پیروزی و صعود تاریخی والیبالیستها، خلا شکست و بازماندن فوتبالیستها از ادامه مسابقات جام جهانی را برای 76 میلیون ایرانی مغموم، جبران کند.
اما چنین نشد و پس از این برد، کسی در تهران و دیگر شهرهای کشور پرچم سه رنگ کشور را بر نداشت و به خیابان نیامد. حتی ایرانیان ساکن فضای مجازی و شبکه های اجتماعی هم در مقایسه با فوتبال آنچنان که باید از این پیروزی و صعود به وجد نیامدند. آنقدر که مردم از باخت فوتبالی کشورمان به بوسنی غمگین شدند، از برد جوانهای والیبالیست کشورمان مقابل لهستان خوشحال نشدند و این صعود آنچنان که باید جای آن وداع را نگرفت. حتی هنوز هم برای تماشاگر متعصب ایرانی باخت آبرومندانه فوتبالی مقابل آرژانتین انگار که حماسی تر از پیروزی های شیرین و غیرتمندانه پسران بالابلند کشورمان مقابل غول های والیبال جهان است.
ده روز پیش تر از این وقتی بچه های تیم ملی فوتبال ایران 91 دقیقه دربرابر یاران لیونل مسی درخشیدند و از شانس بد در واپسین دقایق وقت اضافه مقهور جادوگری شماره 10 آرژانتین شدند باز هم چیزی جلودار برخی از هموطنانمان نشد که به خیابان بیایند و شادی کنند. احتمالا شادی خیابانی آن شب ایرانیها عنوان تنها شادی پس از باخت هواداران یک تیم در تاریخ ورزش جهان را از آن خود کرده باشد.
فقط در متن و حاشیه مستطیل سبز می تواند چنین اتفاقی بیفتد. هیچ چیز نمی تواند جایگزین شادی ها و غم های پس از بازی های خوب و یا بردها و باخت های آن باشد و این از اسرار فوتبال است.
فوتبال ملی و باشگاهی در ایران در همه پنج دهه گذشته هرچقدر که به لحاظ کمیت بودجه و دریافت ها وعدد و رقم های ریالی سیری صعودی داشته به لحاظ کیفیت و موفقیتها ملی و باشگاهی کم و بیش در یک سطح ثابت درجا زده است. هر ازگاهی موفقیت در سطح آسیا و هر سه چهار دوره یک بار حضور در جام جهانی و کسب نتایج متوسط در مرحله گروهی و پس از آن حذف و بازگشت به کشور همه عایدی فوتبال ما در طول همه سالهای گذشته و حال است.
والیبال اما مسیری دیگر را پیموده است. زمانی نه چندان دور نهایت موفقیت والیبال ملی و باشگاهی در ایران پیروزی برابر پاکستان و هندوستان بود. اما سطح و کیفیت بازی توپ و تور در ایران برعکس توپ و دروازه به مرور سیری تصاعدی یافت. دهه هشتاد رقیب قدرتمند کره جنوبی، ژاپن و چین شدیم و اکنون در نیمه اول از دهه نود رقیب جدی غول های جهان هستیم. اما این باعث نشده است که دریافت های ریالی و هواداری شهروندی از والیبال مانند فوتبال در کشور رشد کند. این همه اما باعث نشده است که والیبال یا کشتی برای جوان ایرانی جای فوتبال را بگیرد و این از اسرار فوتبال است.
در سه چهار روز گذشته و در حدفاصل بازماندن فوتبال ملی از صعود و بازگشت تیم به کشور تا پیروزی های دوگانه والیبال مقابل لهستان همچنان بحث غالب اخبار، تحلیل ها، نظرات و کامنت ها در فضای مجازی و سایت های خبری نه پیروزی والیبالیستها که شکست فوتبالیستها بوده است. جالب تر این که در اکثر سایت های خبری پر بیننده، زیر خبر مربوط به صعود تیم والیبال هم 90 درصد از کامنت ها نه به این پیروزی که به فوتبال و ارائه نظر و تحلیل درباره بازیهای ایران در جام جهانی اختصاص داشت. و این باز هم از اسرار فوتبال و مستطیل سبز است.
چه بخواهیم و چه نخواهیم امروزه در جهان و در ایران فوتبال یکی از معدود دکان های دو نبش و شاید چند نبش دنیای ورزش است. فوتبال باشگاهی در جهان سالهاست که دیگر فقط یک ورزش نیست و به ملغمه ای از صنعت، هنر، تجارت، فرهنگ و البته ورزش بدل شده است. وقتی بحث فوتبال ملی هم وسط بیاید باز هم موضوع پیچیده تر و حساس تر می شود و آیتم های دیگری هم به آن چندگانه گفته شده اضافه می شود. هماوردی بین المللی کشورها در قالب مسابقات فوتبال به مدد رسانه، تبلیغ، سرمایه گذاری و دیگر حساب و کتاب های دوراندیشانه برای بهره برداری تجاری و گردش مالی هنگفت برای کشورهای برگزار کننده و فیفا بزرگترین فرصت است. علاوه بر این هر نوع درخشش تیمی یا فردی در مسابقات جهانی ملی برای بازیکن، مربی و یا باشگاه صاحب بازیکن ارزش افزوده تولید می کند و از این رو فوتبال ملی و باشگاهی در کنار سایر مشخصه های خود یک فرآیند مبتنی بر تولید به حساب می آید.
از سوی دیگر از زمان پایان جنگ جهانی دوم به این سو و به ویژه در کشورهای توسعه یافته که معمولا مردمان این جوامع از جنگ و تکرار روزگار شوم جنگ های اول و دوم جهانی فراری هستند، فوتبال ملی و مسابقات جام جهانی برای کشورها به عرصه ای برای هماوردی و جنگ در دوران صلح بدل شده است. از این روست که در کنار همه آنچه که گفته شد در دوران جدید کشورداری و زیست جوامع، فوتبال ملی و مسابقات جهانی به کمک قواعد تجارت و صنعت به صورت زیر پوستی برای هر کشور و دولتی فرصتی است برای هویت بخشی ملی به شهروندان کشور و انسجام بخشی ملت حول گردش پول و چرخش توپ و جنگیدن در آن مستطیل سبز. والیبال اما همچنان فقط والیبال است و البته کمی تا قسمتی هنر و انگار تا صنعت شدن و توانمندی برای رقابت با فوتبال در جهت هویت بخشی ملی راهی دراز در پیش دارد. از این روست که شهروند ایرانی هم مانند سایر شهروندان کشورهای جهان همچنان حتی حسرت شکستهای فوتبالی را به شادی پیروزیهای والیبالی ترجیح می دهد...
آرمان:تلاش هاشمی برای آگاهی مردم
«تلاش هاشمی برای آگاهی مردم»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم فاضل موسوی است که ر آن میخوانید؛تندروها بیشاز آنکه خواهان تقویت وحدت باشند دنبال مسائل حاشیهای رفته و در این رهگذر منافع خود را جستو جو میکنندآنها برنامه ریزی شده یا نشده به گونهای به مسائل ورود میکنند که گویی دلسوز تر از دلسوزان جامعه هستند.امروز درست بعد از جنگ جبهه گیری بسیاری از این افراد آغاز شده و آنچه مسلم است اینکه به لحاظ وجود بسیاری از مسائل، آقای هاشمی رفسنجانی به دلیل نزدیکی بسیار زیاد به امام(ره) شناخت کافی و وافی از این افراد داشت، بنابراین همواره سعی میکرد با این افراد مدارا کند تا کشور دچار هزینه نشود چرا که تندروها در تلاشند به هر ترتیبی که میتوانند رقبای خود را از میدان به در کنند و برای رسیدن به این منظور از تلاشی دریغ نمیکنند بنابراین این افراد وجود شخصیتهایی همچون هاشمی رفسنجانی که با وجود خود کشور را آرام میکرد، برنمیتافتند.
بعد از جنگ و رحلت حضرت امام(ره) این گروه مجالی یافتند که ابراز وجود کنند چراکه در زمان حیات امام هرگز جرات سخن گفتن نداشتند. آنچه جای تاسف دارد اینکه این طیف نه به عنوان شهروند ایرانی که حق ابراز نظر دارد بلکه خارج از چارچوبها و قوانین سخن گفتند و این مسئله تا بدانجا پیش رفت که امروز خود را محور همه موضوعات میدانند.
به نظر میرسد امثال آقای هاشمی رفسنجانی که خود شخصیتی قابل توجه و دارای تدبیر و تفکر است به جایی رسیده که احساس میکند کم کم باید برخی مسائل را برای مردم روشن سازد چراکه حرکتهای این افراد بسیاری از آرمانها و ارزشها را زیر سوال میبرد و این طیف با رفتارها و گفتمان خود مردم را بدبین مینماید. از این روست که ایشان وظیفه خود میبیند مسائلی را عنوان نماید. درواقع باید دید که چه کسانی در آن مقطع زمانی چه رفتاری از خود نشان دادند.
امروز این مسئله مطرح است که چرا افرادی نظراتی را بیان میکنند که حتی خود به آن اعتقاد ندارند؟! به واقع چه سودی در این نوع سخنان و این نوع موضعگیریها نهفته است؟! بنابراین آنچه آیتا... هاشمی رفسنجانی نسبت به این افراد بیان میکند از آنجایی که شناختی دقیق بر این افراد دارد کاملا بحق و بجاست و سوالی که در رابطه با کاربرد وصفی که ایشان در مورد این طیف به کاربرده اند باید گفت مرور زمان کاربرد را قطعا نشان خواهد داد و آنچه امروز از زبان ایشان بیان میشود تنها تلاشی است برای ایجاد روشنگری در میان مردم.
دنیای اقتصاد:نقش نهاد ناظر در بورس
«نقش نهاد ناظر در بورس»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم دکتر حامد قدوسی است که در آن میخوانید؛در تمام سالهای اخیر مرسوم بوده است که مدیران نهادهای مقرراتگذار، ناظر و بسترساز بازار سرمایه از جمله وزارت اقتصاد، سازمان بورس و شرکت بورس به تناوب در مورد تحولات شاخص بورس اظهار نظر کنند. اظهارنظرهایی که در مواردی نیز باعث تاثیرات قابل توجه مثبت و منفی در بازار سرمایه شدهاند. در این سرمقاله بحث میکنیم که شأن مقرراتگذار بازار فرای موضعگیری در مورد محتوای قیمت داراییها است و چنین اظهارنظرهایی خارج از مسوولیتهای مقام مقرراتگذار و ناظر است.
شاخص بورس سهام و قیمت سهام شرکتها آیینه آیندهنگر اقتصاد هستند و - با فرض اینکه دستکاری نشده باشند - ارزش فعلی درآمدهای آینده بنگاههای اقتصادی را منعکس میکنند.
شاخص بورس شبیه عقربه فشار بخار است، میشود موقتا عقربه را دستکاری کرد، ولی اصل قضیه - که فشار بخار باشد - را به این سادگی نمیشود تغییر داد. نهاد ناظر بازار سرمایه هم نه قدرت و نه اختیار مداخله در جریان نقدیهای آینده شرکتهای فعال در بورس را دارد و وظیفه اصلیاش فراهم کردن یک زمین بازی عادلانه و هموار و بدون اصطکاک برای عرضه بهینه اوراق بهادار و انجام مبادله بین آحاد اقتصادی است.
نهادی که باید نگران قیمت داراییها و به طور مشخص شاخص بورس سهام باشد نهاد مسوول ثبات و رشد اقتصاد کلان و به طور مشخص بانک مرکزی است. بانک مرکزی با ابزارهای سیاستی مثل تغییر نرخهای سپرده/بهره (و در ایران نرخ ارز) روی بازارهای دارایی اثر گذاشته بنابراین ممکن است ثباتسازی در قیمتهای داراییها را به عنوان یکی از اهداف سیاستی خود برگزیند. متاسفانه در کشور ما کمتر شاهد نگرانی و اظهار نظر مقامات بانک مرکزی در مورد بازارهای دارایی بودهایم. در مقابل هر زمان که بازار بورس با افت و خیزهای جدی مواجه بوده است فشار اجتماعی روی مقامات سازمان بورس وجود داشته که در مورد تغییرات شاخص موضعگیری کنند.
هر نوع موضعگیری نهاد ناظر بازار سرمایه در مورد سطح و نوسانات شاخص بورس شبیه این است که داور یک مسابقه فوتبال نه تنها در مورد کیفیت بازی یکی از تیمها نظر بدهد بلکه به علاقهمندان قول بدهد که در بازی بعدی شاهد تعداد گلهای بیشتری توسط این تیم خواهند بود! ممکن است داور بعد از یک بازی پرگل و زیبا وسوسه شود که نتایج بازی را به خودش نسبت دهد، ولی باید منتظر این نیز باشد که بعد از یک بازی ضعیف در مقابل عملکرد تیمها پاسخگو باشد! این وضعیتی است که نهاد مقرراتگذار بازار سرمایه در ایران دچار آن شده است: در دورههایی که به علت تغییر چشمانداز اقتصاد یا عوامل رفتاری شاخص رشد ناگهانی داشته است آنرا به عنوان موفقیت خود جلوه داده است و اکنون نیز باید در مقابل رشد منفی پاسخگو باشد. دور از ذهن نیست که داوری که جزئی از بازی شده است نمیتواند نقش داوری خود را به نهایت انجام دهد و کمکم اعتبار داوری خود را از دست میدهد.
البته نفی نمیکنیم که عملکرد نهادهای سیاستگذاری، مقرراتگذاری و مدیریت بازار سرمایه به صورت غیرمستقیم و در بلندمدت روی شاخص تاثیر گذار است و کیفیت کارکرد آنها هم باید با همین معیارها سنجیده شود. اگر کیفیت نهادی بازار سرمایه ارتقا یابد نرخ تنزیل اضافی ناشی از این محدودیتهای نهادی کاهش پیدا کرده و لذا قیمتهای سهام در بلندمدت واکنش مثبت نشان میدهند.
بهبود کیفیت نهادی در ابعادی مثل شکلگیری بازار ثانویه فعال و نقدشونده، وجود ابزارهای متنوع مدیریت ریسک، کاهش ریسکهای سیستمی، جلوگیری از تبانی و معاملات مبتنی بر اطلاعات درونی، شفافکردن اطلاعات و واقعیکردن قیمت شرکتها در زمان عرضه اولیه، حضور تحلیلگران حرفهای و مسوول، کاهش هزینههای نوآوری مالی و... آن تعریف میشود. این محدوده تاثیری است که نهادهای ناظر میتوانند روی نرخهای تنزیل و لذا سطح قیمتها داشته باشند و باید خود را به ارتقای هرچه بیشتر آنها متعهد کرده و از ورود به محتوای قیمتها و معاملات و ایفای نقش بیمهگر شاخص سهام خودداری کنند.
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد