بستگی دارد به اینکه معنویت را نوعی نگاه معناگرایانه و امیدوارانه صرف به زندگی بدانیم که نقطه مقابل عبثانگاری و یأس و پوچی است یا اینکه این مفهوم را مترادف با عقبی باوری و ایمان به آخرت و زندگی پس از مرگ دانسته و برای معنویت، معنایی منحصرا دینی قائل باشیم.
اگر از حد ایمان و باور فراتر رفته و زندگی معنوی را نوعی زندگی اخلاقی مبتنی بر چارچوبهای عقل عملی بدانیم آنوقت معنایی دیگر از معنویت را پیش رو خواهیم داشت یا اگر از این مرتبه نیز فراتر رفته و زندگی معنوی را زندگی متشرعانه و متعبدانه مبتنی بر واجبات و محرمات و احکام دینی معنا کنیم با هر تعریف متفاوتی از این واژه، نسبت دیگرگونهای میان مفهوم آن با مسائلی همچون آموزش معنویت به کودکان برقرار میشود. پس نخست باید به تحدید معنای واژه پرداخت.
زندگی در سایه دین مبین اسلام به ما آموخته معنویت اولا دینی است و ثانیا دو ساحت درهم تنیده دارد که از هم جداییناپذیرند. یکی ساحت ایمان و دیگری ساحت عمل که فرع بر ساحت ایمان است. از همینروست که از یک طرف با اصول دین مواجهیم که اعتقادی است و لزوما باید مبتنی بر دریافت عقل باشد و از طرف دیگر با فروع دین سر و کار داریم که تعبدی است و پس از قبول عقلی اصول دین، عمل به آن لازم و ضروری شمرده شده است. پس ما در اینجا نسبت میان معنویت و کودکی را از منظری دروندینی و البته با نگاهی عقلی، نه نقلی به تأمل خواهیم نشست.
تعیین سن تکلیف برای انسان توسط شارع مقدس، مسالهای است که در این مقال پیش از هر چیز باید مورد توجه قرار بگیرد. یعنی قبل از هر بحث و نظری باید این نکته مهم را مد نظر داشت که کودکان تا قبل از رسیدن به سن تکلیف، مکلف به هیچگونه پندار، گفتار و رفتار دینی نیستند و اجبار آنان به زندگی متشرعانه به هیچ رو منطبق با دستورات دین نیست. بنابراین هرآنچه با قیودی نظیر باید (باید) و شاید (سزاوار است) گفته میشود صرفا وجهی ارشادی دارد نه مولوی و سخن بر سر آموزش معنویت به کودکان و پرورش آنان بر مبنای تعالیم معنوی دین است نه امر و نهی یا اجبار و منع آنان به شکلی که مکلف نبودن ایشان را به دست فراموشی بسپارد.
شناخت کودک و اقتضائات دوران کودکی چه از منظر فلسفی و چه از منظر روانشناختی، مقدمه لازمی برای شناخت ما از رابطه میان معنویت و این دوران طلایی از زندگی انسان است. دوران کودکی، دوران تعقل و تدبر و باور و اعتقاد نیست و به طریق اولی دوران تشرع و تعبد نیز نمیتواند باشد. پس نخست باید دانست آموزش اعتقاد و عبادت به کودک تنها آمادهسازی او برای پذیرش این مفاهیم پس از ورود به سن تکلیف است و اصطلاحاتی همچون کودک معتقد، کودک مؤمن، کودک متشرع و کودک متعبد را باید تعابیری متناقض و پارادوکسیکال دانست. اما مراد از آمادهسازی چیست؟ آیا مقصود، نوعی تلقین یا «Inception» است و کاشتن ایدهای در ناخودآگاه ذهن کودک که به مرور زمان پر و بال خواهد گرفت و او را خواهناخواه به سمت و سویی که مد نظر است، سوق خواهد داد؟ یعنی نوعی هیپنوتیزم که قرار است سالب اختیار و آزادی فرد باشد؟ مسلما چنین انگارهای نمیتواند با آموزههای دین کاملی همچون اسلام که بیش از همه ادیان الهی متکی بر اراده، آزادی، اختیار و تعقل و بخصوص بازداری از پیروی آبا و اجدادی است منطبق باشد. پس مقصود از تربیت دینی و معنوی چیست؟
تربیت معنوی را باید جهتدهی عملی کودک به سمت رفتارهای دینی و معنوی دانست نه القائات ذهنی و عقلی به او. کودک بر مبنای رفتارهای آموخته شده عمل میکند نه بر اساس آموزههای القا شده. دوران خردسالی برخلاف بزرگسالی نه با انتخاب به معنای واقعی کلمه که مبتنی بر آگاهی و شناخت عقلی است، نسبتی دارد، نه با شک و تردید که مقدمه یقین دانسته میشود. پس نه میتوان از کودک انتظار فهم و آگاهی و انتخاب داشت نه میتوان از آن طرف بام افتاد و پنداشت که میشود ذهن کودک را از نظریات متفاوت و اغلب متعارض انباشت و با این بهانه از تعصب فکری و اعتقادی او در آینده جلوگیری کرد. دوران خردسالی دوران نسبیت نیست، دوران اطلاق است آن هم اطلاق بیچون و چرا. کودک با استدلالهای عقلی ما در پاسخ به پرسشهای کنجکاوانهاش نیست که قانع میشود و راه را بر چاه ترجیح میدهد، بلکه این پاداش و عدم آن در قبال هر رفتاری است که سمت و سوی فکر و عمل او را مشخص میکند. یعنی اگر نظریات روانشناختی رفتارگرایان را میتوان در خصوص ماهیت انسان در بزرگسالی قابل نقد دانست، در کودکی که انسان رفتاری غریزیتر دارد این نظریات تا اندازه زیادی صادق هستند و نمیتوان بیاعتنا از کنار آنها گذشت.
برای آموزش معنویت به کودکان، باید بر مبنای ویژگیهای رفتاری آنها عمل کرد. باید کودک و کودکی را درست شناخت و مکانیسمی مجزا از اقتضائات بزرگسالی اتخاذ کرد. ثواب و عقاب و نیز بهشت و جهنم به تنهایی ابزارهای مناسبی برای هدایت کودکان در مسیر زندگی معنوی نیستند (چرا که این مفاهیم والای دینی، نیازمند ذهنی پختهتر از ذهن کودک هستند)، برای تربیت آنان باید جور دیگری دید و اندیشید. باید ارزشها را طبقهبندی کرد و برای هر رفتاری، پاداش و عقاب ویژهای در نظر گرفت که هم کارا و مؤثر باشد و هم به طمع و ترس بیثمر و در ادامه، دلزدگی و گریز فرد از آموزههای معنوی نینجامد و البته حرکت در این مسیر حساس و باریکتر از مو کار سخت و طاقتفرسایی خواهد بود؛ همچنان که حرکت بر صراط مستقیم هدایت چنین است.
آزاد جعفری / جام جم
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
علی میرزابیگی، در گفت و گو با «روزنامه جامجم»:
«جامجم» روشهای مواجهه با کودکان در فضای مجازی و ضرورت سواد رسانهای بزرگترها را بررسی کرده است
درگفتوگو با دبیر مرکز مطالعات راهبردی جمعیت کشور بررسی شد