آنچه در اسلام دفاع ابتدایی خوانده میشود امروزه به عنوان دخالت یا مداخله بشردوستانه به رسمیت شناخته شده است. در عمل اما نه جامعه جهانی که کشورهای قدرتمند، هر وقت منافعشان به خطر بیفتد، به نام بشردوستی هزینه میکنند؛ هزینهای که بیطمع نیست. چنین مداخلاتی، اما مبنایی برای خشونتهای بعدی میشود.
پروفسور روژیه سال 1910 برای اولین بار مداخلهبشردوستانه را مطرح کرد و اولین نمونه آن را اقدام فرانسه برای نجات مارونیها سال 1860 در لبنان و سوریه دانست، اما رد پای عنوان «دخالت بشردوستانه» در حقوق بینالملل را هنگامی میتوان یافت که متفقین اساسنامه دادگاه نظامی بینالمللی را برای رسیدگی به جنایات نازیها در نورنبرگ نگاشتند. این اساسنامه جرایم علیه صلح مانند آغاز جنگی متجاوزانه، جرایم جنگی از جمله کشتار، بدرفتاری یا تبعید افراد غیرنظامی یا زندانیان جنگی و سرانجام جنایت علیه بشریت یعنی کشتن، نابود کردن، به بردگی گرفتن یا تبعید شهروندان غیرنظامی یا تحت تعقیب قراردادن آن شهروندان بر مبنای نژاد، عقاید سیاسی یا مذهبیشان را به عنوان جرایمی تلقی کرد که دادگاه نظامی بینالمللی صلاحیت رسیدگی به آن را داشت.
این چنین بود که پای جامعه جهانی به داخل کشورها رسید تا جان انسانهای بیدفاع نجات داده شود. روح واحدی که چنین قوانینی دارند آن است که برخی جرایم چنان وحشتناک هستند که قوانین داخلی نمیتوانند مصونیتی برای مجرم ایجاد کنند. سالها بعد و به سال 1984 پیمان منع شکنجه بر مبنای چنین درکی از طریق110 عضو سازمان ملل متحد به امضا رسید و حالا با توسل به همان توجیه هواپیماهای آمریکایی دوباره به عراق بازگشتهاند؛ عراقی که یک بار به نیت بشردوستی نجات داده شده بود!
اولین باری که مداخله بشردوستانه به پرسشی اخلاقی بدل شد، سال 1994 بود؛ وقتی که پس از سرنگونی هواپیمای رئیسجمهور رواندا که از قوم هوتو بود، توتسیها که قوم رقیب بودند در کوچه و خیابان قتلعام شدند. چنانچه بعضی اخبار و اسناد روایت میکنند در صد روز هشتصد هزار نفر از بین رفتند. سوال اینجا بود که آیا جامعه جهانی میتوانست روانداییها را از یک حمام خون نجات دهد؟
بسیاری از فلاسفه اخلاق امروزه مداخله بشردوستانه را ذیل یک حق اخلاقی و با تکیه بر دو اصل صیانت ذات و اصل امداد به دیگران، به عنوان اصلی اخلاقی قابل توجیه میدانند و اختلافی که وجود دارد بسیار اندک است. این اختلاف نظر ابتدا درخصوص انواع حقوقی است که با نقض آنها دخالت بشردوستانه توجیه میشود و سپس به شرایط و میزان دخالت بشردوستانه بویژه در خصوص دخالت نظامی مربوط میشود. هر چند اقدام برای نجات انسانهایی که در معرض قتل عام هستند، نوعی ضرورت به نظر میرسد و میتوان نمونههای موفقی برای آن برشمرد اما وضع فعلی دخالتهای بشردوستانه خبر از کارکرد نادرست چنین مداخلاتی دارد.
دخالت بشردوستانه در سالهای اخیر عمدتا از سوی آمریکا رخ داده و لزوما دخالت بشردوستانه در همه جای جهان تحقق نیافته است. در این میان ممکن است کشوری مانند روسیه باعنوان کمک بشردوستانه به جداییطلبان اوکراینی سلاح هم داده باشد. به بیان دیگر این تنها بخشی از آحاد بشریت بودهاند که وقتی نیاز داشتند، از مداخله بشردوستانه بهرهمند شدهاند. حال و روز امروز خاورمیانه حکایتی از این نوع دارد.
وقتی رویدادهای عالم عربی شکل جدیدی به خود گرفت و بهار عربیاش خواندند، هیچکس گمان نمیکرد این روند جاری به جنایاتی بیپایان بینجامد. امروز نگاهی به مصر، لیبی، سوریه، بحرین و عراق نشان میدهد که جنایت علیه بشریت جای بهار را گرفته است. نگاهی به اوضاع فلسطین نیز نشان از رنج بیشمار ساکنان این بخش مظلوم جهان دارد. آن وقت پس از نزدیک به سه سال کشتار در بحرین، سوریه، لیبی و غزه، هواپیماهای آمریکایی دوباره آسمان عراق را در نوردیدهاند.
نگاهی به دخالتهای بشردوستانه نشان میدهد تصمیم به نجات بشریت تنها از سوی برخی کشورها صورت گرفته و مشروع است و اگر مثلا کشوری مانند ایران از مردم فلسطین که زیر موشکهای اسرائیلی کشته میشوند حمایت کند، این کار مداخله در امور دیگر کشورها قلمداد میشود.
ناتوانی سازمان ملل از انجام وظایف ذاتی خود دست کشورهای قدرتمند را باز میگذارد که به بهانه بشردوستی منافع خود را پیش ببرند. تنها چند کشور میتوانند هر وقت که خواستند، جان انسانها را که در معرض خطر مرگهای نسلی و قومی هستند، نجات دهند. این تبعیض تنها مربوط به سال های اخیر نیست. سالها پیش در بوسنی و هرزگوین و در قلب قاره سبز، مسلمانان اروپایی در معرض مرگهای دستهجمعی قرار داشتند و جامعه جهانی تنها به نظاره نشسته بود.
با توجه به ماهیت بحث دخالت بشردوستانه، آنچه امروزه به این عنوان انجام گیرد، ماهیت خود را نقض میکند. رفتار دوگانه در خصوص جنایت علیه بشریت میتواند بیانگر آن باشد که مداخلهگر یکی از جنایات را مشروع دانسته و دیگری را نامشروع میداند یا اصلا به خاطر جنایت علیه بشریت دست به حمله نظامی یا فشارهای اقتصادی نمیزند. امروزه این به یک باور همگانی بدل شده که ملاک عمل دولتها در فضای بینالمللی منافع ملی است.
از این رو به نظر میرسد یک کشور صلاحیت مداخله نظامی در سطح بینالمللی را نداشته باشد، زیرا ناگزیر عمل آن کشور حرکت در جهت منافع ملی خود خواهد بود و این رفتار تنها باعث خواهد شد جنایت علیه بشریت گسترش یابد. نگاهی به آمار کشتهشدگان در جریان حضور دولتهای غربی در منطقه خود نشان میدهد یکی از عوامل جنایت علیه بشریت کسانی هستند که برای نجات بشریت وارد میدان شدهاند.
وقتی آمریکا صدام را از بین برد همه گمان کردند آرامش به دیار بینالنهرین باز خواهد گشت، اما این خوشبینی بزودی رخت بر بست. آنچه در عمل اتفاق افتاد انفجارهای مداومی بود که شهرهای عراق را تکان میداد و بیگناهان هر روز کشته میشدند. مداخله بشردوستانه به جوی خون منجر شده بود. اگر واقعا آزادسازی مردم عراق بر اساس نیتی بشردوستانه صورت گرفته بود مردم عراق باید میتوانستند برای سرنوشت خود تصمیم بگیرند، اما رد پای کشورهای دیگر از جمله آمریکا از همان آغاز پیدا بود. با تضعیف دولت زیر سایه حضور نجاتگران آنچه اتفاق افتاد، جنگ داخلی بود.
برخی کارشناسان مداخله بشردوستانه را با اصل حاکمیت ملی در تعارض میدانند. این دو اصل دوستانه وقتی قابل جمع خواهد بود که مداخله بشردوستانه به شکلی مشروع انجام شود. اگر چه مشروعیت داخلی دولتها با ارتکاب جنایات داخلی از بین میرود، نجات انسانها تنها به شرطی مشروع خواهد بود که حاکمیت ملی کشورها را نقض نکند. وقتی یک کشور به همراه متحدان خود برای نجات بشر راهی کشوری دیگر میشود و این اقدام به تصویب و تائید جامعه جهانی نمیرسد، تنها باید از جنایتهای پی در پی بعدی در آن کشور ترسید. برای صدق این مدعا میتوان وضع عراق و افغانستان را ملاحظه کرد. این کشورها علیالظاهر نجات یافتهاند، اما نجاتدهنده این کشورها حالا خود به گرگی در لباس شبان بدل شده اند.
میثم قهوهچیان / جام جم
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگو با امین شفیعی، دبیر جشنواره «امضای کری تضمین است» بررسی شد