تو چرا اینقدر پرطرفداری؟
خودم که نمیتوانم راجع به این قضیه نظر بدهم، ولی خب لطف مردم همیشه شامل حال من بوده است.
چرا نام «فستفودت» را کنجد گذاشتی؟
من با برادرهایم، خیلی فکر کردیم که اسمی تک سیلابی و خوب بگذاریم، چند تا اسم هم مورد نظر ما بود، ولی خب جاهای دیگری به این نام بود. اورنگ داداشم آن موقع بچه دار شده بود، برادرم آرش هنوز بچه نداشت، تاکید داشتم اسمش را بگذاریم «برسام»، دیدیم نه، بعد میگویند اسم برادرزادهاش را گذاشت، برای همین بود که «کنجد» یکهو به ذهن من رسید و به برادرهایم گفتم و آنها هم قبول کردند.
*چرا دست برادرانتان را نمیگیری، ببری توی سینما؟
خب، برادرهایم عکاسی میکنند و شیفتی هم در کنجد کار میکنند. اگر یکی در کنجد باشد، آن یکی در عکاسی است و بالعکس...
*کلا چقدر وقت میگذاری واسه کنجد؟
من هر وقت تایم گیر بیاورم، میآیم کنجد. یعنی هر وقت بیکار باشم، پا میشوم، میآیم کنجد.
*تو کنجد چی می خوری؟
من پیشنهاد اولم «کالزون برگر» است.
*پولش را میدهی به دخل یا همیشه خودت پشت دخل هستی؟
من به آرش و اورنگ همیشه میگویم که دوستان ما هم میآیند بزنید به حساب من، نمیزنند به حساب من، ما همیشه مهمانیم اینجا...
*اما ماشاءالله بدن را روی فرم نگه داشتی!
سعی کردم، یه خورده چاق شدم، ولی دارم یه خورده لاغر می کنم.
* چند وقت پیش یک گفتوگویی از تو دیدم که گفتی من اسیر باندبازی شدم توی سینما، حالا باند زخم بود یا باند فرودگاه؟
هم زخم و هم فرودگاه، یک جورهایی ما را زخمی کردند و یک جوری هم ما را توی فرودگاه زمینگیر کردهاند.
*میشه یه خورده بیشتر توضیح بدهی برای ما، باند داستانش چیه؟
وا... نمیدانم که میشود اسمش را گذاشت «باند» یا نه؟ صحبتهایی بود که میگفتند ما بازیگرهای تلویزیون، نمیتوانیم برویم سینما، ولی حالا این چند وقت این اتفاق یک مقدار از بین رفته و میبینیم بچههایی که حالا توی سینما بودهاند، میآیند توی تلویزیون، امیدواریم این طرز فکر از میان برداشته شود.
*تو که «نفوذی» را بازی کردهای باید نفوذش را داشته باشی.
متاسفانه ندارم.
*شاید به خاطر آن دو سه بار پیشنهاد رد کردنت باشد که آقای شریفینیا دعوتت کرد و تو نرفتی؟
نه، من رد نکردم، فقط نقش را دوست نداشتم، من رابطهام اتفاقا با آقای شریفینیا خوب است.
*یعنی هیچ وقت پیش خودت فکر نمی کردی شریفی نیا باند دارد؟
والله اوایل اینجوری فکر میکردم، همیشه فکر میکردم که آقای شریفینیا یک باند خیلی خوفناک دارد، ولی خب چند تا ارتباط با هم داشتیم تا این که سفر ما پیش آمد و رفتیم برزیل برای جامجهانی، دیدم نه، واقعا چقدر انسانی شریفی هستند، چقدر آدم خوبی هستند. به نظرم ایشان هر جا ببینند که یک نقشی به یک آدم میخورد، حتما آن آدم را معرفی میکند، ربطی ندارد به باند و این جور چیزها...
*شاید یکی از موردهایی که میشود اسمش را گذاشت «حسرت»، حسرت تو این هست که توی جشنواره فیلم فجر باشی و بالاخره تو هم یک بار بیایی جزو کاندیداها و فیلمها، امسال که فیلمی نداری؟
نه، نه... متاسفانه.
*بهترین زوجی که توی سینما و تلویزیون ایران دیدی چه کسانی هستند.
یعنی زن و شوهر باشند؟
*نه، زوج هنری.
حمید جبلی و ایرج طهماسب!
*خب، چرا زوج «سیاوش خیرابی و شاهرخ استخری» نتوانستند ادامه بدهند کارشان را؟ با این که خیلی گل کرده بودند؟
خب، موضوع اینجاست که این کار را انجام دادیم، اگر به یاد داشته باشید فیلم تلویزیونی «تلخون»، ورود من و شاهرخ با همدیگر در دنیای بازیگری بود، قرار بود «ترانه مادری» را من و شاهرخ با همدیگر بازی کنیم که شاهرخ رفت سر یک سریال دیگر، اما در «دلنوازان» این اتفاق افتاد، ولی خب، بعدش طرز فکرها عوض شد، بعد پیشنهادهای من یک جوری بود، پیشنهادهای شاهرخ یک جور دیگر... هر کداممان رفتیم سوی خودمان... اما احتمالا، 50درصد، این مژده را بدهم که شاید توی 7، 8 ماه دیگه این اتفاق بیفتد، توی یک سریال فوقالعاده یک سریال خیلی فوقالعاده...
*توی سال 88 یک گفتوگو از تو خواندهام که خیلی عصبانی بودی و گفتی خداحافظ بازیگری، یادت میآید؟
من؟
*بله، سال 88 دقیقا 5 سال پیش...
این یک تیتری بود که من اصلا راجع بهش صحبت نکرده بودم.
*چرا، خیلی هم متن بلندی بود...
جدی...؟
*آره، توی سایت کافه سینما صحبت کرده بودی.
خداحافظ سینما...؟
*خداحافظ بازیگری، یعنی من آرامش ندارم، اوضاع واسم سخت شده، فکر کنم آن موقعی بود که سریالت روی آنتن بود، احتمالا هجوم طرفدارها...
شاید بچه بودم این حرفها را زدم!
*پس فعلا قصدی نداری که بازیگری را کنار بگذاری؟
من تمام زندگیام بازیگری است، یعنی ممکن است من یه موقع کم کار شوم، ممکن است نروم سر کار یا ممکنه انتخابهایم عوض بشود، اما دوست دارم در این دنیای بازیگری باشم... الان یک چند وقت بعد از سریال «آوای باران» یه ذره طرز فکر من عوض شده نسبت به بازیگری، تصمیم گرفتم شاید سالی یک کار، دو کار، آن هم کار خوب انجام دهم، اگر کار خوب باشد بازی کنم و در هر کاری، بازی نکنم، برای این که به طرفدارهایم، احترام بگذارم و البته به کارم... دوست ندارم به هر قیمتی، هر فیلمی را بازی کنم که طرفدارها را جذب نکند.
*خب به خاطر این است که دیگر استطاعت مالی داری اینجا... فستفودت را میگویم.
خب خدا را شکر که این اتفاق برای من افتاده، یعنی من حالا از موقعی که اینجا را باز کردم یک جورهایی، با دل قرص میروم قرارداد میبندم. یعنی فکر این را نمیکنم که شش ماه نروم سر کار از لحاظ مالی چه پیش میآید. خدا را شکر این اتفاق افتاد و خیلی خوشحالم از این بابت... همیشه به دوستهای خودم هم میگویم حالا چه آنهایی که از من جوانترند و تازه آمدهاند و چه آنهایی که دوستهایم هستند و سنشان از من بالاتر است، یک کار، کنار بازیگری راه بیندازند، تجربه ثابت کرده هنرمندهای بزرگ ما هم، یک موقعهایی به یک چیزهایی محتاج میشوند که دیدنش عذابآور است... خیلیها میگویند کار بدی است ولی، من کار بدی نمیبینم.
*یعنی خودت را از وابستگی مالی به بازیگری جدا کردی؟
نمیشود بگویم جدا کردهام، شاید سر یک کاری از لحاظ مالی به توافق نرسم و ممکن است چند تا کار را انجام ندهم، ولی یک کار خوب به هم بخورد و یا یک کار سینمایی خوب به من پیشنهاد شود که با مبلغ پایینتری میروم کار میکنم، برای این که، به پول احتیاج ندارم...
*فکر میکنی کدام بازیگر، بیشترین پول را درمیآورد؟ توی بیزنس... بازیگرهای زیادی داریم که بیزنس میکنند.
بله... خب خیلیها پشت صحنه خوب پول درمیآورند که ما نمیفهمیم، ولی آن چیزی که من دیدم «رضا گلزار» به نظرم بهترین بیزنس را کرد توی آن تایمی که خوب کار میکرد.
*یعنی چه کار میکرد ایشان؟
کارهای خوب و درست اقتصادی، آن موقع هیچکس به فکر «منز کلاب» نبود، اما رضا گلزار این کار را کرد، پول خوب هم درآورد خود من مشتریاش بودم آن موقع ها، حالا بازیگر هم نبودم میرفتم، به نظر من رضا گلزار هم از سینما خوب پول درآورد و هم از بیزنسش. (تی وی پلاس)
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
ترین بازیگركه من تا به حال دیدم یكی ش
سیاوش خیرابی بود. یكی شم شاهرخ استخری
ولی سیاوش خیرابی ی چیز دیگس
خیییییییبیییییییییییلییییییی گلی سیاوش