فیلم «پرویز» در گروه هنر و تجربه، اکران و با استقبال بالای مخاطبان مواجه شده است

کارخانه هیولاسازی

در دل داستان به ظاهر آرام و بی‌سر و صدای فیلم «پرویز» دنیایی پر برخورد و ناآرام ناشی از هیاهو، دیوسیرتی، سوءاستفاده‌‌ها و بهره‌کشی در جریان است. به آتش زیر خاکستر می‌ماند که هر آن امکان ظهور و بروز تراژیک و دهشتناک دارد.
کد خبر: ۷۴۷۳۰۸
کارخانه هیولاسازی
پرویز نماد بروز بیرونی بخشی از این تلاش‌ها برای باز تولید شر است. در دنیای کم دیالوگ این فیلم فقدان دیالوگ به معنای واقعی کلمه و جایگزینی آن با سخن گفتن‌های حسابگرانه و ناشی از نیاز و بهره‌کشی کلید تولید و تکثیر هیولایی به نام پرویز را زده است.

مجید برزگر با هدف تصویر کردن هرآنچه دیده، گفته و شنیده نمی‌شود، اما معیار و ملاک رفتارها و تصمیمات ما در این روزهاست؛ تن به دیالوگ‌نویسی پرحجم و آنچنانی نداده و کمتر از اطوارهای تصویری یا حتی موسیقی و صداهای تاثیرگذار برای انتقال معنا سراغی گرفته است.

گویی مجید برزگر تلاش داشته با ساکت نگه داشتن فضای فیلم امکان شنیدن ناشنیدنی‌ها را به مخاطب بدهد و این امکان را فراهم آورد تا مخاطب با گوش گذاشتن روی زمینی که روی آن زندگی می‌کند از حالات درونی و رخداد‌های تراژیکی که زیر نقاب‌های آنچنانی شهر و مردم شهر می‌گذرد باخبر شود.

دنیای فیلم سینمایی پرویز دنیایی بشدت واقعی و دور از هر نوع مقدمه و موخره‌های سینمایی برای ایجاد کشش و برانگیختن همراهی مخاطب است. در پرویز همه چیز ساده، سریع و دهشتناک رخ می‌دهد. پرویز به همان میزان که در ابتدا ساده و صمیمانه و آرام به نظر می‌آید، در انتها بشدت دهشتناک و رعب‌آور و البته بیش از همه دگرگون‌کننده ظاهر می‌شود.

چارچوب کلی داستان فیلمنامه پرویز حکایت تولید خشم و آفرینش هیولایی بیرونی از دل هیولاهایی نهفته در درون هر یک از ماست.

در دنیایی که برزگر تصویر کرده است، میل به شر و خشم و استفاده مصرفی از افراد و هر آنچه در کائنات وجود دارد، به مثابه معیار رفتار و سکنات و تصمیم‌ شخصیت‌ها در موقعیت‌های مختلف داستان است. فرآیند بروز خشم و نمایش دیو درون هر یک از شخصیت‌ها و نحوه هجوم بردن به پرویز به عنوان شخصیت اصلی داستان این فیلم به نوعی معرف فضای درونی حاکم بر فکر و ذهن جامعه‌ای است که پرویز را در درون خود حل کرده و به ایستگاهی رسانده که در انتهای فیلم می‌بینیم.

از منظر روان‌شناختی پرویز به عنوان یک قربانی تمام عیار در ساز و کار حاکم بر شهرک محل سکونتش در بزنگاه مشخصی به نقطه انفجار می‌رسد و بر پایه احساس اجحاف و خشم شدیدی که در سال‌های متمادی جمع کرده است دست به طغیان می‌زند و در قامت یک ستمگر محض ظاهر می‌شود.

در واقع طبق الگوی کلاسیک روانی شخصیت اصلی قصه بعد از تحمل یک دوره بلندمدت قربانی بودن و درمرحله‌ای که تاب و توانش را از کف می‌دهد به نقطه مقابل هرم رفتاری حالت قربانی، یعنی ستمگر بودن رجوع می‌کند.

از منظر روان‌شناختی اینطور تعبیر می‌شود که پرویز با قرار گرفتن در موضع قربانی در قامت خدمات‌دهنده محض به پدر و اهالی شهرک، احساس امنیت، مفید بودن و وجود داشتن می‌کرده و همین امر باعث شده، از اجحاف و نادیده گرفته شدن‌های حاضر در این چند سال چشم‌پوشی کند. درواقع حاضر بوده تا احساس بد ناشی از رفتار سکنه و پدرش را با هدف احساس امنیت، بودن و دیده شدن کنار بگذارد. نکته اما اینجاست که تمام نامرادی‌های نادیده گرفته شده در سال‌های اخیر، تلنبار شده و با از میان رفتن امنیت و احساس تعلق به شهرک و احساس نزدیکی روحی و فکری به اهالی شهرک مانند سدی به یکباره شکسته و تمام مناطق پشت سد را زیر خشم و عصبیت ناشی از سال‌ها تحمل غرق می‌کند. پس از آن‌که پدر تصمیم به ازدواج می‌گیرد بی‌آن‌که به پرویز گفته باشد و پس از آن‌که تصمیم به بیرون کردن او از خانه می‌گیرد؛ با این نگاه که احتمالا دیگر نیازی به او نیست؛ اولین جرقه‌های روبه‌رو شدن پرویز با واقعیت نمایان می‌شود.

اما این سکه روی دیگری هم دارد. طبق همان نظریه روان‌شناختی که قرار گرفتن شخصیت‌ها روی نقطه ستمگری را منوط به وجود حضور قبلی یا بعدی روی نقطه قربانی بودن در نظر می‌گیرد، می‌توان اینطور نتیجه گرفت که تمام شخصیت‌های حاضر در شهرک به نوعی سرنوشتی مشابه پرویز دارند. جدا از شدت و ضعف درگیری هر یک از آنها با این موقعیت روانی، ناگفته پیداست که نمی‌توان میل به ستمگری و بی‌رحمی پدر پرویز یا اهالی شهرک را بی‌ارتباط به قرار گرفتن آنها در موقعیت یک قربانی ندانست. در واقع طبق نظریه معیار برای تحلیل در این نوشته، انسان‌ها در حالت عادی روی مثلت ستمگر، حامی و قربانی در حال حرکت و تغییر نقطه حضور هستند. حتی در مراحلی به طور همزمان در موقعیتی ستمگر هستند و در موقعیتی دیگر قربانی با این توضیح که خشم ناشی از قربانی بودن را در نقطه ستمگری و بر سر نفر دیگر یا موقعیتی دیگر تخلیه می‌کنند.

برای نمونه کافی است در نظر بگیریم که پدر پرویز به دلیل فوت همسرش و داشتن پسری مثل پرویز و مسئولیت‌ بزرگ کردن او احساس قربانی بودن کرده است. همین شخص در ایستگاهی از زندگی به دلیل تلنبار شدن خشم ناشی از قربانی بودن تصمیم می‌گیرد پسرش را از خانه بیرون کند و تبدیل به ستمگر شود. از دیگر سو پرویز احساس قربانی شدن می‌کند و برای تخلیه خشم ناشی از آن سراغ ستمگری می‌رود. این مسیر به شکلی دنباله دار ادامه می‌یابد و فرآیند تولید شر و خشم را تکمیل می‌کند.

بررسی تک تک شخصیت‌های داستان فیلم پرویز این روند را تائید می‌کند. همین ویژگی در مورد پیرمرد رئیس نگهبانان مجتمع تجاری، در مورد رسول همکار پرویز در محل نگهبانی و... صادق است.

در واقع فرآیند قربانی‌سازی افراد به تولید ستمگری و یاغی‌گری می‌انجامد و یاغی‌گری و ستمگری باعث باز تولید قربانی و احساس اجحاف می‌شود تا سیکل تولید خشم و نامرادی را تکمیل کند.

در پایان باید گفت پرویز از آثار تاثیرگذار چند سال اخیر سینمای ایران است که چه از منظر فیلمنامه‌ و منطق روایی و چه شخصیت‌پردازی و البته ریشه‌های استعاری و روان‌شناختی می‌تواند محل بحث‌های جدی و مفیدی باشد. پرویز به آیینه‌ای از رفتارهای هر روزه ما می‌ماند که در مقیاسی دراماتیزه شده و شاید با اندکی اغراق خاص سینما، خود ما را به خودمان نشان می‌دهد.

محمدرضا مقدسیان‌/‌ جام‌جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها