نگاهی به جدیدترین فیلم کمال تبریزی

طعم شیرین خیال یا طعم گس سینمای درام؟

پژمردن تصویر در دستان زمخت کلام

طعم شیرین خیال، فیلمی خوش آب و رنگ اما زیاده‌گو

بعید می‌دانم کسی بین ما باشد و این به گوشش نخورده باشد که: کم گوی و گزیده گوی چون دُر. یا نشنیده باشد که: مُشک آن است که خود ببوید نه آن‌که عطار بگوید. بله همه ما اینها و شاید بیشتر از اینها را درباره این‌که کم بگوییم تا به هدفمان برسیم و زیاده‌گویی ما را از اهدافمان دور می‌کند، شنیده‌ایم. با وجود این، عمل به این جملات و نصیحت‌های هزار بار شنیده شده کار واقعاً دشواری است و خیلی مواقع رشته کلام به دست کلمه‌های زیادی که بلدیم و عصبیت، نگرانی، کمبود اعتماد به نفس یا غرور و زیادی خودشیفتگی می‌افتد و به انحراف کشیده می‌شود.
کد خبر: ۷۹۷۰۳۲
طعم شیرین خیال، فیلمی خوش آب و رنگ اما زیاده‌گو

فیلم‌ها هم درست مثل آدم‌ها اغلب فراموش می‌کنند که خیلی چیزها را که نشان می‌دهند کافی است و با زیاده‌گویی نه تنها به داستانی که تعریف می‌کنند و حوصله ما، بلکه اساساً به مفهومی که از طریق آن زیاده‌گویی‌ها سعی در جا انداختنش دارند، لطمه می‌زنند.

مثلاً همین فیلم طعم شیرین خیال، پر از تصاویر شیرین، شیوه روایتی دوست داشتنی و بازیگران خوب است، اما پرحرفی‌اش آدم را پس می‌زند. فیلم آن قدر حرف می‌زند که اگر نخواهی مراعات تصاویر و روایتش را کنی دوست داری نیمه‌کاره رهایش کنی و بی‌ادبانه پشتت را بکنی به منظر دلپذیرش. تازه این پرحرفی‌ها صرف گفتن چیزهایی می‌شود که خود تصاویر و روحیات آدم‌ها در حد کمال آنها را نشان می‌دهند.

فیلم با این روایت و فانتزی درونی دلچسبش، چنان خوب شروع می‌شود که از دوست نداشتنش پس از پایان، بسیار دلخور می‌شوی و این احساس عجیبی است که همیشه به آدم در رویارویی با یک اثر هنری یا حتی یک انسان هجوم نمی‌آورد، اما وقتی می‌آید بسیار عجیب و البته ناراحت‌کننده است، چون ترکیبی است از تلخی و شیرینی، دیدن خوشی پیروزی و چشیدن طعم شکست، دوست داشتن و شکست در عاشق ماندن، در انتها احساس می‌کنی چیزی خوب، یک اتفاق زیبا که می‌توانست دوام بیاورد در نطفه خفه شده و جایش را به یک ابتذال خردکننده داده است. طعم شیرین خیال ترکیبی شده از حسرت تصویر در دستان زمخت و کج سلیقه کلام.

طعم شیرین خیال داستان دلباختگی یک استاد عشق محیط زیست به دانشجوی خود است؛ دانشجویی که به خواستگارهای رنگ به رنگش نه می‌گوید تا آن زنگ(زنگ عشق) در وجودش به صدا درآید، دختری با عشقی زیاد به خانواده، خاصه پدرش. اما یک سوءتفاهم باعث می‌شود استاد و دانشجو و پدرش دچار کشمکش شوند. این داستان کلیشه‌ای با شیوه روایت نغمه ثمینی فیلمنامه‌نویس و اجرای تمیز و فانتزی کمال تبریزی کارگردان اثر به یک حال و حوای متفاوت رسیده که خود برآمده از نوع تأثیر و تأثر و کارکرد این عشق است.

استاد تخیل دانشجوی خود را به پرواز درمی‌آورد، با ذهن او ارتباط برقرار می‌کند و کاملش می‌گرداند. این تخیل با صوت و تصویر و تمهیدات مختلفی که در فیلم ایجاد شده و روایت مداوم و مستقیم دختر سر و شکلی زیبا پیدا می‌کند، اما امان از کلمات، زیاده‌گویی، مستقیم پیام دادن، اغراق در حالات روحی استاد به شعاری شدن و در نتیجه خنثی کردن پیامی منجر شده است که خود پیام، داستان و موقعیت و شغل آدم‌ها بدون سخنرانی‌های بی سر و ته آن را منتقل می‌کند. فیلم آدم‌ها را، بخصوص استاد را زیادی پر حرف کرده و همین معطلی و پیشبرد بد داستان و ارتباط آدم‌ها باعث شده که خیلی این شهاب حسینی را که در طعم شیرین خیال می‌بینیم مثل گذشته دوست نداشته باشیم.

طعم شیرین خیال فیلم شیرین و طناز و خوش بر و رویی است، شاید دیدن آن در زمانی که باند صدا را بسته باشیم بسیار دلپذیر باشد.

اما با وجود این در سینما اختیار ما در نوع پخش فیلم کم است. برای این‌که شاید دیگر فیلمی نمانده باشد و راهکارهای زیادی برای گذراندن وقت وجود نداشته باشد، دیدن تصاویر و لحظات و لذت دلپذیر روایت در طعم شیرین خیال بد نیست.

تنها دلیل تشویق شما به دیدن این فیلم این است که با وجود ضعف یا ضعف‌های بزرگش، یکجوری به یاد آدم می‌ماند، تصاویرش، لحظه هایش و معصومیت و سادگی برخی نگاه‌ها و فرش‌های خانه‌ها و... این‌که خیال را می‌ستاید. فیلم آدم را وسوسه می‌کند به کرمان جور دیگری نگاه کند، برود آنجا خود را به کویر بسپارد و شیرینی بخورد، حال اگر شیرینی‌ها را در کاغذ یا پلاستیک ریخت هم ریخت و اگر کمی هم با ماشین قدیمی‌اش آلوده کرد هوا را خوب کرد (اینها را برای در آوردن لج سازندگان فیلم و از سر عصبانیت به خاطر شعارهایشان می‌گویم جدی نگیرید) مهم این است که یک فیلم ما را ببرد هر کجا که خواست.

علیرضا نراقی/ چمدان (ضمیمه آخر هفته روزنامه جام جم)

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها