رفیقبازی گاهی اوقات تا جایی شدت پیدا میکند که روابط زن و شوهر به تیرگی گراییده و در بدترین حالت زمانیکه مرد یا زن میبیند طرف مقابلش به نیازهای روحی و جسمیاش بیتوجه است، حتی با داشتن فرزند یا فرزندانی به جدایی فکر میکند.
سارا و مهرداد هفته گذشته به خاطر رفیقبازیهای همسران خود به اتاق مشاوره آمدند که در ادامه صحبتهای آنها و تحلیل دکتر پرویز رزاقی روانشناس را در این باره میخوانید.
شوهرم دوستانش را به من ترجیح میدهد
سارا: دیگر از دست رفیقبازیهای بیاندازه شوهرم خسته شدهام. البته اغلب دوستان شوهرم متاهل بوده و اهل هیچ خلافی نیستند چون با آنها رابطه خانوادگی داریم. اما شوهرم و دوستانش دیگر شور هر چیزی را درآوردهاند. همسرم همیشه با دوستانش خوش است و با آنها به تفریح و گردش میرود. در این پنج سالی که با هم ازدواج کردهایم، شوهرم تنها یک بار من را به مسافرت برده است، تازه آن هم همراه با خانوادهاش. در این مدت، دو بار به مسافرت مجردی رفته و اولینبار وقتی رفت تنها هفت روز از زایمانم گذشته بود و به جای اینکه کنارم باشد، مرا تنها گذاشت. بار دوم هم گفت از طرف اداره به ماموریت میروم. اما چند روز بعد از همسر دوستش شنیدم همراه شوهر او به مسافرت رفته است. یک بار که به خانه یکی از دوستانش رفته بود به من گفت که تا یکی دو ساعت دیگر به خانه برمیگردد. دو ساعت که گذشت، زنگ زدم به گوشیاش. اما دیدم تلفنش را خاموشکرده است. نگران شده بودم. به هر کدام از دوستانش که زنگ میزدم، همگی گوشیهایشان را از دسترس خارج کرده بودند. از طرف دیگر برق هم رفته بود و من بیش از هر زمان دیگری از تاریکی میترسیدم. آن شب هر چقدر صبر کردم نیامد و هر طور بود با بدبختی با تاریکی ساختم. ساعت 7 صبح بود که شوهرم به خانه آمد. در را برایش باز نکردم و گفتم برو همانجایی که بودی. کلی بهانه آورد که در را باز کن برایت توضیح میدهم. وقتی از او توضیح خواستم خیلی غیرمنطقیگفت که پول کرایه تاکسی برای برگشت به خانه نداشتم و برای همین منتظر ماندم تا یکی از دوستانم من را به خانه بیاورد. دست آخر هم با کلی ببخشید و گفتن اشتباه کردم و دیگر تکرار نمیشود، موضوع پایان یافت.
هر دفعه قول میدهد که دیگر دنبال رفیقبازی نمیرود. اما باز روز از نو روزی از نو. یا میگوید میروم بستنی بخرم و بعد به هوای بستنی خریدن با دوستانش بیرون میرود و دم صبح به خانه برمیگردد. وقتی به او اعتراض میکنم که این چه کاری است با من میکنی؟ با پررویی تمام میگوید ببین چه کردیکه از خانه فراری هستم؟ همسرم با یکی از دوستان دانشگاهیاش بیش از بقیه رابطه دارد. سالهای اول ازدواجمان هر دو هفته یکبار او را میدید. اوایل میگفتم اشکالی ندارد و میگذاشتم دو سه ساعتی بروند و با هم خوش بگذرانند. اما از دو سال پیش به اینطرف که شوهرم یک واحد برای شرکتش اجاره کرده و با این دوستش شریک شده، به او نزدیکتر هم شده است.
طوریکه هر روز عصر فقط بهخاطر دوستش به دفتر میرود. آن هم فقط برای بگو و بخند. یک روز در حالی که خیلی عصبانی بودم، از یکی از دوستانش پرسیدم که این چه زندگی است که شماها برای ما درست کردهاید؟ خیلی خونسرد گفت ما 12 سال اینجوری بودیم، همیشه و همهجا با هم خوش گذراندیم. حالا هم نمیتوانیم یکدفعه تغییر رویه بدهیم. بریدهام. هر کاری که فکرش را کنید انجام دادهام تا بلکه دست از این کارهایش بردارد، اما درست نشد. دعوا کردم، محبت کردم، قهر کردم، تهدید کردم، تشویق کردم، تنبیه کردم، اما نشد. از این شرایط دیگر خسته شدهام و نمیدانم چه کار کنم. فقط این را میدانم که تحملم تمام شده و ممکن است حتی به جدایی هم فکر کنم. با اینکه طلاق در فامیل ما راهحل خوبی نیست.
زنم دیگر شاد نیست
مهرداد: همه چیز از زمانی شروع شد که همسرم گفت بیکاری در خانه اذیتش میکند و دوست دارد به کلاسهای آموزشی برود. سبک سنگین که کردم دیدم خیلی هم بد نمیگوید و سرش هم گرم میشود. قبول کردم و در کلاس زبان ثبتنام کرد. اوایل همه چیز خوب بود و مشکلی وجود نداشت و همسرم هم اشتیاق زیادی برای یادگیری زبان داشت. به کار خانه و همه چیز هم میرسید. اما چند ماه بعد ورق برگشت و همسرم بیش از آنکه به من و زندگیاش توجه کند، تمام وقت و توجهاش را به دوستانش اختصاص داده بود و مرتب با آنها پیامکبازی میکرد. هر وقت از سر کار به خانه برمیگشتم دیگر از آرامش سابق خبری نبود. همهجا به هم ریخته و ظرفهای شام از شب گذشته نشسته باقی مانده بود. دیدن این منظره قابل تحمل نبود. این رفتارها هنوز هم ادامه دارد. وقتی به مهمانی میرویم، به جای اینکه جمع را همراهیکند گوشهای مینشیند و پیامکبازی میکند. جالب اینکه وقتی با هم به گردش یا مسافرت میرویم دیگر شور و نشاط سابق را ندارد و بیشتر با دوستانش تلفنی حرف میزند. دوستانش همه زندگیاش شدهاند و من نگران هستم و نمیدانم باید چه کنم؟
با رفیقبازی همسر چه باید کرد؟
دکتر پرویز رزاقی/ روانشناس و مدرس دانشگاه: رفیقبازی در گذشته در مردان بیش از زنان رسم بود و هنوز هم هست. اما اکنون به دلیل نقش و حضور اجتماعیکه زنان در جامعه دارند، باعث شده تا آنها هم به رفیقبازی روی آورند.
یک علت رفیقبازی برمیگردد به نوع و روش زندگی که افراد از دوران مجردی خود به دنیای تاهل وارد میکنند. اینها در دوران مجردی وابسته به دوستان و گروههایی بودند که در آنها عضو بودند و نیازهای عاطفی، روانشناختی و تعاملات اجتماعیشان را از راه ارتباط با آنها تامین میکردند. چنین افرادی پس از ازدواج هم این روال را وارد دنیای تاهل میکنند و همچنان با دوستان سابق خود در ارتباط هستند و تعاملاتشان را حفظ میکنند. علت بعدی ناشی از عقدههای سرکوب شده دوران مجردی است. یعنی تعاملات اجتماعی فرد رفیقباز در مجردی با دیگران کم یا ضعیف بود و زمانیکه وارد زندگی مشترک میشود و عرصه را برای خودنمایی آزاد میبیند، آرام آرام با دیگران ارتباط برقرار کرده و دوست میشوند. نکته سوم، داشتن پدر و مادرهای سختگیر و کنترلکننده است. افرادی که در گذشته والدینشان روی آنها نظارت و کنترل بیمارگونهای داشتند، وقتی پس از ازدواج وارد زندگی مشترک میشوند، تصمیم میگیرند نیازهای روانشناختی را که در گذشته به آنها پاسخی ندادهاند، با دوستییابی و رفیقبازی تامین کنند. گاهی وقتها افراد میبینند که همسرشان در زندگی مشترک نمیتواند نیازهای روانی و عاطفی او را تامین کند؛ غر میشنود، کنترل میشود، تهدید میشود، آرامش در زندگیاش ندارد، برای هر کاری که انجام میدهد بازخواست میشود، این مشکلات برای هر یک از زوجین که رخ دهد باعث میشود او با عضو شدن در گروههای ورزشی، کوهنوردی، سازمانهای مختلف و.. آرامشی را که در محیط خانه پیدا نکرده بیابد. افراد رفیقباز کسانی هستند که نیازها و احساسات دوست یا دوستان خود را مقدم بر همسر خود میدانند و با اینکه میدانند همسرشان به کمک و حمایت آنها نیاز دارند، اما این توجه را معطوف دوست خود میکنند. نگاه اینها به دنیای رفیقبازی ناشی از رسم، طرز تفکر و نگرشی است که آنها به دوست خود دارند و احساس میکنند رفیقبازی یعنی بامرام بودن، یعنی اینکه هوای دوستم را داشته باشم. نوع دیگری از رفیقبازی هم وجود دارد که فرد در آن نیازها را اولویتبندی میکند. یعنی در عین اینکه برای دوستش احترام زیادی قائل است و نیازهای روانشناختیاش را تامین میکند، اما نیازهای روانشناختی خانواده را مقدم بر او میداند و خود را فدای دوست نمیکند. رفیقبازی چون با بیتوجهی به فرد یا خانواده و تامین نیازهای آنان همراه است، سبب بروز اختلاف در زندگی مشترک شده و حتی ممکن است منجر به خیانت و جدایی میان زوجین شود. برای جلوگیری از بروز این مشکل چند توصیه داریم؛ اول اینکه افراد تا جاییکه میتوانند نیازهای روانی و عاطفی و احساسی همسر خود را تامین کنند. اگر با این راهکار مرد یا زن به زندگی مشترک برنگشت، بهتر است به سمت عضویت در گروههایی بروند که کمترین میزان آسیب را به همراه دارد و سبب زیرسوالرفتن اصالت خانواده یا بروز خیانت نشود. اگر فرد تمام این قدمها را برداشت و باز هم جواب نداد، بهتر است به روانشناس مراجعه و با حضور زن و شوهر در جلسات مشاوره، نسبت به حل مشکل اقدام کنند.
لیلا حسینزاده / تپش (ضمیمه چهارشنبه روزنامه جام جم)
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
من تازه نامزد كردم خیلی هم نامزدمو دوست دارم ولی جدیدا یه مشكلی برام پیش اومده اونم اینه كه نامزدم یه دوست صمیمی داره كه تقریبا بیشتر وقتشو با اونو زن دوستش میگذرونه . قبل نامزدیمونم كه دوست بودیم نصف شب میرفت خونشون شب نشینی هرشب هم شام رو با اونا میخورد توی ساندویچی دوستش با زن دوستش و مسافرت رفتن سه تایی و خییلی چیزای دیگه . من فقط یه بار باهاشون رفتم بیرون كه اصلااا از رفتار زنه خوشم نیومد خییلی خیلی بیش از حد با نامزدم صمیمی بود هرچقدر هم به نامزدم گفتم كه من ازشون بدم میاد میگه بی دلیل نمیشه دوست صمیمه از بچگی باهم بودیم ، بازم میگم كه خیلی بیش از حد صمیمین یكی ندونه نمیتونه تشخیص بده شوهر نامزده منه یا شوهر واقعیش حتی اونو سر كارشم میرسونه شوهرش كار داشتنی و خیلی چیزای دیگه الانم دیگه جدیدا بهم نمیگه كه با اوناس و دروغ میگه . منم چون دلیلی ندارم نمیتونم بگم كلا رابطتو قطع كن ولی نمیتونمم تحمل كنم دیگه دارم دیوونه میشم چیكاركنم ؟ محل كار زنه هم دقیقا كنار محل كاره نامزدمنه كلا میره میشینه اونجا چون تومغازه ی خودش كاری نداره جز نظارت
من الان تقریبا پنج ماهه عقد كردم .همسرم خیلی خوبو مهربونه ولی مشكلی كه داره اینه كه بیشتر شبا میره خونه رفیقاش یا اینكه بیشتر وقتشو با اونا چت میكنه .طوریكه حتی مادرشوهرمم بهم چندباری تذكر داده كه با همسرم حرف بزنم و نذارم كه اینكارو كنه ، من هر بار كه بهش میگم یا میگه كار داشتم یا یه چیز دیگه. تازگیام تهدید میكنه میگه اگه زیاد بهم گیر بدی مجبور میشم كه بهت دروغ بگم .موندم این وسط چیكار كنم ! خیلی كلافم خیلییییی...من شوهرمو دوست دارم و نمیخوام رابطمون بخاطر این مسائل خراب شه .
خیلی ها جدا میشن اما خیلی ها مث من شرایط جدا شدن رو ندارن از طرف هم هر تغییری رو متحمل شدن تا بلکه شخص مقابل به خود بیاد و نیومده امیدوارم برای هیچ کسی پیش نیاد