کیهان:سخن از کت و عینک نیست!
«سخن از کت و عینک نیست!»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم حسین شریعتمداری است که در آن میخوانید؛
1- روز جمعه آقای روحانی رئیسجمهور محترم در مراسم تجلیل از مدالآوران بازیهای آسیایی و پارا آسیایی بار دیگر منتقدان دولت را به باد انتقاد گرفت و ضمن متهم کردن آنان به همصدایی با دشمنان، خطاب به ورزشکاران پرسید؛ «اگر کسی - درمسابقات- با طرفداران حریف همصدا شود، برای شما قابل قبول است؟» و در توضیح بیشتر گفت «اگر آنجا ورزشکار ایرانی پیروزی به دست نیاورد، حریفان کف بزنند و کسی با آنها همصدا شود، آیا این موضوع نزد ایرانیان قابل قبول است؟ هیچکس نمیپذیرد تا تحت پوشش انتقاد برای حریف کف بزند»!
درباره این اظهارنظر آقای دکتر روحانی که معطوف به منتقدان هستهای بود و دیروز در جشنواره فارابی نیز به گونه دیگری تکرار شد، گفتنی است؛
اولا: ایشان تلویحا میفرمایند که در مذاکرات هستهای یکسالو چند ماهه اخیر، تیم هستهای کشورمان بازنده و پیروزی با 5+1 بوده است، «اگر آنجا که ورزشکار ایرانی پیروزی به دستنیاورد و...»!
ثانیا: ایشان کدام منتقدی را میتوانند آدرس بدهند و دستکم یک نمونه - تاکید میشود فقط یک نمونه - بیاورند که برای پیروزی حریف کف زده و گروه 5+1 را تشویق کرده باشد؟! و این در حالی است که همه شواهد مستند و موجود حکایت از آن دارد که منتقدان برخلاف اظهارات آقای روحانی، در همه موارد - بدوناستثناء- زیادهطلبی، باجخواهی و قانونشکنی حریف را به شدت محکوم کردهاند، آیا نمونهای غیر از این سراغ دارند؟!
ثالثا: فقط نیمنگاهی به انبوه پرحجم اخبار و گزارشها، به وضوح نشان میدهد که مقامات رسمی و رسانههای حریف هربار بعد از هر مذاکره، به خاطر امتیازات نقدی که دریافت کردهاند، برای جناب دکتر روحانی و تیم هستهای کشورمان کف زده و نرمش بیجای منجر به امتیازدهی آنان را ستودهاند! و در همان حال به منتقدان، با اهانتآمیزترین عبارات و اظهارنظرها حمله کردهاند.
رابعا: با توجه به نکات یاد شده و ضمن پوزش از رئیسجمهور محترم، ایشان در تمثیل مورد اشاره خویش، صورتمسئله را تغییر دادهاند و حال آن که باید میپرسیدند و یا باید از ایشان پرسید؛ اگر در یک مسابقه فوتبال، یکی از اعضای تیم کشورمان، چندین بار متوالی به دروازه خودی گل بزند! واکنش منطقی و عاقلانه تماشاگران و منتقدان چه خواهد بود؟ و چه باید باشد؟ آیا غیر از این است که از سرمربی میخواهند بازیکن خطاکار و یا غیرحرفهای را «تعویض»! کند؟! اما اگر معلوم شود خطای بازیکن مورد اشاره به علت راهنماییها و راهکارهای غیرحرفهای و غلطی بوده است که خود سرمربی به وی ارائه کرده بود، از تماشاگران و منتقدان چه انتظاری هست؟ آیا انتقاد - و حتی نه اعتراض- به سرمربی کمترین و ابتداییترین حقی نیست که بایستی تماشاگران و منتقدان دلسوز از آن برخوردار باشند؟! بدیهی است در هیچیک از دو حالت یاد شده- که حالت سومی هم ندارد- هیچکس حریف را تشویق نمیکند، که نکرده است و البته هیچکس هم برای بازیکنی که به دروازه خودی گل میزند و سرمربی که به وی راهکارهای خطا میدهد، کف نمیزند و نباید بزند!
2- این واقعیت اگرچه تلخ و ناگوار است ولی متأسفانه قابل انکار نیست که انتقاد اخیر رئیسجمهور محترم از منتقدان- بازهم با عرض پوزش- به دولت ایشان باز میگردد. زیرا جناب روحانی و برخی از دولتمردان ایشان بودهاند که طی یکسال و چند ماه گذشته، برای پیروزیهای حریف کف زدهاند! و بیآنکه امتیازی بگیرند، حریف را پس از هر امتیازی که دریافت داشته است تشویق کردهاند و بدیهی است این تشویقهای نابجا با «تحقیر»! هرچند ناخواسته دولت و ملت ایران همراه و همزاد بوده است که برشمردن موارد آن به درازا میکشد ولی به عنوان تازهترین نمونه میتوان به تسلیم ایشان در برابر زورگویی و خواسته غیرقانونی آمریکا اشاره کرد که از صدور ویزا برای آقای حمید ابوطالبی به عنوان نماینده رسمی ایران در سازمان ملل متحد خودداری کرده بود و جناب رئیسجمهور با عقبنشینی آشکار، آقای خوشرو را به جای او معرفی کرد. این عقبنشینی در حالی است که آقای روحانی در تبلیغات انتخاباتی خود بر حفظ اعتبار و حرمت پاسپورت ایرانی تأکید کرده بود و باید پرسید، آیا تن دادن به بیاحترامی آمریکا نسبت به پاسپورت ایرانی آنهم در مقیاس خودداری از صدور ویزا برای نماینده رسمی رئیسجمهور کشورمان که در تاریخ سیو چند ساله انقلاب سابقه نداشته است، تشویق حریف به این حرمتشکنی در سطوح دیگر نیست؟! اوایل سال جاری، پلیسامنیت نروژ در اقدامی غیرقانونی، 64 تن از دانشجویان ایرانی را که به تحصیل در رشتههای فناوری هستهای مشغول بودند، اخراج کرد. دولت حافظ حرمت پاسپورت ایرانی چه واکنشی نشان داد؟! و...
3- آقای دکتر روحانی در دفاع از اقدام نابجای راهپیمایی ظریف و کری نیز متأسفانه صورت مسئله را تغییر داده و میفرمایند؛ «این که بگوئیم یک دیپلمات تند راه رفت یا کتش کج بود، عینکش چه طور بود که حرف نشد، باید به دیپلماتهای شجاعمان افتخار کنیم».
که ضمن تقدیر از زحمات شبانهروزی دیپلماتهای محترم کشورمان، باید از جناب روحانی پرسید، غیر از خود شما چهکس دیگری به «کج بودن کت آقای ظریف»! یا «فلانطور بودن عینک» ایشان انتقاد کرده است؟! چرا به جای پوزش از ملت به خاطر اقدام نابجای وزیر محترم امور خارجه که اهانت به حیثیت نظام و مردم بود، صورت مسئله را به گونهای تغییر میدهید که بتوانید با استناد به آن منتقدان را مسخره کنید و از کنار این حرکت ناشایست که مفهومی جز مسخره کردن ملت نداشت، بیپاسخ عبور کنید؟! قدمزدن آقای ظریف با جان کری در ژنو که بلافاصله روی آنتن رسانهها رفت برخلاف آنچه جنابعالی میفرمائید یک اقدام بشردوستانه! نبود، بلکه دقیقا همانگونه که دشمنان نیز - برای آن کفزدند و هورا کشیدند- به مفهوم آن بود که؛ علیرغم نظر انقلاب و نظام و مردم ایران که با ارائه هزاران سند غیرقابل تردید، آمریکا را قاتل صدها هزار ایرانی بیگناه، غارتگر ثروت ملی ایرانیان، حامی آشکار تروریستها، طراح و مجری دهها توطئه و... میدانند، دولت جنابعالی هیچ مانعی برای دوستی صمیمانه با آمریکا در میان نمیبیند! این اقدام بیآنکه آقای ظریف بداند و یا بخواهد، دهنکجی به انقلاب و نظام و مردم و مخصوصا صدها هزار شهیدی است که خون پاکشان به دست آمریکای جلاد بر زمین ریخته شده است... کت و عینک آقای ظریف در کدام نقطه این ماجرا مطرح بوده است که حضرتعالی به آن اشاره میفرمائید؟!
و یا حضور وزیرخارجه محترم در پاریس، آنهم دقیقا در حالی که دولت فرانسه نمایش زشت حمایت از کاریکاتور موهن علیه رسولخدا(ص) را برپا کرده و برای چاپ این کاریکاتور موهن مبلغ یک میلیون یورو به نشریه شارلی کمک مالی کرده بود، چگونه قابل توجیه است؟ و کدام «عقل سلیمی» که حضرتعالی به آن اشاره فرمودهاید میتواند این حرکت را تائید کند.
4- و بالاخره، این نکته نیز گفتنی است که معمولا کسانی به هنگام مناظره یا احتجاج بر «بدیهیات» تأکید میکنند که قصد دارند، منتقد خود را به انکار آن موضوع یا امر بدیهی متهم کنند. مثلا کسی که در جریان یک مناظره یا مباحثه میگوید «آقایان باور بفرمائید که الان روز است» به طور آگاهانه یا ناخودآگاه این گزاره را به مخاطبان القاء میکند که گویی طرف انتقاد کننده، این امر بدیهی را منکر شده و روز روشن را «شب»! میداند! متأسفانه بخشی از سخنان رئیسجمهور محترم - حتی اگر ایشان نخواسته باشند نیز- میتواند مصداق نکته فوقالذکر باشد، از جمله این که «ما نیاز به آزادی داریم که شعار استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی که سر میدهیم، بخشی از آن مربوط به آزادی محیط دانشگاه است» و باید پرسید؛ مگر در دانشگاهها آزادی وجود ندارد؟! و...
خراسان:آسیب شناسی ارکان انقلاب اسلامی
«آسیب شناسی ارکان انقلاب اسلامی»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم مهدی یاراحمدی خراسانی است که در آن میخوانید؛مردی شریف از سلاله پیامبر اعظم(ص) با صلابت و غرورِ کوه، آرام و باوقار از فراز پلکان هواپیما در سرزمین عشق و ایثار فرود می آید و مردمانی نجیب و درد کشیده که ترکه بیداد و ستم بر تن آن هاست همچون نگین انگشتری دور او حلقه می زنند و ندای «جاء الحق و زهق الباطل» سرمی دهند. بهمن ماه که فرا می رسد مردم در دلِ زمستان احساس بهار می کنند. بهاری که نسیم فرح بخشی همراه با پیام پیروزی، گذشت و فداکاری به ارمغان می آورد. در میان روزهای سرد و تاریک زمستانی «انفجار نور» بارقه ای از امید و آگاهی را در دل مردم به وجود می آورد و چقدر زیباست صحنه وصالِ "صبر و پیروزی". بهمن ماه هنگامه به ثمر رسیدن خون شهدا و سرآغازی مجدد برای حیات و استمرار آیین محمدی است که عزم و اراده پولادین یک ملت را در راه تحقق وعده های الهی به تصویر می کشد و چه باشکوه است زمانی که کبوترِسفید آزادی از چنگال دژخیمان می گریزد و در آسمان آزادگی و ایمان به پرواز در می آید. انقلاب اسلامی ایران اکنون بعد از سی و اندی سال با سپری نمودن مشکلات و سختی های فراوان همچنان پویا و امیدوار در عرصه جهانی به سمت قله های آرمانی پیشرفت حرکت می کند و جوانان این مرز و بوم هر روز با بروز و ظهور در عرصه های مختلف تحسین جهانیان را برمی انگیزانند. اما در این میان طاغوت زمان، استکبار جهانی و دشمن قسم خورده انقلاب اسلامی کماکان در کمین نشسته تا از هر فرصتی برای آسیب رساندن به این نهضت مردمی حداکثر استفاده را بنماید که در همین راستا آسیب رساندن به ارکان اساسی انقلاب اسلامی را در سه مرحله؛ "نفوذ، استحاله و براندازی" و به شرح زیر به عنوان نقاط هدف در نظر گرفته اند:
اول؛ اسلام: انقلاب مردم ایران یک حرکت مجاهدانه و حق طلبانه است که با الهام از آموزه های اسلام و در جهت احیای ارزش های ناب دین پیامبر خاتم صورت پذیرفته است. از آنجا که دین مبین اسلام مطابق فطرت انسان هاست و با روح انسان های آزاده ارتباط معنی داری برقرار می کند بلافاصله مورد استقبال آزاد اندیشان جهان قرار گرفت. برای همین دشمن از هر گونه آسیب رساندن به وجهه اسلام و ارزش های آن دریغ نمی کند. رویکرد اسلام هراسی و ارائه چهره خشن از اسلام، توهین به کتاب خدا و پیامبر اسلام، مقابله با نمادها و مظاهر اسلامی از جمله حجاب و ایجاد سمبل های تحجر و تروریست از مسلمانان همچون؛ وهابیت، طالبان، داعش و ... از جمله مهمترین این اقدامات است.
دوم؛ ولایت فقیه: بی شک یکی از ارکان اساسی انقلاب اسلامی، رهبر و ولی فقیه جامع الشرایط می باشد. همان عنصر مهمی که عامل بیداری و جوشش توده ها و محور وحدت و انسجام مردم به شمار می آید. با توجه به همین موضوع اصل ولایت فقیه همیشه مورد هجمه دشمنان نظام اسلامی قرار داشته است. بنا به تعبیر امام خمینی(ره) مردم برای حفظ نظام می بایست همواره پشتیبان ولایت فقیه باشند تا به مملکت آسیبی وارد نشود.
سوم؛مردم: در نظام سیاسی اسلام و به تبع آن در انقلاب اسلامی ایران، مردم یکی از ارکان مهم و اساسی و مکمل تحقق سایر ارکان می باشند. تجربه تاریخی ثابت کرده است که بدون حضور مردم در صحنه سیاست و پذیرش آگاهانه اسلام و حاکمیت دینی و نظام ولایی؛ ولایت خدا و حکومت دینی محقق نمی گردد. همچنان که امیرالمومنین علیه السلام پس از حضور پرشور مردم و بیعت با او بود که موفق به تشکیل حکومت اسلامی و اجرای احکام الهی شدند و باز به علت دنیاگرایی و پیمان شکنی مردم، حکومت عدل ایشان دچار مشکلات فراوانی گردید. لذا "جمهوری اسلامی نه یک کلمه بیش و نه یک کلمه کم" همواره به عنوان رویکرد اصلی نظام مورد تأکید و توجه بوده است و در طرف مقابل فاصله انداختن بین مردم و نظام از استراتژی های مهم مبارزه استکبار علیه انقلاب اسلامی می باشد.
چهارم؛ ارزش ها و مبانی انقلاب: ارزش ها و مبانی انقلاب اسلامی یا همان باورهایی که سبب ساز پیروزی بزرگ مردم علیه طاغوت زمان گردید می بایست به عنوان یکی از ارکان مهم استمرار حیات نظام در ذهن، اراده و رفتار مردم و مسئولان تازه و زنده باشد. به بیان دیگر انقلاب اسلامی در حالتی می تواند از حیات واقعی برخوردار بوده و در برابر هرگونه آسیبی بیمه گردد که ارزش های آن در سبک زندگی مردم و مسئولان نهادینه و جاری باشد. ارزش هایی همچون؛ ورع و رعایت حدود الهی، ساده زیستی، وحدت کلمه، عدالت طلبی، ظلم ستیزی، آزادی و آزادگی و پرهیز از؛ تجملات و اشرافی گری، تفرقه افکنی، فقر و فساد و تبعیض، دنیاطلبی و ... همه و همه مجموعه ارزش هایی است که مردم به خاطر آن مجاهدت های زیادی نموده و خون های زیادی به پای آن ریخته شده است. مجموعه این موارد سالهاست توسط جنگ نرم و بوق های تبلیغاتی غرب مورد هجمه های فراوانی قرار می گیرد.
سخن پایانی این که انقلاب اسلامی ایران با احیای تفکر دینی و آزاد اندیشی ضمن به چالش کشیدن بخش عمده ای از نظریه هایی همچون لیبرالیسم، سکولاریسم، مدرنیسم و ... سبک جدیدی از زندگی، سیاست و اداره جامعه را به تصویر کشید. سبکی که به دلیل ماهیت استکبار ستیزی و ضد استعماری خود سال هاست بزرگ ترین دشمن قدرت های زورگوست. از این رو واضح است معاندان انقلاب اسلامی که منافع خود را از دست رفته میبینند با تمام توان و امکانات در عرصه های مختلف بکوشند این حرکت را متوقف و یا تحت کنترل خود درآورند. آسیب شناسی اصولاً در قلمرو مطالعات جامعه شناسی سیاسی زمینه ترمیم تحولات جاری و پیامدهای آینده یک نظام سیاسی را فراهم می آورد. لذا مردم، مسئولان و متولیان نظام جهت پاسداشت و حفاظت از ارکان انقلاب می بایست ضمن شناخت آفت هایی که انقلاب اسلامی ایران را تهدید می کنند از رسیدن هرگونه آسیب به ارکان نظام اسلامی پیشگیری نمایند. امیرالمومنین(ع) چهار موردِ؛ "تباه نمودن اصول اساسی، فریبکاری، مقدم داشتن فرومایگان و مؤخر داشتن فرزانگان" را عامل افول دولت ها می دانند. لذا انقلاب اسلامی ایران نیز در راستای اهداف متعالی خود و برای مصون ماندن از هرگونه عامل افول و آسیب می بایست نسبت به بروز موارد ذکر شده در نظام های مدیریتی خود حساسیت ویژه ای داشته باشد.
جمهوری اسلامی:انقلابی که صُنع الهی است
«انقلابی که صُنع الهی است»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛هر ساله هنگامی که به سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی میرسیم، درباره این انقلاب و عوامل پیروزی و ماهیت خود انقلاب، تحلیلهای زیادی مطرح و منتشر میشود که در روشنگری اذهان به ویژه اذهان نسل جوان مفید و موثر است. در میان این تحلیلها، جنبه معنوی، امدادهای غیبی و توجهی که خدا به انقلاب اسلامی دارد شاید کمتر مورد توجه قرار گرفته باشند درحالی که از سایر موارد مهمتر و قابل توجهتر هستند.
قصد نداریم بگوئیم ما که از برکات این انقلاب بهره میبریم، مرتکب هر کاری شویم، خدا آن را نادیده میگیرد و بیچون و چرا انقلاب را برای ما حفاظت میکند. دقیقاً و قاطعانه به این کلام الهی که «انالله لایغیر مابقوم حتی یغیروا ما بانفسهم» اعتقاد داریم و میدانیم که انسانها در شکل دادن به سرنوشت خود دخالت دارند و چه بسا انقلابی را که خدا در اثر مجاهدتهای عدهای از مردم نصیب آنها کرده، در اثر عدم شایستگی و از دست دادن معیارها و شایستگیهای لازم از دست بدهند. بنابر این، مقصود این نیست که نقش خودمان را در حفاظت از انقلاب انکار کنیم و خرابکاریهای خودمان را در صدمه زدن به انقلاب و از دست دادن آن نادیده بگیریم، بلکه مقصود اینست که علاوه بر نقشی که ما میتوانیم در حفاظت از انقلاب داشته باشیم، قوانین خلقت که مستقیماً در دایره تدبیر الهی قرار دارند نیز در سرنوشت انقلاب دخالت دارند.
علت اصلی این مواظبت الهی نسبت به انقلاب اسلامی اینست که درخت این انقلاب به دست یک عبد صالح خدا غرس و با خون شهدا آبیاری شده است. در فضائی که ما زندگی میکنیم، امام خمینی زندگی کرده، با مجاهدتهای خود یک ملت بزرگ را به صراط الهی هدایت نموده و با ریشه کن ساختن یک رژیم حکومتی ظالم و طاغوتی و فاسد و وابسته، یک نظام مبتنی بر اراده مردم و احکام الهی را تاسیس نموده تا جامعه به سوی توحید و استقرار عدالت به پیش برود. بدین ترتیب، بنیان این انقلاب بر اخلاص و تقوای الهی نهاده شده و نَفَس گرم امام خمینی این عبد صالح خدا همواره همراه آنست. به همین دلیل، هر وقت هر کس یا هر جمع و جریانی بخواهند به این انقلاب صدمه و ضربهای وارد کنند، تا زمانی که عامه مردم بر تعهد خود نسبت به احکام الهی استوار باشند، خدا با ضربه زنندگان مقابله میکند و حفاظت از انقلاب را برعهده خواهد داشت. میزان بهرهوری جامعه از انقلاب البته به میزان همراهی مردم با اصول آن و میزان مدیریت وتدبیر مسئولان نظام جمهوری اسلامی بستگی دارد.
واقعیت انکارناپذیر توجه الهی به انقلاب اسلامی به معنائی که توضیح دادهایم را در طول 36 سال گذشته بارها شاهد بودهایم. عبور پیروزمندانه انقلاب و نظام جمهوری اسلامی از شورشهای قومی و گروهکی سالهای اول انقلاب، جنگ تحمیلی، تحریمهای اقتصادی، فشارهای سیاسی، تهاجمهای تبلیغاتی و فرهنگی و مصیبتهائی که از ناحیه اولین رئیسجمهور بر این نظام و این ملت تحمیل شد، نمونههای روشنی هستند که این واقعیت را به اثبات میرسانند.
در سالهای اخیر نیز بعد از 8 سال حاکمیت دولتهای نهم و دهم که مالامال از بیقانونی، تهمتزدنها، سوءاستفادههای اقتصادی و عوام فریبی بود، علیرغم تمام مشکلاتی که پدید آمدند و علیرغم عقب گرد شدیدی که برای اصول و ارزشهای انقلاب ایجاد شد و صدمههائی که بر نظام جمهوری اسلامی و ملت وارد شد، خدای متعال با قدرت نمائی خود، اصل انقلاب و نظام را حفظ کرد و ضربهها را یکی پس از دیگری به خود ضربه زنندگان برگرداند. تازهترین مورد را هفته گذشته با نامههای رد و بدل شده میان رئیسجمهور دولتهای نهم و دهم و معاون اول او شاهد بودیم. هنگامی که حکم محکومیت قطعی معاون اول رئیسجمهور دولتهای نهم و دهم به 5 سال و 91 روز زندان و باز گرداندن سه میلیارد و هشتصد و پنجاه میلیون تومان به بیتالمال اعلام شد، رئیس او با انتشار اطلاعیهای، حساب خود را از او جدا دانست و او باانتشار نامه سرگشادهای همه چیز را به گردن رئیس خود انداخت و با صراحت اعلام کرد که لجبازیها و آبروبریهای شما مرا به این روز انداخته است.
هر چند روشن است که این اطلاعیه دادنها و نامهپراکنیها با هدف تبرئه خودشان صورت گرفته، ولی آنچه در این میان بسیار قابل تامل و عبرتآموز است، حضور پررنگ دست غیبی و رسوا ساختن کسانی است که با همدستی یکدیگر و با توسل به دروغ و نیرنگ و تهمت زدن به افراد آبرومند هرچه خواستند نسبت دادند و هر کاری که خواستند کردند و خود را بهترین مدیران و دولت خود را «دولت پاک» و حتی «پاکترین دولت در طول تاریخ» نامیدند! اینکه این آقای معاون اول سابق در نامه خود خطاب به رئیسجمهور سابق با صراحت از آبروبریهای او سخن میآورد، نکته بسیار مهمی است که نباید از آن غافل شد. او هر چند درصدد حل مشکل خود است، ولی این واقعه نشان میدهد خدا دستاندرکار دفاع از مومنانی است که در دوران حاکمیت همین آقایان با آبروی آنها بازی شد. خدا در قرآن وعده داده است که از مومنان دفاع خواهد کرد «انالله یدافع عن الذین آمنوا». برای مشاهده تحقق این وعده الهی، کمی صبر لازم است. خدا به آنچه گفته عمل میکند هر چند ممکن است به مقداری زمان نیاز باشد. آن «آبروبریها» که در نامه معاون اول رئیسجمهور سابق آمده، امروز به آبروبری همان کسانی که آبروی دیگران را برده بودند منجر شده است و هیچکس را از این گردش روزگار که براساس سنتهای الهی صورت میگیرد، گریزی نیست. آنچه بر سر صدام و حامیان او آمد نیز از همین مقوله است.
به انقلاب اسلامی ایران اگر از این زاویه نگاه کنیم، صُنع الهی را در آن خواهیم دید. به چنین نگاه ژرفی سخت نیازمندیم و به قدر این نعمت الهی را دانستن نیازمندتر.
رسالت:فرو ریزی دیوارهای اروپای واحد
«فرو ریزی دیوارهای اروپای واحد»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم حنیف غفاری است که در آن میخوانید؛36 سال قبل در چنین روزی امام خمینی(ره) پاریس را به مقصد تهران ترک کرد. آن روز دو قطبی عجیب و پیچیده ای بر نظام بین الملل حاکم بود. اروپا با آنکه جاده همگرایی را پس از جنگ جهانی دوم به سرعت می پیمود، اما عملا در میدان جنگ سرد میان دو قطب رقیب گرفتار شده بود. امام (ره) در اواخر عمر خود صدای شکسته شدن استخوانهای کمونیسم را می شنید.
در مدت کوتاهی امپراتوری سوسیالیست فروپاشید و دیوار برلین برداشته شد. اروپایی که در جنگ جهانی اول و دوم جرقه نابودی میلیونها تن را برای میلیونها تن زده بود، به فکر تشکیل اتحادیهای منسجم افتاد. اروپاییان خسته از جنگ، می خواستند رقابتهای درون گروهی جهان سرمایه داری را زیر سقف اتحاد جمعی و گفتگوی داخلی ببرند. محصول این رویکرد، تشکیل اتحادیه اروپا بود که روز به روز بر قدرت آن در جهان افزوده می شد. آلمانی ها وفرانسوی ها ستون اصلی اتحادیه اروپا هستند. آنها بازار مشترک، پول واحد و پیمان شنگن را عمود خیمه اروپای جدید قرار دادند. پس از مدتی " یورو" به معیار سنجش ارزش همگرایی و تعیین جایگاه قدرت بازیگران اقتصادی اروپا تبدیل شد. اما امروز اتحادیه اروپا و منطقه یورو هر دو در آشفتگی و التهاب مزمن به می برند.
نمادهای اشتراک و اتصال کشورهای ناهمگون اروپایی به یکدیگر از جمله " واحد پول یورو" و " پیمان شنگن" تحت تاثیر بحرانهای اقتصادی و امنیتی در قاره سبز روز به روز سست تر می شود. پیروزی حزب ضد ریاضتی سیریزا از یک سو و قوت گرفتن احزاب راستگرا و چپ گرای ضد ریاضتی در سرتاسر اروپای واحد پیش درآمدهایی بر وقوع یک زلزله سیاسی-امنیتی تمام عیار در اروپای واحد است. بی دلیل نبود که فرانسوا اولاند رئیس جمهور ناتوان کاخ الیزه در سال 2013 میلادی لب به سخن گشود و از احتمال محو اروپای واحد از روی نقشه سخن گفت! در خصوص تحولات اروپای واحد، مخصوصا تحولاتی که پس از پیروزی حزب سیریزا در انتخابات یونان به وقوع پیوسته است لازم است 4 نکته را مدنظر قرار دهیم:
1- سران اروپای واحد نهایت تلاش خود را جهت شکست سیریزا در انتخابات یونان به کار گرفتند. در سال 2012 میلادی همه شرایط و تک تک اجزای صحنه داخلی انتخابات یونان به سود حزب ضد ریاضتی سیریزا بود. با این حال آنگلا مرکل صدر اعظم آلمان و دیگر سران اروپایی ،شهروندان یونانی را نسبت به پیروزی حزب سیریزا تهدید کردند. تهدید شهروندان یونانی تا آنجا جدیت یافت که مقامات اروپایی "عدم اقبال یونانی ها نسبت به طرح های ریاضتی" را مترادف با " خروج همزمان از منطقه یورو و اتحادیه اروپا" قلمداد کردند. در نتیجه این تهدیدات، شهروندان یونانی در انتخابات سال 2012 آرای خود را به سود آنتونیوس ساماراس نخست وزیر راستگرای میانه یونان به گردش در آوردند. به عبارت بهتر، یونانی ها در سال 2012 میلادی قدرت مقاومت در برابر فشارها و تهدیدات سران یورو را از دست دادند. با این حال استمرار فشارهای ریاضتی و ناتوانی سران اروپایی در کاهش شاخصهای فقر و بیکاری در یونان ، منجر به پیروزی سیریزا در انتخابات پارلمان اروپا در سال 2014 میلادی و سرانجام پیروزی این حزب در انتخابات سراسری و تعیین کننده اخیر یونان شد.
هم اکنون گرد باد سیریزا از آتن ( کانون اصلی بحران اقتصادی اروپا) شروع به حرکت کرده است. طوفانی که کشورهایی مانند اسپانیا، ایرلند، ایتالیا ،پرتغال، قبرس و دیگر کشورهای بحران زده اروپایی را نیز به زودی در می نوردد.پیروزی " سیریزا" ، نخستین نماد و نشانه "استیصال نهادهای رسمی غرب " در مقابل" اراده شهروندان اروپایی" است. از این رو به جرات می توان اظهار کرد که پیروزی سیریزا در انتخابات یونان نقطه آغاز فروپاشی منطقه یورو و متعاقبا اتحادیه اروپا محسوب می شود.
2- نارضایتی عمومی شهروندان اروپایی از بحرانهای امنیتی و اقتصادی اروپا، با رشد تصاعدی " ملی گرایی" در قاره سبز عجین شده است. در کشور فرانسه، ژان مارین لوپن رهبر جریان ملی گرای راست افراطی از اکنون برای فتح کاخ الیزه و بیرون راندن اولاند و سوسیالیستها از قدرت خیز برداشته است. این در حالیاست که نیکلا سارکوزی و دیگر سیاستمداران فرانسوی نیز عملا قدرت مواجه با وی را ندارند. لوپن صراحتا اروپای واحد را به یک زندان تشبیه کرده و خواستار بر هم زدن چینش اتحادیه اروپا و منطقه یورو است. حزب چپگرا و ضد یوروی پودموس اسپانیا که این روزها در نظرسنجی ها موقعیتی بهتر از دیگر احزاب اسپانیایی دارد نیز پس از پیروزی همزاد خود در یونان ( سیریزا) ، خود را برای حضور در مادرید و تقابل با اروپای واحد آماده می کند.
در کشور انگلیس ، حزب ملی گرای استقلال ( یوکیپ) و دیگر مخالفان ابقای لندن در اروپای واحد پس از پیروزی در انتخابات پارلمانی سال 2014 اروپا، آماده اند تا نقشه آینده کشورشان را در یک محیط امنیتی و جغرافیایی مستقل از اروپا ترسیم کنند. بخشی از اصرار دیوید کامرون نخست وزیر انگلیس مبنی بر برگزاری همه پرسی خروج از اتحادیه اروپا تا سال 2017 میلادی مرهون حلول روحیه ملی گرایی و حمایت اکثر انگلیسی ها نسبت به خروج از اتحادیه اروپاست. تحرکات استقلال طلبانه در ولز و اسکاتلند نیز این روند را تشدید کرده است.
3- وقوع جنگ جهانی اول و دوم ، نقطه آشکار ساز تضادهای درونی و عمقی کشورهای اروپایی، آن هم حدود 6 قرن پس از عصر رنسانس بود. عصر رنسانس از سال 1300 میلادی در ایتالیا آغاز شد و در طول سه قرن به تمام اروپا گسترش پیدا کرد. عصر رنسانس ، سرشار از تغییرات فرهنگی،تمدنی و اجتماعی در غرب بود. ساکنان اروپا هیچ گاه تصور نمی کردند که نسلهای بعدی آنها، میراث رنسانس را با رویارویی در دو جنگ مخرب و ویرانگر از بین ببرند. اما این اتفاق در دو جنگ جهانی اول و دوم
افتاد!
در سال 1957 میلادی و با امضای توافقنامه مشترک اقتصادی رم میان 6 کشور اروپایی، اتحادیه اروپا
پی ریزی شد. سرانجام در سال 1993، توافق ماستریخت چارچوب قانونی اتحادیه اروپا را تعیین کرد. در سال 1985 میلادی پیمان شنگن به امضای اولیه 5 کشور اروپایی رسید و سپس به سرتاسر اروپا گسترش یافت. واحد پول یورو نیز در سال 1999 به عنوان واحد پول مشترک اروپا تعریف شد . از 28 عضو اتحادیه اروپا، هم اکنون 19 کشور عضو منطقه یورو هستند. همکاری های امنیتی مشترک کشورهای اروپایی نیز بر اساس نقاط مشترک فراوان امنیتی آنها با یکدیگر تعریف شد. عضویت 21 عضو اتحادیه اروپا در ناتو این روند را تشدید کرد. در چنین شرایطی، اروپای واحد به دژی مستحکم تبدیل شده بود که طبق محاسبه واقع گرایانه غرب، باید روز به روز در همه ابعاد قوی تر می شد.
4- سران اروپای واحد طی سالهای 2000 تا 2010 میلادی سر از پا نمی شناختند! " اتحادیه اروپا" در نزد شهروندان اروپایی از یک " نهاد" به یک " ارزش " تبدیل شده بود! پیمان شنگن، واحد پول یورو و همکاری های مشترک امنیتی جملگی به مصادیق اتحاد اروپا و در نتیجه ارزشها و خطوط قرمز این مجموعه تبدیل شده بودند. اما افرادی مانند آنگلا مرکل صدر اعظم آلمان و نیکلا سارکوزی رئیس جمهور سابق فرانسه در میان قهقهه های مستانه ناشی از پیروزی خود، متوجه بازگشت شبح ناسیونالیسم بر روی بام خانه شهروندان اروپایی نشدند...
بحران اقتصادی به مثابه توفانی ظاهرا ناگهانی، بسیاری از کاشته های سران اروپای واحد را درو کرد . البته بانیان وقوع این بحران، سران یورو بودند. ماریو مونتی نخست وزیر سابق ایتالیا در این خصوص تحلیل واقع بینانه ای دارد:
" فرانسه و آلمان به دلیل عملکرد بد خود در اروپا نمی توانند الگویی برای رهبری این مجموعه باشند. زمانی که در سال 2003 میلادی، اروپای واحد نخستین روزهای حیات واقعی خود را سپری می کرد آلمان و فرانسه در خصوص کسری بودجه عمومی و بدهی های اروپا نرمش زیادی نشان دادند."
پس از سال 2010 میلادی، جشن و پایکوبی سران اروپای واحد به عزا تبدیل شد! تشدید بحرانهای اقتصادی در منطقه یورو منجر به نسخه پیچی ریاضتی سران این منطقه برای شهروندان اروپایی و متعاقبا تشدید خشم و اعتراض عمومی شد.از سوی دیگر، به سبب مداخله جویی اروپای واحد در اوضاع خاورمیانه و حمایت آنها از گروههای تکفیری مانند داعش و النصره، خطر این گروههای خطرناک و متوحش متوجه حامیان اولیه غربی آنها شد. در کنار این موارد، اهمالکاری علنی نهادهای امنیتی اروپا در قبال جریانهای تندرو و ملی گرای افراطی، موجب چینش مولفه های " گذار از اروپای واحد" شد. در چنین فضای چند تکه و پیچیده ای،فاشیستها نیز قدرت تجدید حیات یافتند. نهادهای امنیتی اروپا زمانی متوجه این پدیده شوم شدند که در22 ژوئن سال 2011 میلادی، جسد 69 نوجوان نروژی در جزیره " اوت اویا" که با شلیک گلوله یک فاشیست تمام عیار به نام آندرس برویک به رگبار بسته شده بودند کنار یکدیگر قرار داشت! اما ماجرا به این جا نیز ختم نشد. حضور پررنگ طرفداران فاشیسم در راهپیمای های هفتگی جنبش " پگیدا" در آلمان خود گویای عمق فاجعه ایست که به واسطه جهالت و البته در مواردی خیانت نهادهای امنیتی اروپا به وقوع پیوسته است.
5- " آلمان" جایگاه ویژه ای در اتحادیه اروپا دارد! آنگلا مرکل صدر اعظم این کشور نماد " پایبندی به اروپای متحد فعلی" محسوب می شود.
او مدعی است که می خواهد با چنگ و دندان این اتحادیه مشترک و متعاقبا منطقه یورو را حفظ کند و مانع از فروپاشی نهادهای اروپایی شود. او در راستای تحقق این هدف ، بدترین وسیله ممکن یعنی " اجرای طرح های ریاضتی" را به کار گرفت. مرکل از قدرت اقتصادی ویژه کشورش در پیشبرد طرح های ریاضتی استفاده کرد و کشورهای مختلف را در این خصوص تحت فشار قرار داد. این فشارها بر روی دو کشور یونان و اسپانیا مضاعف بود. اما امروز مرکل با بهت و حیرت ناشی از شکست خود و سیاستهایش، مشغول رصد آشفته بازاری است که روز به روز نمادهای " ملی گرایی" در آن قدرت مانور بیشتری یافته و در مقابل طرفداران اروپای واحد به حاشیه رانده می شوند.
در دوران جنگ جهانی دوم، " آدولف هیتلر" به نماد جنگ و واگرایی در اروپا تبدیل شد. امروز نیز مرکل با اصرار بر روی طرح های ریاضتی به نماد واگرایی اروپا تبدیل شده است! در دوران جنگ جهانی دوم، هیتلر با لشکر نازی ها به قلب اروپا هجوم می برد و امروز مرکل با اصرار بر سیاستهای منسوخ اقتصادی و حمایت از سیاستهای امنیتی نخ نما و غیر واقع بینانه به اروپا هجوم برده است. با این حال اصلی ترین تفاوت هیتلر و مرکل، در نوع نگاه آنهاست! مرکل با نیت " حفظ اروپای واحد " مشغول سلاخی آن است اما هیتلر با هدف "سلطنت فاشیسم بر اروپا" در صحنه نبرد با متفقین حضور یافت! هر اندازه مرکل در اعلام خبر رسمی " شکست سیاستهای اقتصادی و امنیتی اروپا" تعجیل کند، ناسیونالیستها با قدرت و سرعت بیشتری اروپا را تسخیر خواهند کرد. در غیر این صورت دیرزمانی نخواهد پایید که " گرد باد سیریزا" در نهایت پس از ویرانی همه اروپا، به " رود راین" در آلمان برسد....
سیاست روز:اصلاحات در احزاب!
«اصلاحات در احزاب!»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم حسن اختری است که در آن میخوانید؛برگزاری سیزدهمین کنگره حزب مردمسالاری در تهران و کمی قبلتر همایش جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی و پیشتر از آنها نشست جبهه اصلاحات متشکل از گروههای هجدهگانه و نشست جبهه اصولگرایان با دوازده گروه و همچنین جلسه دبیران استانهای حزب موتلفه اسلامی در مشهد، همگی نشان از آغاز تحرک جریانات سیاسی کشور برای تصاحب کرسیهای مجلس دهم شورای اسلامی - که در اسفند ماه سال ۹۴ برگزار خواهد شد - دارد.
البته ناگفته نماند؛ اساتید علوم سیاسی حزب موتلفه اسلامی را متفاوتتر از بقیه احزاب موسمی میدانند که در آستانه برگزاری هر انتخاباتی قارچگونه سبز میشوند و با مجوز یا بدون آن به نفع یکی از جریانات سیاسی و بعضا با شخصیت (پرستیژ) به ظاهر مستقل به تبلیغات میپردازند و پس از اتمام موسم انتخابات نیز خزان فعالیت آنان فرا میرسد تا موسمی دیگر!
به بیان دیگر این اساتید موتلفه اسلامی را تنها حزب دارای سازمان و تشکیلات دائمی دانسته که در طول سال نیز فعال بوده و با آموزش اعضا به کادرسازی اشتغال دارد. کادر رهبری این حزب با انتخاب اعضا صورت گرفته و گردش نخبگی در سطوح مختلف در جریان است. اما همین تنها حزب رسمی با سابقه طولانی نیز در مواجهه با پدیده سیاسی و اجتماعی انتخابات با قرار گرفتن در کنار و یا ائتلاف با جریان اصولگرا کارکردی همچون دیگر احزاب موسمی پیدا میکند.
به هر تقدیر برخی از صاحب نظران این جنب و جوش و نشست و برخاستها را تعبیر به تبلیغات زودهنگام کرده و ورود دانشگاهها به انتخابات را مضر به حال مردم و امور جاری مملکت ارزیابی میکنند. البته در کشورهایی که از سابقه دموکراسی بیشتری برخوردارند این تحرکات و تجزیه و تحلیلها برای رسیدن به تصمیمات در داخل تشکلهای حزبی انجام میشود و با فرا رسیدن موعد قانونی، احزاب رسما وارد تبلیغات انتخاباتی میشوند.
در ایران اسلامی که مفهوم دموکراسی کمتر از چهار دهه وارد فرهنگی سیاسی مردم شده است و از طرفی برگزاری انتخابات پرشور با مشارکت حداکثری آحاد جامعه با سلیقههای متفاوت و مختلف، از سیاستهای کلی نظام بوده و مورد تاکید مقام معظم رهبری است لذا از این منظر اصل برگزاری این کنگرهها و نشستها را باید به فال نیک گرفت.
این گردهماییها فرصت مغتنمی میتواند باشد تا تشکلها و جریانات سیاسی با نگاهی کارشناسانه راه طی شده خود را آسیبشناسی نمایند و پاسخی برای این سوال استادان علوم سیاسی بیابند که چرا در ایران اسلامی نخبگان سیاسی - الیتها - از جمله احزاب سیاسی نقش تعیینکنندهای در هدایت افکار عمومی در انتخابات ندارند. اندیشمندان علوم سیاسی معتقدند رای مردم در انتخابات توده وار و رویکردی بوده و خارج از کنترل و هدایت نخبگان و جریانات سیاسی اتفاق میافتد.
اگر در ادواری از مجالس گذشته و یا انتخاب روسای جمهور، جناحی حائز اکثریت گردیده و برنده انتخابات شده است، رویکرد قاطبه مردم در آن مقطع زمانی چنین اقتضا میکرده است وگرنه از رهبران سیاسی احزاب و جبههها چنین کاری ساخته نبوده است. چرا که به تجربه نیز ثابت شده است در برههای از زمان - فرضا مرحله دوم نهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری - تمام یقه سفیدهای هر دو جناح مطرح کشور در زیر بیرق آیتالله هاشمیرفسنجانی جمع شده بودند اما اراده مردم در کمال ناباوری دکتر احمدینژاد را راهی پاستور نمود و یا پیش از آن در دوم خرداد ۷۶ تمام کارگزاران دولت وقت متشکل از دانهدرشتهای هر دو جناح مطرح کشور با آقای ناطقنوری بیعت کرده بودند اما خواست تودههای میلیونی و مدیران میانی به پایین سیدمحمد خاتمی را به کاخ سعدآباد فرستاد.
انتظار میرفت که برگزاری این کنگرهها و همایشها به نشستهای علمی و کارشناسی به علت یابی برای عدم موفقیت نخبگان و احزاب در هدایت تودهها پرداخته میشد که متاسفانه این جلسات به عقده گشایی و فرافکنی و تخریب یکدیگر در افکار عمومی و بعضا تعرض به نهادهای حاکمیتی میگذرد غافل از آن که همه احزاب و گروهها از یک خزانه – سرمایه اجتماعی و اعتماد عمومی – بی مهابا هزینه میکنند.
بر این باورم چاره کار را باید در کلام گهربار پیامبر اعظم(ص) و رسول رحمت و خوبیها که فرموده "انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق" و نجات از وضع فعلی را در نگاه امام معصوم(ع) که "النجاه فی الصدق" جست وجو کرد. بنابر این بهتر است احزاب و تشکلهای سیاسی عذر تقصیر به پیشگاه ملت آورده و به جای محکوم کردن این و آن، صادقانه اشتباهات خود را بپذیرند و مسئولیت آن را هم بر عهده بگیرند و برای آینده طرحی نو در اندازند که مطالبات " به روز" مادی و معنوی مردم را در برداشته باشد. آنگاه هیچ بعید نخواهد بود که این بار رویکرد عمومی متوجه جبهه اصلاح شده آنان باشد.
وطن امروز:نامههایی به شرق و غرب
«نامههایی به شرق و غرب»عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم دکتر فؤاد ایزدی است که در آن میخوانید؛ یک: اقدام حضرت آیتالله العظمی خامنهای رهبر حکیم انقلاب اسلامی در ارسال نامه خطاب به جوانان مغرب زمین، بار دیگر بر هوشمندی الهی ایشان صحه گذاشت.
این نامه از جهاتی با نامه حضرت امام خمینی قدس سرهالشریف به میخائیل گورباچف شباهتها و تفاوتهایی دارد. یکی از تفاوتهای اصلی نامهها این است که نامه حضرت امام خمینی(ره) به گورباچف و مسؤولان دولتی شوروی سابق بود ولی نامه رهبر گرانقدر انقلاب به جوانان اروپا و آمریکای شمالی است. در اواخر عمر شوروی که کمتر کسی فکر میکرد این اتحادیه بزرگ به سمت فروپاشی برود، حضرت امام این نکته را بهخوبی درک کرده و ساختارهای متزلزل سیاسی شوروی و اتفاقات بعدی آن را پیشبینی فرمودند و احساس میکردند شوروی به سرعت به سمت خروج از چاله و سوق پیدا کردن به چاه در حال حرکت است.
حضرت امام بهخوبی متوجه رها شدن شوروی سابق در اواخر عمر این کشور از سیستم کمونیستی و قرار گرفتن حاکمیت این کشور در اختیار سرمایهداری شده بودند. حضرت امام خمینی تلاش داشتند با پیامشان، حرکت در مسیر صحیح را به سران شوروی سابق گوشزد کنند و این کار را هم کردند ولی گورباچف به پیام هشدارآمیز حضرت امام توجهی نکرد و اقدامات قبلی و ناصحیح خود را ادامه داد و شرایط به جایی رسید که امروز ولادیمیر پوتین رئیسجمهور روسیه به صراحت اعتراف میکند مسیر شوروی سابق مسیر صحیحی نبوده و روسیه در حال چرخش مسیر به راه اصلی است.
اگر رهبران و دولتمردان شوروی سابق به هشدار و هدف اصلی پیام حضرت امام خمینی(ره) به خود توجه کرده بودند، کدخدایی آمریکا را به رسمیت نمیشناختند و اگر به این نکته توجه کرده بودند که ارتباط با ایالات متحده لزوماً به معنای پیشرفت در مسیر اقتصادی نیست، با این کشور روابط تنگاتنگی برقرار نمیکردند. اگر رهبران شوروی سابق به جای توجه به منابع بیرونی به توانمندیهای داخلی خود توجه کرده بودند، قطعاً وضعشان از شرایط فعلی بهتر بود و هزینهها و وقتشان نیز بیجهت به هدر نمیرفت. نامه حضرت امام خمینی(ره) زمانی به رهبران شوروی نوشته شد که این کشور نزدیک به سقوط و فروپاشی بود، البته به غیر از شخص حضرت امام(ره) نیز کسی آن را پیشبینی نمیکرد.
نتیجه ضعف و افول و مشکلات شوروی در حوزههای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی نوشته شدن نامه حضرت امام خمینی(ره) برای کمک به رهبران شوروی بود و این شباهت دقیقاً در اروپا و آمریکا نیز وجود دارد زیرا آنها نیز به سمت افول در حال حرکت هستند. از این رو شباهتهایی نیز بین نامههای رهبران بزرگوار انقلاب وجود دارد.
دو: اما درباره هدف نامه اخیر رهبر انقلاب اسلامی باید گفت هدف نامه معظمله به جوانان اروپا و آمریکای شمالی با هدف نامه حضرت امام خمینی(ره) به گورباچف متفاوت است زیرا نامه رهبری درباره اسلامستیزی در غرب است. یکی از دلایلی که نامه رهبر معظم انقلاب خطاب به جوانان صادر شده، این است که ایشان دولتمردان غربی را بخشی از مشکل میدانند، زیرا مسیر صحیح سیاست را با فعالیتهایی نظیر اسلامستیزی مخدوش کردهاند. جوانان با توجه به اینکه موقعیت و شرایط بهتری در حقپذیری و درک واقعیات دارند، مخاطب اصلی رهبر انقلاب قرار گرفتند. هدف نامه، قشر جوان حقیقتجو است که در حوزه رسیدن به حقیقت دغدغه دارد. خطری که برای این قشر وجود دارد، این است که آنها بعد از فروپاشی شوروی و حوادث 11 سپتامبر 2001 رشد کردهاند و تمرکز غرب علیه اسلام در این 2 مقطع زمانی، شتاب بیشتری گرفته و این احتمال وجود دارد که در آینده نهچندان دور که این قشر رهبری جامعه غرب را برعهده میگیرد، موضع بدی را علیه اسلام داشته باشد و این وظیفه رهبران جهان اسلام است تا ذهن افراد را روشن کنند. کشورهای اروپایی و آمریکایی بشدت در حوزه اقتصادی و سیاسی و در مسائل داخلی و خارجی به مشکل برخوردهاند و سیاستهای دولتمردان آنها نیز در هیچکدام از این حوزهها منجر به نتیجه مثبت نشده و نتایج اسفباری را به وجود آورده است، همچنین در حوزههای فرهنگی، اجتماعی و اخلاقی فروپاشی را در غرب شاهد هستیم. البته شاید در حوزه اقتصادی این فروپاشی را به چشم نتوان دید.
پیام مقام معظم رهبری به نسل جوان اروپایی و آمریکای شمالی به دلیل نیاز آنها برای درک حقایق مربوط به جهان امروز و دنیای اسلام و آرمانها و مفاهیم آن است.
اگر جوانان اروپا و آمریکای شمالی به این پیام و مفاهیم آن توجه کنند و توصیههای آن را به کار گیرند، شاهد آن خواهیم بود که کشورهای غربی از مسیر غلطی که افول و سقوط حتمی در انتظار آنهاست نجات پیدا خواهند کرد. آنها با استفاده از این پیام متوجه خواهند شد یک دین با تفکری وجود دارد که به حوزههایی چون عدم تبعیض، عدالت و نبود اختلاف طبقاتی توجه دارد و اتفاقی که در حال وقوع است این است که رهبر حکیم انقلاب با نوشتن این نامه به نوعی صلاح دیدند افرادی که در آیندهای نهچندان دور میخواهند به غلط مدیریت کنند را به هدایت و پیمودن راه صحیح با مراجعه مستقیم به اسلام رهنمون کنند.
سه: اگر جوانان اروپا و آمریکای شمالی با درک واقعی پیام رهبر معظم انقلاب بتوانند حاکمیت این کشورها را در دست گیرند، این نامه به آنها کمک خواهد کرد سیر نزولیای را که شوروی سابق داشت انتخاب نکنند و مسیر خود را در رسیدن به اهداف صحیح اصلاح و فکر خود را منسجم کنند، آن وقت نهتنها با کشورهای اسلامی و مسلمانان مشکل نخواهند داشت، بلکه دیگر اسلامستیزی وجود خارجی پیدا نخواهد کرد. اگر پیام رهبری به جوانان اروپا و آمریکای شمالی منجر به بروز درک حقیقت اسلام ناب شود، آن موقع تعامل آنان با کشورهای اسلامی و مسلمانان نیز بیشتر خواهد شد. هدف نامههای حضرت امام خمینی(ره) و مقام معظم رهبری، خیرخواهی و دلسوزی برای مخاطب بود. لحن نامه حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای به جوانان غرب، بسیار مهربانانه نوشته شده زیرا ایشان به دنبال جذب حداکثری مخاطبان و اصلاح آنان هستند چون اصلاح جوانان غرب و حرکتشان در مسیر صحیح، منفعتش هم به خود غربیها و هم به اسلام و مسلمانان خواهد رسید. الان سیستم لیبرال- دموکراسی با چالشهای جدی و تناقضهای بزرگ مواجه است و بر مبنای آن، بین منافع سرمایهداری و منافع مردم تعارض وجود دارد. با دقت جوانان مغربزمین به همین یک موضوع با استفاده از نامه رهبر عظیمالشأن انقلاب، آینده کوتاه لیبرال- دموکراسی، کوتاهتر هم خواهد شد.
جوان:انقلاب اسلامی و پیچ مذاکرات هستهای
«انقلاب اسلامی و پیچ مذاکرات هستهای»عنوان یادداشت روز روزنامه جوان به قلم محمد اسکندری است که در آن میخوانید؛ سی و ششمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی نزدیک است و ایران خود را برای برپایی یک جشن و سرور تازه آماده میکند. انقلاب اسلامی به تعبیر میشل فوکو روح تازه در کالبد جهانی بیروح بود و به تعبیر دقیق به کسوف خدا در زندگی انسان مدرن پایان داد.
امروز نیز با وجود تمام فراز و فرودها انقلاب اسلامی و ماهیت دینی آن به عنوان یک امر پذیرفته شده و یک واقعیت مسلم از سوی دوستان و دشمنان پذیرفته شده است و همچنان به پیش میرود.
با این حال به نظر میرسد آنچیزی که امروز بیش از گذشته به عنوان یک چالش پیش روی انقلاب اسلامی خودنمایی میکند، مسئله مقاومت جریان سلطه در برابر پیشرفت ایران در زمینههای مختلف است. نظام جمهوری اسلامی ایران پس از سه دهه تنش امروز به دوران تثبیت و اقتدار نزدیک میشود و در این میان تلاش دنیای غرب نیز بر کاهش حوزههای نفود و اقتدار ایران اسلامی متمرکز است. یکی از صحنههایی که در آن، این تقابل به خوبی آشکار میشود مسئله هستهای است که غرب سالیان متمادی با تمسک بدان سعی کرده تا با اعمال فشارهای سیاسی و اقتصادی مانع از افزایش قدرت ایران در عرصه منطقهای و جهانی شود.
انقلاب اسلامی ایران امروز بر سر یک پیچ تاریخی قرار دارد و گذار موفقیتآمیز از مذاکرات هستهای میتواند تا حدود زیادی ایران را به آیندهای روشن رهنمون سازد. فناوری بومی هستهای به اذعان بسیاری از صاحبنظران یک بستر توسعه و پیشرفت است و با استفاده از این فناوریهای تک کشور ما میتواند در بیش از 700 رشته و فناوری علمی و صنعتی به سطح اول دنیا دست یابد و پرواضح است که این قدرت علمی و فناورانه در نهایت به پیشرفت کشور و افزایش اقتدار منجر شود. اما به راستی چارچوب انقلاب اسلامی برای گذار از چالش هستهای چه پیشنهادی را ارائه میکند؟
در پاسخ به این سؤال به طور کلی سه محور و نظریه را میتوان مطرح کرد که این سه نظریه ریشه در سه برداشت متفاوت از مبانی انقلاب اسلامی دارد. ابتداییترین نظریه در این خصوص موضوع کنار آمدن با غرب و حل تزاحم بین بد و بدتر است. برخی معتقدند کشور توانایی هماوردی با دنیای غرب و کدخدای جهانی را ندارد و از اینرو ما میبایست بین حفظ حداقلها و از دست دادن همه چیز یکی را انتخاب کنیم.
نگاه دوم نیز یک نگاه تهاجمی و پیشرو است و معتقد است اصلا لازم نیست در مسئله هستهای به طرفهای مقابل وقعی نهاد و ایران میتواند با پیشرویهای نامحدود غرب را ناچار به عقبنشینی سازد. اما نگاه سوم که نمود و بروز آن غالباً در سخنان مقام معظم رهبری تجلی مییابد نوعی «واقعیتنگری توأم با آرمانگرایی» است. در این نگاه از یکسو به ضرورت تعامل با جهان پیرامون، قابلیتهای دیپلماسی، توان طرف مقابل و... اشراف وجود دارد اما از سوی دیگر تأکید میشود که با کار و خلاقیت و با اعتماد به نصرتالهی و اتکال بر توانمندیهای داخلی میتوان به هماوردی غرب رفت و دشمن را مجبور به پذیرش پیشرفت ایران اسلامی کرد.
در تحلیل این سه رویکرد باید گفت که یک عده دچار نوعی افراط در واقعیتبینی شدهاند و عدهای دیگر نیز صرفاً در وادی آرمانگرایی سکونت دارند اما نگاه اصیل انقلاب اسلامی یک نگاه منطقی و مبتنی بر عقلانیت دینی است که میتواند به واقع کشور را از این چالش مهم عبور دهد و فضایی روشن را برای آتیه انقلاب اسلامی رقم زند.
حقیقت آن است که ما با یک جبهه تمام عیار از دشمنیهای خصومت بار روبهرو هستیم. هرچند اکنون نیز مذاکرهکنندگان ایرانی در حال مذاکره با طرفهای غربی هستند، اما واقع امر این است که دشمنان دلیلی برای پایان پرونده هستهای ایران نمیبینند. پرونده هستهای بهانهای برای اعمال فشار بر ایران است و حتی اگر این پرونده به پایان برسد پروندههای باز دیگری وجود دارد که به بهانه آن غرب میتواند تحریمها و فشارهای خود را بر تهران ادامه دهد و اتفاقاً برخی از مقامات امریکایی صراحتاً این مواضع را بیان کردهاند. در چنین وضعیتی شاید بتوان مذاکره را در قالب نرمش قهرمانانه پذیرفت اما مشکل اصلی ما با غرب در جای دیگر حل خواهد شد و آن توان بومی ماست. غرب زمانی دست از فشارهای خود بر ایران برخواهد داشت که مطمئن شود این فشارها نتیجهای برای آن در پی نخواهد داشت اما متأسفانه در دوره جدید برخی سعی دارند مذاکره را راهحلی برای مشکلات با غرب عنوان کنند که اتفاقاً دشمن نیز از همین مسئله بیشترین سوءاستفاده را کرده است.
رهبر معظم انقلاب اسلامی در این زمینه میفرمایند: فکر اساسی این است که کاری کنید که کشور از اَخم دشمن ضربه نبیند، از تحریم دشمن لطمه نخورد؛ راههایی هست، کارهایی هست که میشود کرد؛ بعضی را هم کردهاند و موفق بوده است و جواب داده است؛ میشود کارهایی کرد؛ میشود این حربه را از دست دشمن گرفت، والا اگر چنانچه چشم ما به دست دشمن باشد که «آقا، اگر اینکار را نکردی تحریم باقی میماند» [فایدهای ندارد]؛ کما اینکه امریکاییها با کمال وقاحت دارند میگویند «اگر در قضیه هستهای ایران کوتاه هم بیاید، تحریمها یکجا و همه برداشته نخواهد شد»، این را صریح دارند، میگویند. این نشاندهنده این است که به این دشمن نمیشود اطمینان کرد، نمیشود اعتماد کرد. من با مذاکره کردن مخالف نیستم؛ مذاکره کنند تا هر وقت میخواهند مذاکره کنند! من معتقدم باید دل را به نقطههای امیدبخش حقیقی سپرد نه به نقطههای خیالی، آنچه لازم است این است.( دیدار مردم قم17/۱۰/۱۳۹۳)
در پایان باید این سؤال را پرسید که مسئولان ما چقدر به نقطههای خیالی دل بستهاند و چقدر روی نقطههای امیدبخش حقیقی متمرکز شدهاند؟
حمایت:پیچ تاریخی پیشرفتهای علمی
«پیچ تاریخی پیشرفتهای علمی»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت به قلم دکتر محمد صادق کوشکی است که در آن میخوانید؛رهبر معظم انقلاب اسلامی روز گذشته در دیدار از نمایشگاه فناوریهای نانو، نکاتی کلیدی و مهم را یادآور شدند که به مثابه جاری شدن خون تازه در رگهای جامعه علمی کشور است. تاکید بر مؤلفههایی نظیر احتراز از نفوذ انگیزههای سیاسی به دانشگاهها، ادامه رشد علمی روز افزون و بسنده نکردن به پیشرفتهای به دست آمده، از جمله مسائلی است که تکرار آن برای پیشرفت جامعه اسلامی بسیار ضروری و حیاتی است.براین اساس باید گفت که کارویژه دانشگاه و مراکز علمی، حل مشکلات کشور در همه ابعاد و عرصه هاست. اگر دانشگاه نتواند یا نخواهد، مشکلات جامعه را با روش های علمی حل و فصل نماید، فلسفه وجودی آن زیرسؤال می رود. البته اگر دانشگاهیان بخواهند این کارویژه و نقش اساسی خود را به دقت انجام دهند، آنگاه لازم است تا آگاهی های سیاسی داشته باشند.
به عبارت بهتر، مسلح شدن به آگاهی و معرفت سیاسی، کمک میکند تا آنان وظایف علمی خود را به نحو بهتری به سرانجام برسانند. این امر، یعنی داشتن آگاهیهای سیاسی، بسیار متفاوت است با دانشجویی که به بازوی اجرایی جریانات و احزاب سیاسی مبدّل شده و دانشگاه را برای قدرت گرفتن جناحها به محل منازعات سیاسی تبدیل کرده است. طبیعتاً اگر دانشگاه به مراکز بازیهای سیاسی و جناح بندیها تبدیل شود، آنگاه باید تعطیل شدن کارکرد اصلی آن را شاهد باشیم. شور و نشاط علمی در دانشگاهها، امری لازم و حتمی است که لازمه آن، دوری از سیاسی کاری است. دانشگاهِ دچار رکود، دانشگاه مطلوبی نیست. مفهوم این شور و نشاط چیست؟ این شور و نشاط در بخشهای گوناگون می تواند بروز و ظهور داشته باشد؛ هم در بخشهای علمی و هم در بخشهای اجتماعی و سیاسی. محیط دانشگاه، محیط جستجو کردن نقطهنظرات درست در زمینه سیاسی، اداره کشور و همچنین در زمینه مسائل کلان دیگر است.
بر اساس فکر و بحث و تحرک ذهنی، تحرک عملی به وجود میآید، وظائف آشکار می شوند، و نحوه اجرای آن وظایف معین می گردد. بنابراین بحث، تحلیل، فهم و تشخیص در دانشگاهها، یکی از عرصههای گوناگون شور و نشاط است. جدا کردن مسائل اصلی از فرعی، مسائل درجه یک از مسائل درجه دو، سرگرم نشدن به مسائلی که از اولویت برخوردار نیستند و شناخت این مسائل، از زوایای دیگر شور و شوق دانشجوئی و دانشگاهی است. محیط دانشجویی باید با نگرشی صحیح، اولویت رویدادهای جامعه را بسنجد، بشناسد و در این زمینه داوری درستی داشته باشد. این بدان معنا نیست که تمام دانشجویان از یک فکر و نظر واحد پیروی کنند، بلکه ممکن است اختلاف نظری در مورد مسائل مختلف جامعه وجود داشته باشد که خود این بحث و تبادل نظر بین آرای مختلف، از عوامل نشاط در دانشگاه هاست.
خطری که در این میان مطرح است، عدم توجه و حساسیت به خطوط قرمز نظام و رهبری از جمله ورود مجدد فتنه گران به مناصب دانشگاهی است. این همان خطر سیاسی کاری و بازی در زمین دشمن است که از قضا، نه تنها موجب نشاط نیست، بلکه باعث پسرفت علمی، متشنج کردن دانشگاهها و در نهایت، جاری ساختن رودخانه ای متعفن از افکار و عقاید انحرافی برای تهدید امنیت ملی است. دانشجویان و اساتید باید با نگاهی آگاهانه به اجرایی کردن فرمایشات معظم له توجه کنند و شأن خود را بالاتر از این بدانند که خود را در حد بازوی اجرایی احزاب و جریان های قدرت طلب سیاسی تنزل دهند. وزارت علوم و نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری نیز باید با حراست و پاسداری از محیط علمی دانشگاه، اجازه ورود فتنهگران و جریانات فرصت طلب سیاسی را به فضای امن دانشگاه ندهند.
اکنون در اوضاع کاملاً حساس منطقه و جهان و به معنای واقعی کلمه در پیچ تاریخی قرار داریم و اگر به لحاظ علمی و اقتصادی قوت نداشته نباشیم، باید تحت سلطه فکری و علمی دیگران قرار بگیریم بنابراین، از هر زاویهای که به این موضوع نگاه کنیم چارهای جز قویتر شدن نداریم. امروز یکی از نیازهای اساسی و درجه یک کشور، نیاز علمی است. چنانچه بتوانیم در عرصه علمی، پیشرفتهایی را که تاکنون به دست آمده است، با همین سرعت دنبال کنیم، در زمینه مشکلات اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و مسائل بینالمللی، مطمئناً گره گشائیهای بزرگی حاصل خواهد گردید. پیشرفت علمی، امری است که امکان توقف ندارد و نباید به همین مقدار مغرور بود و بسنده کرد بلکه باید در این مورد، بسترهای همت مضاعف و کار مضاعف فراهم گردد. کار علمی و تحقیقاتی در دانشگاه و در کشور باید به شکل جهادی ادامه یابد و به عبارت دیگر کار علمیِ جهادی انجام گیرد.
همیشه و در همه جا انتظار از دانشگاه و محیطهای علمی این است که محل جوشش دو جریان حیاتی کشور باشند اول: جریان علم و تحقیق و دوم: آرمان گرایی، آرمان خواهی و هدف گذاری سیاسی و اجتماعی. کمتر محیط دیگری مانند دانشگاه وجود دارد که در آن دو جریان موازی همواره جوشش داشته باشند، هم جریان علم و تحقیق که مایه حیات و اعتلای علمی جامعه است و به دنبال خود عزت سیاسی و بین المللی می آورد و هم مساله آرمان گرایی که به ظاهر به مسأله علم ارتباطی ندارد، اما در همه جای دنیا انتظار از دانشگاهها به خاطر حضور دانشجویان این است که در زمینه ترسیم آرمانها و گرایش به تحصیل این آرمانها، فعال باشند.همانگونه که بارها بزرگان کشور تاکید کردهاند، کشور ما باید بتواند به مرجع علمی دنیا تبدیل شود.
تبدیل شدن کشور به پیشقراول کاروان دانش دنیا، به مقدماتی از جنس خودآگاهی نیاز دارد که از جمله آنها تاکید بر کلیدواژه هایی چون «باید» و «میتوانیم» است. اهتمام به عملی کردن نقشه جامع علمی کشور، از جمله مقدمات مهم دیگر این بلندپروازی علمی است. تبدیل کردن نقشه جامع نظام علمی کشور به صدها پروژه علمی و سپردن آنها به پیمانکاران امین یعنی اساتید و دانشگاهها در کنار ایجاد شبکه نظارت بر حسن اجرا، به همراه درگیر کردن استاد، دانشجو و محقق، راهکاری است که باید به جدّ و با اهتمام جهادی، عملیاتی گردد. در این صورت است که میتوان معنای واقعی حدیث شریف نبوی را در آیندهای نه چندان دور شاهد باشیم: «اگر علم در ثریا باشد مردانی از سرزمین پارس به آن دست پیدا خواهند کرد.»
آفرینش:علوم انسانی و بازیابی جایگاه حقیقی آن
«علوم انسانی و بازیابی جایگاه حقیقی آن»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم زهرا کیانبخت است که در آن میخوانید؛هفتمین جشنواره فارابی هم دیروز با تقدیر از افراد برگزیده و با حضور رییس جمهور به پایان رسید. جشنواره فارابی امسال، بخش بینالملل نداشت و در بخش درونکشوری با تاخیر و تعویقهایی برگزار شد. پیشتر هم درخصوص علل تعویق برگزاری این جشنواره مشکلات مالی به عنوان بخشی از دلایل عدم برگزاری آن، عنوان شده بود. به هر حال، در شرایطی که احساس میشود علوم انسانی هنوز هم جایگاه خود را در کشورمان بازنیافته است، برگزاری جشنوارهای مختص علوم انسانی و رشتههای مختلف آن، جای امیدواری دارد.
از طرفی، با توجه به این که توسعه علمی کشور که به طور مستقیم به پیشرفت در سایر زمینهها میانجامد، نیازمند رشد و پیشرفت در همه شاخهها و حوزههای علمی است، نمیتوان پیشرفت کیفی علوم انسانی را که به نوعی، زیربنای سایر حوزهها نیز هست، نادیده گرفت و از آن جا که علوم انسانی نسبت به سایر حوزهها، همواره در کشور ما به گونهای مظلوم، مهجور و در حاشیه، مانده است، تلاش در جهت بازیابی جایگاه حقیقی علوم انسانی، نتایج متفاوتی را با خود به همراه خواهد داشت. اما در حال حاضر، چه تلاشهایی برای حرکت رو به جلوی رشتههای علوم انسانی صورت میگیرد و آیا این تلاشها آن قدر کافی هست که بتواند بعد از مدتی، گرد و غبار بیتوجهیها را از چهره حوزههای علوم انسانی، بزداید؟ یکی از ابزارها برای تحقق این مهم، برپایی جشنوارههایی همچون فارابی است که با رویکرد تخصصی علوم انسانی، به نوعی موجب تحرکبخشی به این حوزه میشوند. اما سوالی که میتوان آن را در ارتباط با جشنواره فارابی مطرح نمود این است که ارتباط این جشنواره با اساتید و دانشجویان علوم انسانی، چه قدر نزدیک و آگاهیبخش است؟ به نظر میرسد وسیعتر شدن ابعاد این جشنواره در دور و دورهای بعدی، بتواند زمینه شکوفایی هر چه بهتر علوم انسانی را فراهم سازد.
یکی از نکاتی که در ارتباط با توسعه علوم انسانی، میتوان در این جا مطرح نمود مساله عدم کاربردی شدن مباحث علوم انسانی در کشور ماست که باعث میشود این حوزه، همواره چهرهای تئوریوار و صرفا نظریاتی به خود گرفته باشد و همین امر، دلیل عدم پیوند مناسب علوم انسانی با متن جامعهمان است. در این زمینه، به نگاههای خلاقانه در حوزه علوم انسانی نیاز داریم تا مسائل این حوزه را به صورتی کاربردی و عینی درآورند و این چیزی است که در بین اساتید و دانشجویان رشتهها و شاخههای مختلف علوم انسانی، به وفور یافت میشود؛ آنچه برای به بار نشستن این خلاقیتها بدان نیاز است، مورد حمایت قرار دادن آنها است. یعنی همان چیزی که علوم انسانی را از رکود و انزوا خارج میسازد. در غیر این صورت و در حالی که اساتید، و به مراتب بیشتر؛ دانشجویان و فارغالتحصیلان علوم انسانی، دائما به دلیل انتخاب این حوزه برای ادامه تحصیل و پژوهش، با دشواریها و مشکلات مختلف، روبرو هستند، چگونه میتوان به تحول و پیشرفت جایگاه علوم انسانی و ایجاد انگیزه و پویایی ناشی از داشتن انگیزه، در میان دانشجویان این حیطه امیدوار بود؟
شرق: افزایش انتظار از دستگاه قضا
«افزایش انتظار از دستگاه قضا»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم نعمت احمدی است که در آن میخوانید؛پسلرزه حکم صادره علیه معاوناول محمود احمدینژاد و نامهنگاریهای پس از آن، حادثهای است در تاریخ معاصر ما که آیندگان پیرامون آن خواهند نوشت. آنچه در نامه آقای رحیمی و خطاب به آقای احمدینژاد آمده است هرچند مطالبی بود که جسته و گریخته در باور عموم هم همین مطالب نمود داشت و باور همه بر این بود، اما شنیدن آنها از زبان نزدیکترین یارویاور و همراه رییس دولت گذشته حداقل بهصورت مکتوب برای ثبت در تاریخ، سندی قابلتوجه و بحث است، اما نکته اصلی را در پرونده آقای رحیمی باید به قوهقضاییه ربط داد و وصل کرد.
دستگاه قضا نشان داد در مقابله با فساد عزم و اراده جدی دارد و دانهریز و دانهدرشت نمیشناسد، این حرکتی بس قابلتوجه در تاریخ حقوق کشور است که معاوناول قوهمجریه را با همه بستگی و سابقه، بهپای میز محاکمه کشاندند.
میماند موضوع تقلیل حکم بهوسیله دیوانعالی کشور که برابر اصل ١٦١ قانوناساسی، مسوول نظارتبر اجرای صحیح قوانین در محاکم است، نه مرجع رسیدگیکننده ماهوی.
بگذریم از این موضوع که باید حقوقدانان پیرامون آن اظهارنظر کنند. بههرحال قوهقضاییه با این پرونده توقع جامعه را به واقع بالا برد یا بهتر بگویم با این رسیدگی توقع بحق و بجا را در جامعه ایجاد کرد که به دیگر دانهدرشتها هم برسید، هماکنون عمده مبالغ معوقات بانکی در دست چند نفر شناختهشده است که سالها پیش با دلار ارزانقیمت وجوهاتی را که متعلق به مردم است در قالب طرح و وام از سیستم بانکی دریافت کرده و به انباشت ثروت پرداختند، اما از پرداخت اصل مبلغ خودداری میکنند.
در خبرها آمده بود که چند صرافی از محل تبدیل ارز، میلیاردها سود بهدست آوردند و این موضوع رسانهای هم شد.
پرسش این است؛ آیا وقت آن نرسیده که با این پرونده برخورد شود و مابهالتفاوت قیمت ارز دریافتی از چندصرافی شناختهشده پس گرفته شود؟ در نامه محمدرضا رحیمی به پرداخت پول به ١٧٠ کاندیدای مجلس هشتم اشاره شده است و اسناد و فتوکپی چکهای پرداختی به کاندیداهای نمایندگی مجلس هشتم به گفته آقای رحیمی ضمیمه پرونده است. پرسش این است: وقتی منشا وجوهاتی که به نمایندگان مجلس هشتم داده شد در پرونده آقای رحیمی معلوم و مشخص است که از چه محل و منشا و مکانی است، همین رأی نباید مبنا و مستند برخورد با ١٧٠نفری باشد که من غیرحق مالک مبالغی شدند که منشا غیرقانونی دارد؟
گشتوگذاری در رسانهها داشته باشیم؛ مفاسدی که خبر آن در مطبوعات و سایتها آمده است از خروج ارز و طلا به ترکیه تا خروج ٢٢میلیارددلار ارز به کشورهای حاشیه خلیجفارس، موضوعی که همین چندروزقبل رسانهای شد؛ موضوعاتی از قاچاق کالا و ارز تا سوخت و... از انحصار واردات و صادرات توسط افراد خاص. نگاهها هماکنون به سوی قوهقضاییه معطوف است. حصار وابستگیها و تعلقات شکسته و برخورد تا دومین مقام قوهمجریه رسیده است، مهم این است.
مردم سالاری:مایههای ذهنی عیب جویان
«مایههای ذهنی عیب جویان»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم منصور فرزامی است که در آن میخوانید؛راستی چرا باید «ظریف» در خیابانی در «ژنو» آن هم با وزیر امور خارجه آمریکا، پانزده دقیقه قدم بزند. چرا باید در هنگام مذاکره، بخندد ! چرا باید وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامیبه احوال پرسان برود؟ چرا باید به فرانسه رفت و به عنوان مثال، در آنجا دوبار نفس عمیق کشید؟ و...
این عیب جوییها نه شوخی است و نه بازیهای سیاسی پشت پرده، خیلی هم جدی است. از صمیم دل هم بر میآید. این مطالب، همه از زبانهایی است که چند سال در دولت مهرورز و دست پاک، فروبسته مانده بود و ناگهان در بهت نتیجه آرای 25 خرداد 92 باز شد و آن هم با ذهنیتی که امروز روز، با پند و اندرز صالحان مشفق هم در ذهن نمیماند و خود را آفتابی میکند تا همه بدانند اینجا که این عزیزان نشستهاند، نه جای آنان است. آیندهای نزدیک هم در انتخاباتی دیگر، این امر محرز به اراده ملت فهیم ایران، عملی خواهد شد. بعد از استقرار دولت غیر منتظره یازدهم، مباحثی که برخی تندروهای دلواپس در عرصه مطبوعات یا در صحن مجلسیا در رسانه تصویری و شنیدارییا در فضای مجازی مطرح میکنند.
چند نکته بیش نیست: همه در یک موضوع آن هم به سبب استفاده ابزاری فقط برای منکوب کردن و از میدان به درکردن رقیب. دیگر سخنی از نقد نیست. چون نقد، زمینه و دید کارشناسی میخواهد. نقد باید با ذهن پر و پیمان و از منظر انصاف باشد از نوع همان انصافی باشد که مرحوم حاج آقا ابوالحسن اصفهانی، مرجع بزرگ تقلید زمان گفت اگر شمر انصاف داشت سرامام حسین(ع) را نمیبرید. در نقد، بصیرت لازم است. نقد باید راهگشای گره کور مملکت باشد به دور از هر نوع تعصبی. فقط برای منافع ملی و مصالح نظام نه از آن نوعی که در سوالهای آنچنانی به زبان میآید و در موضوع استیضاح وزیر علوم و نشستهای رای اعتماد بعضی از وزیران پیشنهادی هم مطرح شد. بسامد و تکرار موضوعات رسانهها و فهرست موضوعی آن، اظهر من الشمس است و قابل کتمان نیست. مسلم است که بیان چنین موضوعاتی وحدت جامعه را به خطر میاندازد و موجب سوء استفاده دشمنان فراوان ما میشود و راست گفتهاند بزرگان که عیبجویی و مچگیری، امری عبث و در عین حال مخرب است اما کو گوش شنوا؟ امروز دیگر عارف و عامیو کوچک و بزرگ، پی برده اند که جامعه با نوادری رو به روست که در 8 سال همه سفید دیدند و از استقرار این دولت همه را سیاه!
واما دولت باید بداند که با ذهنیتهایی عجیب مواجه است و ذهن آنان به آنچه میگویند و میاندیشند و میبینند، مهر خورده است. لذا با آگاهی از این حقیقت تلخ نباید برآشوبد. نباید از مشی تغییری که مردم به آن رای دادهاند و همچنان چشم به راهاند و حمایت میکنند، بازگردد یا منفعل شود. چون این، غایت دلواپسان مصطلح است. آنها میخواهند که دولت در سیاست داخلی و خارجی، هیچ موفقیتی کسب نکند آنها میخواهند که دولت در کیفیت اجرا و طرح لوایح، تمرکز خود را از دست بدهد و گرفتار روزمرگی شود. علت هدف واقع شدن دستگاه سیاست گذاری کشور برای خنثایی در روابط بین المللی و سیاستهای خارجی است و شگفت اینکه گوششان هم در عمل و اندیشه به سخنان و تاکید رهبر جامعه نیست.
در سیاست داخلی هم تهاجم به نهادهای فرهنگی و متولیان آن و دیگر وزارتخانهها، پیرو همان ذهنیتهاست که در بالا اشاره شد و نوع نگرشی که جامعه به آن عکسالعمل نشان داد و صلاح ندید که در بر همان پاشنه پیشین بگردد و گرنه اکنون آن برادر واجد همه حسن، ولو اینکه 45 دقیقه با « نیکلاس برنز » قدم رنجه فرموده باشد بر مسند قدرت بود نه روحانی معتدل و حقوق دان با شعار تدبیر و امید.
یاران و همراهان دولتیازدهم هم باید با تدبیر و عمل حساب شده، با روحانی «ید واحده » باشند و یار شاطر او، و بدانند که آن ذهنهای مهر کرده شده،یک کلاغ را نه چهل، بلکه هزارها خواهند دید، این از خواص ساکتان دیروز و دلواپسان امروز است و عجبا که سعدی ما در آن زمان،این حال امروز ما را چه خوب دیده است که:
چشم بد اندیش که برکنده باد
عیب نماید، هنرش در نظر
و هنری داری و هفتاد عیب
دوست نبیند به جز آنیک هنر
آرمان: منافع منتقدین دیپلماسی فعلی
«منافع منتقدین دیپلماسی فعلی»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم صادق زیباکلام است که در آن میخوانید؛با تغییراتی که بعد از 24خرداد در سطوح عالی دیپلماسی ایران رخ داد، تغییرات بزرگی در ادبیات دیپلماتیک ایران در دنیا پدیدار شد و دیپلماسی جدیدی که جایگزین دیپلماسی قبلی شد، منجر به انتقادات شدیدی از طرف برخی فعالان سیاسی جناح اصولگرا به دیپلماسی دولت آقای روحانی شد. این انتقاداتی که درحال حاضر و در اوج رایزنیهای دیپلماتیک ایران با غرب صورت میگیرد در بر گیرنده انتقاد و حرف تازهای نیست بلکه ایراداتی که به دستگاه دیپلماسی گرفته میشود، متاسفانه نوعی بهانهجویی و تخریب است و در حقیقت به این دلیل دستگاه دیپلماتیک کشور توسط تندروها مورد هجمه قرار میگیرد که دیپلماسی و ادبیات دیپلماتیک دولت گذشته کنار گذاشته شده و آقای روحانی بعد از هشت سال در مقابل دنیا شاخه زیتون به دست گرفته و میخواهد با تمام دنیا از جمله غربیها با ادبیات دوستی و تعامل صحبت بکند و از طرفی تندروها نمیخواهند روابط با غرب به سمت تنشزدایی حرکت کند به این دلیل که آنها منافع سیاسیشان ایجاب میکند که تخاصم ایران با غرب ادامه پیدا کند و همچنین بسیاری از تندروها به این دلیل که منفعتشان در این است که ایران با غرب همواره در تخاصم با یکدیگر قرار گیرند چرا که صرفه اقتصادی این جریان تندرو در این است که مشکلاتمان با غرب ادامه پیدا کند حال که میبینند روابط ایران با غرب در حال بهبود است و ایران و غرب در حال حرکت به سمت تنشزادیی هستند سعی دارند به اشکال و انحای مختلف انتقادهای غیراصولی مطرح کنند چراکه اموری که دستگاه دیپلماسی ایران با هدایت آقای ظریف انجام میدهد نه توهین به کشوری است و نه توهین به مقامی.
آنچه مدتهاست دستگاه دیپلماسی جدید در حال انجام آن است و به مذاکره مستقیم با طرف آمریکایی مشغول است به این دلیل که اصولگرایان تندرو با اصل این نوع مذاکره مخالف هستند به انحای مختلف به آن انتقاد میکنند. یک ضربالمثل فارسی قدیمی میگوید یک نفر شتر گم کرده بود دنبال افسارش میگشت حالا این حکایت برخی اصولگرایان شده است.
آنها که میبینند تجربه رویکرد دیپلماسی دولت گذشته غلط بوده است و دلیلی نداشته که ما هشت سال خود را در برابر دنیا قرار دهیم، وقتی که میبینند آن دیپلماسی کنار گذاشته شده و مردم و جهان هم از دیپلماسی جدید استقبال میکنند و وقتی میبینند اصل دیپلماسی تیم آقای ظریف بدون اشکال است در نتیجه نمیتوانند علیه اصل دیپلماسی جدید موضع گیری کنند در نتیجه تبعات و حاشیههای دیپلماسی جدید را به صورت شکلی مورد هجمه قرار میدهند اما به نظر میرسد که مردم هم توجهی به این انتقادات نمیکنند چراکه آنها در 24خرداد سال گذشته نشان دادند که دیپلماسی اصولگرایان را نپذیرفتند و فقط هشت درصد مردم این دیپلماسی را تایید کردند و بقیه مردم به دیپلماسی اصولگرایان در دوران آقای احمدی نژاد «نه» گفتند و به دیپلماسیای رای دادند که در نقطه مقابل دیپلماسی احمدینژاد قرار دارد.
ابتکار:حسرت شرط بندی روی بازندهها
«حسرت شرط بندی روی بازندهها»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم فضل الله یاری است که درآن میخوانید؛هفته گذشته دو نامه یا بیانیه در فضای سیاسی کشور منتشر شد که شاید نقطه اوج حوادث هشت سال گذشته کشور باشد. رئیس جمهور سابق و معاون اولش، هرکدام نامه ای نوشتند.
در اولی رئیس جمهورسابق رفتاری متفاوت با ادعاهای سابق خود برگزید و دست از حمایت یکی از کلیدی ترین مردانش برداشت. او در چندسال گذشته همه کشور را به خاطر آنچه که «دفاع از مردان کابینه اش» میخواند، به هم میریخت و آنها را خطوط قرمز دولتش میدانست؛به گونه ای که جلسه استیضاح یک تن از آنان در مجلس را به یکی از سیاه ترین روزها در تاریخ رابطه مجلس و دولت تبدیل کرد.
دیگری نامه معاون اول او بود که در هشت سال گذشته تعریف و تمجید از وی را با استانداردهای جدیدی منطبق کرد و آن این که جایگاهی همطراز پیامبران برایش تعریف کرده بود.
داستان این دونفر در چهارسال دولت دهم، به گونه ای روایت میشد که رفاقت های خونی و وفاداری های برادرانه را به یاد میآورد. اما نامه های اخیر این دو نفر برای جامعه بهت زده ایران روایت تازه ای از روی دیگر آن رابطه را نشان داد.
درنامه اول که محمود احمدی نژاد پس از صدور حکم محکومیت محمدرضا رحیمی نوشت،تمام و کمال همه اتهامات را متوجه او کرد و خودش را از عملکرد معاون اولش بری دانست. رئیس دولت دهم که روزگاری رحیمی را یکی از خدوم ترین مردان کابینه اش میدانست که تنها به کار برای مردم میاندیشد و در میان خطوط قرمز فرضی اش جایگاه والایی برایش در نظر گرفته بود، به راحتی چرخاندن قلم بر کاغذ، پشت او را خالی کرد و حتی خطی کوتاه از اتهاماتش را نیز به گردن نگرفت، تا دستیار اولش در کابینه دهم، با دلی شکسته، آماده ورود به زندان شود.
نامه دوم را اما معاون احمدی نژاد نوشت؛همو که روزگاری محمود را با تعابیری فوق بشری توصیف کرده بود.لحن او در نامه اش اما جامعه ایران را بیش از پیش در بهت فرو برد و این سئوال را به اذهان کشاند که«مگر میشود پشت آن همه وفاداری و رفاقت، این همه جفا و عداوت نهفته باشد؟!» رحیمی آن چه را، که روزگاری با تمام وجود سعی در پنهان کردنش داشت، ظاهرا در نامه به احمدی نژاد، اما درحقیقت خطاب به مردم برملا کرد. او درنامه اش به احمدی نژاد ادعا کرد حکمی که برایش صادر شده، چوبی است که به خاطر «لج بازی» ها و«آبرو بری»های وی میخورد.برایش نوشت که در چهارسال گذشته و به خصوص هفته اخیر او را «سکه یک پول» کرده است.رحیمی بی محابا اسراری از درون دولت فاش کرد که شاید رقبای احمدی نژاد نیز در انتشار آن ها ملاحظاتی را در نظر میگرفتند.
رفتار این دو نفر که تا همین دوسال پیش مقامات اول و دوم اجرایی کشور بودند، تنها چیزی که به یاد میآورد، رفتار وحشت زده مجرمان همدستی است که دربرابر قاضی اتهامات را به گردن دیگری میاندازند تا شاید مفری برای رهایی از مجازات بیابند.
این رابطه اما ضلع سومی هم داشت؛ اصولگرایان. در همه سال های حضور این دو نفر در فضای سیاسی ایران، جناح اصولگرا، چنان برای آن ها سنگ تمام گذاشت که گویی دو گوهر درخشان را از دل معدنی تاریک و دشوار پیدا کرده است.محمود احمدی نژاد را که برصدر نشاندند،بزرگان و استخوان خوردکرده های – نه تنها جناح متبوع خود که – نظام و انقلاب را تا پایین ترین جایگاه ها طرد کردند، تا دست و بالش بازتر شود.
روزگاری اورا معجزه خواندند و روزگاری دیگر، حامل رسالت حفظ نظام از بلایای داخلی و خارجی. در این مسیر هرکه با محمود احمدی نژاد همراه بود،هم میتوانست برسر این خوان حمایت بی دریغ بنشیند و بهره ای ببرد.از همین رو بود که محمدرضا رحیمی نیز محبوب اصولگرایان واقع شد، به گونه ای که 215 نفر از نمایندگان اصولگرای مجلس هشتم در نامه ای به محمود احمدی نژاد، ذوق و شوق خود از انتصاب رحیمی به معاون اولی رئیس جمهور را ابراز کردند.
این دو، اما در این روزهای تلخی و دشواری ضلع سوم مثلث خود( یعنی اصولگرایان) را فرموش نکرده و درنامه های خود سهم آنان را نیز پرداخت کرده اند.احمدی نژاد «رحیمی محکوم» را نه متعلق به گروه خود، که منتسب به مجلس اصولگرای هشتم میداند و رحیمی نیز در پاسخی که ظاهرا به احمدی نژاد داده است، نمایندگان همان مجلس – که بخش اعظم آن در مجلس فعلی حضور دارند – را متهم به گرفتن پول از خودش و البته تهدید به افشاگری کرده است.
این چنین است که دوستان همدل دیروز میخواهند سهمی از جرائم و اتهامات خود را نیز مانند روزهای خوشی به حساب شرکای سابق واریز کنند و در این میان امتناع و عدم تمایل آنان پذیرفته نمیشود.
در میانه این معرکه پر گردوغبار، اصولگرایان خار در چشم و استخوان در گلو، وضعیت جدید را مینگرند و انگشت حسرت به دندان میگیرند که چرا چشم خود را بربسیاری از حقایق بستند و هشدارهای رقبا را نشنیدند و بر روی بازندگان از پیش معلوم شده یک مسابقه بزرگ شرط بندی کردند.
دنیای اقتصاد:مدیریت نرخ ارز یا نرخ دلار؟
«مدیریت نرخ ارز یا نرخ دلار؟»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم مهدی حیدری است که در آن میخوانید؛قیمت دلار در بازار داخلی در 6 ماه گذشته کمتر از 10 درصد رشد داشته است، این در حالی است که با توجه به تقویت ارزش دلار در بازارهای جهانی، قیمت دلار در برابر یورو بیش از 18 درصد، در مقابل پوند انگلیس و لیر ترکیه حدود 12 درصد، در برابر ین ژاپن حدود 15 درصد و در برابر دلار کانادا حدود 20 درصد رشد داشته است. نتیجه آنکه در همین مدت نرخ یورو در بازار تهران حدود 8 درصد کاهش داشته و مابقی ارزها نیز روند کاهشی داشتهاند. افزایش شدید قیمت دلار نسبت به سایر ارزها در شرایطی است که اغلب کشورهای ذکر شده نرخ تورم و بهرهای کمتر یا نزدیک به نرخ تورم و بهره در آمریکا دارند.
درصورتیکه تفاوت نرخ تورم و بهره در ایران و آمریکا حدود 20 درصد است؛ بنابراین رشد قیمت دلار در کشور ما، باید بسیار بیش از کشورهای ذکر شده میبود. عدم افزایش متناسب قیمت دلار و کاهش حدود 8 درصدی قیمت یورو در حالی اتفاق میافتد که با کاهش شدید قیمت نفت؛ بنابراین منابع ارزی دولت، کشور بیش از هر زمان دیگری نیازمند استفاده بهینه از این منابع است. جالب آنکه در واقع بخشی از کاهش جهانی قیمت نفت یا طلا به تقویت ارزش دلار نسبت داده میشود و افزایش قیمت دلار در ایران متناسب با بازارهای جهانی، میتوانست این اثر را تعدیل کند. یکی از دلایل کاهش قیمت یورو و سایر ارزهای غیر وابسته به دلار، مبنا قرار گرفتن قیمت دلار به جای قیمت سبدی از ارزهای جهانی بهعنوان مبنا در سیاستهای تنظیم بازار ارز بانک مرکزی بوده است. قیمت دلار در اذهان عمومی نیز بهعنوان مبنای ارزش پول ملی قلمداد میشود در صورتیکه با توجه به ساختار تجارت خارجی کشور و نقش مهم شرکای تجاری ایران در اروپا و آسیا، واحد پولی این کشورها اهمیت بالایی در مصارف ارزی کشور دارند.
باید توجه داشت که نسبت قیمت ارزهای جهانی ثابت نیست و بهطور مشخص در ماههای اخیر تلاطم بالایی در این بازارها مشاهده شده است. برای مثال در کمتر از یک ماه گذشته ارزش فرانک سوئیس حدود 15 درصد افزایش یا ارزش روبل روسیه حدود 25 درصد کاهش یافته است (در برابر دلار). عوامل متعددی میتوان برای تلاطم در بازار ارزهای جهانی برشمرد، اما آنچه در اینجا مدنظر است تمایز نرخ دلار بهعنوان یکی از ارزهای مهم جهانی و نرخ ارز بهعنوان ارزش نسبی پول ملی نسبت به سایر واحدهای پولی در دنیا است. تمایز این دو در شرایط فعلی که ارزش دلار به طور کمسابقهای افزایش یافته و از طرف دیگر منابع بودجه دولت بهشدت کاهش یافته بیش از هر زمانی جلب توجه میکند.
در باب سیاست تثبیت نرخ ارز فراوان بحث شده و اشکالات متعددی برای آن عنوان شده که شوک ارزی دو سال قبل یکی از نتایج آن بوده است، اما فارغ از درستی یا نادرستی این سیاست، اجرای صحیح هر روش مدیریت ارزی مستلزم توجه به قیمتهای جهانی ارز و تشکیل سبدی از ارزهای مختلف بهعنوان مرجع و مبنای سیاستهای مدیریت نرخ ارز توسط بانک مرکزی است. بدیهی است دلار بهعنوان یکی از ارزهای مهم جهانی و واحد پول بینالمللی وزن بالایی در این سبد خواهد داشت، اما ضرورت دارد که قیمت سایر ارزها نیز در آن منعکس شود.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد