مطالب ریچار هاس در حالی بیان میشود که از مدتها قبل در مراکز مطالعاتی و اتاقهای فکر آمریکا موضوع سیاستهای امنیتی آمریکا بجد مورد بحث است. این مباحث بر واقعیتی استوار است که تلاش میشود بدون پرداختن به آن واقعیت، بر آثار و تغییرات ناشی از آن بر سیاستهای جهانی و منطقهای آمریکا متمرکز شوند. آن واقعیت شکست آمریکا در ادعای رهبری جهان و پیشبرد نظام تکقطبی است.
شکست آمریکا در ادعای خود، صرفا یک شکست سیاسی یا ایدئولوژیک نیست؛ بلکه شکستی نظامی، اقتصادی و استراتژیک است که هزینههای سنگین تهاجم نظامی به افغانستان و عراق و مداخلات نظامی و امنیتی در دیگر نقاط جهان بخشی از آنهاست؛ شکستی که آمریکا در پیشبرد راهبرد جهان تکقطبی خود متحمل شده شکستی به مراتب سنگینتر از شکست آمریکا در جنگ ویتنام است.
با نظری کوتاه به تحولات پس از شکست آمریکا در ویتنام متوجه خواهیم شد که آمریکا رسما به شکست خود در ویتنام اعتراف نکرد، ولی تغییرات بزرگی در سیاستهای داخلی و بینالمللی آمریکا به وقوع پیوست که فقط یکی از نمونههای آن تغییر پارادایم امنیتی آمریکا در مناطق مختلف جهان از جمله در خلیجفارس بوده است. «منطقهای کردن جنگهای منطقهای» پارادایم امنیتی آمریکا در حفظ منافع حیاتی خود در مناطق راهبردی دنیا پس از شکست در ویتنام بود.
آمریکا بدون اعتراف به شرایط بحرانی خود در حال تجدیدنظر اساسی در سیاستهای امنیتی خود در مناطق مختلف جهان است و در این میان خلیجفارس را میتوان مهمترین منطقه برای منافع حیاتی دانست . خلیجفارس از 2 بعد امنیت انرژی (منابع، قیمت مناسب، گردش آزاد حمل و نقل، بازگشت درآمدهای نفتی) و امنیت اسرائیل برای آمریکا منطقهای حیاتی محسوب میشود و نمیتواند برای آن راهبرد تعریف نشدهای داشته باشد.
روسای جمهور آمریکا از ترومن تا اوباما نقش مهمی در شکل دادن به ساختارهای امنیتی و ژئوپلتیک خلیجفارس داشتهاند تا بتوانند از منافع جهانی آمریکا در خلیجفارس دفاع کنند و با وجود تفاوت در روشهای هر دوره ریاست جمهوری همه آنها هدف مشترکی را دنبال کردند و آن برقراری و حفظ سلطه آمریکا در منطقه است.
راهبرد آمریکا در خلیجفارس همواره بین 2 گزینه «امنیت منطقهای تکقطبی» و «امنیت منطقهای دو یا چندقطبی» سیال بوده و 2 طیف جهانگرایان و منطقهگرایان برحسب در دست گرفتن قدرت در داخل آمریکا و به دست گرفتن ارکان تصمیمگیری سیاستهای امنیتی و خارجی آمریکا یکی از گزینهها را به عنوان پایه راهبرد آمریکا در خلیجفارس انتخاب کردهاند.
در اینجا توضیح 2 نکته ضروری است؛ اول آنکه جهانگرایان و منطقهگرایان طیف گستردهای از سیاستمداران، دیوانسالاران، دانشگاهیان، نظامیان و افراد متفرقه را شامل میشوند و ارتباطی به گرایش حزبی آنان ندارد و دوم سیاستهای امنیتی آمریکا سیاستهایی پایدار و غیرحزبی محسوب میشوند که با تغییر رئیسجمهور یا تغییر حزب در قدرت تغییر نمیکنند و آنچه موجب تغییر یک سیاست امنیتی میشود، تغییر شرایط و نیازهای امنیتی عینی است.
پارادایم امنیتی آمریکا در خلیجفارس بعد از شکست در جنگ ویتنام تا پیروزی انقلاب اسلامی در ایران پارادایم امنیت منطقهای دوقطبی بود و با پیروزی انقلاب اسلامی این پارادایم به امنیت منطقهای تکقطبی تغییر یافت و در زمان بوش پدر در پی حمله عراق به کویت و حمله متقابل آمریکا به عراق برای خارج ساختن عراق از کویت، پارادایم امنیت منطقهای تکقطبی در خلیجفارس در قویترین شکل خود حاکم شد.
تغییر ریاست جمهوری از جمهوریخواهان به دموکراتها تغییری در پارادایم امنیت منطقهای تکقطبی در خلیجفارس ایجاد نکرد و کلینتون دموکرات ادامهدهنده راه بوش جمهوریخواه در پیگیری اهداف منطقهای آمریکا در خلیجفارس متکی بر الگوی تکقطبی شد و با روی کار آمدن بوش پسر و در حوادث 11 سپتامبر و تهاجم نظامی آمریکا به افغانستان و عراق الگوی امنیت منطقهای تکقطبی آمریکا بیش از پیش تقویت شد.
موارد ذیل را میتوان درخصوص ویژگیهای امنیت منطقهای تکقطبی ذکر کرد:
1ـ یک کشور قدرتمند مسئولیت امنیت کشورهای کوچک و داوطلب را در یک محدوه ژئوپلتیک بر عهده میگیرد.
2ـ تمامی اعضا از قدرت برتر، حمایت بیدریغ دارند. (از طریق اتحاد میان کشورها، قراردادهای امنیتی و دفاعی دو جانبه با قدرت برتر)
3ـ یک مرکز فرماندهی منطقهای فراگیر و شبکه دفاعی مشترک تاسیس میشود.
4ـ تشخیص ماهیت تهدید و چگونگی پاسخ به آن با قدرت برتر است و اعضا نمیتوانند از قدرت برتر در تهدیداتی که خود تصور میکنند انتظار مداخله داشته باشند.
5ـ قدرت برتر، امنیت منطقه را از طریق حضور ثابت و محدود ( تاسیس پایگاهها) و گسترده و واکنش سریع در مواقع بحرانی حفظ میکند. این شیوه هزینههای امنیتی را برای قدرت برتر کاهش میدهد.
6ـ کنترل تسلیحات و ارتشهای متحدان و نظارت بر تسلیحات و ارتشهای مناطق مجاور متحدان در اختیار قدرت برتر قرار میگیرد.
7ـ تضعیف، مهار و به انزوا کشیدن کشورهای خارج از اتحادیه در منطقه هدف عملیاتی امنیت تکقطبی است.
انتخاب اوباما به ریاستجمهوری آمریکا با تکیه بر شعار تغییر، نشاندهنده آغاز تغییر در سیاستهای امنیتی آمریکا محسوب میشود؛ هرچند این تغییرات خیلی کند و بطئی است، ولی با آشکار شدن بیشتر آثار شکست سیاستهای تکقطبی آمریکا در عرصههای مختلف بینالمللی، تغییرات، سرعت بیشتری میگیرد. تغییر پارادایم امنیتی آمریکا در خلیجفارس از جمله تغییرات مهم راهبردی آمریکاست که دیرتر از دیگر تغییرات خود را نشان میدهد.
قرائن موجود (مطالعه مباحث اتاقهای فکر و مراکز مطالعاتی آمریکا و تحلیل رفتار و مصاحبههای مقامات آمریکایی) نشاندهنده این واقعیت است که آمریکا برای حفظ منافع حیاتی خود در خلیجفارس و خاورمیانه در حال تغییر پارادایم امنیت منطقهای خود از امنیت منطقهای تکقطبی به امنیت منطقهای دو یا چندقطبی جدید است. دلیل این که صفت جدید را به آن اضافه میکنم آن است که این الگوی امنیتی جدید، تفاوتهایی با الگوی امنیت منطقهای مدل نیکسون دارد که پس از شکست آمریکا در جنگ ویتنام اتخاذ شد.
برای پارادایم امنیت منطقهای دو یا چندقطبی جدید میتوان این ویژگیها را برشمرد:
1ـ امنیت منطقه از طریق موازنه قوای منطقهای با مدیریت قدرت برتر فرامنطقهای تامین میشود. حفظ موازنه بین قدرتهای منطقهای، وظیفه قدرت برتر است.
2ـ کشورهای کوچک حول قدرتهای منطقهای تجمع میکنند.
3ـ ثقل تهدیدات، امنیتی است تا نظامی و مدیریت بحران، مهمترین ابزار مقابله با تهدیدات محسوب میشود.
4ـ کاهش چشمگیر هزینههای نظامی قدرت برتر، مهمترین دلیل گرایش قدرت برتر به امنیت منطقهای است.
با توجه به مطالب گفته شده به نظر میرسد آنچه در راهبرد امنیتی آمریکا در خلیجفارس در حال وقوع است، گذر از راهبرد امنیت تکقطبی به راهبرد امنیتی دوقطبی منطقهای است و دلیل اصلی این تغییر، شکست راهبرد جهان تکقطبی و شکستهای سخت نظامی آمریکا در جنگهای منطقهای است که هزینههای سنگینی را بر اقتصاد آمریکا تحمیل کرده است.
راهبرد امنیت منطقهای دو یا چندقطبی، کلیدواژه طرح جدید امنیت منطقهای آمریکا در خلیجفارس است و در این تغییر راهبرد باید منتظر تغییرات مختلفی در روندها، ساختارهای منطقهای و شاکلههای قدرت در منطقه باشیم.
تحلیل تحولات منطقه خلیجفارس بزرگتر (خلیجفارس و خاورمیانه تا یمن) در چارچوب این الگوی امنیتی میتواند چشمانداز جدیدی از چرایی تحولات کنونی را نشان دهد و پاسخهای متفاوتی به پرسش های کنونی ما ارائه کند.
با ارائه این توضیح که در این پارادایم امنیتی دو قطب الزاما به معنی دو کشور نیست؛ بلکه دو قطب میتواند دو مجموعه (بلوک)، یک مجموعه، یک کشور یا دو جریان باشد. در این الگوی امنیت منطقهای، جایگاه خاصی برای جمهوری اسلامی ایران تعریف میشود و این تعریف به لحاظ واقعیت قدرت عینی ایران است، نه ناشی از خواسته تعریفکننده . در پایان تاکید این نکته ضروری است که پارادایم امنیتی مورد نظر جمهوری اسلامی ایران امنیت دستهجمعی در منطقه است که تفاوتهای زیادی با الگوی امنیتی منطقهای دوقطبی دارد و مهمترین تفاوت آن در مدیریت امنیت است که در الگوی دوقطبی مدیریت امنیت منطقه در اختیار آمریکا قرار میگیرد، ولی در الگوی امنیت دستهجمعی منطقهای مدیریت امنیت در اختیار کشورهای منطقه است.
دکتر سیدرسول موسوی کارشناس ارشد امنیت جهانی
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد