در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در شکلدهی به جامعه شیعیان افغانستان نیز نقشی اساسی داشته است. در هزارستان که مرکز اصلی اهل تشیع افغانستان است عشق و شور فراوانی نسبت به بزرگان ادبیات فارسی مانند فردوسی، حافظ و مولانا وجود دارد. تفأل به دیوان حافظ و خواندن شاهنامه در درون خانواده و حتی مکانهای عمومی رواج دارد. در حقیقت در میان هزارهها، اشتیاق به ادبیات فارسی از سایر فارسی زبانان نیز بیشتر بوده است و البته این موضوع شاید درباره همگی شیعیان افغانستان صادق باشد. قزلباشها در درازنای تاریخ از مدافعان زبان و ادبیات پارسی و از عاملان اصلی رسمیت زبان فارسی در ایران در پانصد سال گذشته بودهاند. شیعیان قندهاری نیز اشتیاق زیادی به زبان فارسی داشتهاند و یکی از ویژگیهای مشخصکننده آنها، گویش به زبان فارسی بوده است. چنانچه این مردم به فارسیوان شهرت یافتهاند. اسماعیلیه هم یکی از پرشورترین دوستداران زبان فارسی به شمار میرفتهاند. پایبندی آنها به این زبان در سرودهای از نورمحمد نظری شاعرزاده شده در منطقه بهسود تبلور یافته است، سرودهای که بیان میدارد:
تا نفس باقی است ما را با دری گویم سخن / هر کجایی با زبان مادری گویم سخن
چنین شور و علاقهای به زبان پارسی به طور حتم در میان تاجیک ها نیز اعم از سنی و شیعه وجود داشته است. بنابراین پایبندی به تمدن پارسی از جمله ویژگیهای مشترک تمام شیعیان افغانستان است، ویژگی که از اشتراکات مذهبی نیز فراگیرتر است زیرا برخی از شیعیان اسماعیلی و پارهای دیگر دوازده امامی هستند و این دو گروه شیعی از نظر باورهای مذهبی، تضادهای عمیقی با یکدیگر دارند، اما از دیدگاه پایبندی به زبان و ادبیات فارسی، هر دو از هویتی یگانه برخوردارند. با توجه به اینکه زبان و ادبیات فارسی بستری مناسب برای رشد تمدن و فرهنگ شیعیان افغانستان و یکی از ویژگیهای اصلی هویت فرهنگی آنها به شمار میرود. بسیاری از روشنفکران شیعه تلاش کردهاند از طریق ارج نهادن به تمدن پارسی در راه احیای هویت شیعیان افغانستان کوشش نمایند. تلاشی که با فعالیتهای فرهـــنگی غیر شیعیان افغانستان نیز هماهنگی دارد.
از میان روشنفکران شیعه که در راه هویت پارسی شیعیان افغانستان تلاشهای زیادی انجام دادهاند میتوان به سیدابوطالب مظفری و دکتر سیدعسگر موسوی اشاره کرد.
سیدابوطالب مظفری دیگر شخصیت شیعه مذهب افغانستانی است که در راه هویت پارسی مردم افغانستان بسیار پر تلاش بوده است. مظفری که کتابهایی به نامهای «دفتر دوم از شعر مقاومت افغانستان»، «آخرین نسل» و «سوگنامه بلخ» از او انتشار یافته است، سالهاست نشریه ادبی و فرهنگی را در مشهد منتشر میکند. این نشریه ابتدا «دردری» نام داشت و هم اکنون به عنوان «خط سوم» انتشار مییابد. نشریه خط سوم پایگاهی برای تلاشهای ادبیان و فرهنگیان افغانستانی، در راستای شناخت هر چه بیشتر از هویت تمدنی و فرهنگی است که افغانستان یکی از کانونهای اصلی آن به شمار میرود.
اما یکی از موثرترین شخصیتهایی که در راه تمدن پارسی شیعیان افغانستان کوشیده است دکتر سیدعسگر موسوی است. دکتر موسوی یک روشنفکر مستقل برخاسته از جامعه شیعیان و هزارههای افغانستان است. وی سال 1336 خورشیدی در کابل زاده شده و دارای درجه دکترای انسانشناسی از دانشگاه آکسفورد است. از موسوی آثاری به نامهای شعر سرخ و هزارههای افغانستان انتشار یافته است که اثر اخیر یکی از جامعترین پژوهشهای علمی درباره قومیت هزاره است. موسوی در راستای ارتقای جایگاه هزارهها و شیعیان در درون جامعه افغانستان مبانی راهبردی و نیز راهکارهای مشخصی ارائه داده است. او هزارهها و فراتر از آن، همه مردم افغانستان را به شناخت از جهان امروز فرامیخواند و برای آنان واقع نگری و هماهنگشدن با حقیقتهای جامعه جهانی را یاد آور شده و بر این باور است که عصر ایدئولوژیگرایی به پایان رسیده و تلاش برای تطبیق دادن جهان با ایدئولوژیها نافرجام است بلکه باید ایدئولوژیها را با واقعیت جهان امروز هماهنگ ساخت. واقعیتی که پدیده ثابت نیست. به باور موسوی، تمام دستاوردهای این تمدن اعم از آن که در جغرافیای افغانستان امروز یا ایران امروز بارور شده باشد. به تمام مردم این منطقه خواه افغانستانی باشند یا ایرانی، تعلق دارد. به بیان دیگر، مولوی یا فردوسی از آن مردم سراسر قلمروی این گستره تمدنی هستند و پیش از آن که به جغرافیای ایران امروز یا افغانستان امروز وابسته باشند، محور تمدن یگانه ایران و افغانستان هستند. بر این مبنا مردم افغانستان اعم از افغان، هزاره یا دیگران برای جستجوی هویتشان نباید به هویتهای قومی که محدود و تنشآفرین خواهد بود، پناه ببرند، بلکه باید به هویت تمدنیشان یا به بیان دیگر به خود تمدنیشان باز گردند. در این صورت افزون بر حل منازعات قومی که در افغانستان وجود داشته و دارد و نیز برطرف گردیدن چالشهای فرهنگی میان افغانستان با کشورهایی همچون ایران، افغانستان خواهد توانست به عنوان یکی از نمایندگان یک تمدن پربار در جامعه جهانی جایگاهش را تثبیت نماید. موسوی درباره این موارد بیان میدارد: «من فکر میکنم به جای اینکه ما صفآرایی از قبل، غرب و شرق بکنیم شاید بهتر این باشد که به یک خودسازی برسیم، به کشف دوباره خودی برسیم که خود ما چه هستیم، خود ما افغانی هستیم؟ این کلمه افغان را که شصت سال پیش کسی نمیگفت. کلمه پشتون 60 سال پیش کسی نمیگفت. کلمه هزاره را نیز در هیچ متنی نداریم. بزرگان ما در گذشته با این چیزها بیگانه بودند. حافظ به خاطر هزاره و پشتو شعر نگفت. خود برگشت به خود ما، برگشت به یک فرهنگ بسیار جهانی است و آن فرهنگ، فرهنگ امپراتوری بود اما نه امپراتوری سیاسی و نظامی که امپراتوری فرهنگی و آن با فرهنگهای دیگر جنگ نداشت، فرهنگهای دیگر با آن جنگ نداشتند. فرهنگ بزرگ فارسی بالاتر از یک زبان است. این یک نکته بسیار باریک است. به نظر من زبان فارسی جزو کوچکی از این کل بزرگ است.» به باور موسوی، پیام تمدن پارسی به جهان امروز بویژه جهان غرب که غرق در مادیگرایی است. پیام معنویت و اخلاق است و از این رو در جهان غرب طرفداران و مشتاقان زیادی دارد و به همین دلیل به طور مثال خواندن سرودههای مولوی در ایالات متحده آمریکا با استقبال فراوانی روبهرو بوده است. به این ترتیب دکتر موسوی به هویت تمدنی پارسی به عنوان ویژگی مشترک تمام مردم افغانستان تأکید مینماید. ویژگی که یکی از اساسیترین پایههای هویت فرهنگی شیعیان افغانستان نیز به شمار میرود. اهتمام بر تمدن پارسی به عنوان یکی از ویژگیهای اصلی هویت شیعیان افغانستان، پیامدهای سودمندی برای جامعه اهل تشیع افغانستان دارد که در ذیل به اختصار به آنها اشاره میگردد:
1 ـ تمدن پارسی ویژگی مشترک تمام شیعیان افغانستان است. تأکید بر هویت پارسی به همگرایی بیشتر میان همه شیعیان افغانستان از هر قوم و نژادی منجر خواهد شد و آنها را از تضادهای قومی، هزاره، سادات، قزلباش و... نجات میدهد و بر مبنای تمدن یگانه منافع مشترکی را نیز برای همگی شیعیان افغانستان رقم خواهد زد.
2ـ اهتمام بر هویت پارسی، جایگاه تمدنی شیعیان افغانستان را مشخص کرده و به آنان در عرصه جهانی به عنوان یکی از عناصر سازنده تمدنی کهن، منزلتی ویژه میدهد.
3ـ هویت تمدنی پارسی بستری است برای تقویت تمدن و فرهنگ یگانه ایران و افغانستان این موضوع میتواند به باز تعریفی از مناسبات ایران و شیعیان افغانستان نیز بینجامد، بر این مبنا ایران باید همچنان پشتیبان اهل تشیع افغانستان بوده و آنان نیز به ایران به منزله عقبه فرهنگی و تمدنی خود بنگرند. این موضوع در حل دغدغههای بعضی از شیعیان نیز تأثیرگذار است.
پایبندی به تمدن پارسی و کوشش در راه بازیابی هویت هزارهها و سایر شیعیان بر اساس این تمدن، نتایجی مانند ارتقاء جایگاه شیعیان افغانستان و پیوند استحکام آنها با ایران را در برخواهد داشت. از این رو کسانی که به دشمنی با شیعیان و ایران شهرت دارند درصدد برآمدهاند تا با بهرهگیری از ترفندهای گوناگون، کوشندگان افغانستانی تمدن و هویت پارسی را منزوی کرده و از ادامه تلاشهایشان بازدارند. در این میان برای نمونه شخصی به نام اسد بودا که از نظر سیاسی مجهولالهویه است با پشتیبانی رسانههای بینالمللی موج نفرت پراکنی علیه وحدت فرهنگی شیعیان افغانستان و ایران به راهانداخته است یا سازمان انقلابی زنان افغانستان مشهور به «راوا» که یک گروه شبه مارکسیستی و فمینیستی است و از طرف محافل مستقل سیاسی به وابستگی به سازمانهای اطلاعاتی خارجی متهم گردیده است، تلاشهای بسیار زیادی برای تخریب شخصیت اندیشمندان مستقل شیعه انجام داده است و بویژه حملات خود را متوجه ادیبان و فرهنگیان شیعه کرده است.
محمدعلی بهمنی قاجار
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد