شاید این نام برای تو آشنا نباشد که باز میپرسی نام دیگری هم دارد، که میگویند بلی، نینوا. سوال میکنی غیر از این دو نام، نام دیگری دارد: و گفته میشود شاطی الفرات.
و تو گمشده دیگری داری و در پی شنیدن نام دیگر که میگویند کربلا. و این نام را که میشنوی صدا به آه برمیآوری و زیاد گریه میکنی. نازنین دستان را به سمت و سوی آسمان بالا میبری. همه وجود تو نجوا میشود برای این سخن: بار خدایا از گرفتاری و بلا به تو پناه میبرم...
چه میشود که یاد سخن جد خود رسول خدا و پدر که علی مرتضی است میافتی؟
آنان تو را از کربلا خبر دادهاند. شاید از مصیبتها، رنج و دردهایی که بر تو و یاران با وفای تو وارد میآید خبر داده باشند.
نام کربلا را میشنوی و به خیل فداییان خویش فرمان میدهی خیمهها را در همین مکان برپا نمایید. اینجا قرارگاه ماست. اینجا خون ما به زمین ریخته میشود.
تو برادر زینبی که در میان جمعیت نگاهت به خواهر میافتد. زینب چه غمگین نشسته و با خیرهخیره نگاهش اطراف را زیر بال نگاه خود گرفته است.
غم و اندوه بر چهره دختر علی لانه کرده است. تو به سوی زینب میآیی تا او را تسلی دهی. صدای زینب از اندوه درون حکایت دارد که میگوید: حسین من برادرم و فرزند مادرم! بیا از این مکان برویم...
زینب نام کربلا را شنیده و تو گویی غم عالم بر سینهاش سنگینی میکند که بر او آیه امید و اطمینان میخوانی. خواهرم بر خدای متعال توکل کن که هر چه هست به دست اوست. اینجا کربلاست و قبله دلها...
محمد خامهیار - جامجم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد