گفت‌وگو با امیرشهاب رضویان، بازیگر «استراحت مطلق»

منتقد زیاد داریم، اما نظریه‌پرداز هیچ!

امیرشهاب رضویان، با آن گفتار و رفتار منحصربه‌فردش، یکی با جذبه‌ترین کارگردان‌های سینمای ماست.
کد خبر: ۷۸۸۷۶۲
منتقد زیاد داریم، اما نظریه‌پرداز هیچ!

فرزند رابعه مدنی ـ همان مادر مهربان سریال وضعیت سفید ـ که آثاری چون «تهران ساعت 7 صبح» و «مینای شهر خاموش» را در کارنامه دارد، بتازگی ساخت فیلمی‌ کمدی به نام «سرقت مردان خاکستری» با بازی مهدی‌هاشمی‌ و فرهاد آییش را به پایان رسانده است. رضویان علاوه بر کارگردانی، یکی از پرمخاطب‌ترین سینماهای کشور یعنی پردیس سینمایی کورش را هم مدیریت می‌کند. اما بهانه ما برای این گفت‌و‌گو بازی او در فیلم در حال اکران «استراحت مطلق» است.

آقای رضویان سال 93 را چگونه پشت سر گذاشتید؟

سال 93 برایم سال خوبی بود. در این سال درگیر افتتاح پردیس سینمایی کورش بودم. با 30 نفر همکار در کنار هم توانستیم این پردیس سینمایی را به بهره‌برداری برسانیم، به‌طوری‌که امروز به یکی از پرفروش‌ترین سینماهای کشور تبدیل شده است. پردیس سینمایی کورش در کنار فیلم‌های پرفروش چون شهرموش‌ها2، آتش‌بس2 و فیلم‌های دیگر توانست معادلات فروش سینما در سال 93 را جابه‌جا کند. متخصصان پخش می‌گویند که پردیس سینمایی کورش تا 25 درصد از فروش سال 94 سینمای ایران را به خود اختصاص خواهد داد.

و می‌توانیم بگوییم یکی از اتفاق‌های خوب سال 93 ساخت فیلم جدیدتان بود.

بله همین‌طور است. بعد از هشت سال توانستم پروانه ساخت فیلم سرقت مردان خاکستری را دریافت کنم. من از سال 85 به این طرف نتوانستم پروانه ساخت سینمایی بگیرم.

اما به‌رغم این‌که پروانه ساخت دریافت نمی‌کردید، بیکار هم نبودید. فیلم‌های ساخته شده شما در این مدت در جشنواره کودک نمایش داده شد و جایزه هم دریافت کردید.

بله. در این مدت سه فیلم برای تلویزیون ساختم و سعی کردم هر سه فیلم را با کیفیت و قابلیت فیلم سینمایی بسازم. همیشه ترجیحم این بوده که با کیفیت سینمایی بسازم. تابستان عزیز، روزی که مینا گم شد و سفر زمان فیلم‌هایی بود که در این مدت ساختم و تابستان عزیز و سفر زمان در دوره‌های مختلف جشنواره کودک و نوجوان اصفهان جوایز مهمی‌ دریافت کردند.

از همکاری با عبدالرضا کاهانی در «استراحت مطلق» برایمان بگویید. کاهانی در فیلم «اسب حیوان نجیبی است» با کارن همایونفر ـ آهنگساز ـ همکاری داشت که انصافا کارن بازی خوبی ارائه داد و حالا در این فیلم حضور شما که بیشتر به عنوان کارگردان شناخته می‌شوید.

اواخر سال 92 از طریق دوستم سعید قطبی‌زاده پیغامی ‌داشتم از رضا که آن‌موقع در فرانسه بود. آن روزها همراه قطبی‌زاده مشغول نگارش فیلمنامه بودند. رضا گفت نقشی نوشته‌ایم که مناسب توست، آیا بازی می‌کنی؟ اما من وسوسه بازی کردن را نداشتم و ندارم.

پس چطور پذیرفتید که این نقش را بازی کنید؟

این‌که بازی مقابل دوربین را تجربه کنم برایم جذاب بود. وقتی قرار شد در این فیلم بازی کنم به رضا گفتم من کارگردانم نه بازیگر. من باید در فیلم تو کارگردانی را فراموش کنم و در بازیگری تابع تو باشم. تو باید از من بازی بگیری. من باید با تعبیر ذهنی تو مقابل دوربین بازی داشته باشم. طبیعتا با تعبیر ذهنی خودم نمی‌توانم نقشی را که تو می‌خواهی ارائه بدهم. آنچه که مسلم است این که سینمای رضا، سینمای واقع‌گرایانه است، اما من به سینمای متکلف با قاب‌بندی خاص و نوع دیگری از بازی معتقدم. تفاوت دیدگاه بین ما وجود دارد. آن‌گونه که رضا صحنه فیلم‌هایش را می‌چیند، من نمی‌چینم. رضا واقعگرایانه به بخش‌های نه‌چندان زیبای جامعه نگاه می‌کند که من چنین نگاهی در فیلم‌هایم ندارم. البته این نگاه را هم نقض نمی‌کنم. این تفاوت نگاه است. اما اولین شرط من با رضا برای حضور در فیلمش این بود که تابع او باشم. به او گفتم من در این فیلم فراموش می‌کنم کارگردانم و رضا هم سعی کرد کاراکتری را که می‌خواهد در وجود من بازآفرینی و بازنمایی کند که فکر می‌کنم موفق هم بود.

با توجه به این‌که اولین حضور بازی را تجربه می‌کردید، چگونه به شخصیت خسروی رسیدید؟

سر صحنه تمرین می‌کردیم. سعی می‌کردم سر صحنه هم از خودم به عنوان امیرشهاب رضویان و هم به لحاظ کارگردانی جدا شوم. تحلیل نمی‌کردم که چرا رضا این صحنه را این‌گونه می‌گیرد. مثل همه بازیگرها اشتباه می‌کردم و مثل همه بازیگرها دیالوگم را اشتباه می‌گفتم. خودم را کاملا مثل بازیگر در اختیار رضا قرار داده بودم.

خودتان را بازیگر می‌دانستید یا نابازیگر؟

(می‌خندد) این سوال را باید از رضا بپرسید.

برداشت زیاد می‌گرفتید؟

رضا به‌طور کل برداشت زیاد می‌گیرد، اما بله در اجرای بازی من گاه به ده برداشت هم می‌رسیدیم؛ اما رضا صبر بالایی داشت. او هیچ موقع اعتماد نفس مرا به‌عنوان بازیگر از بین نمی‌برد، حتی گاهی متوجه می‌شدم که بزرگواری می‌کرد اشتباه مرا پای فیلمبردار یا دیگر عوامل می‌گذاشت و کار مرا زیرسوال نمی‌برد.

با توجه به این‌که اولین بازی را جلوی دوربین انجام می‌دادید، کاراکتر خسروی را چگونه برای خود تعریف کردید؟

من از نگاه کاهانی خوشم می‌آید، به‌دلیل این‌که شخصیت‌های فیلمش آدم‌های واقعی جامعه هستند؛ آدم‌های فیلم او شخصیت نه آنچنان خبیث و نه آنچنان شریف دارند و آدم‌های میانه‌ای هستند. خسروی هم از آدم‌های میانه فیلم است. من شخصیت خسروی را این‌گونه تعریف کردم که او هم آدمی‌معمولی است، کمی ‌خوب و در عین حال اهل سوءاستفاده هم هست. اتفاقا به نسبت بقیه تکلیفش با خودش و زندگی‌اش روشن و مشخص است. خسروی از سمیرا حمایت می‌کند و به او وام می‌هد و هم از طرف دیگر از او سوءاستفاده می‌کند. جالب این‌که حمایت خود را از او دریغ نمی‌کند. چیزی شبیه بخشی از آدم‌های جامعه ما.

شخصیت خسروی را دوست داشتید؟

من از خسروی بدم نمی‌آمد،شخصیت شیرینی داشت.

دیالوگ‌های شما در فیلم کاملا مطابق با متن بود؟

رضا دیالوگ‌ها را می‌نوشت و مفهومی ‌را که دوست داشت منتقل شود، به من انتقال می‌داد. بعد به‌گونه‌ای که مناسب بیان من بود در طول تمرین ویرایشش می‌کردیم و گاهی من بعضی دیالوگ‌ها را در تمرین اضافه می‌کردم و رضا اگر می‌پسندید هنگام برداشت اجرایش می‌کردم. مثل دیالوگ این سنگ‌ها با لب و دهنت بازی می‌کنه را و همین‌طور چند دیالوگ دیگر را با مشورت رضا اضافه کردم.

آیا درست است در شرایطی که جامعه ما در شرایط سخت اقتصادی و اجتماعی قرار دارد، یک کارگردان در همه ساخته‌هایش فقط تلخی را نشان دهد؟ آیا نمی‌شد در فصل‌هایی از فیلم جا برای نفس کشیدن مخاطب باقی گذاشت؟

به نظر من وقتی فیلمی ‌بسترش رئالیستی و واقعگرایانه است، نمی‌توانیم به کارگردان بگوییم چه کار کند و چه کار نکند. استراحت مطلق فیلمی‌است که با صراحت وارد لایه‌های خشن زندگی می‌شود. برای من این نوع فیلم ساختن مطلوب نیست، ولی این مدل فیلم را هم دوست دارم و می‌پسندم، اما حقیقتا نمی‌توانم بسازم. شاید خودم در فیلم‌هایم به دنبال رئالیسم شاعرانه هستم.

اما در همین زندگی تلخ هم لحظات شادی جریان دارد، نمی‌شد در فیلم این لحظات شاد را نشان داد؟

این سوال را باید از کاهانی بپرسید.

به نظر شما چرا فیلم در جشنواره امسال نمایش نداشت؟

به نظرم در حق این فیلم کم لطفی شده، این فیلم می‌توانست در جشنواره باشد و در نگاهی بیطرفانه قابلیت تجلیل داشت. بعضی وقت‌ها مدیران ما دچار محافظه کاری می‌شوند و از نشان دادن فیلم‌های اجتماعی اجتناب می‌ورزند. تصور آنها این است که ممکن است فیلم بازخوردهای منفی در مطبوعات داشته باشد و خوف می‌کنند از نشان دادن بعضی فیلم‌ها. این در حالی است که می‌بینیم وقتی فیلم‌ها به اکران عمومی ‌درمی‌آیند، هیچ اتفاقی نمی‌افتد. اصلا در ایران سابقه نداشته که فیلمی ‌باعث افزایش ناهنجاری اجتماعی شود یا جامعه‌ای را به هم بریزد. استراحت مطلق الان درحال اکران است و کارش را می‌کند و پیام خودش را به مخاطبان می‌دهد.

اما در اقدامی‌جالب، همین فیلمی‌ را که مناسب نمایش در جشنواره نبود در بهترین زمان اکران می‌کنند!

این از عجایب کشورمان است که فیلمی را ‌که دو یا سه سال توقیف بوده در سینما اکران می‌کنند و در زمان اکران عمومی ‌این فیلم توقیفی، کوچک‌ترین اتفاقی نمی‌افتد و مثلا زمان اکران عمومی‌ فیلم آدم برفی می‌بینیم شیشه‌های سینما شکسته می‌شود. فیلم را از اکران برمی‌دارند و بعد براحتی فیلم بارها هم از تلویزیون و دیگر رسانه‌ها نمایش داده می‌شود. فکر می‌کنم در کشورمان بیشتر همه چیز تابع رودربایستی و سوءتفاهم است. رودربایستی و سوءتفاهم خیلی وقت‌ها شرایط را در سینمای ایران متفاوت کرده است. می‌بینیم در جشنواره بعضی فیلم‌ها نمایش داده می‌شود که به واسطه تبلیغات جشنواره ای بزرگ و بزرگ‌تر می‌شود و بعد از مدتی از اکران می‌بینیم این فیلم‌ها فراموش می‌شود و اثری از آنها نیست. اما بعد فیلمی‌ که در جشنواره اصلا دیده نشده در جشنواره‌های خارجی به نمایش در‌می‌آید و بعد همه افسوس می‌خورند که چرا این فیلم را ندیده‌اند.

دلیل را در چه می‌بینید؟

فکر می‌کنم در سینمای ایران نویسنده‌ها و منتقدان ما هم درگیر همین رودر‌بایستی هستند. در سینمای ایران منتقد زیاد داریم، اما نظریه‌پرداز نداریم یا کم داریم. اگر بخواهیم قیاس جهانی کنیم، فرضا یک منتقد و نظریه‌پرداز بزرگ وقتی فیلم‌های موجود را نقد می‌کند به نظریه‌پردازی هم می‌پردازد. از این منظر که راهکار به سینماگران نشان می‌دهد و به آنها می‌گوید، برای این‌که سینما توسعه پیدا کند و پاسخگوی نیازهای مخاطب باشد، باید از این مسیر بروید، برای تحول سینمای ملی خط مشی تعیین می‌کند، این یعنی نظریه‌پردازی که به نظر من در سینمای ایران از نبود آن رنج می‌بریم. می‌بینیم که در اوایل دهه 60 میلادی، تعدادی نویسنده و فیلمساز آلمانی مشترکا گرد هم می‌آیند و مانیفست اوبرهاوزن را امضا می‌کنند با این رویکرد که سینمای آلمان درگیر تکرار خودش است و به تجارت و داستان‌های بی‌خاصیت می‌پردازد و نیازمند خون تازه است و باید از چنبره بازماندگان رژیم نازی‌ها خارج شود و بعد آنها آغازگر سینمای نو در آلمان می‌شوند. اما در سینمای ایران اول اتفاق می‌افتد و بعد منتقدان و نویسنده‌ها آن را به چالش می‌کشند و بررسی‌اش می‌کنند. سال 48 سینمای نو با فیلم‌های گاو، قیصر و آرامش در حضور دیگران و رگبار کارش را آغاز می‌کند و بعد نویسنده‌ها در مورد این جریان می‌نویسند و اسمش را سینمای نو می‌گذارند. این در حالی است که نظریه‌پرداز به‌عنوان یک مغز متفکر باید آغازگر یک حرکت باشد و اگر نمی‌تواند حرکت را به‌وجود بیاورد، برای آن تعیین خط‌مشی کند و مسیرهای آینده حرکت را حدس بزند. وقتی الان نقدهای موجود را می‌خوانیم چیزی در حدود دو سوم آن شرح فیلم و یک سوم بقیه آن محدود به این است که فیلم اینجایش بد بود و اینجایش خوب. انگار خود فیلمساز نمی‌داند کجای فیلمش بد یا خوب است. نظریه‌پرداز واقعی باید به فیلمساز یاد دهد که از چه مسیری برود.

از فیلم جدیدتان چه خبر؟ چرا در جشنواره نمایش نداشت؟

فیلم «سرقت مردان خاکستری» مراحل آماده‌سازی را سپری می‌کند. می‌توانستم فشار بیاورم و فیلم را به جشنواره برسانم، اما سال‌هاست با عجله کار نمی‌کنم و عجله را در زندگی‌ام کنار گذاشته‌ام. فیلم قطعا امسال اکران عمومی ‌می‌شود.

معصومه جلالی ‌/‌ جام‌جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها