کیهان:آقایان! ضیافت تمام شد!
«آقایان! ضیافت تمام شد!»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم محمد صرفی است که در آن میخوانید؛«آقایان! پولمان تمام شد، وقت آن است که فکر کردن را آغاز کنیم.»؛ این جمله منسوب به فیزیکدان مشهور ارنست رادرفورد است. این عبارت فارغ از آن که گویندهاش کیست، برای حال و روز این روزهای اقتصاد ایران بیمناسبت نیست. اقتصادی بیمار که از دولتی و نفتی بودن رنج میبرد و این بیماری مزمنتر از آن است که به دولت فعلی یا خاصی منسوب شود. دولتی فربه که جیبش از پول مفت نفت پر است، منطقاً چه انگیزهای برای تحرک و تلاش دارد؟
تحریمهای اقتصادی اگرچه عمری به اندازه عمر جمهوری اسلامی دارند اما این تحریمها از چهار سال پیش با ایجاد محدودیتهای شدید نفتی و بانکی وارد مرحله تازهای شد که بنا به اعتراف مقامات غربی در طول تاریخ بیسابقه است. این تحریمها به مرور جیب دولت را تحت فشار قرار داد و از فربگی آن کاست و مشقتهایی را بوجود آورد. بسیاری از کارشناسان اقتصادی -اعم از داخلی و خارجی- پیوند زدن کامل مشکلات اقتصادی ایران و تحریمها را غیرواقعی میدانند. به اعتقاد این عده که استدلالهای منطقی و محکمی نیز برای دیدگاه و نظر خود دارند، عواید نفتی به مثابه مسکّن بلکه مخدری قوی برای اقتصاد ایران است که درد مزمن و کشنده بیماری اصلی را کاهش داده و باعث فراموشی آن میشود بیآن که درمانی در پی داشته باشد. تحریمهای چهار سال گذشته، عملاً راه تزریق این مسکن را دچار مشکل کرده است. البته نگاه دیگری هم وجود دارد. نگاهی که وزن اصلی را در مشکلات اقتصادی به تحریمها داده و چاره کار را هم در رفع آنها میداند.
اما برنامه دولت برای مقابله و تغییر این وضعیت چیست؟ بگذارید کمی صریحتر باشیم! برنامه دولت مذاکره و مصالحه و ایجاد گشایش اقتصادی از طریق توافق با همان کسانی است که پایشان را روی لوله مسکّن نفتی گذاشتهاند بلکه با گرفتن هزار و یک امتیاز، لطف کرده و کمی پایشان را بردارند! انتظار ایجاد رونق و رفاه اقتصادی از طریق همان کسانی که خود مسبب این وضعیت هستند، چه میزان منطقی و عملی است؟
دلایل متقن و غیرقابل انکاری وجود دارد که غربیها حربه تحریم را رها نمیکنند. چرا که در برابر جمهوری اسلامی، جز این حربه دیگری ندارند. اما از آنجا که فرض محال، محال نیست، فرض را بر این میگذاریم که معجزهای صورت میگیرد و ناگهان تمام تحریمها اعم از هستهای و غیرهستهای ناگهان دود شده و به هوا میروند و بیش از 100 میلیارد دلار پول نفتی کشورمان که مسدود شده، به اقتصاد تزریق میشود. چه اتفاقی رخ میدهد؟ آیا این پول اقتصاد کشور را بازسازی کرده و ناگهان به اقتصادی پویا و شکوفا تبدیل میکند؟
بدون شک در کوتاه مدت رونقی ظاهری پدیدار خواهد شد. در اقتصاد ایران که دولت نقش پدر را بازی کرده و دیگران نگاه شان به دست اوست، وقتی جیب پدر پر باشد -مخصوصاً اگر زحمت خاصی برای کسب این درآمد کشیده نشده باشد- همه به نوعی منتفع خواهند شد. مردم از دست و دل بازی دولت خوشحال میشوند و دولت میوه این خوشحالی را پای صندوق رای خواهد چید؛ چرخه باطل و بیپایان اقتصاد، سیاست و زندگی نفتی.
کشور رسماً درگیر کارزاری اقتصادی است و در میانه این کارزار نفسگیر، سیل بیامان واردات کالاها- چه از مبادی رسمی و چه قاچاق- ادامه دارد. بررسیها نشان میدهد چیزی حدود 70 درصد از محصولات وارداتی در داخل کشور هم تولید میشوند. اگر در نبرد نظامی، هر موشک جان چند جوان کشور را میگرفت، امروز هر کانتینر واردات، چند فرصت شغلی را از جوانان کشورمان سلب میکند. بدون شک واردات هدفمند و با برنامه، میتواند عاملی مثبت در اقتصاد باشد و کسی با آن مخالفتی ندارد اما واردات انبوه و عجیب و غریب خلال دندان و بادکنک و لوازم آرایشی و... چه؟ آیا برای ما ایرانیها که نسبت به مسائل ملی تعصب داشته و برای کوچکترین موضوعی کمپین تشکیل داده و واکنش نشان میدهیم، واردات سالانه 1500 میلیارد تومان آدامس مایه تامل و سرافکندگی نیست؟!
هر کشوری به «استقلال اقتصادی» نیازمند است اما برای کشوری مانند ایران که سیاستی ایدئولوژیک داشته و حاضر به پذیرش نظم موجود بینالملل نیست، این استقلال اهمیتی دوچندان داشته و ضرورتی غیرقابل انکار است. میتوان تعاریف مختلفی از استقلال اقتصادی داشت اما بدون شک مزخرف دانستن خودکفایی در تولیدات کشاورزی را - از سوی یکی از مشاورین دولت یازدهم- و یا تحقیر توان تولیدی کشور در حد آبگوشت بزباش- از سوی یکی دیگر از همین مشاوران- و... در هیچ کدام از این تعاریف نمیتوان گنجاند. کشوری هفتاد و چند میلیونی اگر نتواند شکم خود را سیر کند، چگونه میتواند دم از استقلال اقتصادی بزند؟
آنچه روز گذشته رهبر معظم انقلاب در دیدار جمعی از کارگران کشور فرمودند- تاکید چندباره بر لزوم توجه به تولید داخلی و اینکه کلید حل مشکلات اقتصادی در لوزان و ژنو و نیویورک نیست- ادامه نقشه راه و خطی است که ایشان به تناوب و بارها در عرصه عمومی بیان کرده و بر آن پای فشردهاند. ایشان در بیانات ابتدای سال جاری در حرم مطهر رضوی(ع) که معمولاً به محورهای اصلی و کلیدی سال جدید اشاره دارد، سخنان مبسوطی را در مقوله اقتصاد ایراد کردند که چکیده آن را در 4 محور ذیل میتوان خلاصه کرد؛
1- اقتصاد امروز یک میدان کارزار است و تحریم تنها ابزار دشمن برای رسیدن به اهداف سیاسی در مقابل جمهوری اسلامی است.
2- نگاه به بیرون و تغییر سیاست خارجی با هدف شکوفایی اقتصادی، نگاهی عقیم و بیفایده است و در مقابل باید به ظرفیتهای بالای درونی چشم داشت.
3- حل مشکلات اقتصادی نیازمند حرکت جهادی از سوی همه است.
4- برای حل مشکلات اقتصادی باید برنامهریزی و هدفگذاری کرد و سرمایهگذاری روی تولید داخلی باید در راس اهداف اقتصادی قرار گیرد.
«دولت و ملت؛ همدلی و همزبانی» به عنوان شعار سال 94 بستر تحقق این اهداف اقتصادی است. اگرچه به دلایل مختلف، نقش دولت در اقتصاد و حل مشکلات آن پررنگتر از مردم است و ابتدا باید از خود شروع کند. دولت در سال گذشته حدود 60 هزار میلیارد تومان درآمد مالیاتی و 40 هزار میلیارد تومان درآمد ارزی داشته است و از این میزان 80 هزار میلیارد تومان حقوق به کارمندان خود پرداخت کرده است. کارمندانی که به استناد آمارها متوسط کار مفید آنان 45 دقیقه در روز است! این یعنی از هر 8 کارمند، 7 نفر بیجهت حقوق میگیرند و دولت سالانه 70 هزار میلیارد تومان بابت کار نکرده حقوق میدهد! این یک نمونه از صدها بلکه هزاران موردی است که منابع را هدر میدهد.
یکی از مواردی که زیاد روی آن مانور داده شده و بسیاری از کار و پروژهها بابت آن متوقف شده است، ادعای نبود سرمایه است. آیا به راستی چنین است؟ در رد این ادعا کافی است به دو مورد اشاره کنیم. جامعه سرشار از نقدینگیهای سرگردان و بیهدفی است که گاهی به سوی سکه و طلا، گاهی مسکن (برای خرید نه ساخت) و گاهی دلار سرازیر میشوند. هر سه حوزه فوق، در دسته دلالی جای میگیرند و هیچ کمکی به تولید و اشتغالزایی نمیکنند. چرا نباید برای این سرمایه کلان برنامه داشت و از آن برای شکوفایی اقتصاد استفاده کرد. البته در جامعهای که بانکهای آن به جای کمک به تولید، به بنگاهداری و دلالی مشغولند، نمیتوان از مردم کوچه و بازار انتظار داشت سرمایههای خرد خود را صرف جریان تولید کنند. از قضا مورد دوم نیز به بانکها برمیگردد. کمترین آمارها حکایت از معوقات 100 هزار میلیارد تومانی بانکها دارند و این میزان تا دو برابر هم ذکر شده است. بدون شک این پولهای بیزبان به بهانه کار اقتصادی پرداخت شده و حال نباید پرسید این مبلغ کهکشانی چند شغل ایجاد کرده و چه کمکی به تولید کشور کرده است؟
در اینکه همگان درباره مدت و حوزه مسئولیت خود باید در برابر قانون و مردم پاسخگو باشند شکی نیست، اما گفتن اینکه در گذشته 700 میلیارد تومان برای اشتغالزایی در چین هزینه شده، دردی از امروز کشور دوا نمیکند و با گذشت دو سال از عمر دولت یازدهم، این حرفها دیگر خریداری ندارد. حتی اگر از فردا تحریمها هم برداشته شود و قیمت نفت سه برابر هم شود، نتیجهای جز تشدید بیماری هلندی نخواهد داشت. خداحافظی با نفت برای دولت که به طور تاریخی چرخ اقتصاد و سیاست و فرهنگ و... را با بشکههای نفت چرخانده کار سادهای نیست اما با توجه به واقعیتهای روشن دنیای سیاست و اقتصاد، باید گفت؛ آقایان! ضیافت نفت به پایان رسیده است. نمیخواهید فکر خود را به کار اندازید؟
خراسان:جانم فدای علی (ع)
«جانم فدای علی (ع)»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم کورش شجاعی است که در آن میخوانید؛جانم فدای علی، باب مدینه علم نبی/ همان علی که جان مصطفی بود، همو که هماره مرید و جان فدای پیامبر خدا بود، علی آن سینه چاک عاشق پیامبر و سپر بلای جان نبی، هم به گاه جنگ و هم لیلة المبیت، همان علی که جانش به جان رسول گرهی خدایی خورده بود و از کودکی در دامان نبوت و ولایت و کرامت نبوی، هم نفس پیامبر خاتم بود، همان علی که سیدالمرسلین خودش و او را پدران امت می خواند و چه بزرگوار پدرانی بودند آنان که یکی حتی در عرش و به گاه معراج از محضر حضرت رب العالمین، شفاعت امتش را خواست و هدیه گرفت و آن دیگری جان خود، همه چیز خود را و حتی حسن و حسینش را فدای دین خدا و جاودانه شدن اسلام ناب محمدی کرد.
جانم فدای علی همان «تالی تلو» نبی و یگانه مولود حریم و خانه امن الهی، آن خانه یگانگی و وحدت و توحید و قبله امت اسلام. علی هم جان نبی بود و هم برادر و پسر عمش و هم یگانه کفو و همتای کوثر نبی، علی که چندان نزد خدا و پیامبرش عزیز بود که حضرت مصطفی پاره تن خود و «بضعه» بی بدیل و عزیزترین و آبرومندترین بانوی هر دو عالم را فاطمه را به اذن خدا به خانه سراسر نور علی فرستاد.
جانم فدای علی، همان علی پیشوای پرهیزکاران و خداباوران و مولای مومنان، همو که آن چنان از گذرگاه های علم الیقین، عین الیقین و حق الیقین گذشته بود و بر فراز قله های باور و ایمان مأوا گرفته بود که می فرمود هر آن اگر تمامی پرده ها کنار رود ذره ای به ایمان علی اضافه نمی شود.
هزار بار جان ناقابلم فدای علی، آن باب علم نبوی و مظهر حکمت الهی آن و صعود کرده بر ستیغ و قله های علم و دانایی، آن امیر بیان و بلاغت، آن امین پیامبر و کاتب وحی الهی، آن اسوه زهد و پرهیزکاری و اولین ایمان آورنده به رسالت محمدی و نخستین اقتدا کننده به نماز نبی، آن اقامه کننده نماز واقعی و حریم دار و مُدرِک و نیوشنده روح و جان نماز. جانم فدای علی آن تجسم عینی عدالت الهی در گستره زمین، همان وصی بر حق نبی که دستش را حضرت مصطفی در غدیر خم به فرمان خدا بر فراز جهاز شتران بالا برد و به صراحت فرمود من کنت مولاه فهذا علی مولاه همان علی که «ولی خدا» بود و جانشین نبی، همو که زیباترین «صدای عدالت انسانی» هنوز و از پس قرن ها همچنان از حلقوم و وجود پربرکت او شنیده می شود. علی همان عدالت مدارترین و غیرتمندترین امیری که دق کردن و مردن را روا می داند آن گاه که ظلمی بر کسی روا شود حتی اگر آن ظلم، ربودن خلخال از پای زن یهودی در حکومت اسلامی علوی باشد. جانم فدای علی همان امیر عدالت محور و تبعیض ستیزی که در حکومتش نه آقازاده ها، نه مدعیان، نه سابقون و نه حتی برادرش عقیل و دخترش کلثوم نمی توانستند ذره ای بیشتر از حقشان از بیت المال در اختیار بگیرند.
جانم فدای علی همو که می فرمود اگر همه عالم را به من بدهند حاضر نمی شوم حتی از کام موری دانه ای به ظلم و جور بستانم. هزاران بار باید فدای علی شد که صادقانه بر این باور، عامل بود که مجموعه قدرت و حاکمیت در نگاه و رفتارش از « عطسه بز» کم ارزش تر بود مگر آن که بتواند به واسطه در اختیار داشتن حکومت، حق مظلومان را از ظالمان بستاند و عدالت را بگستراند.
جان ناقابلم هزاران بار فدای علی آن بی نظیرترین اسطوره دلاوری و پهلوانی که به فرموده پیامبر خدا، ضربتش در روز خندق برتر از عبادت جن و انس شمرده شد.
همان علی که جمع اضداد بود و در اوج پهلوانی همنشین بیغوله نشینان و مونس یتیمان و نان آور شبانه مسکینان بود، همان علی که خدا را نه به خاطر ترس از «جهنم» و نه به طمع «بهشت» بلکه تنها به خاطر عظمت و بزرگواری و استحقاق تام و تمام ذات یگانه حضرت حق به پرستش، عبادت می کرد آن چنان عبادت خاضعانه، خاشعانه و غرق در معبود شده ای که تیر از پایش به گاه نماز بیرون می کشیدند و اما ناله ای از وجود مولا به گاه اقامه آن نماز راستین شنیده نمی شد.
همان علی که به گفته نغز جناب مولانا، بنده حق بود و تیغ از پی حق می زد و آن چنان حق مدارانه و دلاورمردانه در جنگ با دشمنان خدا با زرهی که تنها «رو» داشت و پشت نداشت حاضر می شد که در آسمان ندا در می پیچید «لافتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار».
جانم فدای علی آن وصی بر حق نبی که همانند «مراد» و مقتدایش رسول خدا، سرچشمه جود و سخا بود و به نص قرآن کریم به هنگامه رکوع نماز، نگین انگشتری به سائل می بخشد، آری جانم فدای علی همان علی که بعد از نبی، بی بدیل بود در سخاوت و جوانمردی تا آن جا که پیراهن نو و دو درهمی را بر تن « قنبر» می پوشاند و خود پیراهن یک درهمی به تن می کرد.جانم هزاران هزار بار فدای امیر مومنان، مولای متقیان، علی(ع) و تمامی سجایا، کرامات و بزرگواری هایش و البته جانم فدای علی به خاطر مظلومیت ها و خون دل هایی که خورد مظلومیتی که معاویه ها و عمر و عاص ها با قرآن بر سر نیزه کردن ها، بر «قرآن ناطق» روا داشتند و خون دل هایی که مولا از منافقان و خوارج نهروان و دیگران خورد و مظلومیتی که به خاطر وحدت امت پیامبر و جاودانگی دین خدا به جان خرید و «خار» را در چشم و «استخوان» را در گلو تحمل کرد و چه مظلومیتی بالاتر از این که بهترین بنده خدا بعد از حضرت مصطفی آن گاه که به شمشیر جفا و جهالت محاسنش به خون سرش در محراب عبادت گلگون می شود ندا می دهد که «فزت برب الکعبه».
جمهوری اسلامی:تحلیل سیاسی هفته
«تحلیل سیاسی هفته»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی که در آن میخوانید؛هفته جاری در سایه سار حرمت ماه پرفضیلت رجب و موالید پربرکت آن قرار داشت و ملت ایران در این ایام، ولادت مسعود ستاره پرفروغ آسمان امامت، اسوه جود و سخاوت، حضرت امام جواد علیه السلام را گرامی داشته و قدوم پر سرور ابن الرضا(ع) را به شمس الشموس، امام مدفون در ارض طوس شادباش و تهنیت گفت.
هفتهای که در آستانه آن قرار داریم از این جهت که جلوهگاه میلاد پرعظمت شمس ولایت و کعبه هدایت، نقطه پرگار امامت، مولای متقیان حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام میباشد از شکوه خاصی برخوردار است. این ایام از ماه رجب علاوه بر منزلت ذاتی خویش با نور ولایت مولی الموحدین و امیر مومنین نیز متبرک گشته و نورانیت خاصی به خود گرفته است. در واقع همانگونه که نصوص الهی، تصریحات نبوی و واقعیات محکم تاریخی گواهی میدهند، پس از وجود شریف پیامبر اکرم(ص)، جهان اسلام شخصیتی به کمال و جامعیت وجود پرعظمت حضرت علی بن ابیطالب(ع) به خود ندیده، آنگونه که زندگانی پرثمرش در دو قاب قوسین ولادت و شهادت در خانه خدا شکل گرفته و جوامع بشری را به ساحل رستگاری رهنمون گردیده باشد.
در این روزها رجبیون به برکت سیزدهم رجب همچنین در پای سفره ایام البیض قرار میگیرند تا فرصت قرب الهی، محاسبه اعمال و مهار نفس را در خلوت خویش بیابند.
در ابتدای هفته جاری سخنان رهبری پیرامون حوزه مسئولیت نیروی انتظامی و تاکید بر لزوم ایجاد امنیت در حوزههای مختلف، راهگشای فرماندهان و مدیران این نیرو بود. فرمانده کل قوا در دیدار شرکت کنندگان در همایش فرماندهان، مدیران و روسای عقیدتی سیاسی نیروی انتظامی، این نیرو را «مظهر حاکمیت و امنیت» جمهوری اسلامی ایران خوانده و تاکید کردند: ایجاد امنیت فردی، اجتماعی، اخلاقی، روحی و روانی در جامعه از مهمترین مسئولیتهای این نیرو است. ایشان در این دیدار تصریح کردند: لازمه برقراری امنیت، «اقتدار پلیس» است اما این اقتدار باید همراه با عدالت، مروت و ترحم باشد.
رهبر معظم انقلاب همچنین قانونگرایی در دو بُعد مواجهه با مردم و همچنین در درون سازمان نیروی ا نتظامی را ضروری و با اهمیت برشمرده و گفتند: به دلیل سطح گستردگی ارتباط نیروی انتظامی با مردم، سلامت نیرو در این سازمان بسیار مهم است بگونهای که یک نیروی درست کار و قاطع میتواند مایه آبروی نظام جمهوری اسلامی در مقابل دیدگان مردم شود.
در روزهای پایانی هفته، به مناسبت روز جهانی کارگر جمعی از کارگران کشور نیز با رهبری دیدار کردند. در این دیدار حضرت آیتالله خامنهای با تجلیل از استحکام، هوشیاری و نجابت جامعه کارگری در مقابل تحریکات مستمر داخل و خارج کشور در سه دهه اخیر، خاطرنشان کردند: مجموعه کارگری با تحمل همه سختیها و مشکلات و تلاش بیوقفه در راه پیشرفت کشور، حقاً و انصافاً امتحان خوبی داده است و مسئولان باید این فداکاری و نجابت را با تلاش بیشتر برای حل مسائل کارگران، قدرشناسی کنند.
ایشان با اشاره به مشکلات موجود در حوزههای کارگری، نظیر اخراج کارگران، بیکاری، تعویقها و مشکلات معیشتی تاکید کردند: این مشکلات با حرف حل نمیشود بلکه اقدام و ابتکار میطلبد.
رهبری، تقویت تولید داخلی را ستون فقرات «حل مشکلات کشور و تحقق اقتصاد مقاومتی» برشمردند و افزودند: برخی میگویند در شرایط تحریم و فشار، رونق تولید داخلی امکان پذیر نیست، بدون شک تحریمهای ظالمانه در بروز مشکلات تاثیر داشته است اما تحریم و فشار، بدون تردید نمیتواند جلوی تلاش عمومی، سازمان یافته و برنامهریزی شده را برای رونق تولید داخلی بگیرد.
حضرت آیتالله خامنهای برای اثبات ناتوانی تحریمها در سد کردن تلاشهای داخلی، به پیشرفتهای شگرف ایران در زمینه صنایع نظامی، زیست فناوری، سدسازی، نانو، صنایع دانش بنیان، هستهای و دیگر زمینهها اشاره کردند و افزودند: در برخی از این عرصهها، فشارهای تحریمی بسیار بیشتر بوده است اما نتوانسته در مسیر تلاش و پیشرفت نیروهای داخلی مانعی ایجاد کند.
ایشان توجه و تمرکز بر تولید را علاوه بر حل مشکلات اقتصادی، موجب احساس عزت و استغنای ملی برشمرده و افزودند: استحکام ساختار داخلی قدرت از جمله در زمینه اقتصادی، موجب تقویت مذاکره کنندگان پشت میز مذاکرهای میشود والا طرف مقابل مدام شرط و شروط میگذارد و حرفهای مفت و بیربط میزند.
رهبر معظم انقلاب فرمودند: بنده انکار نمیکنم که تحریمهای ظالمانهای که دشمنان بر ملت تحمیل کردهاند، تاثیر دارد و بیتاثیر نیست اما قبول نداریم که این تحریمها بتواند جلوی تلاش عمومی سازمان یافته برنامهریزی شده برای رونق تولید را بگیرد. نباید گفته شود تولید در شرایط تحریم سخت ممکن نیست؛ نه ممکن است، هر کاری که تصمیم بگیرید انجام دهید، همت کنید نیروهایتان را به صحنه بیاورید و از خدای متعال کمک بخواهید، شدنی است.
در این هفته سفر دکتر محمد جواد ظریف وزیر امور خارجه کشورمان به نیویورک برای شرکت در کنفرانس سالانه بازنگری معاهده «ان. پی. تی» و در عین حال دیدارهای متعدد رئیس دستگاه دیپلماسی ایران با مقامات کشورهای مختلف، برگی دیگر از دیپلماسی فعال دولت تدبیر و امید را رقم زد. در مدت اقامت هیات ایرانی در نیویورک جان کری وزیر خارجه آمریکا به همراه تیم مذاکره کننده آمریکایی عصر دوشنبه به محل اقامت آقای ظریف آمد و به مدت 100 دقیقه با وی گفتگو کرد. وزیر خارجه کشورمان پس از این دیدار در مورد محتوای این ملاقات گفت: در این جلسه ما در مورد نحوه ادامه کار صحبتهایی داشتیم و نگرانی خود را نسبت به بحثهای مطرح در داخل آمریکا به آنها منتقل کردیم که وزیر خارجه آمریکا بار دیگر تاکید کرد آمریکا بر تعهدات بینالمللی خود فارغ از مشکلات داخلیاش پایبند خواهد بود. از این رو توافق شد از همین هفته با جدیت ایران و 1+5 نگارش توافق نامه نهایی را آغاز کنند و توافق گردید هر قدر زمان لازم است برای نگارش توافق نهایی اختصاص یابد.
در این هفته استان فارس، مهد فرهنگ و علم و ادب ایران، میزبان دولت تدبیر و امید بود. آقای روحانی در دهمین سفر استانی دولت یازدهم دیروز وارد شهر شیراز به عنوان سومین حرم اهل بیت(ع) و مرکزیت فرهنگ و ادب کشور شد تا از نزدیک ضمن دیدار با مردم خونگرم این خطه و بازدید از برخی پروژههای اقتصادی با نظرات و مطالبات مردم آشنا شود.
در صحنه بینالمللی، مهرهچینی جدید در هیات حاکمه عربستان، ادامه جنگ در یمن، تحولات سوریه و زلزله در نپال را به عنوان اهم رویدادهای هفته مورد بررسی قرار میدهیم.
در عربستان، این هفته، عزل و نصبهای گستردهای در ردههای بالای حکومت صورت گرفت به گونهای که رسانهها از آن به عنوان «زلزله سیاسی» نامبردند. براساس حکمهای جدید، «مقرن بن عبدالعزیز» برادر ملک سلمان، که پس از مرگ ملک عبدالله به عنوان ولیعهد برگزیده شد از این مقام برکنار و «محمد بن نایف عبدالعزیز»، برادرزاده ملک سلمان به جای وی منصوب شد. محمد بن نایف در کنار مقام ولیعهدی، پستهای وزیر کشور، معاون نخستوزیر و رئیس شورای امور سیاسی و امنیتی را نیز در اختیار گرفت.
ملک سلمان در حکمی دیگر، «محمد بن سلمان» فرزند خود را که پیشتر وزیر دفاع بود به عنوان نایب ولیعهد، معاون نخست وزیر، وزیر دفاع و رئیس شورای امور اقتصادی و توسعه منصوب کرد.
و در یک جابجایی مهم دیگر، سعودالفیصل، سیاستمدار کهنهکار که مدت 40 سال سکان دیپلماسی خارجی ریاض را دردست داشت برکنار گردید و «عادل جبیر»، سفیر عربستان در آمریکا به جای وی منصوب شد.
مهرهچینی جدید پادشاه عربستان چند هدف دارد که به نظر میرسد مهمترین آن، نزدیک کردن فرزندش به کرسی پادشاهی و دور کردن مقرن بن عبدالعزیز از مرکز قدرت باشد تا بدینوسیله، همچنان قدرت در انحصار خاندان «سدیریها» باشد. در حکم ملک سلمان ادعا شده است که مقرن بن عبدالعزیز شخصاً خواستار کنار رفتن از منصب ولایتعهدی بوده است. نتیجه جنگ قدرت جدید عربستان، در روزهای آینده و در موضعگیریهای داخلی و خارجی ریاض تا حدود زیادی منعکس خواهد شد.
این هفته، جنگ در یمن با تداوم جنایات سعودیها ادامه یافت. سعودیها درحالی به ریختن خون مردم بیدفاع یمن ادامه دادند که از رسیدن کمکهای انسانی به جنگ زدگان نیز جلوگیری کردند تا جنایت خود علیه ملت بیدفاع و محروم یمن را تکمیل کنند. با این حال این اقدامات نمیتواند بر شکستها و ناکامیها ریاض در یمن سرپوش بگذارد.
این هفته شاهزاده طلال، به ضعفها و شکستهای عربستان در یمن اعتراف کرد به گونهای که وی بعداً مجبور شد بخشی از اظهاراتش را تکذیب کند. طلال با تاکید بر اینکه جنگ عربستان در یمن اشتباه بود، کشورهای متحد عربستان، از جمله آمریکا، ترکیه و پاکستان را به باد انتقاد گرفت که به عربستانیها در جنگ یمن خیانت کردند و پشت آنها را خالی نمودند.
شاهزاده طلال در اظهارات خود با عصبانیت به ترکیه و پاکستان تاخت که چرا در طرح جنگی عربستان در یمن به این کشور نیرو و سلاح مورد درخواست را تحویل ندادند و با کنایه گفت که گویا برای اسلام آباد و آنکارا، ایران مهمتر از عربستان شده است. عربستان در پی شکست در یمن، مجبور شد عملیات جنگیاش موسوم به «توفان قاطع» را متوقف سازد ولی اعلام نمود که به حملات نظامی هر جا که لازم باشد ادامه میدهد. با این موضعگیری، در واقع ریاض تلاش کرد عقبنشینی خود در یمن راتاکتیکی عنوان کند.
سازمانهای بینالمللی، ابعاد جنایات عربستان علیه مردم یمن گسترده عنوان کردهاند. با اینحال تاکنون از مجامع بینالمللی واکنشی به این جنایات مشاهده نشده است.
این هفته، سوریه نیز شاهد تحولات تازهای بود و همزمان با تحرکات تروریستها، با حمایت ترکیه و ارتجاع عرب، در شهرهای حلب و ادلب و جنایت افروزی آنها، رژیم صهیونیستی نیز به مناطقی در سوریه حمله کرد. این اقدامات، ماهیت جبهه مشترک رژیمهای متخاصم سوریه، متشکل از ترکیه، ریاض، قطر، رژیم صهیونیستی و دولتهای غربی را آشکارتر ساخت و از تشدید توطئه آنها در سوریه پرده برداشت.
این هفته، کشور نپال شاهد یک فاجعه طبیعی بود. زلزلهای به قدرت 9/7 ریشتر کاتماندو، مرکز حکومت این کشور را تکان داد و موجب فرو ریختن صدها ساختمان مسکونی گردید. گزارشها حاکی است در این حادثه، تاکنون اجساد حدود پنج هزار نفر کشف شده است و گمان میرود شمار تلفات تا 10 هزار نفر افزایش یابد.
هر چند بسیاری از کشورها، از جمله جمهوری اسلامی ایران کمکهای انسانی و امدادی برای زلزله زدگان ارسال نمودهاند ولی عملیات امدادرسانی به دلیل شرایط جوی و خرابیهای گسترده به کندی پیش میرود.
رسالت:استبصار حقوقی از رئیس جمهور
«استبصار حقوقی از رئیس جمهور»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم دکتر حامد حاجیحیدری است که در آن میخوانید؛
قضیه رئیس جمهور گفته است:«پلیس موظف به اجرای اسلام نیست». در همین رابطه، آقای علی یونسی نیز دنبال ماجرا را گرفت و گفت، نه فقط پلیس، بلکه رئیس جمهور نیز موظف به اجرای اسلام نیست. او گفت: «رئیس جمهور گفتند پلیس مجری قانون است نه مجری اسلام، این عبارت ممکن است برای بعضیها سنگین باشد و سوءتفاهم ایجاد کند. اما توضیح این جمله رئیس جمهور این است که وظایف در کشور تقسیم شده و خود رئیس جمهور به عنوان رئیس جمهور و نه به عنوان یک روحانی مجری اسلام نیست، بلکه مجری قانون اساسی است. رئیس جمهور قسم خورده که به قانون اساسی پایبند باشد و آن را اجرا کند و قسم نامه رئیس جمهور این است. وی اگر چه به عنوان یک روحانی درباره اسلام وظیفه دارد اما به عنوان رئیس جمهور در این خصوص وظیفهای که قانون به او محول کرده اجرای قانون اساسی است» (دانا، خبر شماره 294706). این در حالی است که سوگند رئیس جمهور این است که «من به عنوان رئیس جمهور در پیشگاه قرآن کریم و در برابر ملت ایران به خداوند قادر متعال سوگند یاد می آنم که پاسدار مذهب رسمی و نظام جمهوری اسلامی و قانون اساسی کشور باشم» (اصل 121).
خب این که اظهار نظر آقای علی یونسی است که مدام در کار حاشیهسازی است، ولی رئیس جمهور حسن روحانی چرا چنین جمله ای فرمودهاند؟
بگذارید ببینیم که رئیس جمهور دکتر حسن روحانی، دقیقاً چه گفتهاند. پس و پیش این جمله چیست؟
نکته قابل توجه این که متن کامل این سخنرانی بر روی سایت ریاست جمهوری و سایر وبگاهها نیست، و البته کاملترین نقل را خبرگزاری مهر منتشر کرده است، اما آن نیز دقیقاً منطبق بر سخنرانی نیست. ما فایل تصویری این سخنرانی را از وبگاه ریاست جمهوری استخراج کردیم و این بخشها را عیناً و کاملاً از متن سخنان دکتر حسن روحانی پیاده نمودیم. ملاحظه فرمایید:
«منکر اصلی در جامعه فقر است، منکر اصلی در جامعه بیکاری است، منکر اصلی در جامعه فساد است، منکر اصلی در جامعه ریا است. اینها را ما باید از بین ببریم. چسبیدیم به یک دو تا فرع اسلام و فکر میکنیم که تمام منکر آنجاست، و تمام معروف آنجاست. دنیای معروف دنیای بسیار وسیعی است و دنیای منکر هم متأسفانه وسیع است؛ حالا این کلمه هم عربی است هم دینی است. ما را با تفسیرهای مختلف مواجه نکنند. ببینید؛ منکر همان است که مردم میگویند آن کار کار بدی است؛ کار ناشایسته؛ منکر میدانید کدام است؟ منکر آن است که وقتی پلیس میرود برای اجرای قانون میرود، همه کف میزنند؛ همه تحسین میکنند؛ لازم نیست به زبان تحسین کنند، تو دل تحسین میکنند. عبور از چراغ قرمز منکر است؛ از منکرات است؛ شرعاً هم حرام است؛ اگر منکر هم به معنای حرام بگیریم، شرعاً هم اشکال دارد. یکی از بزرگترین هنر[های] جمهوری اسلامی، ترکیب مردم سالاری با دین سالاری است؛ ما در هر رژیمی در هر نظامی در هر کشوری قانون داریم، اما در جمهوری اسلامی ایران افتخار ما این است که قانون مصوب مجلس شورای اسلامی مورد تأیید شورای نگهبان، شرعاً هم لازم الاجرا است.
همین که امام بارها تأکید کرد و فرمود و اساساً حکومت اسلامی یعنی حکومت قانون؛ هیچ چیز دیگری نیست. حکومت اسلامی یعنی حکومت قانون؛ این را دهها بار، نه یک بار، دهها بار امام در سخنرانیهای خود تکرار کرد؛ فرمود حکومت اسلامی یعنی حکومت قانون و همه در برابر قانون مساوی هستند. قانون را ما باید با دقت اجرا کنیم؛ و خوشبختانه در نظام جمهوری اسلامی ایران شرع و قانون در کنار هم قرار میگیرند. یا بر هم منطبق میشوند. من یک جملهای بگویم، البته شاید تبیین آن یک مقدار سخت باشد و زمان بخواهد، ولی اجمال آن را میگویم: ”پلیس موظف به اجرای اسلام نیست“. هیچ پلیسی نمیتواند بگوید که من این کار را انجام دادم برای آن که خداوند در آنجا فرموده و پیامبر در فلان روایت فرموده است؛ به پلیس ربطی ندارد؛ بیخود نرویم در مخمصه؛ مخمصه فکری؛ مردم را هم گرفتار نکنیم. پلیس یک وظیفه بیشتر ندارد: اجرای قانون، همین؛ تمام شد. احکام شرع، بخشی اش در قانون آمده، عیناً، برخی هم قانونی است که مجلس شورای اسلامی یعنی نمایندگان مردم تصویب کرده، و مخالف شرع نبوده است؛ کافی است؛ وقتی نمایندگان مردم چیزی را تصویب میکنند، در چارچوب قانون اساسی و مخالف با شرع نیست، این میشود قانون، و آن قانون لازم الاجرا است. گاهی هم قانون عین اسلام است؛ عین متن اسلام در قانون میآید. برخی از احکام اسلام در قانون نمیآید؛ مگر در قانون آمده است که طرف باید نماز خود را اول وقت بخواند یا آخر وقت، تند بخواند یا کند بخواند. پلیس میتواند دخالت کند؟ اول ظهر است؛ وارد بانک بشود و به رئیس بانک بگوید که آقای رئیس بانک تعطیل کن؛ اول ظهر است و اذان دارند میگویند. طرف دارد نماز میخواند؛ پلیس برود بگوید که چرا تند نماز میخوانی یا کند نماز میخوانی؟ شرع است اما پلیس حق مداخله ندارد. بسیاری از مسائل شرعی به ایمان مردم مربوط است. بسیار از مسائل شرعی عبادت فردی است؛ واجبش یا مستحبش؛ مربوط به خود طرف است. احسان کردن به مردم؛ احسان به والدین؛ یکی از واجبات بزرگ است؛ ”و قضی ربُّک ألّا تعْبُدُواْ إِلّا إِیّاهُ و بِالْوالِدیْنِ إِحْسنًا“ مخصوصاً اگر پیر مرد یا پیر زن باشند؛ ”إِمّا یبْلُغنّ عِندک الْکِبر أحدُهُما أوْ کِلاهُما فلا تقُل لهّما أُفٍّ و لا تنهْرْهُما و قُل لّهُما قوْلًا کرِیمًا“؛ احسان به والدین از واجبات است؛ پلیس میتواند جوانی را دستگیر کند و بگوید چرا از پدر جلوتر راه رفتی و به پدر بی احترامی کردی؟ بله؛ اگر در قانون بیاید، متنی در قانون بیاید، بله. پلیس در جایی میتواند وارد شود که اولاً مصوب قانون باشد، و دوماً قانون روشن و صریح و ابلاغ شده باشد. شما نمیتوانید پشت درخت یک علامت راهنمایی رانندگی نصب کنید و بعد راننده را جریمه کنید...».
برهان
خب؛ این بخش از سخنرانی را که عمداً بدون انقطاع بند آوردم، اصل و طابق النعل بالنعل سخنان دکتر حسن روحانی است.
همان طور که ملاحظه میشود، فقرات دیگری هم در این متن هست که در کنار جمله «پلیس موظف به اجرای اسلام نیست»، شایسته توجه است. این که معروف، عرف مردمی است که برای پلیس کف میزنند، و منکر انکار شده از جانب همان مردم است. از این گذشته، این منکر مطابق این تعریف، همان «حرام» است. مجموع این موضع گیریهای فقهی و حقوقی و منطقی رئیس جمهور دکتر حسن روحانی، جای تعجب دارد، و مآلاً رسوخ نحوی نگاه عرفی و سکولار را نشان میدهد. ساز و کارها و ترتیبات حقوقی که متن این سخنرانی پیشنهاد میکند، نحوی رویه عرفی است.
در این سخنرانی معلوم نیست که تمایز مجریان قانون در کشوری که در قانون اساسی آن، «دین رسمی» تعیین شده است، چه تفاوتی با یک کشور لائیک دارد. ایشان باید به عنوان یک لیسانس حقوق قضایی/1351، فوق لیسانس حقوق عمومی/1374، و دکترای حقوق اساسی/1378، برای ما تشریح بفرمایند که مفهوم حقوقی تعیین «دین رسمی» در قانون اساسی کشور و تأکید بر اجرای موازین اسلامی چیست؟
به باور دکتر ناصر کاتوزیان، در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، بر وفق اصل چهارم و اصل دوازدهم و اصل صد و بیست و یکم و اصل صد و شصت و هفتم، اراده بر این بوده است که نه فقط اسلام را معیار برای وضع قانون معرفی نماید، بلکه از آن بیش، فقه را «متمم قانون» تلقی کرده است. در واقع، کتاب قانون، همراه و به علاوه اجماع فقها، منبع تعیین حقوق متقابل میان مردم است. حقوق اسلامی نه تنها معیار وضع قانون عادلانه است، بلکه نظام حقوقی کشور را نیز اداره میکند، و در دادگاه به عنوان متمم قانون مورد استناد قرار میگیرد و در زمره منابع حقوقی است. به باور دکتر ناصر کاتوزیان آن است که هدف قانون اساسی جمهوری اسلامی، این است که اتحاد حقوق و دین را تحقق بخشد.
البته در زمان مشروطه، تلاشهایی از این دست که سیاق گفتار رئیس جمهور دکتر حسن روحانی نشان میدهد، صورت گرفت تا از لحاظ نظری، قلمرو شرع و قانون جدا شوند؛ در آن وقت، ابتکار فرماندهی به قانون رسید، و بازرسی و نظارت به شرع واگذار شد. منتها، این مرزبندی در عمل تحقق نیافت؛ از یک سوی، در کنار دادگاههای عرفی که صلاحیت عام برای رسیدگی به دعاوی بر طبق قانون و عرف داشتند، در پارهای از زمینهها، بویژه در امور خانوادگی اعم از نکاح و طلاق، دادگاه شرع، صلاحیت رسیدگی پیدا کرد و به اجرای کامل فقه پرداخت.
پس از انقلاب اسلامی، این اتحاد عملی، به یک دکترین حکومتی ارتقاء یافت، و مقرر گردید که نه تنها دین چهارچوب مرجع در وضع قوانین باشد، نه تنها به مثابه چهارچوب ناظر در قوانین مصوب مجلس باشد، بلکه به عنوان «متمم قانون» لحاظ شود. از این زاویه، پلیس هم به عنوان مرجعی که مستقیماً و مدام درگیر اجرا و نظارت و انصاف است، نمیتواند، فقه را از دایره عمل خود بیرون برد و خود را تنها مجری قانون عرفی بداند.
از این نحو استدلال دکتر ناصر کاتوزیان بر میآید که تجویز عالی مقام دکتر حسن روحانی، نه تنها به لحاظ حقوقی با حقوق اساسی جمهوری اسلامی ناسازگار است، بلکه به لحاظ پیشنه تاریخی هم، تحقق عملی آن نیز با نحوی امتناع و استبعاد مواجه است.
مشابه همین برداشت که قانون عرفی نافی قانون شرع و کتاب و سنت نیست، و حتی قانون اصلی شرع و کتاب و سنت است را میتوان در گفتار امام
روح الله موسوی خمینی (ره) نیز جست؛ آن جا که میفرماید: «در اسلام قانون است، همه تابع قانوناند و قانون هم قانون خداست. قانونی است که از روی عدالت الهی پیدا شده است. قانونی است که قرآن است؛ قرآن کریم است، و سنت رسول اکرم است. همه تابع او هستیم و همه باید روی آن میزان عمل بکنیم. فرقی ما بین اشخاص نیست در قانون اسلام. فرقی مابین گروهها نیست» (صحیفه امام، ج.9، ص. 425).
همچنین: «ما مکلفیم که هر مقداری که میتوانیم این رژیم را؛ رژیم انسانی، رژیم اسلامیاش کنیم. هر قدر میتوانیم زیر پرچم قرآن برویم. هر مقداری که شما عمل کردید به قرآن، زیر پرچمش رفتید، پرچم قرآن این نیست که پرچمهای دیگران هستند. پرچم قرآن عمل به قرآن است (صحیفه امام، ج.11، ص.387).
نیز: «ما میخواهیم قرآن حکومت کند بر ما. ما میخواهیم قوانین اسلام بر ما حکومت کند. ما هیچ حکومتی را جزء حکومت اللَّه نمیتوانیم بپذیریم؛ و هیچ دستگاهی را که بر خلاف قوانین اسلام باشد نمیتوانیم بپذیریم. و هیچ رأیی را که بر خلاف رأی اسلام باشد و رأی شخصی باشد. رأی گروهی باشد، رأی حزبی باشد، ما نمیتوانیم بپذیریم. ما آن را میتوانیم بپذیریم که قانونِ اسلام حکمفرمایی کند. ما تابع اسلام هستیم؛ ما تابع قانون اسلام هستیم. و جوانهای ما خونشان را برای اسلام دادهاند. جوانهای ما آن قدر جدیت کردند، میگفتند ما اسلام را میخواهیم، ما احکام اسلام را میخواهیم» (صحیفه امام، ج.8، ص.283).
سیاست روز:اَشِدّاءُ عَلَی الکُفّار یا مدارا؟
«اَشِدّاءُ عَلَی الکُفّار یا مدارا؟»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم مهدی رجبی است که در آن میخوانید،بنا بر روایات نقل شده از قول معصوم(ع) «به راستی، سخن و زبان مثل تیر وکمان است. چون تیر از کمان جست...
پیشنوشت: بنا بر روایات نقل شده از قول معصوم(ع) «به راستی، سخن و زبان مثل تیر وکمان است. چون تیر از کمان جست، دیگر کماندار قوّت ضبط آن ندارد؛ سخن نیز چون از دهان جست، دیگر باز نخواهد گشت. با این تفاوت که:«بسا تیر تیر انداز به خطا میرود، ولی تیر سخن باطل به هر ترتیب، اثری بر جای میگذارد، هر چند اثر باطلش در مسیر تباهی باشد»
متاسفانه این اتفاق در سخنان برخی از مسئولان کشور نیز مشهود است. شاید اگر عدم تسلط بر کلام از سوی مسئولان کمتجربهتر رخ دهد، تا حدودی قابل اغماض باشد، اما از «السابقون» چنین انتظاری نمیرود.
بر اساس نص صریح قرآن، یاران و همراهان پیامبر گرامی اسلام، همواره بر کافران بسیار دلسخت و با یکدیگر بسیار مهربانند. البته در ادامه آیه ۲۹ سوره فتح به دیگر علامات و نشانههای مومنین و یاران پیامبر مهربانیها هم اشاره شده است. درواقع تاکید آیه آخر سوره فتح، تمیز دادن و یا به بیان بهتر جاذبه و دافعه مومن و مسلمان در برابر دوست و دشمن است.
اما در برخی موارد، این اتفاق به درستی رخ نمیدهد. برخی سعی میکنند چشم بر روی دشمنیِ دشمن ببندند و همه خباثتهای طرف مقابل را به چشم برهمزدنی فراموش کنند. اما این اتفاق شدنی نیست. دشمنی که طبق گواه تاریخ هیچگاه از دشمنیاش نکاسته و تنها راهبرد خود را تغییر میدهد، قطعا لیاقت مدارا ندارد. این اتفاق از سوی هرکه رخ دهد، خطای محاسباتی محسوب میشود.
اگر به تاریخ این مملکت نگاه کنیم، اتفاقا به خوبی مشخص میشود که هرگاه با دشمن و بیگانه مدارا کردهایم، نتیجهای جز شکست یا توقف نداشتهایم. حاصل مدارای با دشمن، عهدنامههایی چون ترکمانچای و گلستان میشود. جدا شدن بخشهایی از کشور در زمان پادشاهان بیلیاقت میشود و یا خدای ناکرده توقف در مسیر پیشرفت کشور که در چند سال قبل و به مدت محدودی اتفاق افتاد.
اگر قرار بود در دفاع هشتسالهمان هم با دشمنی که تمام دنیا به کمکش آمده بودند، مدارا کنیم، قطعا چیزی از ایران و اسلام باقی نمانده بود. قطعا آنوقت ما و مردمان این مملکت به آن ایستادگی و مقاومت دلیرانه نمیبالیدیم. قطعا آن زمان، دشمن از مرزهای غربی وارد میشد و از شرق کشور سر درمیآورد.
اگر قرار بر مدارا بود، صدام و یاران و همپیمانان غربی و شرقیاش، نامی به اسم ایران را از روی زمین حذف میکردند.
مدارا با دشمنی که هرروز گستاختر و بیمنطقتر میشود، قطعا کار عاقلانه و عالمانهای نیست. اتفاقا همینجاست که باید مثل کوه در برابرش ایستاد و قدمی به عقب برنداشت.
لبخند بر دشمن را باید حرام کرد و در مقابل در برابر دوستان و دلسوزان ایران و انقلاب و اسلام که ممکن است منتقد هم باشند از مروت و مدارا سخن گفت.
یادمان باشد مصداق بارز اعتدال را باید در کلام خدا و سیره معصومین (علیهمالسلام) جست.
وطن امروز:آغاز شمارش معکوس اضمحلال سعودی
«آغاز شمارش معکوس اضمحلال سعودی»عنوان یادداشت روز روزنامه وطن امروز به قلم دکتر صباح زنگنه است که در آن میخوانید؛تغییرات روز گذشته عربستان نشانه آغاز شمارش معکوس برای سقوط در داخل بافت حکومت آلسعود بود؛ بافتی که در بردارنده عوامل انحطاط و اضمحلال این خاندان است. البته برای فرار موقت از نتیجه محتوم روند اضمحلال، سعودیها به سیاستهای تاخیری نظیر راه انداختن جنگ در یمن یا شیعههراسی و ایرانهراسی در سطح بینالمللی روی آوردهاند. بهانهکردن قدرتگیری ایران در منطقه یا آتشافروزی در یمن، حربهای است که خاندان حاکم در عربستان، عوامل و عناصر خود را از تفرق و اختلاف بازدارند اما شاهدیم با اقدامات و تغییرات اخیر نتیجهای کاملا عکس رقم میخورد.
گویی این بافت فرسوده حکومت سلطنتی ـ خاندانی را علاجی نیست. در حال حاضر 2 نفر زمام قدرت عربستان را به طور کامل در اختیار دارند؛ یکی محمدبننایف با عقلانیت بیشتر که حالا ولیعهد لقب گرفته و دیگری محمدبنسلمان، جوان ناپخته با قدرتخواهی و جاهطلبی فوقالعاده که جانشین ولیعهد شده است. هر دوی آنها مورد تایید آمریکا و مورد حمایت طایفه سدیری در داخل آلسعود هستند.
البته احتمال اینکه سرنوشت مقرن بنعبدالعزیز بهعنوان ولیعهد برکنار شده برای محمد بن نایف تکرار شود ضعیف است چون عمده توانایی محمد بن سلمان، پسر جاهطلب پادشاه در جنگافروزیهای برونمرزی است و قدرت چالش داخلی او در مقابل ولیعهد جدید چندان بالا نیست. بعید است محمد بن سلمان مثلا شبیه صدام در عراق، یکشبه ره صدساله برود و محمد بننایف را هم دور بزند، چون این باعث فروپاشی نظام عرفی آلسعود میشود اما او میتواند عربستان را به ورطه جنگهای نابودکننده خارجی سوق دهد، ضمن اینکه در داخل هم جنگ فرسایشی میان این دو با مابقی شاهزادگان سعودی و همینطور طیف جدید تحصیلکردگان خواهان دموکراسی آغاز شده است. دست آخر قوت گرفتن بحث تجزیه عربستان بر اثر تغییرات اخیر را ضعیف میدانم، چون اگر درگیریهای داخلی آلسعود از حد بگذرد، دخالت آمریکا و غرب را بهعنوان بزرگتر آنها در پی خواهد داشت.
حمایت:خانه از پای بست ویران است
«خانه از پای بست ویران است»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت به قلم سیدجعفر قناد باشی است که در آن میخوانید؛روز گذشته پادشاه عربستان سعودی در یکصدمین روز پادشاهی خود در اقدامی غیرمنتظره تغییراتی گسترده در ترکیب حاکمیت خاندان این کشور ایجاد نمود و شماری از مقامات از جمله ولیعهد و وزیر خارجه را از سمت خود برکنار کرد. براساس این فرامین، ملک سلمان «مقرنبن عبدالعزیز» ولیعهد سعودی برکنار و شاهزاده «محمدبن نایف» با حفظ سمت در وزارت کشور به عنوان ولیعهد جدید و معاون نخست وزیر منصوب گردید. ملک سلمان در حکمی دیگر «محمدبن سلمان» فرزند خود و وزیر دفاع را با حفظ سمت به عنوان جانشین ولیعهد منصوب کرد و «سعود الفیصل» وزیر خارجه 75 ساله بیمار این کشور را برکنار و «خالد الجبیر» سفیر عربستان در آمریکا را به عنوان وزیر خارجه جدید برگزید.
در این باره گفتنی هایی هست:آنچه که در عربستان سعودی در حال وقوع است، بنا به تعبیر برخی رسانهها یک «زلزله سیاسی» نیست، بلکه پوششی برای جلوگیری از وقوع یک زلزله سیاسی از درون جامعه و مردم عربستان است که احتمال دارد از امواج مخالفتها شکل بگیرد. به بیان دیگر، عزل و نصبهای جدید در بدنه حاکمیت سعودی، کوششی است برای ترمیم حکومتی موروثی، منسوخ و فرسوده که ارکان آن تَرَک برداشته و تلاشی است برای چیدن مهرههای جدید و تازه نفس که دارای ابعاد پیچیده مخفیانه و مافیایی می باشد.
بدون شک علاوه بر رقابتهای درون خاندان سعودی بر سر قدرت، مافیای تسلیحات و نفت و قدرتهای جهانی در قدرت گرفتن چهرههای دستچین شده عربستان نقش دارند. اساساً در صفحه شطرنج حاکمیت سعودی، مهرههایی قابلیت مانور و ارتقاء دارند که مورد تایید بوده و قادر باشند که منافع غرب را در دراز مدت تامین نمایند. لذا آنچه که اتفاق افتاده در واقع یک حرکت سطحی و چهرهآرایی رژیمی است که دو مشکل اساسی در تار و پود آن رسوخ کرده است است؛ اول: مقبولیت مردمی و دوم: مشروعیت قانونی.
هیئت حاکمه فعلی سعودی از نظر قوانین شناخته شده دموکراتیک، منتخب حتی یک نفر از مردم عادی این کشور نیست بلکه بر اساس وصیت پادشاهان، ولیعهدها یکی پس از دیگری روی کار آمدند. وصیتنامههایی که نه تنها در هیچ قاموسی بلکه در نزد مردم عربستان نمیتواند مصداقی برای تعیین حاکمیت و حقوق مردم در طول سالیان متمادی باشد. اگر در خود عربستان پدری وصیت کند، عمل به آن در چارچوب و حیطه مشخصی تعریف گردیده و بر اساس عرف، مبنای عمل قرار میگیرد. اما آنچه شاهدیم این است که بیت المال مسلمین سالهاست در قدرت خاندانی محصور شده که در آن، پدری بدون شایستگی های خلافت وصیت کرده است تا پسران من هستند، حکومت نباید به فرد دیگری منتقل شود. چنین مبنا و استدلال مضحکی اساس مشروعیت آل سعود است که صدالبته با مقبولیت عمومی نیز همراه نیست.
این تغییر و تحول در ساختار حکومت سعودی، این شعر سعدی را به ذهن متبادر می کند که: «خانه از پای بست ویران است/ خواجه در بند نقش ایوان است.»از جمله موارد نقض اساسیترین اصول جامعه متمدن، تصدی وزارت خارجه توسط «سعود الفیصل»، وزیر خارجه سابق 75 ساله این کشور است. سعود الفیصل از 40 سال قبل وزیر خارجه عربستان است و تاکنون بیش از 6 بار عمل ستون مهره انجام داده و بیماری و ناتوانی جسمی او در کنفرانسهای مطبوعاتی و اجلاسها کاملاً مشهود بود. وی در زمان پادشاهی سلمان، عبدالله، فهد، خالد وزیر خارجه بود و پیش از ملک خالد نیز به همین شغل مشغول بوده است! چندین پادشاه بر روی کار آمده و رفتهاند اما از آنجایی که سکاندار سالخورده سیاست خارجی عربستان، همواره مورد تایید غرب بوده است، هیچکدام نتوانستند وی را عزل کنند. وزیر نفت سعودی نیز از وضعیتی مشابه برخوردار است.
این جابجاییها از دو زاویه دیگر نیز قابل بررسی است. یکی، تغییراتی است که آنان مجاز به اِعمال آن هستند مانند عزل و نصب شاهزادگان و دیگری، جابجاییهایی است که غرب به رهبری آمریکا باید نظر دهد. انتصاب «خالد الجبیر» سفیر سابق سعودی در ایالات متحده به عنوان وزیر امور خارجه جدید، نشان میدهد که وابستگی حاکمان جزیره العرب تا چه حد است و چه مهرهای شناخته شدهای که چند سال پیش، جنجالی مجعول بر سر متهم نمودن ایران به ترور او به راه انداختند را در رأس کار قرار دادهاند.
آنچه که از تغییرات بدنه اجرایی در ریاض طی این روزها شاهد آنیم، تلاش حاکمیت این کشور برای کسب مشروعیت است و نکته مهم آنکه جابجاییهای اخیر، در پوشه پروندهای قرار میگیرد که بر اساس آن، طی چهار سال گذشته برای تثبیت موقعیت خود در برابر امواج بیداری اسلامی صورت دادهاند. حاکمان غیرمشروع و نامقبول سعودی در سالیان گذشته سعی کردند که با ایادی خود، حرکتهای مردمسالارانه مانند وقایع بحرین، سوریه و عراق را سرکوب کنند تا بقای خود را تضمین نمایند. در مصر کودتا را تقویت کردند تا قدرت بیشتری بگیرند. تروریستهای وحشی تکفیری را تجهیز و تامین کردند تا موقعیت خود را تثبیت کنند. در یمن در حال ارتکاب جنایت و کشتار هستند تا حکومت مردمسالاری در آنجا ریشه ندواند و الگوی دموکراسی به سایر کشورهای حاشیه خلیج فارس سرایت ننماید. اما تمام توطئههای آنان یکی پس از دیگری با شکست مواجه شد.خاندان سعودی، برای تامین مقاصد و منافع خود، تمام منطقه را به آتش کشیدند و جالب است که با پیش گرفتن این شیوهها، در حال تثبیت موقعیت نامشروعی هستند که به طور شگفتآوری مورد تایید غرب نیز هست.
در خاتمه باید چنین نتیجه گرفت که تحولات روزهای گذشته سعودی، تلاشی برای پوشاندن تَرَکهای پایههای سستی است که از سالیان گذشته نشانههای آن هویدا گشته بود. تزلزلی که با شروع طوفان بیداری اسلامی آغاز گردید و با تهاجم غیرقانونی به یمن که کشوری مستقل است به عمق خود رسید. بنابراین طی ماههای آینده باید منتظر بود تا نشانههای جدیدتری از این تزلزل را از یک سو و اقدامات نمایشی برای پوشاندن آثار فاحش این خرابی را از سوی دیگر به نظاره بنشینیم.
آفرینش:نیازمنطقه به یک توافق تاریخی
«نیازمنطقه به یک توافق تاریخی»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن میخوانید؛شاید تقدیر خاورمیانه و کشورهای این منطقه بر آن است که همواره شاهد تحول، درگیری و هیجانات سیاسی، نظامی و اقتصادی باشند. اگر چه اکثر این تحولات با برنامه و نقشههای طراحی شده از آن سوی آتلانتیک و دیگرقدرتهای شرقی، شکل میگیرد، اما تنها راه مدیریت این بحرانها و کاهش تنشها صرفاً از توان کشورهای منطقه برمیآید و بس!. چرا که هدف اصلی این تحولات کنترل رفتار و تاثیر گذاری بر نوع فعالیتهای استراتژیک قدرتهای منطقهای میباشد و نمیتوان هیچیک از تحولات موجود را بدون حضور این کشورها تفسیر و تحلیل کرد.
امروز جمهوری اسلامی ایران در مرکز این تحولات از سوریه و لبنان گرفته تا عراق و یمن، نقش این کشور غیرقابل انکار میباشد. امروز ایران در مذاکرهای مستقیم با قدرتهای جهانی قرار گرفته و سیر تحولات و توافقات احتمالی در تاریخ بینالملل ماندگار خواهد شد. توافقی تاریخی که میتواند آینده منطقه را به سمت آرامش و ثبات پیش ببرد و یا درصورت شکست، آسیبها و تنشهای فراوانی را بر منطقه بار کند.
شاید به زعم برخی ارتباط دادن پرونده هستهای به دیگر مسائل سیاسی و تحولات منطقهای کار درستی نباشد، اما باید اذعان داشت که خواسته یا ناخواسته امروز موفقیت یا شکست در این مذاکرات تاریخی، تاثیر بسزایی در سرنوشت جنگهای احتمالی، تنشهای اقتصادی، تحرکات نظامی، و... خواهد داشت. صرفا درتحولات جاری همچون مسئله داعش در منطقه و اوضاع یمن، میتوان به راحتی پیش بینی کرد که وقوع توافق هستهای، آغاز راهی برای همکاریهای بین المللی درجهت تبدیل گفتمان تقابل به گفتمان تعامل میان ایران و غرب خواهد بود.
لذا باید از این حیث این توافق احتمالی را رویدادی تاریخی دانست، چرا که تحقق آن میتواند راهکاری برای حل و فصل بسیاری از منازعات منطقهای باشد و از قبل آن بسیاری از موضوعات همچون تروریست، تفرقههای قومی مذهبی، و رقابت های منطقهای درچارچوب مدل گفتگوهای چندجانبه مورد بررسی قرار گیرد. اما شکست این مذاکرات، رشته اعتماد سازی و تعامل میان ایران و دیگر قدرتهای جهانی را از هم گسسته خواهد کرد.
درصورت عدم توافق هستهای، شاهد شدت رقابتهای منطقهای و احتمال تبدیل شدن آن به خصومت و رویارویی مستقیم خواهد شد. امروز کشورهایی همچون عربستان، قطر، ترکیه، مصر،... و تلآویو، به دنبال این هستند تا مذاکرات هستهای به سرانجام نرسد و فشارهای تحریمی برایران مستدام و افزایش یابد. رویارویی درجبهههای مختلف سیاسی، اقتصادی، واحتمالا نظامی، با ایرانی که در محاصره تحریمهای سنگین اقتصادی و سیاسی قرار دارد، بسیار مطلوب میباشد، تا اینکه ایران با یک موفقیت بزرگ از تعامل با غرب به حل و فصل مشکلات منطقهای پای بگذارد.
بیهوده نیست که جان کری وزیر امورخارجه ایالات متحده پیش از دیدار با همتای ایرانی خود، ابراز میکند که "ایران و 1+5 درآستانه یک توافق تاریخی قرار دارند."
نکته قابل توجه اینکه کری پیش از این ملاقات ابراز میکند که قصد دارد "از ایران بخواهد تا حوثیها را به پای میز مذاکره برگرداند!".
این موضوع نشان دهنده این است که هنوز در ابتدای راه، پتانسیلهای فراوانی برای نوعی تعامل و همکاری برای حل و فصل مناقشات منطقهای میان ایران وغرب وجود دارد. لذا باید امیدوار بود تا نیاز خاورمیانه به یک" تحول تاریخی" محقق شود و با مساعی طرفین و تعادل قوای سیاسی میان رقبای منطقهای، شاهد آرامشی نسبی در چالشها و تقابلهای موجود باشیم.
آرمان:آینده روابط ایران وآمریکا
«آینده روابط ایران وآمریکا»عنوان یدداشت روز روزنامه آرمان به قلم فیاض زاهد است که در آن میخوانید؛ملاقات محمدجواد ظریف، وزیرخارجه کشورمان با همتای آمریکایی خود جان کری در محل اقامت هیأت ایرانی در کنار سخنان رئیسجمهور اهمیت زیادی دارد. واقعیت این است که با حل پرونده هستهای با کلیدی که آقای روحانی آن را نمایان کردند، میتواند سرآغاز باز شدن قفلهای بزرگ دیگری باشد به این معنی که حل پرونده هستهای ایران، تنها حل پرونده هستهای نیست! بلکه نشانگر اراده جامع و همهجانبه از سوی دولتهای آمریکا و ایران برای این منظور است که حل پرونده هستهای را پلی برای پایان بحران بیاعتمادی تاریخی میان خود قرار دهند و این روش میتواند الگوی مناسبی برای مذاکره در حوزههای دیگر باشد. جمهوری اسلامی ایران توان فوقالعادهای در حلوفصل مشکلات منطقهای دارد.
مشکلات امروز ایالات متحده و دولتهای غربی درمنطقه خاورمیانه فراوان است و آنها بهخوبی میدانند متحدان سنتی آنها قادر به حل این بحرانها نیستند. بهرغم اظهاراتی که مقامات آمریکایی در موردعلاقه مندی به روابط آمریکا و عربستان سعودی مطرح میکنند ولی بازتاب همین سخنان دررسانههای آمریکایی ناشی ازنگرانی مثبت درلایههای مختلف و بیرونی به دستگاه سیاسی عربستان سعودی است. به نظر میرسد که عربستان دیگراعتمادی به آمریکا ندارد.
آمریکاییها نیز بعد از حوادث 11سپتامبر دیگر به عربستان سعودی اعتماد ندارند. درنتیجه نباید فریب مناسبات ظاهری بین دو کشور را خورد. همین که دولت آمریکا برخلاف میل عربستان و رژیمصهیونیستی با ایران وارد گفتوگو شده است نشان میدهد که راهبردهای آمریکا درخاورمیانه درحال تغییر است. حرکت نمادین جان کری برای ورود به خاک ایران در نیویورک در مقر سازمان ملل که حداقل در سه دهه گذشته بیسابقه بود نشان میدهد، آمریکاییها طالب این هستند که اگر شرایط در ایران هم به خوبی پیش رود، قدم جلو بگذارند و پیشدستی کنند.
دولت آمریکا وایران درآینده نه چندان دور میتوانند در مورد بحرانهای منطقهای، مسئله خلع سلاح هستهای، مسائل مربوط به انرژی و ارائه چهارچوب و برداشت درست ازوضعیت جوامع اسلامی در اروپا و آمریکا و همینطور اصلاح نگرش اسلامهراسی در خصوص کشورهایی مثل ایران و درک درست از اعتقادات برای ادامه گفتوگوهای دوجانبه و چندجانبه مذاکره کنند و این یک فرصت تاریخی است که ایران نیز میتواند با کسب امتیازاتی در میان رقبای منطقهای خود ازجمله ترکیه و عربستان سعودی، جایگاه خود را استحکام بیشتری ببخشد. توافق دهم تیر میتواند شروعی برای حل بسیاری از مسائل ما با جامعه بینالملل باشد.
شرق:خلیج فارس ورای اسناد جغرافیایی
«خلیج فارس ورای اسناد جغرافیایی»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم احمد مسجد جامعی است که در آن میخوانید؛چند سال پیش، آیتالله هاشمیرفسنجانی، که بر تفسیر و علوم قرآنی احاطه دارند، درباره خلیجفارس و نام تاریخی آن، در خطبههای نماز جمعه و در برخی مجالس رسمی با حضور سفیران و نمایندگان کشورها، به موضوع مهمی اشاره کردند: «در قرآن کریم در چهار آیه از «دو دریا» سخن گفته شده است. در سه مورد از آنها، در سوره کهف (آیه ٦٠)، از محل دیدار حضرت موسی با حضرت خضر با تعبیر «مجمعالبحرین» یعنی جایی که دو دریا به هم میرسند، سخن به میان آمده و نیز در دو آیه دیگر، در سوره فرقان (آیه ٥٣) و سوره الرحمن (آیه ١٩) ترکیب «مَرَجَ البحرین» تکرار شده است. نکته قابلتوجه این است که تقریبا ٩٥ درصد مفسران از صدر تا امروز گفتهاند منظور قرآن کریم از دو دریا «دریای فارس و روم» بوده است. بنده خودم مراجعه کردم و تعداد زیادی از این تفسیرها را دیدم و ملاحظه کردم... در ٩٥ درصد تفاسیر، هرکس اینجا رسیده، گفته بحر فارس است».
بارها گفته شده است رسیدن به نام درست و تاریخی و غیرمجعول این دریای وسیع، نیازی به پژوهشهای گسترده و صرف وقت و هزینه هنگفت و مراجعه به آثار متنوع تاریخی و غیرتاریخی ندارد، زیرا در هیچ سند، نقشه، نوشته و کتاب معتبری، اساسا این نقطه از سرزمین ایران را جز با نام پارس یا صورت عربیشده فارس ننوشتهاند.
بااینهمه، به نظر آقای هاشمی: «ممکن است» علمای آنها «بگویند ما به نقشهها کاری نداریم، ولی تفاسیر را که قبول دارید!». خوشبختانه جستوجو و مراجعه به آثار متنوع تاریخی و جغرافیایی، تفسیری، لغوی و امثال این موضوعات در لوحهای فشرده و پایگاههای اینترنتی بسیار آسان شده و کافی است در یکی از این الواح ویژه تفسیر و علوم قرآنی دو کلمه «بحر فارس» جستوجو شود. نتیجه بسیار روشن است؛ جالب است که در بیشتر تفاسیر، نشانه جغرافیایی «بحر فارس» ارائه نشده، یعنی غالبا میدانستهاند منظور کجاست و موضوع بهقدری روشن و واضح بوده که هر توضیحی زائد و اضافه به نظر میرسیده است.
بنابر این، به قول آقای هاشمی: «در کتب دینی معتبر ما همهجا صحبت از دریای فارس است» و «این سندهای مهم ارزشمندی است»، اما شگفتا که از چند دهه پیش تاکنون، بر خلاف همه مآخذ موجود، نام دیگری به دریای پارس دادهاند و گاه دیگران را هم سرزنش میکنند که چرا خلیجفارس را با نام درست آن خواندهاند. «خب، این یک اشتباه تاریخی است و از این چیزی به دست نمیآید جز تفرقه و اختلاف». سابقه این نام مجعول به زمانی بازمیگردد که پهلوی دوم قصد داشت رژیم صهیونیستی را به رسمیت بشناسد و در میان رهبران حکومتهای عربی، عبدالناصر برای رویارویی با او از این نام مجعول سخن به میان آورد و دیگران هم از وی پیروی کردند.
حال آنکه تا پیش از آن حتی در نوشتهها و تحقیقات تاریخی و جغرافیایی و سیاسی کشورهای عربی، نامی جز «الخلیج الفارسی» نوشته نمیشد. سالها پیش دوست پژوهشگری کتابی از محقق عراقی، صالح احمد العلی را در باب تاریخ بصره در دست داشت که در ١٩٥٣ در بغداد منتشر شده بود و همهجا مؤلف از خلیجفارس سخن گفته بود، اما در چاپ چند سال بعد آن، فقط همهجا نام مجعول را جایگزین کرده و بقیه کتاب همان چاپ پیشین بود! و متأسفانه از این قبیل نمونهها اندک نیست.
ازاینرو همواره در سالهایی که نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران را برگزار میکردیم، یک اصل اساسی را همواره در نظر داشتیم؛ کتابهای خارجی که از عنوان جعلی برای خلیجفارس استفاده کنند، حق حضور در نمایشگاه را ندارند. این رویکرد مخالفانی را داشت که میگفتند در بعضی از کتابهای تحقیقی از این نام جعلی استفاده میکنند و چارهای جز پذیرش آن آثار نیست. این یک تحریف آشکار تاریخی است. اگر از نوشتهها و مطالب خبری و تبلیغاتی و احساسی، چنین حرکتی قابل چشمپوشی باشد، از محققان و اصحاب فکر و نظر گناهی نابخشودنی است و وجهه علمی آثار آنها را از میان میبرد.
گذشته از نام خلیجفارس که درباره آن بهویژه در سالهای اخیر کتابها و مقالهها نوشتهاند، اختصاص روزی به نام خلیجفارس درواقع برای اشاره به اهمیت فرهنگ و تمدن عمیق و پرسابقه مردمانی است که قرنهای متمادی در اطراف آن زندگی کردهاند و خلیجفارس آنها را به یکدیگر پیوند میداده است؛ از انواع خوراک و پوشاک گرفته تا گویشهای متنوع محلی و شعر و موسیقی و دیگر مظاهر حیات اجتماعی، که همگی جزئی جالب و شگفتانگیز از سرگذشت و زندگی اقوام ایرانی در طول تاریخ بشری است.
چند سال پیش که مسئولیت وزارت ارشاد را بر عهده داشتم، نشریه نشنال جئوگرافیک از نامی مجعول برای خلیجفارس استفاده کرد و شبکه تلویزیونی الجزیره به این موضوع دامن زد به همین دلیل عذر نمایندگان آن نشریه و شبکه را خواستم و دفتر آنها را تعطیل اعلام کردم. این کار با مخالفتهایی از داخل هم روبهرو شد، زیرا آن را تندروانه میدانستند. اما همین کار باعث عذرخواهی آنها شد و متعاقب آن، پیشنهاد روزی به نام خلیجفارس را در پی آورد و روز باز پسگیری هرمز از پرتغالیها (١٠ اردیبهشت ١٠٠١) به نام خلیجفارس در تقویم ملی ثبت شد.
مردم سالاری:راهبرد اصلاحات
«راهبرد اصلاحات»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم احسان کیانی است که در آن میخوانید؛در روزهای گذشته اخبار مساعدی از گشایشهایی در ارتباط با برخی گروههای سیاسی و دانشجویی اصلاحطلب به گوش رسید که در کنار آغاز فعالیت انتخاباتی جبهه اصلاحات؛ نویدبخش تداوم تحرکات سیاسی آنان برای حضور مؤثر در انتخابات مجلس دهم خواهد بود. اما در مقابل واکنش تند برخی احزاب اصولگرا به خبر تأسیس «حزب اتحاد ملت ایران اسلامی» نشان از آن داد که هنوز سایه رخدادهای نشأتگرفته از حوادث دهمین انتخابات ریاستجمهوری بر سر اصلاحطلبان سنگینی میکند. نگارنده پیش از این نیز در چندین یادداشت متذکر شدم که حصول موفقیتهای سیاسی و کسب پیروزیهای انتخاباتی؛ متضمن و موکول به عبور از فضای امنیتی و بازگشت به فضای سیاسی پیشاز سال 1388 میباشد و گشایش در این گره فروبسته تنها با اراده سیاسی طرفین آن حوادث امکانپذیر خواهد بود.
به خصوص که انتخابات آتی، از حیث نوع برگزاری و شیوه جلب رأی عمومی جامعه، تفاوتهای مهمی با انتخابات ریاستجمهوری دارد.
نکته اول احراز صلاحیت نامزدهای انتخابات مجلس است. اصلاحطلبان حتی پیش از حوادث سال 1388 نیز وضعیت مناسبی در این مسأله نداشتند چه رسد به اکنون که بهانه برای رد صلاحیت اصلاحطلبان فراوان است. نکته دوم اینکه به منظور کسب رأی کافی برای ورود به مجلس باید به خواستههای منطقهای و شهری اکثر استانهای کشور توجه نمود و از ابراز شعارها و برنامههای صرفاً سیاسی و کلاننگر خودداری کرد که در این زمینه اصلاحطلبان نیازمند جلب نظر افراد معتمد این مناطق میباشند که بدون پیششرط پذیرش حضور کلی جناح اصلاحطلب، امکانپذیر نخواهد بود. پس انتظار میرود اصلاحطلبان پیشاز آنکه به مقدماتی همچون برگزاری جلسات حزبی، تبلیغات انتخاباتی و تعیین نامزد بپردازند؛ راهبرد تازهای برای حل مسائل پیشگفته تعیین و زمینههای بازگشت به فضای طبیعی عرصه سیاست را فراهم کنند.
البته راهبرد معقول حل مسأله، مشخص است و پیشاز این بارها از سوی تعدادی از فعالان سیاسی و مطبوعاتی اصلاحطلب به آن اشاره شده است. همانگونه که کلید قفلهای فروبسته سیاست خارجی از مسیر تدبیر و گفتوگو حاصل شد، در زمینه سیاست داخلی نیز چنین است. گفتوگوی صریح، شفاف، منصفانه و واقعبینانه با حاکمیت و تبیین سیاستورزی اصلاحطلبانه مبنی بر خروج از فضای مبهمی که در آن مرزهای سیاسی درون و بیرون از نظام، مخدوش شده؛ تنها راهبرد این مسأله است. ممکن است برخی با بیان محذوریتهای اخلاقی نسبت به کسانی که حضوری در سیاست و رسانهای برای بیان نظرشان ندارند، نقد گذشته را نوعی بیاخلاقی در حق آنان تلقی کنند.
ولی پرسش اینجاست که آیا اخلاقی است که یک جریان کارآمد(اصلاحات) و مهمتر آن یک تفکر راهگشا (اصلاحطلبی) قربانی کنشورزیهای عدهای معدود در جریان حوادث تلخ سال 1388 شود؟! بیشک پاسخ منفی است. واقعیت این است که عرصه سیاستورزی در ایران به شدت به تعاملات شخصیتهای مهم و مرجع اصلاحطلب در زمین سیاست وابسته است. سخن ماندگار نلسونماندلا را به یاد بیاوریم که گفت: «هر دو طرف، مذاکره با طرف مقابل را نشانه ضعف و خیانت به اصول خود میدانست. میدانستم دوستانم پیشنهادم را محکوم میکنند ولی گاهی اوقات یک رهبر مجبور میشود راه تازهای را در پیش بگیرد».
ابتکار:زنده به کار کارگران هستیم
«زنده به کار کارگران هستیم»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم فواد شمس است که در آن میخوانید؛در هر جامعه ی انسانی تولید کنندگان اصلی ثروت و رفاه، کارگران هستند. اما همین کارگران خود کمترین بهره را از حاصل دسترنج خود میبرند. در جهان مدرن کارگران ستون فقرات ساختار اجتماعی هستند. اما معمولا از حق و حقوق خود محروم هستند. در طول یکی دو قرن اخیر اما کارگران برای دستیابی به حقوق خود جنبشهای سیاسی و صنفی فراوانی داشته اند. تا جایی که تحولات عمده تاریخ معاصر بشر به دست متحد کارگران رقم خورده است. روز اول ماه مینیز یکی از رو زهای ماندگار در تاریخ بشر است. این روز بهانه ای است برای این که بار دیگر به وضعیت کارگران جهان نگاهی بیاندازیم. ببینیم که این زحمتکشان چه راه طولانی و پر فراز و نشیبی برای رسیدن به حقوق خود را طی کرده اند.
در تاریخ معاصر ایران مدرن نیز کارگران همواره در تحولات اصلی جامعه نقش آفرین بوده اند از دوران مشروطه تا ملی شدن صنعت نفت تا انقلاب سال 57 همواره کارگران جزو اصلی ترین نیروهای اجتماعی شرکت کننده در تحولات بوده اند. کارگران در انقلاب اسلامی نقش پر رنگی داشتند به صورتی که یکی از خواستهای این انقلاب مردمی توزیع دوباره ثروت و اهمیت بیشتر به نیرو ی کار بوده. اما بعد از گذشت سالها اکنون که در روز جهانی کارگر در سال 94 هستیم باید ببینیم که آیا کارگران به مطالبات به حق خود رسیده اند یا نه؟ وضعیت فعلی طبقه کارگر نشان میدهد که این امر هنوز محقق نشده است. کارگران وضعیت معیشتی مناسبی ندارند. فشار اقتصادی فراوان بر گرده شان است. از طرف دیگر حتی در سطح گفتمانی برخلاف سالهای ابتدایی انقلاب دیگر کسی از مسئولان زیاد به کارگر اهمیت نمیدهد. کارگران بیش از گذشته به حاشیه رانده شده اند. بی توجهی به مطالبات کارگری در میان مدت میتواند تبعات اجتماعی و حتی سیاسی نه چندان مطلوبی را به بار بیارود.
این روزها مسئله اصلی کارگران بیشتر خود مقوله ی «کار» است. بی کاری یکی از معضلاتی است که گریبان گیر جامعه ما است. در شرایط فعلی امنیت شغلی بیشتر از سایر خواستهها برای کارگران دغدغه ایجاد کرده است. مشکلاتی نظیر معیشت و تنگناهای آن وجود دارد اما حفظ همین وضعیت برای بسیاری از کارگران دغدغه ایجاد کرده است. معیشت پایدار در اولویت اول برای جامعه کارگری است. کارگران در شرایط فعلی در چنان وضعیتی قرار گرفته اند که دغدغه از بین رفتن اشتغال خود را دارند. زمانی که کارگر چنین دغدغه ای در حین کار داشته باشد، نباید از او انتظار داشت که با شرایط بهتری برای مجموعه خود کار کند. این موضوع در نهایت به رونق اقتصادی کشور ضربه میزند.
در حال حاضر قراردادهای کوتاه مدت در کارهایی که ماهیت مستمر دارند، بسیار آسیب رسان است. این آسیب اولین ضربه خود را به محیط کار وارد میکند و منابع با خسارت مواجه میشود. نتیجه آن است که وقتی کارگر احساس امنیت نکند و ندارند که بعد از قرارداد کوتاه مدت به کار گرفته خواهد شد یا خیر، موجب میشود تعلق کافی به محیط کار نداشته باشد و خود را کارگر موقت بداند. قراردادهای موقت بزرگترین ضربه را به طبقه کارگر ایران زده است. در کنار آن موج عجیب و غریب خصوصی سازیهای بی حساب و کتاب بیش از گذشته به وضعیت نیروی کار در ایران ضربه وارد کرده است. در نتیجه میتوان یکی از خواسته های اصلی کارگران در شرایط فعلی را تامین امنیت شغلی برای کارگران و تمامی مزدبگیران در جامعه دانست.
از طرف دیگر به بهانه ی خصوصی سازی شاهد بی کار سازی بسیاری از کارگران هستیم. در نتیجه در این روز باید از مسئولان خواست که نسبت توقف اخراج و بیکارسازی کارگران اقدام لازم را صورت دهند. در کنارش لغو قراردادهای موقت و سفید امضاء از دیگر خواستهای کارگران است. بعد ازاین که این حداقلها و کف مطالبات تامین شد باز هم باید به فکر افزایش فوری حداقل دستمزدها براساس اعلام نظر خود کارگران از طریق نمایندگان منتخب آنها در مجامع عمومی کارگری و پرداخت فوری دستمزدهای معوقه کارگران و همچنین افزایش و رفع هرگونه تبعیض در پرداخت مستمری بازنشستگان و بهرهمندی آنان از تامین اجتماعی و خدمات درمانی را در نظر گرفت. به نظر میرسد تنها با تامین این کف مطالبات طبقه کارگر است که میتوان امید داشت که همبستگی اجتماعی جامعه از بین نرود و کارگران در کنار دیگر اقشار جامعه به فر رونق اقتصادی و به پیشرفت کشور باشند. باری تحقق این خواسته ها به نظر میرسد باید اجازه تشکیل اتحادیه ها و سندیکاهای مستقل کارگری داده شود تا کارگران بتوانند مطالبات خود را به صورت مستمر و مدنی پیگیری کنند.
به هر روی سیاستهای اقتصادی که در جهای کنونی معروف به تعدیل اقتصادی و نئو لیبرالیسم است تجربه ناگواری برای جامعه ما بوده است. در سالهای اخیر تجربه ناگوار آن را در کشورهایی همچون ایرلند، یونان، اسپانیا، پرتغال و ایتالیا میبینیم. در ایران نیز نشانه های شکست خود را نشان داده است. سیاستی که عملا باعث ویرانی تولید ملی، بیکاری لجامگسیختهی کارگران، و تشدید فقر و شکاف طبقاتی در کشور شده است. در چنین شرایطی به نظر میرسد توجه ویژه به کارگران اهمیت دوچندانی پیدا میکند تا با اتکا به نیروی متحد خود کارگران از این وضعیت بیرون بیاییم.
دنیای اقتصاد:تغییر در ریاض- تدبیر در تهران
«تغییر در ریاض- تدبیر در تهران»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم محمود صدری است که در آن میخوانید؛تحولات سیاسی ناگهانی در عربستان سعودی، اساسا پدیدهای در حوزه سیاست داخلی و نبرد قدرت در این کشور است؛ اما بیتردید متاثر از تحولات منطقهای رقم خورده و بر این تحولات تاثیری جدی خواهد گذاشت. تا آنجا که به تحولات داخلی عربستان مربوط میشود، برکناری امیر مقرنبنعبدالعزیز از ولیعهدی و گماردن محمدبننایف به جای وی و همچنین انتصاب محمدبنسلمان به نایبولیعهدی، صرفا نوعی تغییر نسلی در خاندان آل سعود بهشمار میرود و نمیتوان آن را تغییری بنیادی در زمینه گردش نخبگان عربستان خواند.
تنها نکته مهم در این زمینه این است که از سال 1932 تاکنون رویه در عربستان این بوده که پادشاه و ولیعهد حتما یکی از پسران ملک عبدالعزیز، بنیانگذار پادشاهی سعودی باشند؛ اما اینبار، یکی از نوههای ملک عبدالعزیز (محمدبننایف) ولیعهد و نوه دیگرش (محمدبنسلمان) نایبولیعهد شده است. نایف 55 ساله و محمدبنسلمان 30 ساله است؛ بنابراین اهمیت این دگرگونی در این است که میانگین سنی سیاستمداران سعودی اندکی پایین آمده و ارتباط با گذشته خاندان سعودی قدری سستتر شده است. از این حیث انتخاب محمدبنسلمان که فرزند سلمانبن عبدالعزیز پادشاه عربستان است، اهمیت بیشتری دارد؛ زیرا این احتمال وجود دارد که چند سال دیگر در تغییری مانند آنچه دو روز گذشته رخ داد، ولیعهد برکنار شود و نایب وی جایش را بگیرد. چنین تغییری که چندان نامحتمل نیست، ترکیب سنی حاکمان عربستان را ناگهان دگرگون خواهد کرد و نسلی سراپا نو را به قدرت خواهد رساند.
وجهی از تحولات عربستان که به ایران و دیگر کشورهای منطقه مربوط میشود، پیچیدهتر است. ایران در سالهای اخیر در چند حوزه عربستان را به هزیمت واداشته و سیاست خارجی این کشور را با چالشهایی جدی روبهرو کرده است. عربستان سه سال پیش امیدوار بود حکومت سوریه را سرنگون کند و ایران با این سیاست مخالف بود. تا امروز ایران به هدف خود رسیده، اما عربستان نرسیده است. عربستان از زمان سرنگونی صدام حسین، اصرار دارد حکومتی همسو با آموزههای مرامی و سیاسی خود در عراق برپا کند؛ اما نتوانسته و ایران در این ناتوانی عربستان سهم زیادی داشته است. همچنین عربستان با تغییراتی که در ماههای اخیر در یمن رخ داده، مخالف است و برخلاف ایران، خواستار اعاده وضع پیشین است؛ اما هنوز موفق نشده و سیاست خارجی ایران در این حوزه هم هنوز برتری خود را حفظ کرده است.
افزون بر این تحولات منطقهای، عربستان سعودی از دو دهه پیش تاکنون به معضل اصلی سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه تبدیل شده و ادامه همپیمانی آمریکا و عربستان به شکل کنونی در واشنگتن مخالفانی جدی یافته است. همانگونه که در دهه 1970 میلادی رابطه حسنه آمریکا با ژنرال پینوشه دیکتاتور شیلی، بزرگترین ضعف سیاست خارجی این کشور انگاشته میشد، از زمان انفجارهای 11 سپتامبر 2001 بهبعد نیز رابطه با عربستان سعودی به بزرگترین سرافکندگی دولت آمریکا تبدیل شده است. آمریکاییها در زمان پادشاهی ملک عبدالله، شاه پیشین عربستان کوشیدند این کشور را به تغییراتی در حوزه سیاسی و فاصله گرفتن از ارتجاع سیاسی وادار کنند؛ اما موفق نشدند. در همین مدت، بهویژه در یک سال اخیر، سیمای روابط ایران و آمریکا تغییر کرده و اهمیت استراتژیک عربستان بهعنوان کارگزار آمریکا و لنگری بر پای ایران کاهش یافته است.
بنابراین، بعید نیست که تغییرات کنونی در ساخت سیاسی عربستان، علاوهبر مقتضیات داخلی و کشاکشهای نسلی بین نخبگان حاکم، پاسخی به تحولات منطقهای و نوعی چارهجویی برای تنگناهای سیاست خارجی عربستان هم باشد. گماردن عادلالجبیر به جای سعودالفیصل بهعنوان وزیر خارجه نشانهای از چنین سیاستی است. عادلالجبیر مهمترین سیاستمدار عربستانی است که عضو خاندان سلطنتی نیست و سالها سفیر عربستان در آمریکا بوده و با رهبران واشنگتن روابط نزدیک دارد.
موضوع دیگری که پیوند تغییرات سیاسی در عربستان را با مسائل منطقهای و بهویژه ایران نشان میدهد، تلقی دو مقام جدید یعنی ولیعهد و وزیر خارجه جدید عربستان از ایران است. این دو از طرفداران اتخاذ سیاست سختگیرانه در برابر ایران و در عین حال مورد وثوق آمریکایی هستند و بعید نیست که بکوشند سیاست خارجی ایران، از جمله مذاکرات جاری ایران و غرب را به تنگنا بکشانند؛ بنابراین محتمل است که رهبران عربستان با بهرهگیری از این تغییرات و بهویژه انتصاب وزیر خارجه جدید، آن را حرکتی اصلاحی جلوه دهند و بکوشند طرفهای غربی مذاکره با ایران را متقاعد کنند که در عربستان زمینههای کافی برای دموکراتیزه شدن وجود دارد و این کشور همچنان دارای قابلیتهای کافی و مشروع برای مهار ایران است.
اما ایران کماکان برگهای برندهای در اختیار دارد که رجحان آن بر برگهای عربستان آشکار است. ایران از حیث قابلیتها و پیشینه دموکراتیک و گردش نخبگان، فرسنگها از عربستان جلوتر است و این متاعی است که در بازار افکار عمومی جهان، بهویژه مغربزمین، خریداران بسیاری دارد. همچنین نفوذ منطقهای ایران بیشتر مستظهر به فرهنگ و سیاست است تا اقتصاد و سلاح و طبعا پایداریاش بیشتر است. نتیجه این دو، یعنی پیشینه دموکراتیک ایران و پایداری سیاست منطقهای آن، بیشتر بودن ثبات سیاسی ایران از عربستان است که دیپلماتهای ایرانی در ماههای اخیر نشان دادهاند روش واگوکردن آن را برای جامعه جهانی میدانند.
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد