راز بقای جهانِ وحشی متمدن

ویرجینیا وولف در جایی گفته بود هنر نسخه دوم جهان واقعی نیست، از آن کثافت همان یک نسخه کافی است! این وصف نکوهشی از جهان گرچه شاید در نگاه اول بدبینانه باشد و در ستایشی یکطرفه جانب هنر را بگیرد، اما با مروری اجمالی براحوال و اخبار جهان در گذر زمان تا اندازه زیادی منطبق بر واقعیت به نظر می‌رسد و حرفی گزافه نیست.
کد خبر: ۷۱۵۶۹۲
راز بقای جهانِ وحشی متمدن

هرچند سخن این نویسنده قطع به یقین نباید به عنوان چشم بربستن به زیبایی‌های بی‌پایان دنیا و عالم هستی و قدرت آفرینش تلقی شود که اتفاقا هرچه بود و هست و خلق شده و می‌شود فی‌نفسه و بالذات نشانه‌ای از حسن جمال خلقت است، اما بشر در طول تاریخ هیچ‌گاه قدردان این همه نعمت و زیبایی نبوده و به جای شکر و سپاس جهان، هرچه در آن هست را سودجویانه و منفعت‌طلبانه به نفع خود و رفاهش مصادره کرده و موفق شده دنیایی زیبا را به آن کثافت مورد اشاره وولف منقش کند.

یکی از هزاران کارکرد هنر اما این است که در نگاهی ایده‌آل و روحانی جهانی بنا کند بر پایه هرچه نام خوبی و زیبایی را بر آن می‌گذاریم. در این قسم از هنر نسخه‌ای از جهان ارائه می‌شود که سخن از دنیایی می‌کند که باید باشد، نه جهانی پراز سیاهی که در آن به سر می‌بریم.

اما گونه‌های دیگری از هنر نیز هست که اتفاقا برپایه وضع کنونی که البته ریشه در سابقه و تاریخی ناخوشایند دارد، امور خود را می‌گذراند و منعکس کننده سیاهی‌ها و نقاط تاریک بشری است. بازتاب مستقیم و غیرمستقیم فجایع و اتفاقات مذموم و ضدارزش جهان در آثار هنری حکم آینه‌ای را دارد که هنرمند به قصد هشدار و اصلاح به سمت جامعه می‌گیرد.

طنز سیاه یا گروتسک یکی از روش‌هایی است که در هنر به قصد عیان کردن و برجسته کردن یک ضعف از آن بهره می‌برند. گروتسک یا شکل‌های عجیب و غریب در تعریف لغوی به هرچیز زشت، غیرمعمول، باورنکردنی و تحریف و اغراق شده اطلاق می‌شود. گروتسک در هنرهایی چون نقاشی، ادبیات و هنرهای نمایشی نمونه‌های زیادی دارد و عده‌ای از هنرمندان این شیوه بیانی را بهترین راه طرح عقاید و دیدگاه‌های خود از جهان و دنیای پیرامونشان می‌دانند. چراکه کمدی و طنز جاری در اثر زهر آن را می‌گیرد و تیزی صراحت نقد مرتبط را نرم می‌کند، بی‌آن‌که چیزی از تاثیر نهایی موردنظر آن کم شود.

اغراق و بزرگ‌نمایی کاریکاتوری نقش موثر و برجسته‌ای در آثار گروتسک دارد و هنرمندان در این ارتباط سعی می‌کنند با تمرکز نمکین بیش از حد روی یک رفتار، گفتار و عادت ناپسند اجتماعی با زبانی هنرمندانه به معضلاتی رایج و مرسوم که دیگر شورش را درآورده‌اند، هشدار دهند و زمینه را برای اصلاح آن فراهم کنند.

اسلاومیر مروژک کاریکاتوریست، داستان نویس و نمایشنامه‌نویس فقید لهستانی یکی از برجسته‌ترین افراد در این خصوص بود که همواره با طنزی سیاه نقاط ضعف اجتماعی را برملا می‌کرد. ویژگی بارز این قالب هنری که مروژک در طراحی و انتقال آن خبره بود، زبان جهانی آن است و این‌که در هر نقطه‌ای از جهان در پیچ و خم اختلاف و انتقال زبانی گم و کم اثر نمی‌شود و به عنوان مثال در ایران هم همان تاثیری را دارد که مثلا در فرانسه. هرچند ممکن است شکل و سازوکار ظاهری اتفاقات فرق کند، اما در اصل و موضوع رویدادها و ماجراهای جهانشمول هیچ تفاوتی وجود ندارد.

از همین رو مباحثی چون زورگویی، دورویی، فاصله طبقاتی، فرصت‌طلبی و عدالت که در نمایشنامه «بر پهنه دریا»ی مروژک به آن پرداخته می‌شود محدود و منحصر به کشور خود نویسنده نیست، بلکه هرکارگردان و گروه اجرایی می‌تواند در هر نقطه‌ای از این جهانِ کثافت به قول وولف از ظن خود یار اثر شود.

معتبرترین ترجمه این نمایشنامه در ایران را داریوش مودبیان نویسنده، مترجم، بازیگر و کارگردان پیشکسوت و شناخته شده انجام داده که اشراف خوبی بر جهان مروژک دارد. این هنرمند سال 78 این نمایشنامه را به‌صورت تله‌تئاتر تهیه و کارگردانی کرد که علاوه بر خودش که ایفاگر نقش گندهه بود، بازیگرانی چون علی نصیریان (متوسطه)، رضا بابک (کوچیکه) و حسین محب اهری (پستچی و پیشخدمت) در آن بازی می‌کردند که در قالب مجموعه تئاترهای تلویزیونی «پرده عجایب» از شبکه چهارم سیما پخش شد.

«بر پهنه دریا» داستان سه مرد متشخص و متمدن و اتوکشیده با نام‌های مستعاری گندهه، متوسطه و کوچیکه است که به دلیل حادثه‌ای در قایقی برپهنه دریایی بی کران سرگردان شده‌اند. اما ماجرا از آنجا شروع می‌شود که آذوقه آنها به پایان رسیده و این سه برای زنده ماندن و ادامه حیات یک راه حل بیشتر ندارند. این‌که یکی از خودشان را «متمدنانه» قربانی و نوش جان کنند.

این اثر آن قسم از هنر را دنبال می‌کند که بر پایه‌های واقعیت زشت و تاریک جهان استوار شده و قصد دارد با اغراق و بزرگ‌نمایی و شوخی با یکی از ترسناک ترین مقوله‌های بشری یعنی مرگ مسائل و مضامین مختلف اجتماعی را به چالش بکشد.

نویسنده با انتخاب سه آدم از سه طبقه اجتماعی و نامگذاری نمادین برمبنای جثه آنها کلیتی از جامعه را ترسیم می‌کند و هرکدام از این سه نمایندگی بخشی از مردم را به عهده دارند. گندهه اشرافزاده‌ای است که از امتیاز بلندی قامت و فربهی‌اش برای زورگویی به دیگران استفاده می‌کند. متوسطه رذلی فرصت‌طلب است که ترجیح می‌دهد با مجیزگویی و جیره خواری قدرتمندان و زورگویان امور خود را بگذراند و کوچیکه هم آدمی ضعیف و ترسوست که برای مقابله با زورگویان و فرصت‌طلبان و بقا چاره‌ای جز چنگ زدن به فراست و زیرکی ندارد.

با نگاهی اجمالی به نمایشنامه و خواندن دقیق‌تر آن می‌توان به ارزش‌های پیدا و پنهان محتوایی و ساختاری اثر مروژک پی برد و گواهی داد و اجرای آن برای هر کارگردانی که از شناخت و دانش کافی در این زمینه برخوردار باشد، برگ برنده محسوب می‌شود و می‌توان انتظار اجرای خوب و مناسبی را داشت. درواقع پایه و بن‌مایه خود متن به میزانی هست که یک کارگردان توانا و کاربلد خروجی فاجعه‌ای از آن ارائه ندهد. در همین راستا نمایشی که ساعت 20 این روزها در سالن استاد ناظرزاده کرمانی تماشاخانه ایرانشهر روی صحنه می‌رود نیز اثری است که با درک صحیح کارگردان از متن و اجرایی درست و دوست‌داشتنی موفق به انتقال مفاهیم موردنظر نویسنده و همراهی مخاطب می‌شود.

پارسا پیروزفر بازیگر تئاتر، تلویزیون و سینما که بنا به سنتی شخصی و دلپذیر در فواصلی یکی دو ساله تصمیم به کارگردانی تئاتر می‌گیرد، این بار هم موفق می‌شود نمایشی استاندارد را روی صحنه ببرد و درمیان انبوه نمایش‌های کم‌کیفیت و نازل حرفی برای گفتن داشته باشد.

هرچند بخش زیادی از موفقیت پیروزفر در تئاتر را باید به انتخاب درست متن‌ها مربوط دانست تا خود کارگردانی. درواقع او با زیرکی نمایشنامه‌های معتبر و شناخته‌شده‌ای را برمی‌گزیند که پیشتر امتحان خود را پس داده‌اند و در بدترین حالت هم نمی‌توان اثری ضعیف از آنها ارائه داد. این کار پیشاپیش موفقیت نهایی او را تا حد زیادی تضمین می‌کند.

«هنر»، «گلن گری گلن راس»، «سنگ‌ها در جیب‌هایش» و «بر پهنه دریا» به ترتیب نام چهره‌های شناخته شده و توانایی چون یاسمینا رضا، دیوید ممت، مری جونز و اسلاومیر مروژک را یدک می‌کشد و پیروزفر نمی‌تواند چیزی به این متون برجسته ادبیات نمایشی اضافه کند. اما کار مهم او علاوه بر انتخاب درست چنین نمایشنامه‌هایی که طبعا خودش هنری است و اتفاقا از هر کسی هم برنمی‌آید، این است که وفادارانه و با علاقه با آثار مواجه می‌شود و حذف و اضافاتی جزئی و هوشمندانه انجام می‌دهد که بخوبی روی کار می‌نشیند و تصویری شیک و دلپذیر از آنها ارائه می‌کند.

کسانی که علاوه بر اجرای پیروزفر نمایشنامه مروژک را خوانده‌اند، در تطبیق متن و نمایش متوجه می‌شوند که این بازیگر و کارگردان تغییر ویژه‌ای در اثر اجرایی نداده و دست به کار برجسته و متفاوتی نزده است، اما با چند تغییر کوچک و اضافه کردن دو صحنه در راستای متن اصلی، اتفاقا زشتی این جهان زشت را زیباتر جلوه داده است. صحنه تماشایی رقص مرگ، حمله کوسه‌ها که با پخش موسیقی فیلم «آرواره‌های کوسه» اسپیلبرگ همراه می‌شود و عکاسی با دوربین توسط خود پیروزفر به کار افزوده شده و در نمایشنامه مروژک وجود ندارد ولی به قدری زیبا و تاثیرگذار اجرا شده‌اند که گویی بخشی لاینفک از جهان اثر هستند و این یعنی درک درست متن و فضا و شناخت دقیق موقعیت و شخصیت‌ها.

نقطه قوت پیروزفر در این کار توجه به جزئیات و به‌کارگیری خلاقیتی مختصر و مفید است که در طراحی صحنه، انتخاب موسیقی‌های درست و متناسب با صحنه‌ها، نورپردازی و البته کستینگ (انتخاب بازیگر) خودش را نشان می‌دهد. افکت صدای مرغ دریایی و صدای کج و معوج شدن قایق سرگردان در دریا که به ترتیب از دهان پیروزفر (گندهه) و هوتن شکیبا (متوسطه) خارج می‌شود، از تزئینات و زرق و برق‌هایی است که برازنده فضا به نظر می‌رسد.

سخن گفتن از «بر پهنه دریا» بدون اشاره به بازی‌های خوب اثر ناقص است. پارسا پیروزفر بازیگر نقش گندهه برای این‌که کاملا مطابق با شرح این شخصیت در نمایشنامه به‌نظر برسد که توضیح داده «گندهه مردی است قوی‌هیکل، فربه و بسیار هم فربه»، به‌طور اغراق‌آمیز و گروتسکی از شکمی گنده و کاریکاتوری استفاده می‌کند. پیروزفر در تئاتر سعی کرده در اقدامی شجاعانه آن شمایل زیبای سینمایی و تلویزیونی‌اش را بشکند و چهره‌ای متفاوت از خودش ارائه کند که تقریبا در این زمینه موفق عمل کرده است. او نقش گندهه را با قدرتی که مستلزم طبقه اشراف زورگوست به زیبایی بازی می‌کند و باعث می‌شود زیبایی بازی‌اش بر مقبولیت ظاهری‌اش بچربد.

هوتن شکیبا بازیگر نقش متوسطه که از بازیگران جوانی است که در سال‌های اخیر بازی‌های متفاوت و درخشانی در تئاتر ارائه داده، این بار هم توانایی‌اش را به رخ می‌کشد و تصویری مثال‌زدنی از آدمی جیره‌خوار و فرصت‌طلب و بله‌قربان‌گو عرضه می‌کند. استفاده درست از بدن و بیان بخصوص آنجا که در هیبت یتیمی قلابی مظلوم‌نمایی می‌کند و آنجا که در صحنه‌ای به واسطه چاقوهای بزرگی که دارد از مقام یک جلاد تا یک ویلونیست تغییر موقعیت و حرفه می‌دهد، از لحظات بارز و برجسته بازی او در این کار است.

سیاوش چراغی‌پور اما شاید به سبب نقش تاثیرگذار و شبه‌قهرمانانه کوچیکه که خودش را با خورده شدنی داوطلبانه ناشی از ناچاری فدای جامعه می‌کند، بهترین بازی نمایش را ارائه می‌کند و ضعف و ترس و استیصال و اندک کورسوی امید برای بقا و رهایی را عالی به تصویر می‌کشد.

علی ابدالی و هوشنگ قوانلو بازیگران نقش‌های پستچی و پیشخدمت هم باوجود زمان اندک بازی، حضوری پذیرفتنی دارند. در این میان باید به کار ارزشمند قوانلو بازیگر قدیمی تئاتر، تلویزیون و سینما اشاره کرد که با حضوری توام با اعتماد به نفس و غروری شیرین در رِوِرانس (تعظیم پایانی بازیگران روی سن) نشان داد که انجام وظیفه و ایفای درست نقش و نفس کار هنر برای او اهمیت دارد، نه نقش کوتاه و بلند که برای برخی معیار قبول یا قبول نکردن حضور در کاری است.

طنز سیاه «بر پهنه دریا» از سال نگارش آن در دهه 60 میلادی بارها در کشورهای مختلف روی صحنه رفته، اثری که بنا به آن وجه ریشخندگونه هنر با هدف بازتاب واقعیات زشت و مذموم جهان نوشته شد اما عجب که این روایت مکرر و صدها اثر ادبی و هنری این‌چنینی تاثیری بر بشریت نگذاشته و این جهانِ به قول وولف، کثافت از رو نمی‌رود که نمی‌رود.

علی رستگار‌ /‌ گروه فرهنگ و هنر

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها