خراسان:اینجا خراسان رضوی است، آقای رئیس جمهور!
«اینجا خراسان رضوی است، آقای رئیس جمهور!»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم مهدی حسن زاده است که در آن میخوانید؛کاروان تدبیر و امید سرانجام امروز وارد استان خراسان رضوی می شود. سفر استانی دولت به این استان در شرایطی صورت می گیرد که اهالی خراسان رضوی از عموم مردم تا نخبگان منتظر نتایج این سفر و مصوبات آن هستند. دولت در این سفر قدم به استانی می گذارد که از چند جهت دارای اهمیت استراتژیک است. خراسان رضوی، به عنوان حلقه نگین ارزشمند مشهد الرضا (ع)، از یک سو پذیرای سالانه بیش از 20 میلیون زائر داخلی و خارجی، از سوی دیگر دارای جایگاه فرهنگی و معنوی برجسته به دلیل وجود حرم مطهر رضوی (ع)، آرامگاه حکیم فرزانه توس فردوسی و وجود مراکز فرهنگی و علمی مهم از جمله حوزه های علمیه، دانشگاه ها و میراث تاریخی فراوان و از ابعاد دیگر پذیرای فعالیت بخش های مهمی از واحدهای صنعتی، معدنی، کشاورزی ، خدماتی و موقعیت مکانی مهم در دسترسی به بازارهای آسیای میانه است. خراسان رضوی پذیرای بیشترین گردشگر خارجی (زائران حرم مطهر امام رضا (ع)) است و از این نظر جایگاهی فراتر از سایر شهرهای کشور دارد. با این حال، وضعیت این شهر که به حق پایتخت معنوی ایران و شهری فراملی و مورد توجه چند صد میلیون شیعه در سرتاسر دنیاست، در شان این جایگاه نیست. با گذشت سال ها از طرح موضوع ضرورت تخصیص بودجه ای مستقل تحت عنوان بودجه زیارت و ردیف مستقل بودجه برای تامین خدمات زیربنایی جهت ارائه به چند ده میلیون زائر، در عمل مشهد حتی بعضا به اندازه ساکنان و مجاوران از اعتبارات لازم عمرانی، بهداشتی و فرهنگی برخوردار نبوده است.
بدون تردید نمی توان و نباید از عملکرد مثبت مسئولان شهری و استانی در دوره های گذشته چشم پوشید و پیشرفت نسبتا محسوس خراسان رضوی و مشهد را به ویژه در زمینه زیرساخت های شهری نادیده گرفت اما بحث بر سر این است که آیا می توان وجود بیش از یک میلیون حاشیه نشین، موج گسترده بیکاری و خطر قاچاق و اعتیاد در این استان مرزی را نادیده گرفت؟ آیا گذار دولتمردان به کوچه های تنگ و تاریک بافت فرسوده اطراف حرم مطهر رضوی می افتد تا عمق کم کاری و عقب ماندگی در بهسازی بافت فرسوده را درک کنند؟ آیا دولتمردان با کودکان دیروز و جوانان امروز که سال های سال است صدای خودروهای عمرانی که در اطراف حرم مشغول بهسازی بافت فرسوده هستند را می شنوند و اما هنوز با بخش های بهسازی نشده فراوانی رو به رو می باشند، هم کلام خواهند شد؟ آیا رئیس جمهور در مسیر حضور در حرم مطهر رضوی، برج های مرتفع و ساختمان هایی که هیچ سنخیت فرهنگی و معماری با حریم پیرامونی حرم ندارند را مشاهده خواهند کرد؟ آیا رئیس سازمان میراث فرهنگی و گردشگری سری به مراکز اقامتی اطراف حرم مطهر رضوی خواهد زد تا خلاء جدی واحدهای اسکان ارزان قیمت را به چشم ببیند؟ آیا وزیر راه و شهرسازی از ارتفاعات مشهد که جولانگاه زمین خواران شده است بازدید می کند؟ آیا وزیر صنعت از واحدهای صنعتی رو به تعطیلی در استان خبری خواهد گرفت؟ آیا گذار وزرای کشور و راه و شهرسازی به حاشیه شهر مشهد خواهد افتاد تا بیداد فقر، تبعیض و آسیب های اجتماعی را از نزدیک ببینند؟ آیا وزیر نیرو و رئیس سازمان حفاظت محیط زیست از وضعیت رو به بحران آب و نفس به شماره افتاده سفره های زیرزمینی آب استان که وضعیت مشابه دریاچه ارومیه دارند خبری خواهند گرفت و ...
بیش از هر چیز باید این نگاه در دولتمردان تدبیر و امید تقویت شود و به باور عینی برسد که استان پذیرای میلیون ها زائر و گردشگر را باید فراتر از سایر استان ها دید و این تفاوت نگاه که کاملا عادلانه نیز هست باید در تفاوت بودجه استان با دیگر استان ها دیده شود. واقعیت این است که دولت باید هزینه های ناشی از حضور میلیونی زائران در استان و مشهد را متقبل شود و کمبودهای زیرساختی استان در این بخش را جبران کند. این نه فقط عین تدبیر که ادای دینی کوچک به ساحت مقدس علی بن موسی الرضا (ع) و پاسداشت مردمی است که بیش از یک قرن، پاسبان حریم رضوی، سنگربان مرزهای شرقی و اعتلا بخش به هویت ایرانی و اسلامی این سرزمین بوده اند، خراسان بزرگی که بزرگ ایران زمین است و بزرگان را باید در حد شان و منزلتشان قدر دانست و البته مردم استان به این قدردانی دولت تدبیر، امیدوارند.
کیهان:آسیاب به نوبت میچرخد!
«آسیاب به نوبت میچرخد!» یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم حسین شریعتمداری است که در آن میخوانید؛این روزها اگرچه همه نگاهها به «یمن» دوخته شده است و آمریکا و متحدانش در اروپا و منطقه از سقوط دولت تحمیل شده بر مردم این کشور ابراز نگرانی میکنند و حتی انقلاب اسلامی مسالمتآمیز مردم یمن را به دخالت نظامی تهدید میکنند، اما شواهد بسیاری حکایت از آن دارد که این نگرانی به یمن ختم نمیشود بلکه انقلاب اسلامی در حال وقوع یمن گام مهار نشدنی و بلندی است که فروپاشی حکومت آلسعود را به دنبال خواهد داشت و این رژیم قرون وسطایی را که از آغاز شکلگیری تاکنون، نقش پایگاه منطقهای قدرتهای استکباری را برعهده داشته است، از حاکمیت تحمیلی و دستنشانده دیکتاتورهای آلسعود بیرون خواهد آورد. دربارآلسعود همواره از یمن با عنوان «متحد استراتژیک» عربستان یاد کرده و از هیچ کوششی برای حفظ حاکمان وابسته به غرب در این سرزمین اسلامی دریغ نورزیده است.
این تلاش همهجانبه به گواهی اسناد آشکار، علاوه بر ارسال تسلیحات، کمکهای بلاعوض مالی و تحویل نفت مجانی و... شامل اعزام نیروی نظامی برای سرکوب مخالفان نیز بوده است. ادعای آل سعود درباره «یمن» که با عنوان «متحد استراتژیک» از آن یاد میکند، در حالی است که این رژیم، خود یک حاکمیت تحمیلی و دستنشانده است که با حمایت انگلیس در سرزمین مقدس حجاز شکل گرفته و بعدها تحت حمایت مشترک آمریکا و انگلیس به حیات خود ادامه داده است.
از این روی واژه «متحد استراتژیک» که دولت عربستان برای توضیح رابطه این کشور با «یمن» به کار میبرد، در فرهنگ سیاسی و روابط بینالملل، معنا و مفهوم قابل قبول و شناخته شدهای ندارد زیرا یک دولت دستنشانده در جایگاه و موقعیتی نیست که در انتخاب متحدان استراتژیک خود از استقلال رأی برخوردار باشد، این تصمیم برعهده کانون سیاسی و قدرت فراتری است که دولت دستنشانده را تحت اراده و مدیریت دارد. به بیان دیگر باید گفت؛ «یمن» متحد استراتژیک عربستان نیست بلکه این اتحاد از کانون دیگری برای دولت عربستان تعریف شده و به اجرا درآمده است.
یمن اما، نه متحد استراتژیک حکومت حجاز، بلکه پاشنهآشیل رژیم آل سعود است و امروزه انقلاب اسلامی و برخوردار از حمایت میلیونی مردم مسلمان یمن -نظیر انقلاب اسلامی در ایران- نهایتاً همین پاشنه آشیل را نشانه رفته است و نگرانی مشترک رژیم آل سعود و آمریکا و متحدانش دقیقاً از این نقطه ریشه میگیرد و همه نشانهها حکایت از آن دارند که نوبت سقوط به رژیم آل سعود رسیده است و امروزه حاکمیت تحمیلی این خاندان بر سرزمین مقدس حجاز در چند قدمی نقطه پایان خود قرار دارد. یمن، با انقلاب اسلامی در حال وقوع از یکسو و کمانه کردن تروریستهای اجارهای که دلارهای آل سعود در پیدایش آن نقش اصلی را داشته است، از سوی دیگر، حکومت عربستان را به فروپاشی تهدید میکنند.
و... در این باره گفتنی است؛
1- یمن، سرزمینی کهن با سابقهای درخشان در تاریخ اسلام است و تاکنون شخصیتهای برجسته و نقشآفرینی از این سرزمین برخاستهاند. مالک اشتر نخعی سردار بزرگ سپاه امیرالمؤمنین علیهالسلام، عمار یاسر که حضرت امیر(ع) بعد از شهادت ایشان نیز با تأسف «این العمار» میگفت و فقدان آن بزرگوار را ضایعهای بزرگ میدانست، «اویس قرنی» که رسولخدا(ص) را نادیده، عاشق و شیفته بود و... از جمله بزرگان برخاسته از یمن بودهاند و گفتنی است که سید حسن نصرالله، رهبر مقتدر و هوشمند و حیاتآفرین حزبالله لبنان نیز تبار یمنی دارد. مردم یمن به ایمان قوی، سختکوشی، و فداکاری شهرت دارند و استقامت و از جان گذشتگی آنان در میدانهای نبرد، زبانزد اعراب است. به عنوان مثال در تابستان 1383- 2004- در نخستین جنگی که میان الحوثیها و ارتش مجهز عربستان که برای سرکوب آنان به یمن اعزام شده بود، اتفاق افتاد، 300تن از رزمندگان الحوثی، ارتش مجهز آل سعود را شکست داد، و وادار به عقبنشینی کردند. تعداد رزمندگان الحوثی در سال 1388- 2009- یعنی 5 سال بعد، به صدها هزار رسیده بود که امروزه با پیوستن سایر قبایل و جمعیتهای یمن، جمعیتی میلیونی را تشکیل میدهند.
یمن در ضلع جنوبی عربستان و در موقعیت سوقالجیشی حساس و برجستهای قرار دارد. این کشور، دارای دو ساحل استراتژیک است. ساحل غربی در کرانه دریای سرخ و ساحل جنوبی در دریای عرب. جمعیت یمن 25 میلیون نفر است که به تنهایی از تمامی کشورهای حاشیه خلیج فارس افزونتر است. از جمعیت 25 میلیونی یمن، بین 10 تا 11 میلیون آنها اهلتسنن و با مذهب شافعی هستند که به مکتب اهل بیت ارادت ویژه دارند و همواره از رژیم وهابی آل سعود نفرت داشتهاند، شمار اندکی از اهل یمن، یهودی و مسیحی و بقیه که اکثریت مردم یمن را تشکیل میدهند، شیعهزیدی هستند که بسیاری از آنان به شیعه 12 امامی پیوسته و یا گرایش دارند. «الحوثی»ها در این طیف تعریف میشوند و امروز نه فقط تمامی زیدیهای یمن، بلکه اکثریت قریب به اتفاق جمعیت شافعی نیز رهبری عبدالمالک الحوثی را پذیرفتهاند. عبدالمالک الحوثی برادر حسین الحوثی، رهبر پیشین الحوثیهاست که در جنگ 2004-1383- با ارتش آل سعود به شهادت رسید. از ویژگیهای امروز یمن که به ویژگی حزبالله لبنان شباهت فراوانی دارد، این که عبدالمالک الحوثی، با صداقت آمیخته به شجاعت و تدبیر خود توانسته است، قومیتهای یمن را به یک «ملت» تبدیل کند.
به طوری که امروزه با جرأت میتوان گفت مردم یمن به یک ملت یکپارچه با اعتقاد راسخ به تغییر دولت دستنشانده کنونی و برپایی یک دولت و حاکمیت مردمی- بخوانید اسلامی- تبدیل شدهاند و حال و هوایی نظیر ماههای منتهی به انقلاب اسلامی در ایران را شکل دادهاند. ملت یکپارچهای که رهایی سرزمین یمن از سلطه غرب و حاکمان دستنشانده را به عنوان یک باور و تکلیف دینی دنبال میکنند و بارها نشان دادهاند که تحت هیچ شرایطی حاضر به عقبنشینی از خواسته الهی خود نیستند.
یکی از ویژگیهای انقلابیون یمن که آمریکا و رژیم دستنشانده آلسعود را به وحشت انداخته و نگرانی خود را از این ویژگی پنهان نمیکنند، دشمنی سرسختانه انقلابیون با وهابیها و تکفیریهاست تا آنجا که مقابله با داعش و تکفیریها یکی از شعارهای اصلی در تظاهرات و اجتماعات میلیونی آنهاست.
بدیهی است که حاکمیت مردم یمن بر سرزمین خود با توجه به ویژگیها و باورهای نهادینه شده در آنها که به آن اشاره شد، نظام ژئوپلیتیک حاکم بر منطقه را به گونهای جدی نه فقط دستخوش تغییر بلکه از اساس دگرگون میکند و در این میان رژیم آل سعود اولین رژیم دستنشانده منطقه است که تاوان دشمنی با ملتهای مسلمان و مخصوصاً، خونهای به ناحق ریخته شده مردان و زنان و کودکان مظلوم در سوریه، عراق و نیز، غزه را پس خواهد داد.
2- رژیم آل سعود با چالش جدی دیگری نیز روبروست و آن کمانه کردن اقدامات وحشیانه تروریستهای اجارهای داعش است که خود به شرح جداگانهای نیاز دارد و در این وجیزه تنها میتوان به این نکته اشاره کرد که رژیم سعودی از یک سو هزینه سنگین تأمین تسلیحاتی و تدارکاتی و مخارج جاری تروریستهای اجارهای داعش را برعهده گرفت و حتی تعداد فراوانی از محکومان به اعدام و حبسهای طویلالمدت را با این شرط که به تروریستهای داعش بپیوندند،از زندان آزاد کرد و از سوی دیگر با این توهم که داعش در سوریه و سپس عراق به موفقیتهایی دست خواهد یافت، حمایت تسلیحاتی و مالی خود از تروریستهای اجارهای را نه فقط پنهان نکرد، بلکه با حضور در نشستهای به اصطلاح دوستان سوریه و... بر این حمایت تأکید نیز ورزید. امروزه اما، تروریستهای اجارهای داعش علاوه بر شکست در سوریه، در عراق نیز زمینگیر شده و در حال قلع و قمع هستند.
نکتهای که در این میان قابل توجه است، آن که، تروریستهای داعش، ملغمهای از سه طیف هستند، سرکردگان که وابستگی آنها به مثلث غربی، عبری و عربی پنهان نیست گروه دوم را جنایتکاران حرفهای تشکیل میدهند، این دو گروه میدانند که به مزدوری وارد ماجرا شدهاند. اما طیف سوم، فریب خوردگانی هستند که با شستشوی مغزی و تبلیغات شبه دینی مفتیهای وهابی به میدان فرستاده شدهاند، کابوسی که امروزه برخی از کشورهای غربی و رژیم آل سعود را به وحشت انداخته است، واکنش همین طیف اخیر است. زیرا، آدرس و مشخصاتی که از «دشمن» به این طیف داده شده، دقیقاً با سردمداران و عوامل رژیم آل سعود انطباق دارد و سعودیها از این وحشت دارند که طیف مورد اشاره بعد از ناکامی در مأموریت تحمیلی و خروج از چنبره فریبی که برای آنان ساخته شده بود، به سوی دشمنان واقعی بازگردند حرکت معکوسی که از هم اکنون نشانههای آن را میتوان دید.
و بالاخره، آسیاب به نوبت میچرخد و حالا نوبت به آل سعود رسیده است.
جمهوری اسلامی:صهیونیستها فقط زبان زور را میفهمند
«صهیونیستها فقط زبان زور را میفهمند»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلایم به قلم حسن خیاطی است که در آن میخوانید؛آویگدور لیبرمن، وزیر امور خارجه رژیم صهیونیستی در مصاحبه دیروز خود با شبکه 10 تلویزیون این رژیم با خیالی آسوده اعلام کرد که گروه تروریستی تکفیری داعش تهدید نظامی مستقیمی علیه اسرائیل به شمار نمیرود. وی این سخن را در شرایطی به زبان آورده که نه تنها کشورهای خاورمیانه، بلکه کل جامعه جهانی از اقدامات این گروهک جنایتکار ابراز نگرانی میکنند و آن را تهدیدی برای جامعه بشریت به حساب میآورند. لابد با اتکا به همین آسودگی خیال است که رژیم صهیونیستی دور جدیدی از اشغال سرزمینهای فلسطینی را آغاز کرده است.
آسودگی خیال مقامات رژیم صهیونیستی از داعش درحالی اعلام شده است که نخستوزیر اسرائیل هفته گذشته دستور مصادره 400 هکتار برابر با 400 دونم از زمینهای کشاورزی فلسطینیان در جنوب قدس را صادر کرد و این اقدام را عکسالعملی به کشته شدن سه شهروند صهیونیست پس از ربوده شدن آنها توسط افراد ناشناس دانست. رژیم اشغالگر صهیونیستی به همین بهانه، جنگ 51 روزه و خانمان براندازی را به مردم بیگناه غزه تحمیل کرد و در جریان آن بیش از 2000 فلسطینی را به خاک و خون کشید که نزدیک به 500 تن از این کشته شدگان را کودکان غزه و قریب به 90 درصد آنها را غیرنظامیان فلسطینی اعم از زن و مرد و پیر و جوان تشکیل میدهند. علاوه بر این، خسارات هنگفتی به ساکنان غزه تحمیل کرد که بنابه گفته مراجع بینالمللی بازسازی این منطقه بیش از 20 سال به طول خواهد انجامید. زمینهای مصادره شده 400 هکتاری که در جنوب قدس واقع شدهاند، همجوار با شهرک صهیونیست نشین "غوش عتیسون" هستند و صاحبان اصلی این زمینها کشاورزان فلسطینی میباشند که خود و آباء و اجدادشان دهها سال در این زمینها به غرس و پرورش درختان زیتون مشغول بودهاند و اکنون زمین هایشان با یک تصمیم غاصبانه به اشغال صهیونیستها درآمده و صدها خانواده فلسطینی را از حقوق اولیه خود محروم نموده است.
رژیم صهیونیستی که در خلال تهاجم همه جانبه 51 روزه خود به غزه و ارتکاب جنایات جنگی فراوان در کنف حمایتها و سکوت مجامع و قدرتهای جهانی علیالخصوص مقامات دولتهای آمریکایی و اروپایی نتوانست به اهداف خود دست یابد، اکنون تصور کرده با روی آوردن مجدد به اشغال و مصادره زمینهای فلسطینی میتواند خسارت 3 میلیارد دلاری ناشی از جنگ غزه را جبران نماید. این اقدام وقیحانه صهیونیستها هر چند با انتقادات گستردهای مواجه شده و در میان انتقاد کنندگان از رژیم صهیونیستی مقامات دولتهای غربی مانند آمریکا، انگلیس، فرانسه و حتی دبیرکل سازمان ملل نیز وجود دارند، اما کارنامه و سابقه تاریکی که این مقامات در رابطه با حمایت از انواع و اقسام جنایتها و اشغالگریهای اسرائیل از خود بر جای گذاشتهاند، نشان داده است که موضع گیریهای به ظاهر دمکرات مآبانه و حقوق بشری آنها هیچ تضمین اجرایی و حقوقی در پی ندارد و اینگونه موضع گیریها تنها برای حفظ وجهه صورت میگیرد والا کیست که نداند تمامی اقدامات اشغالگرانه و جنایتکارانه اسرائیل در سایه حمایتهای سیاسی، مالی، نظامی و اقتصادی آنها صورت میگیرد و آنها هستند که تاکنون بقای این رژیم خونخوار و اشغالگر را تضمین کردهاند.
بازگشت مجدد اسرائیل به اشغالگری و همچنین آغاز دور جدیدی از بازداشت فلسطینیان در کرانه باختری و نوار غزه آن هم تنها چند روز پس از برقراری آتش بس، نشان داد که خوی تجاوزگری از این رژیم هرگز رخت برنبسته و این رژیم اساساً زبان گفتگو را نمیفهمد و تنها زبانی که با آن آشناست، زبان گلوله و تفنگ و مقاومت است. در این زمینه، نتایج نظرسنجی پایگاه اینترنتی "مرکز سیاست و نظرسنجی فلسطین" قابل تأمل است. نتایج این نظرسنجی نشان داده است 86 درصد فلسطینیها بر این باورند که اگر محاصره غزه پایان نیابد، از پرتاب راکت به سوی اشغالگران حمایت میکنند. علاوه بر این 94 درصد از شرکت کنندگان در این نظرسنجی از عملکرد حماس در رویارویی با اشغالگران صهیونیستی خرسند بودهاند و 72 درصد از آنها از مجهز شدن کرانه باختری به سلاح استقبال میکنند. از دیگر نتایج قابل تأمل این نظرسنجی افزایش بیسابقه محبوبیت رهبران مقاومت در نوار غزه و کرانه باختری پس از جنگ 51 روزه است بطوری که پایگاه خبری "972+" گزارش داده این میزان استقبال از مبارزه مسلحانه در کرانه باختری و همچنین حمایت از گروههای مقاومت نظیر حماس و جهاد اسلامی بالاترین میزان در تاریخ نظرسنجیهای صورت گرفته، بوده است.
نتایج اینگونه نظرسنجی هاست که اکنون مقامات تشکیلات خودگردان فلسطین را به دست و پا انداخته تا تلاشهای بیوقفه خود در احیای مذاکرات سازش با اسرائیل را سرعت ببخشند و طرح جدیدی را به سران کشورهای عربی ارائه نمایند که پس از تأیید آنها برای موافقت مقامات آمریکایی ارسال شود، بلکه پس از 9 ماه مذاکرات و تعیین مرزهای فلسطین در طول 3 ماه بتوانند اسرائیل را مجبور به عقب نشینی در مدت 3 سال به مرزهای 1326 نمایند!
اما از بخت بد آنان، ارائه این طرح همزمان با صدور دستور مصادره 400 هکتار از زمینهای فلسطینیان توسط رژیم صهیونیستی شد و این تجاوزگری جدید بار دیگر نشان داد که اشغالگران هیچ اعتنائی به پیمانها، قوانین و مقررات بینالمللی و همچنین توافقات سیاسی صورت گرفته نمیکنند.
و از هم اکنون پیداست که رویه مقامات تشکیلات خودگردان فلسطین همانگونه که پیش از این نیز به نتیجه مورد نظر دست نیافته بود، از این پس نیز نتیجهای در پی نخواهد داشت. آنان باید از گروههای مقاومت نظیر حماس و جهاد اسلامی بیاموزند که تنها راه آزادسازی سرزمینهای اشغالی از چنگال صهیونیستها "مقاومت" است و رژیم اسرائیل تنها زبان زور میفهمد و اصرار بر تداوم رویهای که در پیش گرفتهاند به مصادره بیشتری از زمینهای فلسطینی خواهد انجامید.
رسالت:اقتصاد اسلامی
«اقتصاد اسلامی»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمدکاظم انبارلویی است که در آن میخوانید؛آیتالله موسوی بجنوردی از اعضای برجسته مجمع روحانیون مبارز و از فقهای مطرح میباشند و مدتی هم به عنوان عضو موثر شورای عالی قضائی در جمهوری اسلامی خدمت کردهاند. ایشان در همایش بانکداری اسلامی فرمودهاند: "ما چیزی به عنوان اقتصاد اسلامی نداریم چرا که تعریف اقتصاد، تدبیر در انتخاب است. مثل این است که ما بگوییم شیمی اسلامی یا شیمی سوسیالیستی."(1) نمیدانم این نظر را آقای بجنوردی از چه منظری مطرح فرمودهاند؟ آیا از لحاظ فقهی به این نتیجه رسیدهاند که اسلام دیدگاه اقتصادی ندارد یا به تعبیر خودشان "اقتصاد اسلامی نداریم"؟ یا از منظر یک فیلسوف از باب هستی شناسی به آن پرداخته و به این نتیجه رسیدهاند که مفروضات فلسفی یک اقتصاددان و عالم علم اقتصاد ربطی به یافتههای علمی او ندارد؟ یا به عنوان یک اقتصاددان به این امر مهم تفوه فرمودهاند؟
بنده نمیخواهم از این منظر هم وارد شوم که در تعاریف مربوط به علم اقتصاد، تعریف آقای بجنوردی چه جایگاهی دارد. و حتی نمیخواهم بگویم معارف پیشینی یک دانشمند در حوزه علم اقتصاد و علم شیمی در شناخت این دو علم نسبت به انسان و طبیعت چه آثاری در دستاوردهای علمی آنان دارد و نتیجه آن به صورت اقتصاد سوسیالیستی، اقتصاد کاپیتالیستی و یا اقتصاد اسلامی چه تفاوتهایی ممکن است داشته باشد.
پیش از انقلاب وقتی از علما سئوال میکردند که اقتصاد اسلامی چیست؟ در یک کلمه میگفتند: اقتصاد اسلامی نه سوسیالیستی است نه سرمایهداری. البته آثار خوبی هم از نمادها و نمودها و مبانی اقتصاد اسلامی به بازار اندیشه روانه میکردند و شاید برجستهترین آن "اقتصادنا" شهید آیتالله صدر بود. اما پس از انقلاب ما به این سئوال دقیق پاسخ دادیم. نه تنها به این سئوال بلکه به سئوالات کلیدی دیگر در باب حکومت اسلامی چیست؟ حقوق ملت کدام است؟ قوای کشور را چگونه میخواهیم اداره کنیم؟ شیوه حکومتداری ما چطوری است؟ دستگاه قضائی ما چگونه تعریف میشود؟ مبانی سیاست خارجی ما چیست؟ و دهها سئوال کلیدی دیگر.
چرا برخی فراموش میکنند اولین کاری که در جمهوری اسلامی پس از رفراندوم تعیین نوع حکومت صورت گرفت، تشکیل مجلس خبرگان قانون اساسی بود. عدهای از برجستگان علمی و فقهی کشور و رجال سیاسی و مذهبی با رای مردم انتخاب شدند و با هدایتهای الهی و رهنمودهای امام خمینی(ره) بنیانگذار جمهوری اسلامی به این سئوالات، پاسخهای دقیق دادند.
در مقدمه قانون اساسی به موضوع "اقتصاد اسلامی" و برنامههای اقتصادی اسلام اشاره شده است. از 14 فصل قانون اساسی یک فصل به « اقتصاد و امور مالی» اختصاص دارد. در فصل چهارم قانون اساسی در 12 اصل، خطوط کلی "تدبیر" جمهوری اسلامی و "انتخاب" جهتگیری ما در اقتصاد به خوبی تبیین شده است.
اگر آقای موسوی بجنوردی به همین تعریف خود در باب اقتصاد که فرمودند: "اقتصاد یعنی تدبیر در انتخاب" پایبند میبودند این حرف را نمیزدند که: "ما چیزی به عنوان اقتصاد اسلامی نداریم." در بند 12 اصل سوم قانون اساسی آمده است: "دولت جمهوری اسلامی موظف به پیریزی اقتصاد صحیح و عادلانه بر طبق ضوابط اسلامی جهت ایجاد رفاه و رفع فقر و برطرف ساختن هر نوع محرومیت در زمینههای تغذیه و مسکن و کار و بهداشت و تعمیم بیمه شده است."
مبتنی بر این وظیفه کلیدی در 9 بند اصل 43 خطوط کلی برنامهریزی دولت اسلامی به خوبی تبیین شده است. در اصول 44 و 45 به موضوع مهم مالکیت در جمهوری اسلامی و حدود و ثغور آن اشاره و تامین منابع برای این هدفگذاریها به خوبی روشن شده است.
حتی خطوط کلی بودجهریزی و بودجهبندی و نحوه حسابرسی و حسابدهی بعد از آن معلوم شده است و فراتر از آن براساس بند یک اصل یکصدودهم قانون اساسی سیاستهای کلی نظام جمهوری اسلامی از سوی رهبر معظم انقلاب در خصوص اجرایی کردن اقتصاد اسلامی اعلام شده است. پس ما در این زمینه چیزی کم در ترسیم خطوط کلی اقتصاد اسلامی در قانون اساسی نداشتیم. اما سئوالی که مطرح است، این است که اگر اقتصاد اسلامی داریم، خطوط کلی آن را مشخص کردیم و خطوط جزئی آن را در برنامه چشمانداز 20 ساله و برنامه پنجساله و مدل ریاضی آن را در بودجههای سنواتی مشخص کردیم، چرا به نتیجه نرسیدیم و ناکارآمدی اقتصادی، تورم، گرانی و بحران اشتغال گریبانگیر اقتصاد ماست؟ پاسخ آن مشخص است؛ اغلب دولتهای پس از انقلاب در فهم اینکه اقتصاد چیست و نوع اسلامی آن کدام است دچار گنگی و گیجی و ابهام بودند و خطوط قانون اساسی در ترسیم اقتصاد اسلامی را قبول نداشتند و به آن عمل نکردند. در پیشفرضهای حاکم بر علم اقتصاد گاهی دچار چپروی و گاهی راستروی شدند و به کژراهههای لیبرالیسم و سوسیالیسم افتادند.
هنوز برخی باور ندارند اسلام در مورد اقتصاد حرف دارد، قانون اساسی ما حرف دارد، قوانین کشور در این باره چیزی کم ندارند. لذا هم در تنظیم برنامه و هم در تدوین بودجه از ممشای قانون اساسی و قوانین مادر حاکم بر اقتصاد عدول میکنند و بالاتر از آن در اجرای همین برنامه و بودجه مصوب دچار خبط و خطا هستند. گزارش تفریغ بودجه هر سال این حقیقت تلخ را واتاب میدهد اما کسی حاضر نیست این حقیقت تلخ را ببیند و باور کند.
راهکار نیل به کارآمدی اقتصادی، رونق تولید، اشتغال مولد، اقتصاد مقاومتی، رفاه و فراوانی توام با برکات الهی، بازگشت به "اقتصاد اسلامی" یعنی اجرایی کردن فصل چهارم قانون اساسی با 12 اصل کلیدی است.
اقتصاد اسلامی یعنی بازگشت به اجرایی کردن برنامه و اجرای درست بودجه سالیانه با رصد تفریغ بودجه هر سال.
اقتصاد اسلامی یعنی مدیریت منابع پولی و مالی و نجات آنها از چرخه ربا در اقتصاد کشور و تعیین جایگاه بانکها در رونق تولید و ممانعت از بنگاهداری و بازگشت به بانکداری اسلامی.
اینکه همه یافتههای علمی در مورد اقتصاد اسلامی را منکر شویم و ادعا کنیم "چیزی به عنوان اقتصاد اسلامی نداریم"، با انصاف و تواضع علمی نمیخواند.
سخن آخر اینکه در مقدمه قانون اساسی واژه "اقتصاد اسلامی" آمده است. در فصل اول بند 12 آمده است که پیریزی اقتصادی صحیح و عادلانه در جمهوری اسلامی باید بر طبق ضوابط اسلامی باشد. همچنین کلیه قوانین مالی و اقتصادی باید براساس موازین اسلامی باشد و در اصل 44 فصل چهارم آمده است اگر مالکیت در بخش دولتی، تعاونی و خصوصی از محدوده قوانین اسلامی خارج نشود مورد حمایت جمهوری اسلامی است. سئوال بنده از حضرت آیت الله بجنوردی این است که اگر در اسلام اقتصاد اسلامی نداریم، اگر در اسلام احکام و موازینی نداریم که ناظر به موضوع اقتصاد باشد چطور حداقل 50 فقیه برجسته گرد هم آمده در خبرگان قانون اساسی در آغازین روزهای انقلاب این واژگان را در اصلیترین اصول قانون اساسی گنجاندند. برخی از فقهای حاضر در مجلس خبرگان قانون اساسی در حد مرجعیت بودند. چطور اینها متوجه نشدند ما در اسلام اقتصاد اسلامی نداریم اما جناب آقای موسوی بجنوردی متوجه این کشف بزرگ شدهاند که "چیزی به عنوان اقتصاد اسلامی وجود ندارد".
پینوشت:
1- خبرگزاری فارس، 10/6/93
قدس:ضعف تربیتی؛ عامل بد اخلاقیهای دنیای فناوری
«ضعف تربیتی؛ عامل بد اخلاقیهای دنیای فناوری»عنوان یادداشت روز روزنامه قدس به قلم دکتر لیلا فلاحتی است که در آن میخوانید؛درهر جامعه ای مسایل و زمینههای مختلفی وجود دارد که میتواند اخلاق فردی و عمومی را تقویت کرده و یا به مخاطره اندازد. امکاناتی که اغلب در ذات خود ماهیتی خنثی دارند، اما نوع بهرهبرداری از آنها میتواند نتیجه اخلاقی و رفتاری خاصی را بوجود آورد. از این رو سلامت اخلاقی نیز مقولهای است که تحت تأثیر عوامل مختلف تغییر میکند ونمی توان آن را صرفاً به مورد بخصوصی نسبت داد.
به نظر نگارنده، تحلیل تک بعدی مسایل اخلاقی و تربیتی اشتباه است و ما هنگام بروز مسایل و مشکلات رفتاری پیش از آن که به سوی اسباب و امکانات برویم، باید جامعه انسانی را تربیت کنیم و مردم را از نحوه درست استفاده از ابزارها و وسایل آگاه سازیم، زیرا نمی توان جلوی فناوری و تکنولوژیها را گرفت. در واقع اصل بیانی این است که افراد جامعه نباید از نظر شخصیتی آنقدر ضعیف باشند که فناوری بتواند سلامت اخلاقی شان را به خطر بیندازد .
و این در حالی است که طی این سالها ما برخورد مناسبی با فناوریهای نوظهور نداشتهایم و مسؤولان در بر خورد با امکانات جدید همواره سراغ زیر ساختهای فنی ،ارتباطی و کنترلی رفته اند، در صورتی که باید به زیر ساختهای تربیتی و اخلاقی افراد جامعه بیشتر توجه میکردند تا مردم با هر مسأله ای سلامت اخلاقیشان به خطر نیفتد.
اما مسأله این روزها بحث «G3» یا نسل سوم تکنو لوژی ارتباطی است که موافقان و مخالفان زیادی دارد، اما به نظر نگارنده، باید در این زمینه کلیت موضوع را مورد نظر قرار داد و بیش از آن که تکنولوژی را مقصر این ماجرا تلقی کنیم، لازم است تا افراد بویژه جوانان بیاموزند مسؤولیت کارها و انتخابهایشان را بر عهده بگیرند. در واقع همان چیزی که در دین ما با عنوان تسلط نفس اماره بر نفس مطمئنه وجود دارد، از نظر علمی هم مطرح است، یعنی باید آموزشهای خاصی به افراد جامعه بدهیم تا بتوانند عزت نفسشان را بالا ببرند و توان کنترل خواسته هایشان را بدست بیاورند تا در مواجهه با هر امکان و ابزاری، دچار انحراف نشده و مشکل اخلاقی پیدا نکنند.
از سویی دیگر ما افرادی را در جامعه داریم که از نظر اخلاقی، سست عنصر و ضعیف هستند و ممکن است هر زمانی به راحتی اخلاق را زیر پا گذارند. این گونه افراد راههای مختلفی را برای ایجاد مزاحمت، پرخاشگری، آزار دادن دیگران و یا رعایت کردن حقوق و اصول آداب و معاشرت در پیش میگیرند. حال اگر این افراد از ماهواره نیز استفاده میکنند، باید اذعان کرد که این گونه تکنولوژیها با برنامههایشان زیر پا گذاشتن اخلاقیات را تسهیل میکنند، اما نباید از یاد ببریم که ابزاری مثل ماهواره عامل اصلی نیست. به عبارت دیگر ما نباید بیندیشیم که چنین افرادی طبیعی هستند و این تکنولوژی است که آنان را دچار انحرافات میکند .
با وجود همه اینها، ما طی چند دهه گذشته بیشتر از روشهای حذفی استفاده کرده و به دنبال ایجاد قوانین و ساختار و سازمان و مقابله با فناوری بوده ایم و متأسفانه ازآگاه سازی افراد جامعه غفلت کردهایم. زیرا بر این باور بودهایم که با حذف، سانسور و دور کردن میتوانیم مسایل را حل کنیم، در حالی که میدانیم هر چقدر محدودیتها را بیشتر کنیم، نتیجه عکس میگیریم و با این روشها نمی توان مفاهیم اخلاقی را در جامعه گسترش داد .
بر رسیهای انجام شده نشان داده، در پیش گرفتن سیاستهای حذفی سبب میشود زیر پا گذاشتن اخلاقیات در جامعه سیر صعودی داشته باشد، بنابراین باید بیشتر بر پرورش شخصیت افراد سرمایه گذاری کنیم و افراد جامعه را آن گونه تربیت کرده وآموزش دهیم تا مطلع و آگاه پرورش یابند.
ما امروزه در جامعه افراد صاحب فن و تحصیلکردگان و نخبگان زیادی داریم که سرمایههای انسانی کشور محسوب میشوند، اما از سرمایههای شخصیتی غافل ماندهایم. به نظر من، امروزه جامعه ما نیازمند سرمایه گذاری شخصیتی است، زیرا این مسأله عامل مهمی در ارتقای اخلاق فردی و اجتماعی محسوب میشود.
سیاست روز:پیامهای یک نشست
«پیامهای یک نشست»عنوان یادداشت روز روزنامه سیاست روز به قلم علی تتماج است که در آن میخوانید؛نشست دو روزه سران ناتو دیروز در ولز پایان یافت. این نشست با حضور سران ۲۸ کشور عضو و برخی کشورهای اروپایی متمایل به ناتو در حالی برگزار شد که از اهداف اصلی آن تصمیمگیری برای تامین بودجه ناتو برای عملیاتهای ویژه در قالب یگان واکنش سریع، مقابله با تروریسم با محوریت داعش، مقابله با روسیه در چارچوب حمایت از اوکراین محور این نشست عنوان شده بود. هر چند بزرگان ناتو از جمله آمریکا تلاش کردند تا این نشست را با موفقیت عنوان نمایند اما بررسی آنچه از درون و بیرون این نشست گذشت حقایق دیگری را آشکار میسازد.
نخست آنکه هر چند که حاضران در این نشست در باب حمایت از اوکراین دارای اتفاق نظر بودند اما اجماعی برای مقابله با روسیه ایجاد نشد و برخی از اعضا رسما با طرح تحریمهای بیشتر و تهدید روسیه مخالفت کردند. فضای درونی اجلاس بیانگر آن است که ناتو دیگر نمیتواند ادعای اتحادی واحد را سر دهد و عملا در مسیر جدایی پیش میرود. بسیاری از اعضا به این نتیجه رسیدهاند که این اتحاد نمیتواند.
منافع آنها را تامین نماید و گزینه دوری از آن بهترین راهبرد میباشد هر چند که برای حفظ ظاهر از همگرایی درونی سخن میگویند. بسیاری از اعضای ناتو این درس را از جنگ افغانستان گرفتهاند که ناتو صرفا نابودکننده منابع اقتصادی و تخریبکننده جایگاه جهانی آنان است چنانکه اکنون افکار عمومی جهان تمام ناتو را محور بحرانها و کشتارهای جهان میداند حال آنکه محور این جنایات آمریکا، انگلیس، فرانسه و آلمان میباشند.
دوم نوع واکنش مردم اروپا به نشست ناتو است. برگزاری تظاهرات علیه ناتو در بسیاری از کشورهای اروپایی از جمله آلمان و انگلیس بیانگر این حقیقت است که افکار عمومی ناتو را دیگر ناجی امنیت خود نمیداند و آن را صرفا بهانهای برای غارت منابع مالی و انسانی خود توسط آمریکا میداند. ناتو زمانی با نام ناجی بشریت بودن سعی داشت تا به عنوان پلیس جهان ایفای نقش نماید حال آنکه اکنون ملتها به رویارویی با ناتو پرداخته و بر انحلال آن تاکید دارند.
به هر تقدیر میتوان گفت نشست دیروز سران ناتو هر چند در برخی مسائل نظیر ایجاد نیروی واکنش سریع و نیز مبارزه با تروریسم روی کاغذ توافقاتی داشتهاند اما در عمل میتوان گفت که چنین توافقاتی صورت نگرفته و ناتو گرفتار چالشهای درونی بسیاری است که تکرار سرنوشت پیمان ورشو را برای ناتو در اذهان تداعی کرده است هر چند که سران ناتو برای حفظ آبروی جهانی خود ادعای وحدتی سراسری را سر داده و از پذیرش حقایق موجود خودداری میکنند.
وطن امروز:تروای سایبری دشمن
«تروای سایبری دشمن»عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم رضا ملکزاده است که در آن میخوانید؛نوع آرایش تشکیلاتی برخی احزاب و گروههای وامدار فتنه سبز و رصد تحرکات جهانی نشان از آن دارد که برنامه یک اغتشاش همهجانبه جدید با هدف برهم زدن آرامش و امنیت کشور به عنوان پلان B نقشه «سازش با آمریکا و اسرائیل» وجود دارد. از تلاش افراطیون بهایی، منافق، سلطنتطلب و احزاب منحلهای همچون جبهه مشارکت و مجاهدین انقلاب برای یارگیری مجدد از نسل جدید دانشگاهی و تصرف گلوگاههای آرامش در مراکز آموزشعالی گرفته تا تحرکات سریع فتنهگران در حوزههای شهری و تست روانی مردم با گروگانگیری معیشت در حوزه اقتصاد با انگیزه کارشکنی در برنامههای دولت!
چینش نیروها و تلاش برای بازسازی آرایش درونی اغتشاشگران بدون تغییر عقبه فکری، هر متفکر متخصصی را متوجه همان اتاق فکر قدیمی «فتنه 88» میکند. صدالبته که مدیران فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88 میان مسؤولان جمهوری اسلامی از احمدینژاد گرفته تا روحانی تفاوتی قائل نیستند. مروری کوتاه بر رفتارهای آمریکا در عرصه سیاست خارجی در مواجهه با نرمش سیاسی– گفتمانی بروز یافته در عملکرد وزارت امور خارجه دولت حسن روحانی خود دلیلی واضح بر این مدعاست.
تا اینجای کار برخلاف آنچه برخی دولتمردان دولت یازدهم میاندیشیدند «کدخدا» نهتنها تفاوتی میان گفتمان «اعتدال» و سیاست دولتهای قبلی قائل نشده بلکه با بیاعتنایی عمدی به تلاش دستگاه دیپلماسی دولت جدید عملا بسیار گستاختر از گذشته خلف وعده میکند! با احتساب همه این موارد دیر یا زود دولت روحانی ناچار خواهد شد برای صیانت از آبرو و حیثیت خود نیز که شده به سیاست غلط «اعتمادسازی یکجانبه» پایان دهد و دست بر زانوی پتانسیلهای ملی گذارد و مسیر تبدیل ایران به ابرقدرتی جهانی را مجددا با سرعتی قابل قبول در پیش گیرد.
بسیار بعید است با ادامه پایمردی منطقی دستگاه دیپلماسی کشور بر حقوق و منافع ملی، آمریکا با دولت یازدهم رفتاری بهتر از یک سال اخیر داشته باشد اما آیا دولت متوجه تحرکات واضح فتنهگران کمین کرده در اطرافش برای مدیریت ایام شکست نقشه سازش با آمریکا و اغتشاش سیاسی- اقتصادی در کشور هست؟ بستر مدیریتی چنین اغتشاشی کجاست؟ دلایل بسیار زیادی وجود دارد که نشان میدهد بستر مدیریتی نقشههای آینده آمریکا و چند کشور ابرقدرت جهانی، «فضای سایبر» خواهد بود. امروز در شرایطی قرار داریم که سرعت انتشار اخبار در فضای برخی شبکههای اجتماعی- موبایلی از خبرگزاریهای جهانی و ملی نیز فزونی یافته است. نرمافزارهای ساده اما بیرقیبی همچون وایبر با ماهیت اسرائیلی «نبض اخبار» در کشورمان را در دست گرفتهاند. اتفاقا تستزنی فضای اجتماعی کشور هماکنون توسط مدیران این فضا در حال انجام است.
به طور مثال امروز همگی میدانیم ابزار پیشروی داعش در منطقه بیش از آنکه «نظامی» باشد «روانی» است. جنگ تمامعیار مبتنی بر بستر عملیات روانی داعش کمی پیش از این در کشور خودمان، ایران، با همین اپلیکیشنهای ساده تلفن همراه تست زده شد. تصویر تکاندهنده جنازه چند سرباز ایرانی که چند سال پیش در درگیری با اشرار در منطقه سراوان به شهادت رسیده بودند، به عنوان جنایت داعش در منطقه غرب کشور جا زده شد. به علت عدم تامین زیرساختهای لازم امنیتی- تکنولوژیک و عدم تسلط دولت بر فضای گسترده خبری کشور در نرم افزارهای تلفن همراه، اکثر قریب به اتفاق مخاطبین ایرانی این بلوف روانی را باور کردند.
اینکه در شهرهای مرزی کشور پس از این مانور قدرتمندانه روانی بر مردم چه گذشت را احتمالا فقط خدا میداند و لاغیر! تقریبا 48 ساعت به طول انجامید تا برخی مدیران رسانههای خودمان از بیاساس بودن این تصاویر پرده برداشتند اما دولت جمهوری اسلامی به عنوان مدیر واحد و قدر قدرت جامعه ایرانی شاید حتی متوجه تاثیر چنین تستزنی و اعمال قدرتی در فضای حاکمیتی خود نشد! این همان واقعیت خطرناکی است که در تمام شمارههای پیشین تحت عنوان نقشه «اشغال سایبری ایران» به توضیح آن پرداختیم.
در شرایطی که حتی تصور تعدی به مرزهای ایران توسط وحوش داعش یا تروریستهای صهیونیست با واکنش سهمگین جان برکفان ارتشی، سپاهی و بسیجی ایرانی مواجه خواهد شد «نقض حاکمیت ایران» در فضای مجازی به صورت مکرر در حال انجام است و متاسفانه شاهد هستیم تعبیه این شاهراه تروایی نیز در خود دولت و توسط شخص وزیر ارتباطات صورت گرفته است! بخش اعظم هولناک بودن اشغال سایبری ایران در همین بیاخطاری است که هماکنون شاهدش هستیم. از ملزومات ساماندهی اغتشاش در یک کشور مدیریت فضای خبری داخلی است. اگر کودتای 28مرداد حاصل مدیریت تیمی بیبیسی و شعبان بیمخ بود، میتوان به فضایی اندیشید که همکاری مشترک وایبر و داعش یا فتنهگران و واتسآپ به تولید پیامکهای کذب درون شبکهای در بستر 3G و 4G به عنوان شاهراه ارتباطی جدید کشور بینجامد.
فراموش نکنیم اصل شایعه کذب «تقلب در انتخابات» در بستر سادهای مثل پیامک موبایلی ساماندهی شد و مدیریت این فضا بنا بر مانور قدرت وزیر وقت خارجه آمریکا، هیلاری کلینتون در دست شبکههای اجتماعی چون توئیتر و فیسبوک بود که به علت بیعلاقگی و کمکاری عمدی مدیران وزارت ارتباطات هنوز به واسطه عدم قانونگذاری منجر به امضای تعهدنامه و قراردادهای داخلی الزامآور در حوزه قوانین حاکمیتی جمهوری اسلامی نشده است. این در شرایطی است که دولتهای چین، ترکیه و بسیاری از کشورهای دیگر به واسطه امضای تعهدنامههای الزامآور، فعالیت چنین شبکههایی را ملزم به پیروی از قوانین حاکمیتی داخلی خود کردهاند. قطعا تقابل با تکنولوژی جدید و ایجاد انحصار اجتماعی در جهان ارتباطات مدنظر هیچ متخصصی نیست.
تاکنون مراجع عظام تقلید، متخصصان و نهادهای بالادستی مشرف به چنین فضای بیقانون و بیمرزی، بارها راهکارهای غلبه بر مخاطرات سایبری را به مجموعه وزارت ارتباطات و شخص رئیسجمهور محترم یادآور شدهاند. تامین زیرساختهای ملی، بسترسازی در فضای مجازی، تهیه نرمافزارهای بومی، انعقاد معاهدات چندجانبه میان غولهای سایبری و ایران و از همه مهمتر، نظاممند کردن محیط مجازی کشور به واسطه تامین ملزومات برتری تکنولوژیک و قانونی در این فضا به جای افتتاح بیضابطه و بیپشتوانه عرصههای جدید تکنولوژی ارتباطی با قابلیت نقض حداکثری فضای حاکمیتی کشور با تعجیل غیرقابل توجیه، از وظایف هر دولت متعهدی است که صیانت از مرزهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی کشور را بر خود فرض میداند. در غیر این صورت باید به انگیزههای درونی مدیران وزارت ارتباطات و برخی دولتیها شک کرد. اکنون سوال اساسی این است که آیا ما با ژنرالهای سایبری دشمن در اندرونی خصوصی قلعههای حاکمیتیمان میجنگیم؟
شرق:جدی بگیرید
«جدی بگیرید»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم مینو محرز است که در آن میخوانید؛بیش از 30سال از جهانگیرشدن «ایدز» در جهان میگذرد و امروزه در کشورهای غربی این بیماری تقریبا کنترل شده است. علت کنترل آن در غرب اطلاعرسانی مستمر از طریق رسانهها بوده است. از بدو جهانگیرشدن، «ایدز»، این بیماری در ایران هم شیوع پیدا کرد. در ابتدا شیوعش با سیر خیلی کند و ابتدایی همراه بود؛ اما در سالهای بعد روند بیماری بهعلت اعتیاد تزریقی و استفاده از سرنگ مشترک میان معتادان افزایش پیدا کرد، ولی با انجام برنامه کاهش آسیب، بیماری در سوءمصرفکنندگان موادمخدر و معتادان تزریقی کاهش یافت.
اما متاسفانه در دوسال اخیر تماس جنسی، تبدیل به راه غالب انتقال بیماری و ابتلا به آن شده است. سن متوسط ابتلا به «ایدز» از طریق تماس جنسی 25 تا 30سال است. از آنجایی که این بیماری تا سالها هیچ علامت بالینیای ندارد، بنابراین همیشه در تماسهای جنسی رعایت پیشگیری از طریق تماس جنسی محافظتشده لازم است. متاسفانه بهعلت عدمآگاهی جوانان، این بیماری از طریق تماس جنسی بهسرعت رو به افزایش است. توصیه به آموزش مداوم و شفاف به مردم و جوانان و آموزش مهارتهای زندگی به دانشآموزان در طول دوران تحصیل از مهمترین وظایف رسانههاست.
من به دلیل شغل خود، شاهد مراجعه بسیار زیاد جوانان مبتلا به «اچآیوی» در اثر تماس حفاظتنشده جنسی هستم و روزبهروز این مراجعات افزایش مییابد. علت ابتلای جوانان، عدم اطلاع از بیماری و نداشتن مهارت کافی برای حفظ خود از آسیبهای اجتماعی است. عدمآموزش و سکوت، پاککردن صورتمساله است. باید قبول کرد تماس جنسی محافظتنشده وجود دارد و مطالعات، این را تایید میکند. باید به فکر آموزش و افزایش مهارتهای زندگی جوانان باشیم.
مردم سالاری:جنگ 50 روزه و به زانو در آمدن نماد قدرت غرب
«جنگ 50 روزه و به زانو در آمدن نماد قدرت غرب»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم کرم محمدی است که در آن میخوانید؛ سرزمین فلسطین و به ویژه باریکه غزه طی بیشاز شصت سال گذشته درگیریها و جنگهای متعددی را شاهد بوده و هر یک از آنها نیز ویژگی خاص به خود را داشتهاند. نبرد 50 روزه سال 1393 را میتوان یکی از خبرسازترین این جنگها نام نهاد. شهادت بیشاز دو هزار فلسطینی که اکثریت قریب به اتفاق آنها را غیرنظامیان و مخصوصا کودکان تشکیل میدادند، مجروحیت بیشاز ده هزار زن و مرد غیرنظامی، ویرانی زیرساختهای غزه، سکوت توام با رضایت مدعیان دفاع از حقوق بشر در برابر این هفته جنایت، پخش مستقیم صحنههای جنایت رژیم صهیونیستی و خروش ملل مختلف جهان علیه این همه قساوت و بیرحمی از یک طرف و مقاومت جانانه رزمندگان، روحیه عالی مردم، حملات موشکی پیدرپی تا عمق سرزمینهای اشغالی و... از شاخصههای این نبرد بود.
پس از پنجاه روز و فراز و فرودهای مختلف، سرانجام آتشبس برقرار گردید. برخیها رژیم صهیونیستی را برنده جنگ پنجاه روزه اخیر میدانند. اینان قدرت تخریب سلاحهای نیروهای اشغالگر، وسعت ویرانیها و خسارات وارده بر غزه، تعداد مجروحین و شهدای فلسطینی از یک طرف و از طرف دیگر آسیبپذیری کمتر صهیونیستها را به عنوان دلیل مطرح مینمایند.
به باور نگارنده، کشتار بیشتر و تحمیل خسارات افزونتر نمیتواند محک و شاخص قابل قبولی در این زمینه محسوب گردد. باید اهداف متجاوز را بررسی و میزان تحقق آن را بعد از خاتمه جنگ برآورد نمود. سران سیاسی و فرماندهان نظامی صهیونیست در خلال پنجاه روز حملات بیوقفه به نوار غزه بارها تاکید نمودند که هدف آنها از این حملات تخریب تونلهای حفر شده بین نوار غزه و کشور مصر و همچنین خلع سلاح مقاومت اسلامی است. علاوه بر این دو مورد، صهیونیستها مکررا بر تداوم محاصره همه جانبه غزه نیز تاکید نموده و آن را خط قرمز قلمداد میکردند.
بلافاصله بعد از هر آتشبسی دهها هزار زن و مرد و پیر و جوان فلسطینی در نوار غزه به خیابانها میآمدند با در دست داشتن پرچم و نمادهای مقاومت، به حمایت از رزمندگان خود میپرداختند. فلسطینیها بعد از پنجاه روز تحمل حملات هوایی و زمینی و دریایی، نشان دادند که از اراده لازم برای مقابله با نیروهای اشغالگر برخوردار بوده و در راه هدف خود که همانا مبارزه با ظلم و ستم و بیدادگری و توسعهطلبی است، جان خویش را بر کف گرفتهاند. زمانی که پدران و مادران فرزند از دست داده و فرزندان یتیم شده در جریان جنگ اخیر فریاد برمیآوردند که همه حامی مقاومت هستیم و شهادت را افتخار میدانستند، به یاد جمله معروف حضرت امام خمینی(ره) افتادم که میفرمود: ملتی که شهادت دارد اسارت ندارد»
در پایان جنگ، مقاومت اسلامی فلسطین نه تنها خلعسلاح نگردید، بلکه مجهزتر از گذشته آماده دفاع میباشد. از طرف دیگر تونلها همچنان پابرجا باقی مانده و موضوع برطرف نمودن بخشی از محاصره غزه نیز به صراحت در توافقنامه آتشبس گنجانیده شده است. تامل در موارد فوق نشان میدهد که علیرغم جنایات ضدبشری صهیونیستها، هیچ یک از اهداف اعلام شده آنان محقق نگردید. نه تنها آنان به اهداف خود دست نیافتند بلکه برای اولین بار طی دهههای اخیر بیش از شصت نفر از نیروهای نظامی این رژیم با حملات غافلگیرکننده مقاومت اسلامی به هلاکت رسیدند، عمق سرزمینهای اشغالی زیر موشکهای فلسطینیان قرار گرفت، فرودگاه تلآویو برای اولین بار در تاریخ این رژیم برای مدت چند روز تعطیل گردید، آژیر قرمز بارها در شهرهای مختلف صهیونیستنشین به صدا درآمد، سیستم ضدهوایی«گنبد آهنین» آنها ناکارآمدی خود را در عمل نشان داد، افکار عمومی جهانیان اعم از مسلمان و غیرمسلمان علیه بیرحمی اشغالگران به خروش آمد و در خیابانها به تظاهرات پرداخت و...
از این رو میتوان برنده واقعی و اصلی جنگ پنجاه روزه را رزمندگان حماس و جهاد اسلامی دانست. مسالهای که پس لرزههای آن برکناری وزیر دفاع این رژیم را در پی داشت. در گرما گرم جنگ 50 روزه، آمریکاییها به ارسال سلاح و اختصاص کمکهای مالی به رژیم صهیونیستی مبادرت ورزیده و مقامات غربی هم با تماسهای تلفنی و مصاحبههای مکرر، حمایت خود را از اقدامات رژیم صهیونیستی اعلام و جنایاتی که سربازان این رژیم مرتکب میشدند را حق مسلم و طبیعی میدانستند! به تعبیری میتوان مدعی شد که برای به زانو درآوردن مردم غزه که سالهاست از همه سو در محاصره قرار گرفتهاند، بسیاری از کشورها دست به دست هم داده بودند. مطلبم را با جملاتی از بیانات اخیر مقام معظم رهبری به پایان میبرم که میفرمایند: جنگ اخیر غزه از نمونههای معجزه آساست. یک منطقه کوچک با تواناییهای محدود کاری کرد که رژیم صهیونیستی به عنوان نماد قدرت غرب به زانو درآمد.
آرمان:پیشدرآمد اجلاس هستهای در نیویورک
«پیشدرآمد اجلاس هستهای در نیویورک»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم دکتر سیدعلی خرم است که در آن میخوانید؛با گذشت یک ماه از وین6 و مهلت جدید 4ماهه تمدید مذاکرات و با عرضه برخی مواضع تبلیغاتی طرفین، اینک دوران فعالیت دیپلماتیک به منظور فراهم نمودن یک اجلاس دیگر از نوع اجلاسهای گذشته شروع شده است. از یکسو ایران و آمریکا پس از مذاکرات 16مردادماه در ژنو مجددا در سطح معاونین وزارت امورخارجه در همین شهر درحال گفتوگو و تبادلنظر درمورد مسائل اختلافی هستند که در آن مسائل اساسی در مذاکرات گروه 1+5 حل شوند.
موضوعاتی که مستقیما مرتبط با برنامه جامع هستهای ایران میشود و تعیین میکند ظرف 5 تا 10 سال آینده نحوه فعالیت هستهای ایران چگونه باشد. همچنین نحوه کاهش دادن و سپس لغوشدن تحریمهای دوجانبه دولت و کنگره آمریکا که سرآغازی برای لغوشدن تحریمهای اتحادیه اروپا و تحریمهای شورای امنیت سازمان ملل متحد است، تعیین شود.
طبیعتا بیاعتمادی یا کماعتمادی بین ایران و آمریکا باعث میشود همه آنچه را هرکدام قصد و نیت دارند نتوانند پیاده کنند و گامهای خود را در حسننیت به فراخور پیشرفت در طرف مقابل قرار میدهند. ایران بعد از وین6 احساس ناخرسندی از برخی مواضع غرب داشت لذا نتوانست همه گامها را در همکاری با آژانس بینالمللی انرژی اتمی بردارد و این خود دلیلی شد برای اینکه آمریکا هم ابراز ناخرسندی نماید و فهرست جدیدی از موسسات، بانکها و اشخاص را اعلام و در راستای تحریمهای گذشته قرار دهد. اینک آمریکا و ایران بعد از چند کنش و واکنش با تیمی مجهز بر سر میز مذاکره آمدهاند تا گلههای خود را مطرح و راهکاری منصفانه برای پیشبرد مذاکرات بیابند.
دکتر ظریف قبل از آن سفری به روسیه داشت و در مذاکرات با لاورف تلاش نمود از مواضع روسیه در گروه 1+5 دقیقا مطلع شود و امکان همکاری روسیه در این مورد را ارزیابی کند. اختلافات غرب و روسیه در موضوع اوکراین به نحوی غیرمستقیم بر مذاکرات هستهای سایه افکنده و میتواند فرصتها را به تعویق اندازد درحالی که طرف ایرانی و طرف غربی مایل هستند مذاکرات هستهای ایران مستقل از سایر موضوعات راه خود را به سرعت طی کند.
از سوی دیگر فرانسه طرف دیگری است که با طرح موضوعات دست و پاگیر همواره سعی مینماید حضور و وجود خود را در مذاکرات گروه 1+5 مستقل از آمریکا نشان دهد تا موضع همیشگی خود را در صحنه بینالملل حفظ نماید. معاون وزیر خارجه ایران در سفر به پاریس تلاش خواهدکرد، نقطهنظرات فرانسه را دریابد و پاسخ و راهحلهای مناسب برای آنها تعبیه کند. آلمان و انگلیس دو کشور دیگر غربی در گروه 1+5 هستند که بهزودی با فرانسه جلسه مشترکی در 20 شهریور برگزار میکنند تا قبل از اجلاس نیویورک دیدگاههای همه اعضای گروه 1+5 به هم نزدیک شده باشد.
تیم مذاکرهکننده وزارت امورخارجه کشورهای دیگر اروپایی را نیز مورد رایزنی قرار داده تا امکان هماهنگی کشورهای اروپایی با خانم اشتون بیشتر فراهم شود. اجلاسی که در نیویورک بهجای وین7 در 27 شهریورماه برگزار میشود طی دو روز ایران و گروه 1+5 با حضور دکتر ظریف و خانم اشتون تلاش میکند مذاکرات وین6 را چند گام جلوتر برده و زمینه برای توافقات نهایی را فراهم نمایند. اجلاس نیویورک چون امکان دستیابی به وزرای امورخارجه وجود دارد، میتواند سرعت پیشرفت مذاکرات را افزایش دهد.
درصورتی که دکتر روحانی عازم نیویورک شود، امکان برگزاری جلسهای هرچند تشریفاتی در سطح سران کشورهای گروه 1+5 وجود دارد که قطعا به پیشرفت مذاکرات شتاب داده و میتواند توافق روی برنامه جامع هستهای ایران و شروع دوران اعتمادسازی را نهایی کند. لذا از این منظر بایداهمیت ویژهای به اجلاس نیویورک داد و امیدوار بود اگر مشکلات شکلی مانعی در برگزاری چنین اجلاسی بهوجود نیاورد، چنین جلسهای در سطح سران تشکیل شود و علاوه بر موضوع هستهای، مسائلی که امنیت خاورمیانه را تحتالشعاع قرار داده و امروز تبدیل به نگرانی بینالمللی شده در چنین جلسهای بررسی شود. بیشک ایران باید برای پیشرفت پرونده هستهای و تدوین برنامه جامع هستهای خود مشوق برگزاری چنین جلسهای باشد تا گام نهایی بهزودی برداشته شود.
ابتکار:جای عکس هاشمی در کجای قاب نظام است؟
«جای عکس هاشمی در کجای قاب نظام است؟»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم محمدعلی وکیلی است که در آن میخوانید؛پیرامون فراز و فرودِ زندگی پیچیده سیاسی هاشمی بسیار نوشته شده است. در باب چرایی این فراز و فرود نیز هرکس دلیل خود را بر میشمارد. ایشان، در کنار مقام معظم رهبری جزو تنها بازماندگان نسل اول انقلاب به حساب میآیند.
با نگاهی گذرا به چهار دهه زندگی سیاسی آقای هاشمی، تصویر بهتری برای داوری به دست میآید. هاشمی در دهه شصت سیبلِ اپوزیسیونِ بیرون از نظام بود. او مانند بسیاری از یاران و همسنگرانش، چونان شهید مظلوم بهشتی، مطهری، رجایی، باهنر و رهبر معظم انقلاب، هدفِ حذف فیزیکی و ترور شخصیت قرار داشت. در آن سالها تلاشِ ضدانقلاب بر حذف نیروهای اصلی انقلاب و ایجاد بحرانِ مدیریت در نظام متمرکز بود. تلاش آنان در بسیاری موارد نتیجه بخش بود و خیل عظیمی از نیروهای نسل اول انقلاب به شهادت رسیدند و اکنون عکس آنان در قابِ تصویرِ نسلِ اول انقلاب، یادآور خاطراتشان میباشد.
انقلاب و نظام در نتیجه حذف آنان آسیبهای جدی دید، اما برغم موفقیتهای ظاهری ضدانقلاب، نظام مسیر خود را در پرتو رهبری حضرت امام (ره) ادامه داد و دامنه بحرانِ حذف نیروهای اصلی، دامنِ نظام را نگرفت و چالش آن فراگیر نشد؛ عجیب تر اینکه دو نیروی اصلی و موثر، یعنی حضرت آیت الله خامنه ای و آیت الله هاشمی رفسنجانی، برغم سوء قصد سلامت ماندند، تا ذخیره ای برای دوران ظهور و بروز نسل دوم و سوم انقلاب باشند.
همراهی این دو بزرگوار و در کنار هم بودنِ آنان، تداعی کننده همراهی آقایان رجایی و باهنر بود و حضور همزمان شان در قاب نظام، نشانه ناکامی دشمن و اطمینان بر ادامه راه انقلابیون نسل اول بود. به عبارت دیگر در دهه 60 تمام تلاش ضدانقلاب حول حذف دو یار اصلی انقلاب، حضرت آیت الله خامنه ای و آیت الله هاشمی، از کنار امام (ره ) بود. آنان به درستی دریافته بودند که کمر امام – که با شهادت آقایان بهشتی، رجایی و باهنر خمیده شده بود- با حذف آیت الله خامنه ای و هاشمی شکسته و انقلاب از نیروهای اصلی خود، تهی خواهد شد. امام (ره) باهمین تحلیل در آخر حیات مقدسشان توصیه اکید به عدم جدایی این دو استوانه انقلاب فرمودند.
اما در سه دهه بعدی هاشمی سیبلِ تندروهای درون نظام شد. این بار تندروها تلاش کردند که هاشمی را به هرشکل از کنار رهبر معظم انقلاب دور و از قاب نظام خارج سازند. برغم تلاشهای بسیار، اما هاشمی همچنان در قاب نظام باقی ماند.
در دهه هفتاد او هدف حملات بی رحمانه نسل جدیدی از نیروهای انقلاب قرار گرفت. اینان، که در قالب جریان چپ بال و پر گشوده بودند، آرمان خود را در آسمان نظام میجستند، مشی و منشِ هاشمی را بر نتابیدند و به او حمله ور شدند و او را عاملِ هر آنچه خود نمیپسندیدند، برمی شمردند. ماشین تندروهای دهه هفتاد، انگها و تهمتها روانه اش ساخت و هر روز او را لقبی دادند، تا شاید از محبوبیتش بکاهند و منزوی اش کنند. آنان در حذف هاشمی ناکام ماندند، ولی موفق شدند که منحنی محبوبیتش را به پایین ترین حد ممکن برسانند، آنچنانکه در انتخابات مجلس ششم، نفرِ آخرِ پذیرفته شدگان تهران شد.
اما حمایتهای بی دریغ هاشمی از دولت نسل دومی سید محمد خاتمی، آبی بر آتش تندروهای چپ، و البته بنزین بر آتش تندروهای راست گرایان بود. او این بار سیبلِ تندروهای راست گرایان قرار گرفت و هجمههای آنان آغاز شد. حملات و هجمههای نسل دوم راست گراها، هاشمی را از گردونه انقلاب خارج نساخت، ولی بهای مهمی به دست آوردند؛ آنان توانستند دولتی رادیکال با محوریت محمود احمدی نژاد را بر سر کار آورند؛ اما نتوانستند بین او و رهبری جدایی افکنند. البته ریشه هاشمی آنچنان عمیق و دراز مدت بود که با این مقدار تلاش از قاب نظام حذف نشد.
حال او در متن تحولات سیاسی نیست ولی به بهانه نقش جدیدی که برعهده گرفته( رئیس جمهور ساز)همچنان هدف حمله تندروها است. نسل سوم اصولگرایان، هاشمی را مانع اصلی در فتح قلههای مختلف تعریف کرده و به هر بهانه ای توپخانه خود را به طرف او نشانه میرود و هر روز در گوشه ای او را مورد هجمه قرار میدهد.
بنابراین هاشمی در دهه شصت سیبل مخالفین انقلاب برای حذف از قاب انقلاب و در سه دهه بعدی سیبل تندروها برای جدایی بین او و رهبر انقلاب بود.
اما هرگاه که مردم از قاب تلویزیون تصویر هاشمی را در سمت راست رهبر معظم انقلاب میبینند، در دل خدا را شاکرند و بر تلاش مذبوحانه مخالفین میخندند. افقهای نظام را روشن تر از همیشه میبینند و امیدوارتر از همیشه دل در گرو تدبیر این دو ذخیره انقلاب دارند. بی شک یکی از دلایل مهم حفظ هویت اصلی انقلاب برغم حاکمیت نسلهای دوم و سوم و تفاوت مشرب و سلیقه و نگرششان با نسل اولی ها، حضور و نقش آفرینی دو استوانه اصلی انقلاب، یعنی مقام معظم رهبری و در کنارشان آیت الله هاشمی است.
پس هر زمان که هاشمی در قاب نظام، در کنار رهبر معظم انقلاب باقی بماند، امید دشمنان کم فروغ و دل مومنین و انقلابیون اصلی شاد میشود. اگر روزی، خدای ناکرده، این جدایی رخ دهد آنگاه آرزوهای دشمنان برآورده و امید دوستان نظام فروکاسته خواهد شد. اما هوشمندی هاشمی و رفتار مسئولانه اش در ظرف تحولات چهار دهه گذشته چنین امکانی را به حداقل رسانده و او را در قاب نظام نگه داشته است. ان شاء الله با هوشیاری و درایتی که در او سراغ داریم، این عکس در قاب نظام ابدی خواهد شد.
دنیای اقتصاد:ضرورت حذف یارانهبگیران غیرنیازمند
«ضرورت حذف یارانهبگیران غیرنیازمند»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم دکتر محمود ختایی است که در آن میخوانید؛نادرستی ادامه پرداخت یارانههای نقدی به گروههای غیرنیازمند به کرات توسط کارشناسان و مسوولان دولتی عنوان شده است. به نظر میرسد این نادرستی مورد تایید ضمنی مردم نیز باشد. مردم به درستی، تشخیص خانوارهای غیرنیازمند و تصمیمگیریهای لازم را با استفاده از اطلاعات گردآوری شده به عهده کارشناسان و مسوولان و نه از طریق انصراف داوطلبانه میدانند. بهعلاوه براساس گزارشهای غیررسمی عدم مراجعه حدود 2 میلیون خانوار از مجموع 14 میلیون خانوار مشمول سبد کالایی مرحله اول و عدم مراجعه گروه کثیری از خانوارهای تحت پوشش کمیته امداد و بهزیستی برای سبد کالایی مرحله دوم نیز به شکل دیگری امکان حذف آسان گروه غیرنیازمند را از فهرست یارانهبگیران نشان میدهد.
قدرت خرید یارانههای نقدی با تورم سنگین سه سال و نیم گذشته (از زمستان 89 تا تابستان 93) به رقمی کمتر از 150 هزار ریال برای هر نفر تقلیل یافته است، اما هنوز هم با قیمتهای سال 93 سهم سنگینی در بودجه کشور دارد. کل یارانه نقدی 40 هزار میلیارد تومانی را میتوان با بودجه 20 هزار و چهارصد میلیارد تومانی وزارت آموزش و پرورش، کل بودجه عمرانی 43 هزار میلیارد تومانی دولت در سال 1393 یا کل منابع درآمدی دولت از نفت در بودجه جاری و عمرانی دولت در سال 92 که برابر 64 هزار میلیارد تومان است مقایسه کرد.
پرداخت یکسان یارانههای نقدَی به همه خانوارها از محل منابع مالی حاصل از اصلاحات قیمت حاملهای انرژی، میراث سیاستهای نادرست اقتصادی دولت دهم است. درآمدهای ریالی حاصل از تصحیح قیمتها میتوانست و باید به سرمایهگذاری، راهاندازی واحدهای تولیدی و افزایش اشتغال تخصیص مییافت، اما با توزیع نقدی آن و حتی با اضافه کردن مبالغی از منابع دیگر، ساختار اقتصادی و اجتماعی ناسالم کشور را ناسالمتر کرد.
ادامه پرداخت یارانه نقدی آثار نامطلوبی به جهت فضای کسبوکار، کاهش اعتماد واطمینان به کارآمدی و توانمندی دولت، ناسالمتر شدن ساختار بودجه، نااطمینانی به سیاستهای دولت و دشوارتر شدن اجرای سیاست غیرتورمی مقابله با رکود دارد. در حالی که با حذف حداقل سه دهک گروههای غیرنیازمند از فهرست یارانهبگیران، 12 هزار میلیارد تومان منابع مالی آزاد میشود که میتواند به مصارف مناسب از جمله؛ سرمایهگذاری در زمینههای مختلف، آموزش، بهداشت، کمک بیشتر به گروههای نیازمند، تامین فرصتهای شغلی و یارانه بنگاههای کوچک اختصاص یابد.
شیوه مدیریت تشخیص افراد مشمول یارانه نقدی در دولت دهم و دولت اخیر صحیح نبود. ابعاد این موضوع و چگونگی شکلگیری آن همراه با پیشنهادهایی در نامه ششم خطاب به وزیر محترم امور اقتصادی و دارایی ارائه شد، اما با توجه به ادامه پرداخت یارانههای نقدی به شیوه همگانی گذشته در ماههای خرداد و تیر و احتمالا مرداد 1393،شاید تاکیدی مجدد بر تجدید نظر هر چه سریعتر در فهرست یارانهبگیران پیش از فوت فرصت ضرورت داشته باشد.
نکته درخور توجه دیگر آنکه گرچه مقابله غیرتورمی با رکود برنامهمحوری دولت یازدهم بوده و بسته سیاستی به جهات گوناگون آن تهیه شده است، اما در این بسته، هدفمندی یارانهها بهرغم اهمیت کمی و اثرگذاری گسترده آن بر مجموعه اقتصاد کلان کشور، بهویژه به لحاظ آثار آن بر تورم ورکود کلا مغفول، به نظر میرسد.
در همین زمینه از منظر مقابله با تورم توجه شود، نرخ تورم سالانه که در پایان مهرماه 1392 به 4/40درصد رسیده بود با تغییر شرایط سیاسی، بهبود اعتماد و اطمینان فعالان اقتصادی و تعدیل انتظارات تورمی سیر نزولی یافت و به 7/34 درصد در پایان اسفند ماه 1392رسید. با ادامه سیر نزولی آن، در تیر ماه 1393 نرخ تورم به سطح 3/25درصد کاهش یافت.
موفقیت بزرگی جهت کنترل تورم حاصل شده است اما تا رسیدن به تورم یک رقمی زیر ده درصد که کلید اصلی رونق و رشد پایدار میباشد راه دشواری در پیش است. با توجه به نرخ رشد نقدینگی 1/29درصد در سال 1392و باقی ماندن آن در این سطح بالا (در پایان خرداد ماه 93 نسبت به ماه مشابه سال 92 رشد نقدینگی 5/30درصد بوده است) و سیاستهای انبساطی دولت در بسته مقابله با رکود، رسیدن به تورم یک رقمی را در سال 1395 غیرمحتمل نشان میدهد. برای رسیدن به تورم یک رقمی در سال 1395 تورمهای ماهانه در دوسال 94 و 95 باید به حدود 5/0درصد کاهش یابد. به همین ترتیب، تورم زیر 15درصد در سال1394 مستلزم کنترل تورم ماهانه درسطح 1/1درصد در سالهای 93 و 94 است. شایان ذکر است متوسط نرخ تورم ماهانه سال 1392 برابر 9/1 درصد بوده و متوسط چهار ماهه اول سال 93 حدود 3/1 درصد است. چنین نرخهای ماهانهای حتی حصول تورم 20 درصدی را در سال 93 دشوار نشان میدهد.
در مقابل حذف بخشی از یارانههای نقدی اولا در ذات خود یک سیاست انقباضی مالی میباشد که از طریق تقاضای کل موجب کاهش فشارهای تورمی است، ثانیا در صورت حذف، با عدم ضرورت تامین مالی آنچه به جهت کاهش کسری بودجه و پولی شدن آن (مورد سالهای 92-90) یا به جهت عدم عملکرد ضریب افزایش بودجه متوازن (تا حدودی مورد سال 93 که در آن افزایش قیمتهای حاملهای انرژی همراه با افزایش یارانه نقدی نبود) فشارهای تورمی را تقلیل خواهد داد. درمقابل در صورت ادامه پرداخت یارانههای نقدی باید برای مقابله با فشارهای تورمی مرتبط با آن، سیاستهای انقباضی پولی و مالی از طرف دیگر اعمال کرد که عمدتا به نظر میرسد متاسفانه در بخش عمرانی بودجه، سرمایهگذاریهایی را که برای مقابله با رکود و افزایش اشتغال ضروری است محدود خواهد کرد.
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد