این نوجوان عاشق فوتبال، از خرید لباس متنفر است، دوست ندارد به رستورانهای گرانقیمت برود و از این بیم دارد که پسران جوان به خاطر حساب بانکی پر و پیمان او، بترسند با وی همکلام شوند. جین میگوید، اینکه او شغلی ندارد و تمام روز بیکار است، در حالی که همه دوستانش به سختی کار میکنند، حوصلهاش را سر میبرد. او حالا تلاش خود را برای یافتن کار یا رفتن به دانشگاه آغاز کرده است.
جین میگوید: «احتمالا من یک برنده معمولی لاتاری نیستم. کسی نیستم که شما دنبالش باشید. چون خرید و هتل پنج ستاره را دوست ندارم البته خیلی خوب است که پول داشته باشی و خیالت راحت باشد و هر کاری که دوست داری، بکنی. مشکل من این است که باید بفهمم دلم میخواهد چه کار بکنم.
اولین کاری که همیشه میخواستم بکنم، جراحی زیبایی بود که آن را انجام دادم. حالا فقط میخواهم کیفهای جدید بخرم چون همیشه دلم میخواست کیفهای مختلف از طراحان مختلف را داشته باشم، اما این کیفها آنقدر قشنگ هستند که وقتی میخواهم از خانه بیرون بروم، مدام میترسم مبادا از دستم بیفتند یا خراب شوند. به همین دلیل آنها را بیرون نمیبرم و در خانه نگه میدارم. غیر از این دو مورد، واقعا نمیدانم پولم را چطور خرج کنم!»
جین ادامه میدهد: «با پولی که برنده شدم، چند جفت گوشواره زیبا خریده و چند بار با مادرم به سفرهای نزدیک رفتهام. چند بار هم دوستانم را به مسافرتهای آخر هفته دعوت کردهام.
جشن تولد هجده سالگی باشکوهی داشتم که در باشگاه فوتبال هیبرنیان برگزار شد. یک مقدار هم پول به خانوادهام دادهام. من آدمی نیستم که پول زیادی خرج غذا کنم. مهمانیهای بزرگ ندادهام، اما ممکن است آخر شب برای همه ساندویچ مک دونالد بخرم. مواد غذایی هم نمیخرم؛ چون آشپزی و خرید مواد لازم آن بهعهده مادرم است.
دختر ثروتمند اضافه میکند: «نمیخواهم همه پولم را خرج کنم و زمانی ببینم دیگر هیچ پولی ندارم. بخشی از پول را جایی نگه میدارم که نتوانم به آن دست بزنم. من واقعا میدانم که چقدر خوششانس هستم.»
جین هفده ساله بود که اولین بلیت بختآزمایی را خرید و همان بلیت هم برنده جایزه یک میلیون پوندی شد. او زمانی که چک جایزهاش را دریافت کرد، آرزوهایش را با رسانهها در میان گذاشت و گفت دلش میخواهد یک رینج روور سفید بخرد و دوستانش را برای یک سفر رویایی به ایبیزا واقع در اسپانیا ببرد، اما هفته گذشته که جین برای تماشای بازی فوتبال تیم مورد علاقهاش به شهر دیگری رفته بود، وقتی با خبرنگاران روبهرو شد، گفت نه هنوز خودرو خریده و نه به سفر رویایی رفته است: «من هنوز گواهینامه رانندگی نگرفتهام. به همین دلیل هنوز از اتوبوس یا تاکسی استفاده میکنم. پنج شش بار به جاهای نزدیک سفر کردهام، اما سفرهای لوکسی نبودند. از آن دست سفرهایی بودند که هرکس توانایی مالیاش را دارد.»
جین میگوید هتلهای پنج ستاره پر از آدمهای سی و چهل ساله است: «من به هتل پنج ستاره نمیروم، چون فقط 18 سال دارم و دلم میخواهد با همسن و سالهای خودم نشست و برخاست کنم تا بتوانم از زندگی لذت ببرم. به همین دلیل به هتلهای ارزان میروم. اگر به یک هتل گران بروم، احساس میکنم در جایگاه خودم نیستم.»
جین که دو برادر کوچکتر و یک خواهر بزرگتر دارد، یک آپارتمان سه خوابه نیمهلوکس خریده، اما برای جین خانه خریدن و مبله کردن آن، جذاب نبود. او فقط دو هفته در آن خانه ماند و بعد همراه مادرش به خانه قدیمی برگشت.
جین میگوید:«من از همان اول هم مطمئن نبودم بتوانم آنجا زندگی کنم، اما سعی خودم را کردم. قبل از خرید این خانه به چند خانه دیگر سر زدم. خیلی خانه قشنگ و دوستداشتنیای است، اما من دلم نمیخواهد تنها زندگی کنم. حتی خرید وسایل برای آن خانه آنقدرها هم جذاب نبود. چه کسی دلش میخواهد لوستر و پرده بخرد؟ حوصله آدم از این کارها سر میرود. آخرش هم خانه را به صورت غیرمبله اجاره دادم یعنی مجبور شدم هر چیزی را که خریده بودم، از خانه خارج کنم، اما میدانم که خرید ملک سرمایهگذاری خوبی است.»
زمانی که جین جایزه بختآزمایی را برد، به عنوان یک دستیار در موسسات داوطلبانه اسکاتلندی کار میکرد. از آن زمان دیگر کار جدی نداشته اما حالا میخواهد یک شغل داشته باشد: «به احتمال زیاد بزودی کار خود را شروع خواهم کرد؛ چون حوصلهام خیلی سررفته است. دلم نمیخواهد در خانه بمانم، اما واقعا نمیدانم چه کاری میخواهم انجام دهم. در مدرسه دانشآموز موفقی بودم. دلم میخواهد به دانشگاه بروم، اما نمیدانم در چه رشتهای درس بخوانم.»
بیشترین کاری که جین در طول هفته انجام میدهد بیرون رفتن با دوستانش است. او دوستانش را غرق در هدیه نمیکند، اما خسیس هم نیست. او بتازگی با پسری آشنا شده، اما نگران است ثروتش رابطهشان را خراب کند.
او میگوید: «بعد از اینکه بختآزمایی را بردم، چند نفر به من پیشنهاد دوستی دادند، اما رابطهمان خوب پیش نرفت. فکر میکنم پول همیشه هم چیز خوبی نیست.
ممکن است آنها بترسند که من فکر کنم فقط به خاطر پولم به من نزدیک شدهاند و به همین دلیل از من فراری شوند. دوستان نزدیک به پولم اهمیت نمیدهند و نمیگذارند برایشان چیزی بخرم. اگرچه ممکن است آنها را به یک شام ساده مهمان کنم.»
جین میگوید گرچه ممکن است هیچ وقت زندگی سطح بالایی نداشته باشد، اما خوشحال است و خوشحال زندگی خواهد کرد و با پولش کارهایی که دلش میخواهد، انجام خواهد داد.
جین میگوید: اولین باری که فهمیدم در مسابقه بختآزمایی برنده شدهام، باورم نمیشد. هنوز هم وقتهایی پیش میآید که همین احساس را دارم. گفتم که پولدار شدن مرا تغییر نخواهد داد و هنوز همینطور فکر میکنم. ممکن است کیفهای گران قیمت داشته باشم، اما هنوز همان آدم هستم و فکر نمیکنم مقداری پول بتواند مرا عوض کند. (ضمیمه تپش)
منبع: دیلیمیل
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد