فوتبال ملی ما در سالهای 70 تا 74 صاحب باختهای متعدد در عرصه ملی و باشگاهی شد، کار به جایی رسید که در رنکینگ ماهانه فوتبال در دنیا روی پله 121 جهان در فوریه 1996 ایستاده بودیم. روی رگ و ریشه فوتبال کشورمان را با واژه تحقیر رج زده بودند تا یک مربی به نام محمد مایلیکهن سکان یکی از قویترین تیمهای ملی تاریخ فوتبالمان را به دست گرفت و چنان شجاع بود که برای این تیم شخصیت خرید، حتی به قیمت آن که خودش را از عرصه مناسبات فوتبال حذف کند که کرد.
آن تیم بازیکنانی داشت که به ترتیب از سال 83 به بعد فوتبال را کنار گذاشتند و آخرین نفرات این تیم هم در سالیان اخیر کفشها را آویختهاند. مردان متاخر این نسل کار خود را در سالیان واپسین دهه 70 آغاز کردند. جواد نکونام آخرین این مردان بزرگ بود که از کسوت ملی کناره گرفته و قصد دارد در سالیان بعد هدایت تیمی را عهدهدار شود.
هوای تازه
این نسل، نسل قدرتمندی است، نسلی که میتواند چرخه و دور تسلسلی را که در تمام این سالها فوتبال ایران دچار آن بوده، بشکند و هوای تازهای را در فضای فوتبال ایران بدمد. کار این نسل با حضور مردانی مانند علی دایی و خداداد عزیزی از هشت سال و نیم قبل آغاز شده است. همه دیدند که قدرت علی دایی و خداداد و اعتبار و محبوبیت آنها حریف مربیان چرخه سنتیها و ابزار قدرتمندی آنها شد. فقط نیاز بود که نمایندگان این نسل پرکشش و پرجاذبه فوتبال صاحب موفقیتهای فوتبالی شوند، این اتفاق را هم رسیدن یحیی گلمحمدی و منصوریان به فینال جام حذفی و حضور آنها بهعنوان بهترین تیمهای چند ماه اخیر فوتبال ایران محقق ساخته است. حالا قضا در کمین است و ستارگانی دیگر در راه، مربیانی که با تلاش بسیار در حال بالا بردن دانش خود هستند و بعد از پیشرفت آنها در این عرصه، نوبت حضور آنها روی نیمکتهاست، این نسل تازه قرار است به نامهای تکراری این سالها، جان تازهای بدهد. واقعیت این است که از مدتها قبل این نیاز احساس میشد که مربیانی با نگاهی تازه به فوتبال و ادبیاتی از جنس دیگر به مجموعه مربیان لیگ اضافه شوند تا رقابت برای نشستن روی نیمکتها سختتر شود. مربیان تازه باید فوتبال روز جهان را بیشتر بشناسند و نگاهی مدرنتر به مقوله مربیگری داشته باشند.
نسل گلمحمدی و منصوریان
یحیی گلمحمدی و منصوریان مربیان خیلی جوانی نیستند، این مربیان جوان درواقع تائیدکننده و تشکیلدهنده آخر صف این نسل قدرتمند فوتبال هستند، نسلی که از حاشیههای این دوران به دور بودهاند، نه به اندازه خداداد عزیزی شلوغ میکنند و نه مثل علی دایی اهل مبارزه به هر شکل ممکن، نه مثل حمید استیلی مورد حساسیت دیگران هستند و... این دو عاشق فوتبال هستند. این را میشود از تیمی که در اختیار دارند، فهمید. هم تیم منصوریان و هم تیم گلمحمدی فوتبال را بسیار زیبا بازی میکنند، این دو یک وجه مشترک دیگر هم دارند و روابطشان با بازیکنان بسیار دوستانه است. گلمحمدی و منصوریان آنقدر در لیگ و جام حذفی خوب نتیجه گرفتهاند که بسیاری از همین حالا، این دو را برای نیمکت تیمهایی که از آن برخاستهاند، در نظر میگیرند. جالب این که هر دو مربی در تیمهایی به موفقیت رسیدهاند که اکثر بازیکنان آن جوان هستند و خیلی پرهزینه نبودند. این نشان میدهد که جوهره مربیگری را دارند. موفقیت این دو میتواند راه را برای دیگران باز کند، دیگرانی که برای تغییر آرایش دایره مربیان در ایران در نوبت هستند.
سر وقت برمیگردند
بیشک مردانی همچون مهدی مهدویکیا، علی کریمی، فرهاد مجیدی و وحید هاشمیان را نیز میتوان از حالا در زمره مربیانی به حساب آورد که میتوانند در آینده با حضور در نیمکت تیمها و انتقال دانش و تجاربشان به بازیکنان جوان، منشأ تحولات مثبتی در فوتبال ایران شوند؛ مردانی که جامعه فوتبالی نیز از حضورشان استقبال میکند.
درسی از آلمانها
در فوتبال دنیا هم مسیر فوتبال به سمت جوانترها رفته است، روندی که در 20 سال اخیر با سناریویی جذاب از آلمانها شکل گرفته و موفق شده است. اگر روزی زپ هربرگر و هلموت شوئن تا هفتاد سالگی در تیم ملی آلمان فعالیت داشتند، بعدها نوبت بکن باوئر، فوگتس و اریش ریبک بود که در میانسالی کار را آغاز کنند. فوتبال آلمان وقتی به آستانه ورشکستگی در یورو 2000 رسید تغییر نگرش داد و مربیان جوانی مثل رودی فولر وکلینزمن و یواخیملو آمدند و عنان کار را در اختیار گرفتند تا ژرمنها را به اوج و شکوه قدرت خود برگردانند.
کاهش میانگین سن
فوتبال ما زمانی روی نیمکتهایش جوان بود و همزمان با جوانی، توان بالا و قدرت بسیاری داشت؛ پرویز دهداری در سی و هشت سالگی، محمد رنجبر در سی و نه سالگی، مهاجرانی در سی و هشت سالگی، اصغر شرفی در سی و هشت سالگی، چراغپور در سی و دو سالگی، یاوری در چهل و چهار سالگی، علی پروین در چهل و سه سالگی و مایلیکهن در چهل و یک سالگی سرمربی تیم ملی شدند، اما امروز حتی جوانترین مربیان فوتبال ما بالاتر از 40 سال دارند. در فوتبال امروز ما درخشان معزول از پرسپولیس پنجاه و هفت ساله، قلعهنویی استقلالی پنجاه و دو ساله، فیروز کریمی پنجاه و نه ساله، مجید جلالی پنجاه و نه ساله، حسین فرکی پنجاه و هشت ساله، فرهاد کاظمی پنجاه و شش ساله، مرفاوی پنجاه و یک ساله و... هستند و جوانترینها یعنی ویسی و منصوریان و گلمحمدی و تارتار بین 41 تا 44 سال سن دارند، کمالوند تنها مرد زیر 40 سال این گروه است، حالا نوبت آن است سن مربیگری در ایران را پایین بیاوریم.
این روزها اگر نیمکت تیمهای اروپایی را هم نگاه کنیم با چهرههایی بسیار جوان مواجه میشویم که به ما میرساند سن مربیگری در دنیا پایین آمده است. ما چه بخواهیم و چه نخواهیم داریم به این سمت حرکت میکنیم و بزودی مربیانی با تجربه بازی در تیمهای اروپایی و تجربه ملی بالا، سن مربیگری در ایران را پایین میآورند. البته پایینآمدن سن مربیگری به معنای این نیست که مربیان میانسال و مسن کنونی باید کنار گذاشته شوند، با هجوم نامهای تازه و مربیان جوانی که سالها در فوتبال ایران کار کرده و میکنند، مجبورند خود را تقویت کنند و خود را با شرایط روز وفق دهند.
مهدی حدادپور / جامجم
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد