سوگنامه عاشورا

امان از اسیری

سوگنامه عاشورا

وای از غریبی

عبیدالله‌بن زیاد مردم را به چه چیز وعده می‌دهد آن هم در مکان مقدسی همچون مسجد کوفه. آنجا که دارالخلافه امیرمومنان علی‌بن ابیطالب(ع) بود و هنوز فریاد عدالت خواهی حضرت در آن طنین‌انداز است.
کد خبر: ۷۳۲۸۸۲
وای از غریبی

این چه منطقی است که عبیدالله پسر زیاد برای جلب دل‌های مردم به سوی حکومت چند روزه خود چنین می‌گوید:

«ای مردم! خاندان ابوسفیان را آزمودید و آنها را چنان که می‌خواستید یافتید! و یزید را می‌شناسید که دارای رفتار و روشی نیکوست که به زیردستان احسان می‌کند و بخشش‌های او بجاست! و پدرش نیز چنین بود! اکنون یزید دستور داده تا بین شما پولی تقسیم کنم و شما را به جنگ با دشمن او یعنی حسین بفرستم.»

سپس دستور می‌دهد در تمام شهر ندا دهند و مردم را برای جنگ آماده حرکت کنند. مگر جنگ با خاندان رسول خدا و فرزند فاطمه(س) و علی(ع) بسیج عمومی می‌خواهد. مگر اهل بیت حسین بن علی و کودکان شیرخوار او چه گناهی مرتکب شده‌اند که برای جنگ با آنان بین مردم کوفه پول تقسیم و آنان را تطمیع کنند. مگر کاروان حسین برای جنگ آمده و سلاح و ادوات جنگی همراه خود آورده است؟

عجبا چه شده است که شمر بن ذی‌الجوشن با 4000، یزید بن رکاب با 2000، حصین بن نمیر با 4000، مضایر بن رهینه با 3000 و نصر بن حرشه با 2000 جنگجو برای جنگ نابرابر با حسین(ع) اعلام آمادگی کرده و حرکت به سوی کربلا را آغاز کرده‌اند.

مگر حسین بن علی حرامی را حلال یا حلالی را حرام کرده که سپاه دشمن به سوی کربلا به راه افتاده است؟

چرا قیس بن اشعث، امام را سفارش به بیعت با یزید می‌کند تا امام در پاسخ او اظهار کند:«نه به خدا سوگند، دست ذلت در دست آنان نمی‌گذارم و مانند بردگان از صحنه جنگ با آنان فرار نمی‌کنم.»

من به فدای او عجب حال و احوالی دارد حسین‌بن علی! غربت و کربت امام بر کسی پوشیده نیست. در مسیری که آمده ابن زیاد سوار و لشکر واداشته است تا کسی به یاری حضرت نیاید و کسی از جانب او به سوی کوفه نرود. مگر امام را به کوفه دعوت نکرده‌اند و حضرت اجابت نکرده است؟ پس از چه او را از همه جانب احاطه کرده‌ و او را چون اسیری در دست خود قرار داده‌اند.

حسین من! عرصه را چنان تنگ کرده اند که جز کربلا برای تو ماوایی نیست. هر چند اینجا برای تو سرزمین امنی نخواهد بود. مصیبت تو به جایی رسیده بود که در راه با خیل جمعیت حاجیان ایام حج مواجه بودی، اما اهل قافله‌ها کناره می‌گرفتند تا مبادا گرفتار یاری تو شوند. می‌دانم مصیبت تو تیر و نیزه و خنجر نیست. مصیبت تو همین جهل و نادانی است که بر زندگی مردم روزگار تو سایه دارد و این عجب مصیبت بزرگی است.

محمد خامه یار - جام‌جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها