سی ساله هستم.
متهم به قتل همسرت شدهای. این اتهام را قبول داری؟
بله قبول دارم. من زنم را کشتم، اما تصمیم و نقشهای برای این کار نداشتم و قتل کاملا اتفاقی بود.
با هم از قبل اختلاف داشتید؟
اختلاف خاصی نداشتیم. مثل همه زن و شوهرها گاهی با هم دعوا و زود هم آشتی میکردیم و اوضاع بهتر میشد. مشکل اینجا بود که زنم میدانست من روی چه چیزهایی حساس هستم و از چه ناراحت میشوم. با این حال رعایت نمیکرد و همان کارها را تکرار میکرد.
روز حادثه هم به همین ترتیب دعوا کردید؟
البته قصدم دعوا نبود. میخواستم به او بگویم نسبت به کارش اعتراض دارم، اما زنم چنان دعوایی راه انداخت که دیگر نتوانستم خودم را کنترل کنم و از سر عصبانیت زنم را کشتم و از کاری که کردم، پشیمان هستم.
درگیری بین شما به چه دلیل بود؟
روز حادثه از سر کار به خانه زنگ زدم، اما زنم نبود. بعد از ظهر که به خانه برگشتم، او هم آمده بود. آن شب برای شام به خانه پدرم دعوت داشتیم. از او پرسیدم کجا بودی؟ جواب داد خانه دوستم بودم. گفتم، چرا به من نگفتی به آنجا میروی مگر قرار نبود هروقت جایی میروی، مرا در جریان بگذاری؟ گفت یادم رفت. ماجرا تمام شد و ما به خانه پدرم رفتیم وبعد از چند ساعت به خانه برگشتیم. به زنم گفتم دیگر حق نداری بدون اجازه من از خانه خارج شوی و سر این موضوع دوباره با هم دعوا کردیم.
این درگیری به چه شکل بود و چرا به قتل همسرت منجر شد؟
به او گفتم خیلی ناراحت هستم و نباید دوباره این کار را تکرار کند. گفت از این به بعد همین است. من زن مستقلی هستم و هرکاری دلم بخواهد انجام میدهم و به تو هم ربطی ندارد و حق نداری با من دعوا کنی. بعد وسایل خانه را شکست و به سمتم حمله کرد و چند ضربه به من زد. من هم عصبانی شدم.
چه واکنشی نشان دادی؟
به آشپزخانه رفتم، چاقویی برداشتم و او را زدم. روی زمین افتاد، خیلی ترسیدم. خون زیادی از او میرفت، از طرفی میدانستم دیگر کاری از دستم برنمیآید.
چرا او را به بیمارستان نبردی؟
فایدهای نداشت، چاقو درست به قلبش خورده بود و در جا جانش را از دست داد. آمدن اورژانس هیچ کمکی به او نمیکرد، نبض نداشت من خودم بخوبی میدانستم چه کردم.
بعد از قتل چه کردی؟
پسر کوچکی دارم. او را در آغوش گرفتم، به کلانتری رفتم و خودم را معرفی کردم. کلید خانه را به ماموران دادم و گفتم زنم را کشتهام و جسدش در خانه افتاده است، آنها هم رفتند و بعد هم مرا زندانی کردند.
چرا خودت را معرفی کردی؟
قصدم کشتن زنم نبود. او به من حمله کرد و عصبی شدم، ضمن این که وقتی بالای سرش نشستم، احساس کردم چقدر دوستش داشتم. او پسری زیبا به من داده بود، خیلی از کارم پشیمان شدم و تصمیم گرفتم تاوان کارم را بپردازم به همین دلیل خودم را معرفی کردم.
به همسرت مشکوک بودی؟ او کاری میکرد که تو نمیخواستی بدون اجازه از خانه بیرون برود؟
او زن خوبی بود، به من و زندگیاش علاقه داشت و پایبند بود. من هیچ ظنی به همسرم نداشتم، اما از اینکه بدون اطلاع به من، جایی میرفت خیلی ناراحت میشدم. نسبت به زنم تعصب داشتم.
برای همسرت محدودیت زیادی ایجاد کرده بودی؟
نه، اصلا اینطور نبود، من فقط میخواستم در جریان رفت و آمدهایش باشم. به هر حال شوهرش بودم و باید به من میگفت با چه کسانی رفت و آمد دارد.
کسی را که همسرت به خانهاش رفته بود، نمیشناختی؟
میدانستم دوستش است، او را دیده بودم البته من هیچ مسالهای نداشتم که زنم خانه دوستش رفته. حرفم این بود که چرا موضوع را به من نگفته است. زنم بشدت عصبی بود و خیلی زود ناراحت میشد. آن شب هم یکدفعه عصبانی شد.
تو که میدانستی او عصبی است چرا خودت را کنترل نکردی؟
وقتی داد و فریاد کرد چیزی نگفتم و خودم را کنترل کردم ولی به همین جا ختم نشد، به من حمله کرد و کتکم زد، فحشهای خیلی بدی میداد. من هم عصبانی شدم و با چاقو به سمتش حمله کردم؛ حتی وقتی چاقو را دست من دید کوتاه نیامد و دوباره به سمت من حمله کرد. اینطور بود که به او ضربه زدم.
در آن زمان بچه کجا بود؟
در اتاقش خوابیده بود. البته از صدای درگیری ما بیدار شد، اما او خیلی کوچک است اصلا متوجه چیزی نشد. بزرگترین ناراحتی من همین بچهام است که نمیدانم باید به او چه بگویم؟
او حالا کجاست؟
خانواده خودم از او مراقبت میکنند. پدرم قیمش شده و میگوید اصلا ناراحت نباش از او بخوبی مراقبت میکنم و اجازه نمیدهم سختی بکشد. من نمیدانم چه آیندهای در انتظارم است و آیا میتوانم رضایت خانواده همسرم را بگیرم یا نه. بیشتر نگران بچهام هستم. البته اینکه پدرم از او مراقبت میکند خیالم را تا حدی راحت کرده است. میدانم سایه سیاهکاری که من کردم، روی زندگی پسرم خواهد بود. ضمن اینکه وقتی بزرگ شد حتما میپرسد مادرش کجاست و چه کسی باعث شد او مادرش را از دست بدهد. امیدوارم بتواند مرا درک کند و ببخشد.
پدر و مادر همسرت درخواست قصاص کردهاند هرچند پدرت به عنوان قیم فرزند تو رضایت خودش را اعلام کرده، اما اگر پدر و مادر همسرت شرایط قانونی را رعایت کنند، میتوانند حکم قصاص را اجرا کنند، آیا برای طلب رضایتشان تلاش کردهای؟
آنها خیلی مهربان هستند و فداکاریهای زیادی در زندگیشان داشتهاند، اما مسالهای که حالا کار را سخت کرده، این است که مقتول دخترشان است؛ دختر جوانی که او را با امید و آرزو به خانه بخت فرستادند. زمانی که به خواستگاری همسرم رفتم پدرش به من گفت دخترم را به تو امانت میدهم، من نازکتر از گل به او نگفتم تو هم ناراحتش نکن. من قول دادم از او مراقبت کنم اما نشد، یک لحظه عصبانیت همه چیز را خراب کرد. ما خیلی زود بچهدار شدیم وگرنه میتوانستیم پیش مشاور برویم و مشکل را حل کنیم اما به دنیا آمدن بچه سر هردوی ما را گرم و مشکل را کهنهتر کرد. البته خانواده همسرم میدانند من چقدر دخترشان را دوست داشتم و چقدر برای خوشحالی او تلاش میکردم. به هر حال هر زوجی با هم اختلافاتی دارند، اختلافات ما هم قابل حل بود و چندان جدی نبود. ما هر دفعه خیلی زود با هم آشتی میکردیم. مشکل هر دوی ما این بود که اصلا نمیتوانستیم خشممان را کنترل کنیم و حالا فرزندمان تاوان این بدبختی را میپردازد. خانواده همسرم هر تصمیمی درباره زندگیام بگیرند، قبول میکنم و دستشان را هم میبوسم. فقط درخواست دارم مرا حلال کنند و بگذارند اگر قرار بر قصاص است، آرام بمیرم و بدانم بخشیده شدهام، اینطوری با وجدان آرام میمیرم.
روزهایت را در زندان چطور میگذرانی؟
خیلی سخت. هیچ وقت فکر نمیکردم پایم به چنین جایی باز شود. وقتی میگویند زندان و زندانی، آدم فکر میکند حتما افراد خاصی وارد آن میشوند، اما اینطور نیست. خیلیها را در زندان دیدم که اتفاقی دست به جرمی زدند و خسارتی وارد کردند و حالا هم در زندان هستند، شاید آدم آنها را در خیابان ببیند و هیچوقت تصور نکند ممکن است یک روز مرتکب جرمی شوند. (ضمیمه تپش)
مریم عفتی
شما چه فکر میکنید؟
برای ما به شماره 300011224 پیامک بزنید و بنویسید آیا مقتول هم در وقوع قتل مقصر بود؟ محسن در رفتار با همسرش چه اشتباههایی را مرتکب شده بود و بازنده اصلی این واقعه چه کسی است؟
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد