کیهان:کمپ کدخدا خبری نبود
«کمپ کدخدا خبری نبود»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم محمد ایمانی اسات که در آن میخوانید؛از اردیبهشت 92 که آقای روحانی گفت آمریکا کدخداست و بستن با کدخدا راحتتر است، دو سال میگذرد. او در این دو سال حتما باتجربهتر شده است. شاهد این ادعا سخن رئیسجمهور در روز مبعث خطاب به برخی شیوخ عرب بود مبنی بر اینکه «به کمپ پیامبر(ص) و قرآن پناه ببرید، به سوی کمپ دیوید نروید. کمپ اسلام و پیامبر میتواند منجی شما باشد». این سخن به آن کلام حکیمانه مقتدای انقلاب نزدیک است که دو هفته پیش در جمع کارگران فرمودند «کلید حل مشکلات اقتصادی در نیویورک و لوزان و ژنو نیست، در داخل است.»
از 17-18 ماه پیش غوغایی در فضای رسانهای و سیاسی برپا شد حاکی از اینکه مذاکره با آمریکا معجزه میکند. هزاران تیتر اول به بزرگی «امام آمد»، «شاه رفت» و «خرمشهر آزاد شد» همزمان بر صفحات نخست برخی نشریات نقش بست مبنی بر اینکه «جهان در انتظار اتفاق نیویورک»، «چرخش غیرمنتظره واشنگتن در برابر تهران»، «طرح اوباما برای آزادی داراییهای تهران»، «مرگ و فروپاشی تحریمها»، «فتحالفتوح بزرگ قرن»، «پیروزی مشعشع تاریخی»، «دستان بنبستشکن کری- ظریف»، «پرواز مستقیم تهران- نیویورک»، «بازگشت پژو- نتیجه ژنو»، «اینجا ایران؛ همه خوشحالند» و «تابو شکست». اما به فاصله چند ماه، برخی از همین بزککنندگان کمپ دیوید و نیویورک و ژنو و مسقط و وین، اندک اندک زبان به اعتراف گشودند و گوشهای از بسیار را بازگفتند. از جمله روزنامه اعتماد نوشت «با درایتی که ایران نشان داد تحلیلگران بر این باور شدند که این رویکرد مثبت، بهانه را برای ادبیات بیادبانه و توهینآمیز و تهدیدآمیز از سیاستمداران آمریکا خواهد گرفت. متاسفانه سخنان تهدیدآمیز سیاستمداران آمریکایی نشان میدهد تحلیلگران سیاسی تصور و تصویر اشتباهی از اوضاع و احوال رویکرد آمریکائیان داشته و دارند.» (به قلم مدیر مسئول- 6 بهمن 92) و «اینکه بخواهیم از آثار توافق به عنوان منجی اقتصاد کشور یاد کنیم، یک نوع سوء تدبیر در مدیریت انتظارات اقتصادی است». (24 آبان 93)
از همین قبیل بود دو تحلیل روزنامه شرق در روزنامههای 14 و 15 دی ماه 93 مبنی بر اینکه «دولت تا کی میخواهد بیتدبیریهای خود در زمینه تورم را پای دولت سابق بنویسد؟ افزایش قیمتها نگرانیهای جدی متوجه اقشار آسیبپذیر میکند... اگر مذاکرات هستهای عامل اصلی افزایش قیمتها نیست (که نیست)، دولت رسما باید با عاملان افزایش قیمتها برخورد کند» و «بیبرنامگی دولت و تمرکز تمام برنامههای آن بر روی مذاکرات، موجب بالا رفتن تورم و فشار اقتصادی بر مردم شده است. یکی از دلایل اصلی رشد نرخ ارز پس از مذاکرات هستهای سوم آذر و توافق ژنو میتواند این باشد که دولت تمام برنامههای خود را به مشخص شدن نتایج مذاکرات معطوف کرده است. دولت بسیار منفعلانه عمل میکند و به خاطر مذاکرات تمام راههای کنترل تورم را رها کرده و عملا با تکرار سیاستهای نادرست، جامعه را در مارپیچ تورم قرار داده است.»
دو هفته بعد روزنامه دنیای اقتصاد در گزارشی تصریح کرد «حذف تحریم صنعت خودرو پس از توافق ژنو، در حد حرف و دروغ بود و در عمل هیچ اتفاقی نیفتاد. 2 روز بعد (28 دی) فرشاد مومنی اقتصاددان اصلاحطلب طی سخنانی در موسسه دین و اقتصاد که از سوی همین نشریات منتشر شد، تصریح کرد «همایش اقتصاد ایرانی، اعلام بیبرنامگی دولت 2 ساله بود.» رئیسجمهور در آن همایش اقتصادی موضوعاتی چون رفراندوم، وصل نبودن آرمان به سانتریفیوژ و بیارتباطی آرمان با مذاکرات را پیش کشیده بود. یک ماه بعد روزنامه آرمان از قول یک اقتصاددان دیگر نوشت «آمریکا در حال موش دواندن در مذاکرات هستهای است و دولت نباید با دلخوش کردن به مذاکرات چشم امید به گشایش اقتصادی از خارج داشته باشد. لازم است نسبت به تلهای که ممکن است آقای روحانی در آن گرفتار شود، هشدار دهیم. حتی اگر رابطه ایران و آمریکا از حالت تنش خارج شود، مگر آمریکاییها دلشان به حال اقتصاد ما سوخته که بخواهند صدقه بدهند؟ نه آنها دنبال چپاول هستند. چرا آمریکا اجازه برداشتن یکجای تحریمها را نمیدهد؟»
اگر از آقای هاشمی تا دویچه وله میگفتند دولت در زمینه مذاکره با آمریکا تابوشکنی کرده، اما مابهازای این هزینه بزرگ از حیثیت ملی نتیجهای عاید نشد. فقط دویچه وله نبود که مرداد سال گذشته عنوان کرد «این تابوشکنی و عبور از خط قرمزهای جمهوری اسلامی، دستاوردی روشن برای دولت روحانی نداشته است.» 23 آذر93 احمد خرم وزیر راه دولت اصلاحات در مصاحبه با روزنامه آرمان تصریح کرد «یکی از اشتباهات دولت، وعده صد روزه بود...
دولت در زمینه گره زدن مشکلات اقتصادی به مسائل خارجی و مذاکرات هستهای قطعاً با مشکلات بزرگتری برخورد خواهد کرد. من تا پیش از پایان این دور از مذاکرات به دوستان خوشبین هشدار میدادم که اگر آمریکا در چارچوب تعیین شده به ایران جواب مثبت بدهد و با ایران به توافق برسد دیگر آمریکا نیست. آمریکاییها پس از 30 سال در حال عقدهگشایی هستند. ما باید خود را مهیای شرایطی کنیم که بتوانیم یک مدت طولانی با این تحریمها زندگی کنیم. اینکه ما فکر کنیم که یکشبه تمامی تحریمها برداشته میشود اشتباه است. دولت نباید از ابتدا همه تخممرغهای خود را در سبد تحریمها قرار میداد. اگر دولت با همان همتی که در مذاکرات هستهای از خود نشان داده به مسائل اقتصادی و معیشتی مردم توجه میکرد، بسیاری از مشکلات تاکنون حل شده بود.»
میتوان گفت چند خطای بزرگ در این مسیر رخ داد. 1- حراج امنیت ملی و استراتژی سیاست خارجی در رقابت انتخاباتی دو سال پیش 2- کاریکاتوری کردن کارکردهای دولت به نحوی که سر فربه آن وزارت خارجه با تک موضوع «مذاکره معطوف به آمریکا» باشد و باقی پیکره آن لاغر و نحیف بماند 3- دست کم گرفتن خود و مذاکره از موضع پایین 4- بستن دست تیم مذاکره کننده به واسطه ضعیف و ناتوان و مستأصل نشان دادن خود و اظهار علاقه و شیدایی مفرط نسبت به معجزه مذاکره با آمریکا 5- حسن ظن به شیطان بزرگ در بحبوحه خصومت او. رهبر حکیم انقلاب هر چند کمترین خوشبینی و اعتمادی نسبت به آمریکا نداشتند اما با حسن ظن نسبت به دولت، بسط ید و فرصت مهمی را در قالب «نرمش قهرمانانه» برای دولت یازدهم فراهم کردند که متأسفانه به بدترین شکل و در قالب نرمش منهای قهرمانی - خوردن چوب و پیاز با هم- به اجرا درآمد. گارد آغازین دولت و برخی حامیانش در این زمینه به تعبیر رادیو فرانسه گارد «فروشنده مشتاق و بدهکار» بود. خشت این تعامل از ابتدا کج و نامتوازن نهاده شد. آمریکای متهم، در موضع مدعیالعمومی و مطالبهگری و قاضیالقضاتی نشست و شروع به صدور کیفرخواست علیه ما کرد. نام مسئولیت صیانت از حقوق ملی را در این چالش مذاکره نمیشود «معامله» گذاشت اما اگر هم معامله باشد کجای تعامل 2 سال اخیر رنگ و بوی معامله و احترام متقابل دارد؟
ما در این تعامل دو ساله اجازه دادیم رژیم حقوقی ویژهای برخلاف رژیم حقوقی انپیتی علیه ما برقرار کنند در حالی که رژیم تحریمها سر جای خود بماند. به راستی حتی اگر 17 درصد تحریمها طبق توافق نهایی برطرف شود- که نمیشود- آیا به اعتبار آن 83 درصد تحریمهای باقی مانده میتوان گفت تحریمها برداشته شده است؟! به همین دلیل پاتریک کلاوسون مدیر تحقیقات در مؤسسه واشنگتن اعلام میکند «قرار نیست توافق نهایی تأثیر مثبت بر اقتصاد ایران بگذارد». این حرف، تکیه کلام جان کری و اوباما و دیگران است که طرف توافق ما هستند. درست به همین دلیل بود که گری سیمور مشاور سابق اوباما اسفند 92 تأکید کرد «توافق ژنو و نظارتهای گستردهتر حداقل باید برای 25 سال تمدید شود». و 21 اردیبهشت سال گذشته نیویورک تایمز تصریح کرد «آمریکا طبق توافق ژنو میتواند تا 50 سال به ایران اعتماد نکند و مانع از عادی شدن پرونده شود. صرف وجود بازرسیهای سر زده کافی نیست. آمریکا باید یک مکانیزم محکم را به اجرا بگذارد. در توافق ژنو تصریح شده تا زمانی که همه شروط قرارداد نهایی تکمیل نشده، با ایران مانند یک قدرت عادی هستهای رفتار نخواهد شد؛ ایران هم این اصل را پذیرفته است»!
اینها راز اظهارنگرانیهای چندباره رهبر معظم انقلاب است که فرمودند؛ «با اینکه این دوستان و برادران، برادران خوبی هستند، برادران امینی هستند و میدانیم که دارند برای صلاح کشور تلاش میکنند، در عین حال من نگرانم چون طرف مقابل طرف حیلهگری است. اهل حیلهگری و خدعه و از پشت خنجر زدن است». خطاهای بزرگ را باید جبران کرد. اعتماد به نفس باید در دولت محترم- و به تبع آن تیم مذاکره کننده- موضوعیت پیدا کند.
ما دست برتر را در مذاکرات داریم. به تعبیر نشریه واشنگتن اگزماینر در تاریخ 25 اسفند 93 «آمریکا باید بیشترین امتیازات را از ایران بگیرد ولی نبوغ رهبر عالی ایران باعث شده ایران با دست پر در مذاکرات ظاهر شود. موضع رهبر ایران مبنی بر اینکه آمریکا باید امتیاز دهد، موضع دولت را در مذاکرات تقویت کرده است. ری تاکیه عضو شورای روابط خارجی آمریکا میگوید ایران بارها در ضعیفترین موضع وارد مذاکرات شده اما با مدیریت رهبر با دستی پر در مذاکرات ظاهر شده است. (آیتالله) خامنهای توانسته توازن اصولگراها و تکنوکراتها را به عنوان جبهه واحد حفظ کند». به اعتبار همین مدیریت مجالآفرین و فرصتساز است که روزنامه گاردین 14 مهر 93 تصریح کرد «ایران و ثبات و امنیت آن یک استثنا در خاورمیانه آشوب زده است» و آذرماه همان سال روزنامه هافینگتون پست نوشت «واقعیتهای خاورمیانه، تحلیل آیتالله خامنه ای درباره قدرت ایران و توهم آلوده بودن ارزیابیهای اوباما را تأیید میکند.
امروز نفوذ ایران در منطقه بسیار بیشتر از آمریکاست.» این خطای بزرگی است که تیم مذاکره کننده در لوزان و وین و قبل از آن تکلیف همه امتیازهایی را که باید بدهیم- از جمله درباره فردو، نطنز، اراک، بازرسیها و... - روشن کرده باشند و تازه اکنون گفته شود که تکلیف لغو تحریمها روشن نیست و مشغول مذاکره در وضعیت اختلاف هستیم! این اتفاق مانند آن است که به فرزند خود مبلغی پول بدهید که برود و مثلاً برای شما یک تلویزیون بخرد اما در عمل پول نقد را بدهد و بدون انجام مأموریت بازگردد.
اگر سخن آقای ظریف سخن درستی است که ما به آمریکا اعتماد نداریم، آنچه در عمل در حال وقوع است خلاف این اصل درست کلی است.امروز کسی شک ندارد که آمریکا در حال موش دواندن است. آمریکا بارها در حق ما و دیگران در وین، ژنو، نیویورک، اسلو و کمپ دیوید، خیانت و بدعهدی کرده است. سخن درست همان است که آقای روحانی گفت: «به کمپ اسلام و قرآن پناه ببرید؛ کمپ دیوید نمیتواند منجی شما باشد».
خراسان:زیر پوست مذاکرات چه می گذرد؟
«زیر پوست مذاکرات چه می گذرد؟»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم امیرحسین یزدان پناه است که در آن میخوانید؛در فاصله ۶ هفته مانده به پایان زمانی که ممکن است میان ایران و ۱+۵ توافق هسته ای جامعی به دست بیاید، عرصه ظاهری مذاکرات مانند ۲۰ ماه گذشته است (شهریور ۹۲ تا اردیبهشت ۹۴). اما شواهد نشان می دهد که زیر پوست مذاکرات هسته ای اتفاقات دیگری در جریان است. اظهارنظرها، به خصوص لحن مقامات رسمی ایران، اعم از تیم مذاکره کننده و نیز شخصیت های مرتبط با روند مذاکرات که تاکنون جزئیات مذاکرات را نشر نمی دادند، نشان می دهد که در هفته پایانی که گمان می رود به یک توافق هسته ای منجر شود، طرف مقابل به خصوص آمریکایی ها، مدام در حال تغییر خواسته ها و مواضع خود هستند و در تازه ترین و البته تعجب برانگیزترین اتفاقات،آن ها حتی از فکت شیتی که ساعاتی پس از بیانیه لوزان منتشر کردند نیز عبور کرده و برخی تفاهمات و توافقات مذاکرات ۹ روزه لوزان در فروردین ماه را قبول ندارند. به گفته علی اکبر ولایتی که از نزدیک جزئیات مذاکرات را رصد می کند، آمریکایی ها در موضوعات مربوط به «فردو» و نیز «قطعنامه های شورای امنیت» حتی توافقات یک ماه پیش را نیز نقض کرده و حالا انتظارات تازه ای روی میز مذاکره گذاشته اند.
از منظر آشکار شدن چهره واقعی طرف های مقابل، به خصوص آمریکایی ها، مذاکراتی که از مهر ۹۲ آغاز شد را می توان به ۳ دوره تقسیم کرد.
۱ - از خرداد ۹۲ که دکتر روحانی رئیس جمهور منتخب مردم ایران شد تا ۳ آذر همان سال که توافق اولیه در ژنو سوئیس به دست آمد. ۲ - از زمان دستیابی به توافق ژنو در آذر ۹۲ تا اعلان بیانیه لوزان در ۱۳ فروردین ۹۴ که خود شامل ۲ مرحله تمدید توافق ژنو است (در تیرماه و آذرماه ۹۳). ۳ - از زمان بیانیه لوزان در فروردین ۹۳ تاکنون که مذاکرات دارد به روزهای پایانی خود نزدیک می شود. اگر چه می توان این تقسیم بندی را مبتنی بر شاخص های دیگر انجام داد و به طبقه بندی های متفاوتی هم دست یافت اما آن چه این ۳ دوره را از هم متمایز می کند، نوع رفتار آمریکایی هاست. در دوران اول آن چه در خبرهای رسمی و غیررسمی نمودار می شد، این موضوع بود که آمریکایی ها از طریق نامه نگاری و پیام های متعدد در دولت دهم به دنبال مذاکره مستقیم هستند و حتی یکی دو جلسه این مذاکرات نیز در عمان برگزار شد. البته در دولت تازه روی کار آمده یازدهم نیز با برخی وعده ها و اظهارنظرها، نوعی خوش بینی به روند مذاکرات به جامعه تزریق می شد که نتیجه آن دربازگشت تیم هسته ای از نیویورک آشکار شد و تا توافق ژنو نیز ادامه داشت و هر چند برخی مقام های دولتی در روزهای ابتدای توافق ژنو از ترک برداشتن ساختمان تحریم ها سخن به میان می آوردند اما این توافق در عمل و به گفته برخی مقامات دیگر دولت به برداشته شدن هیچ تحریمی منجر نشد.(۱)
در دوره دوم (توافق ژنو تا بیانیه لوزان) شرایط کمی واقعی تر شد. چند روز پس از توافق ژنو، هم اتحادیه اروپا و هم آمریکایی ها تحریم های گسترده جدیدی علیه ایران وضع کردند که این موضوع خلاف تعهدات صریح آن ها در توافق بود. (۲) در این دوره، برخلاف نص صریح توافق ژنو که قرار بود مذاکرات در فضای «حسن نیت» ادامه یابد، آمریکایی ها عملاً بیش از گذشته میدان دار تهدید و فشار بیشتر به ایران شدند. در همین دوره بود که آمریکایی ها با زیاده خواهی های خود در آخرین لحظات مذاکرات وین در آذر ۱۳۹۳، مانع از توافق نهایی شدند و مذاکرات برای ۷ ماه دیگر تمدید شد. همین تهدید و فشارها نیز تیم مذاکره کننده را به پاسخ های قاطع تر نسبت به دوره اول، در مقابل آمریکایی ها وادار کرد.
در دوره سوم ( از ۱۳ فروردین ۹۴ به بعد) اما به نظر می رسد همه چیز دارد با سرعت بیشتری پیش می رود. زمان چندانی تا پایان مدتی که باید دو طرف به توافق برسند باقی نمانده و در این شرایط آمریکایی ها نیز در چند نوبت نقض توافقات قبلی کرده یا به گفته صالحی و ولایتی، «دبه درآورده اند.» به نظر می رسد این روند از دو بعد قابل بررسی است. نخست این که هر چه به زمان نهایی مذاکرات نزدیک می شویم، آمریکایی ها با تناقضات متعدد در توافقات قبلی و حرف های جدید چهره واقعی خود را بیشتر نشان می دهند. بعد دوم نیز این که، در هفته ها و روزهای پایانی مذاکرات، آن ها به قصد کسب امتیازات بیشتر و نیز عقب نشینی بیشتر ایران، از حداکثر فشار و تهدید خود بهره می برند.
بنابراین در شرایط کنونی اگر قرار است «توافق خوبی» حاصل شود که تیم مذاکره کننده بتواند از آن دفاع کرده و از منظر مقامات ارشد کشور و نیز افکار عمومی قابل اجرا باشد، به نظر می رسد تیم هسته ای باید ۲ نکته مهم را مدنظر داشته باشد.
اول: این که تیم هسته ای همچون گذشته خطوط قرمز ملت ایران را مدنظر داشته باشد و تحت هیچ شرایطی و با هیچ تفسیر و وعده حریف، از خطوط قرمز عقب نشینی نکند.
دوم: این که تیم هسته ای و مقامات اجرایی کشورمان مقهور تهدیدها و فشارهای آمریکا نشوند و هرگز این طور تصور نکنند که مواضع تند در مقابل تهدیدها و فشارهای طرف مقابل به مذاکرات لطمه می زند. تجربه ۳۷ سال گذشته ثابت کرده که در مذاکرات حساسی مانند آن چه امروز در جریان است اگر در برابر تهدیدها، مقابله صریح و قاطع نداشته باشیم، طرف مقابل به تصور ضعف ایران، برزیاده خواهی ها و تهدیدها و فشارهای خود خواهد افزود و هیچ حد و مرزی در این باره قائل نخواهد بود و در این شرایط، نه تنها نمی توان انتظار «توافق خوب» داشت که باید منتظر شکست مذاکرات نیز بود. مسلماً دراین مسیر، ملت ایران که همین خطوط قرمز و دستاوردهای هسته ای، ثمره ایستادگی و مقاومت آنان است، مقابل زیاده خواهی ها و دورویی سیاسی آمریکا، پشتیبان تیم هسته ای خواهند بود تا بتوان به «توافق خوب» دست یافت.
ارجاعات:
۱ - رجوع کنید به اظهارات مرتضی بانک در گفت وگو با ایسنا که گفت: «هیچ تحریمی از کشور برداشته نشده است.» و نیز اذعان بیژن زنگنه وزیر نفت در نشست خبری ۲۵ فروردین ۹۴ که تصریح کرد: «بند مربوط به وصول درآمد نفتی و بیمه نفتکش ها در توافق ژنو عملیاتی نشده است».
۲ - درباره تحریم های جدیدی که پس از توافق ژنو علیه ایران اعمال شد می توانید گزارش روزنامه خراسان با عنوان «۵۵ مورد تحریم پس از توافق ژنو توسط آمریکا» در تاریخ ۲۵ مرداد ۱۳۹۳ را بخوانید.
جمهوری اسلامی:اصل رقابت را خدشهدار نکنید
«اصل رقابت را خدشهدار نکنید»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛همان گونه که برخی کارشناسان پیشبینی میکردند، تعیین نرخ سود سپردهها و تسهیلات توسط شورای پول و اعتبار و ابلاغ این نرخها به بانکها، پایان چندین ماه بینظمی نبود بلکه آغازی شد برای اختلافنظرهای جدید، اختلافاتی که تا حدود زیادی بیانگر مشکلات ساختاری اقتصاد و نظام بانکی کشور است.
دور تازه اختلافات با درخواست مدیران عامل برخی بانکهای بزرگ دولتی از بانک مرکزی برای رسیدگی به نرخهای اعلام شده توسط بانکهای خصوصی آغاز شد که اعداد بسیار بالایی را برای سپردههای کوتاه مدت زیر یک سال تعیین کردهاند. مدیران بانکهای دولتی معتقدند واگذاری تعیین نرخ سود سپردههای زیر یک سال به بانکها به ایجاد هرج و مرج و اعلام سودهای پرریسک منجر خواهد شد چنانکه اکنون نیز مشاهده میشود برخی بانکها برای سپردههای خود سودهای عجیبی از قبیل75/19 درصد اعلام کردهاند.
درخواست بانکهای دولتی و هشدار مستتر در آن در نگاه نخست بسیار درست و بجا به نظر میرسد، نرخهایی که برخی بانکها برای سپردههای زیر یک سال اعلام کردهاند قطعاً غیرمنطقی و تنها برای جلب سپردههای بیشتر و احتمالاً بدون در نظر گرفتن احتمال تحقق سود اعلام شده است و این امکان وجود دارد که بانک برای نزدیک شدن به سود اعلامی وارد فعالیتها و شراکت در طرحهای پرریسک شود.
از این رو تردیدی وجود ندارد که نهادهای ناظر به ویژه بانک مرکزی به عنوان مقام ارشد حاکمیتی که مسئولیت نظارت بر شبکه پولی کشور را برعهده دارد، از بانکهایی که نرخهای سود بالا و عجیب اعلام کردهاند، توضیح بخواهد و در صورت ضرورت نسبت به اصلاح این نرخها تذکرات لازم را بدهد. در عین حال، باید به این نکته مهم نیز توجه داشت که یکی از اصول اساسی و شروط کلیدی برای اصلاح محیط کسب و کار در تمامی حوزه و فعالیتهای بانکی، حفظ اصول رقابت است. به عبارت دیگر در عین اعمال نظارت بر رفتارهای بنگاههای اقتصادی نباید اجازه داد اصل مهم رقابت در محیط کسب و کار خدشهدار شود.
از این منظر درخواست بانکهای دولتی از شورای پول و اعتبار برای تعیین نرخ سود سپردههای زیر یک سال خواستههای در چارچوب از بین بردن شرایط ابتدایی رقابت در شبکه بانکی است. بد نیست آن دسته از مدیرانی که خواستار تعیین نرخ برای سپردههای کمتر از یک سال توسط شورای پول و اعتبار هستند به این پرسش پاسخ دهند که درصورت تحقق این خواسته، وضعیت با سالهای گذشته که نرخها به صورت دستوری تعیین و ابلاغ میشد، چه تفاوتی خواهد کرد؟ درصورت تعیین نرخ تمام سپردهها چه فضایی برای رقابت بانکها باقی میماند؟ آیا غیر از این است که در آن صورت دیگر نیازی به وجود بانکهای مختلف نخواهد بود و میتوان تمامی بانکها را شعب یک بانک تصور کرد؟
تجربه حوزههایی مانند خودروسازی در اقتصاد کشور به عنوان یک نمونه شکست خورده از منظر رقابت پیش روی ما است. همگان میدانند که حمایتهای نادرست براساس تحلیلهای اشتباه از صنعت خودروسازی هیچگاه اجازه نداد بنگاههای فعال در این حوزه به جایگاهی برسند که محصولات آنها رضایت مشتریان را به دنبال داشته باشد.
واقعیت این است که برنده اصلی رقابت تولید کنندگان، مشتری است. هدف اصلی نهادهای ناظر حاکمیتی نیز در حوزهای باید حفظ حقوق مصرف کنندگان باشد. بنابر این باید از هر اقدامی که به اصل رقابت خدشه وارد میکند، پرهیز کرد. چرا که تنها در این صورت میتوان نسبت به حفظ حقوق مشتری امیدوار بود. تحقق چنین شرایطی قطعاً در ابتدا دشوار است خصوصاً در کشوری مانند ایران که اقتصادی به غایت دولتی و ضد رقابتی دارد.
با این حال، نباید تردید کرد که درصورت پافشاری بر اصل رقابت، بانکهایی که به علل گوناگون هزینه بالایی برای تامین پول به سیستم تحمیل میکنند ناگزیر از اصلاح روشهای خود خواهند بود.
بانکهای دولتی در ایران به علت برخورداری از حمایتهای پیدا و پنهان هیچگاه نتوانستهاند اصول بهرهوری را واقعاً در ساختار خود پیدا کنند و هزینه تامین منابع یا به عبارت دیگر قیمت تمام شده پول در آنها بسیار بالا است.
بنابر این، باید اجازه داد در یک فضای رقابتی، بانکها به رقابت با یکدیگر بپردازند تا بانکهای غیربهرهور، قیمت پول را پائین بیاورند. تنها در این صورت است که میتوان امید داشت تسهیلات با نرخهای پایینتر و آسانتر به دست متقاضیان برسد.
رسالت:خلأ کادرهای جوان در سپهر سیاست ورزی رقیب
«خلأ کادرهای جوان در سپهر سیاست ورزی رقیب »عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم دکتر حامد حاجیحیدری است که در آن میخوانید؛قضیه زمانی، طراحان تبلیغاتی در انتخابات سال هفتاد و شش، با شعار «جوانان را باور کنیم» به قدرت نزدیک شدند، ولی امروز، همانها به حکمرانی پیرها و خیلی پیرها رأی دادهاند. اما، یک سرود تبلیغاتی در انتخابات هشتاد و چهار، میگفت که مسنها در جامعهای به شدت جوان، مانند جامعه ما، چه نیک است که «مجمع و شورا بگیرن»، و قلمروهای عملیاتی را به جوانان واگذارند. چقدر به نظر میرسد که انتخابات پارلمانی94، مستعد شعار «جوانان را باور کنیم» باشد، چرا که مردم، عمیقاً خواهان دمیدن روح تازهای به سیاست هستند، شاید برای حل دشواریهای قدیمی که نیاز به شجاعت سیاسی هست، فکری و کاری شود. بسیاری یادشان نرفته است، که ابداعات جوانان ما را در مسائل انقلاب و جنگ «نجات» داد. با عدم فعالیت حیاتی گروهها و انجمنهای سیاسی نیرومند، گروه کوچکی از نخبگان سیاسی در نیاوران، تمایل خود را محرز نمودهاند، تا میزان غیر معمولی از قدرت را تقاضا کنند، و آن را با روند پیچیدهای به دست هم آوردهاند.
خب؛ برای کشور بزرگی مانند ایران، در شرایط جهانی، منطقهای و محلی بیسابقه، انحصار قدرت در دست گروه معدود از مدیران اقتصادی پیر و قدیمی، نا برازنده است. بسیاری از متخصصان و احتمالاً بیشتر مردم، از هزینههای سنگین این دگرگونیها و انحصار آگاه نیستند. نکته مهم آن است که این روند باعث تغییر نگرشها در اداره کشور میشود و این، از سوء تدبیرهایی که هم اکنون به دلیل انحصار فکری کلوپ نیاوران جریان دارد، خطرناکتر است. این که یک گروه نخبه انحصاری و اغلب هم غیر پاسخگو، و حتی بدون ارائه برنامهای به مردم و پارلمان، به هر تقدیر منویات خود را پیش ببرد، و حتی پنهان نکند که آماده فتح نامتعارف پارلمان، در جریان انتخابات 94هستند؛ خب؛ این معنا و مفهوم تاریخی هولناکی دارد.
کاوش در ریشههای قضیه...
تز 1. در شرایطی که به نظر نمیرسد نخبگان نیاورانی توجه بایستهای به مسائل جامعه و بویژه جوانان بورزند، آنها سعی میکنند که کارگران و معلمان و قومیتها را برای ناآرامی تحریک کنند، و این، بویژه از آن روست که آنها به لحاظ فنی توش و توان قابل ذکری عرضه نداشتهاند و میخواهند با شلوغ کردن بازار، این ناتوانی را بپوشانند. آنها به جای رفع مشکلات کارگران و معلمان، آنها را به ناآرامی تشویق میکنند، و این از عجایب است که دولت اصلاحات و دولت اعتدال، هر دو، بدون انجام تعهدات خود در قبال مردم، آنها را به ناآرامی دعوت میکردند و میکنند. مع الوصف، در این بازار شلوغ، نان و حلوا خیر نمیکنند، و این امکان وجود دارد که نخبگان نیاورانی، خود قربانیان این فضایی شوند که خویش به وجود آوردهاند.
تز 2. البته نخبگان کهنسال نیاورانی، در طرد متجاوز از هفت هزار مدیر اغلب نسل دومی دولت قبل، اولاً عصر سازندگی را در ذهن دارند که طی آن، به حکم کتاب «سامان سیاسی در جوامع دستخوش تغییر»، به نحوی سلطه بلامنازع پدید آمد، تا توسعه به هر تقدیری پیش برود؛ در ثانی، گمان میکنند که فرایند پی گیری اصلاحات اقتصادی در کشورهایی همچون مکزیک و لهستان، با وجود یک حزب اقتدارطلب که میتوانست موجب تجمیع منافع اجتماعی متضاد با یکدیگر باشد، باعث گردید تا توسعه و اصلاحات با قدرت بیشتری به پیش برود.
ولی، این تصورات در مورد دولت یازدهم صادق نخواهد بود؛ چرا که دولت یازدهم، با انکار بیاغماض حتی نقاط قوت دولت قبل، تلاش کرد تا بگوید که بسیار بهتر از آن عمل خواهد کرد و با این کار از یک سو، سطح توقعات و انتظارات مردم را افزایش داد، و از سوی دیگر، برای هوادارانی که به سیاهنمایی هولناک دولت یازدهم از دولت پیش اعتقاد داشتند، به این معنا بود که دولت یازدهمیها میتوانند بدون پیروی از شیوههای مبدعانه دولت نهم و دهم،
راه حل مسائل و توسعه کشور را ارائه دهند.
به نظر میرسد که دولت یازدهم، اصرار دارد تا به هر قیمت، دولت نهم و دهم را به یک «ننگ ملی» تبدیل کند؛ در نتیجه، دولت یازدهم، بیش از هر چیز خود را به یک مخمصه منطقی انداخته است که نه تنها راه حلهای خودش درست کار نمیکنند، بلکه جبراً خود را از استعمال راهحلهای مبدعانه دولت پیشین که برای نخستین بار با فلجکنندهترین تحریمهای تاریخ مواجه شد، محروم کرده است.
تز 3. نکته دیگر این است که در این شرایط و با توجه به ناتوانی قطعی کهنسالان در گشودن گره شرایطی که لزوماً به جوانفکری نیازمند است، علاوه بر منازعات بین گفتمانی در مقابل نخبگان نیاورانی و اصولگرایان، با یک منازعه درون گفتمانی در متن نخبگان ناهمسان نیاورانی نیز مواجه خواهیم شد. نخبگان نیاورانی میدانند که کار از جایی ایراد دارد، و حال که پس از دو سال، دیگر نمیتوانند دولت پیشین را مقصر تمام رویدادهای سوء عالم قلمداد کنند، بالاجبار، یکدیگر را مورد شماتت قرار میدهند. تردیدی نیست که آنها یک گروه نخبه فنی هستند و در اصول دیدگاههای نظری یا مکتبی اختلاف نظرهای عمیقی دارند. این اختلافها، بویژه میان مدیران فنی و کارگزار از یک سو و چهرههای با منشأ دانشگاهی از سوی دیگر رخ مینمایاند. نمونه این اختلاف نظر را میتوان در رویارویی رئیس کل بانک مرکزی از یک سوی و وزیر اقتصاد ملاحظه کرد.
تز 4. در یک سطح عمیقتر، ریشههای این روحیه نخبگان نیاورانی، باز میگردد به این که آنها خود را با سایر نخبگان و نه با همه مردم طرف میبینند. خب؛ واقع آن است که این روحیه نزد بسیاری از نخبگان ما هست. آنها فراموش میکنند که ساختار نخبگانی در کشورهای دموکراتیک امروز، به طور کلی، و در کشور نفتی ما خصوصاً، تناسب چندانی با آنچه در قاعده هرم جامعه میگذرد ندارد. در نتیجه، میدان معاملات نخبگانی، صحنه کسب امتیازات، بدون تعهدات و مسئولیتهای مربوطه در قبال جامعه است. به تبع، جامعه ما همواره شاهد پیدایش مجموعهای از شئون اجتماعی مستقل بوده است که به طرز غافلگیر کنندهای خود را در رویدادهای فراگیری مانند ثبت نام هدفمندی یارانههای یا انتخابات نشان میدهند.
تز 5. به این ترتیب، ثبات مطلوب در دولت یازدهم، به ابتکار، شناخت کافی نسبت به عناصر مختلف نیروهای دخیل و مهم، هوشمندی بسیار و دقت عمل و انضباط بسیار بستگی دارد که غالباً توسط نخبگان جوان قابل عرضه است. ابداً نمیتوان به یک ثبات نسبی که تنها از طریق مداخلات سیاسی توسط «پیر با نفوذ جریان مسلط بر نیاوران» دل بست. در شرایطی که به رغم «سامان سیاسی در عصر سازندگی»، مطبوعات و شبکههای اجتماعی و رادیو تلویزیونی متنوعتری وجود دارند که در مورد سیاستهای گروه نخبه حاکم کاملاً حساس هستند، و از آن بیش، رویدادهای مردمی مانند ثبت نام هدفمندی یارانهها یا سفرهای استانی نیز صحنه واکنش فوری و بلافصل مردم به تصمیمات نه چندان صمیمانه گروه نیاوران است، خب؛ در این وضع و حال، حفظ ثبات در دولت یازدهم با دشواری بسیار مواجه است، و این، تنها به دولت آسیب نمیزند، بلکه کشور را تهدید میکند. البته گاه به نظر میرسد که حلقه نیاوران دل آرام دارد که این جریانهای بیثبات کننده کل کشور را هدف قرار میدهند و از این طریق، اطمینان دارند که منتقدانی که بارها نشان دادهاند دلسوزان راستین انقلاب هستند را رویاروی مردم قرار خواهند داد. این، بازی خطرناکی است که به سهولت میتواند مورد سوء استفاده دشمن بیرونی کشور قرار گیرد.
شرق:عربستان و ترکیه چه میخواهند؟
«عربستان و ترکیه چه میخواهند؟»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم فریدون مجلسی است که در آن میخوانید؛
عربستان از دو لشکرکشی کودتاگونه به سوریه و عراق حمایت کرد. ظاهرا روی محاسبات نظامی و همکاری با نیروهای داخلی سوریه و نیروهای بازسازیشده صدامی و بعثی در عراق و پیروزی سریع خود، خوشبینانه حساب کرده بود. شیوخ سعودی تصور میکردند همانند کاری که در تربیت نیروهای طالبان در پاکستان و حمله به افغانستان صورت دادند -که به شکست سریع دولت مجاهدان در افغانستان انجامید- در سوریه و عراق نیز میتوانند به پیروزی سریعی دست یابند. آرزوی آنها این بود که در سوریه، دولتی
سلفی- قبیلهای و در عراق نیز بار دیگر دولت اقلیت بعثی-قبیلهای را بر سر کار آورند و به جان
عجمها-کردها و ایران-بیندازند. شکست نسبی عربستان در این دو جبهه، آن کشور را -که با لشکرکشی مشابهی از سقوط دولت اقلیت در بحرین جلوگیری کرده بود- به اقدام شرورانه و واکنشی فراتر از هرگونه بهانهجویی علیه یمن کشاند و جمعی از شرکای قبیلهای را نیز بهدنبال خود کشید. ترکیه نیز در برخی از این اقدامات در سوریه و عراق مشارکت داشت، اما باید دید این دو کشور، خصوصا عربستان از این ماجراجوییها چه میخواهند؟
تردیدی نیست که سعودیها از آینده و بقای قبیلهای خودشان نگران هستند. چگونه میتوان انتظار داشت خانوادهای شش هزار نفری بتواند برای همیشه به حفظ مزایای مالکانه خود نسبت به کشوری با سی میلیون جمعیت ادامه دهد که روزبهروز هم میزان سواد و آگاهی آن ملت در جهان اینترنتمحور امروز، بیشتر میشود؟ در عین حال ثروت و بهرهمندی طولانی از مزایا، این خانواده را خصوصا در نسلهای «دردانه» دوم و سوم به چنان نخوت و غروری عادت داده است که برای خود حقوقی ویژه و فراقانونی قائلاند. دخالتهای نظامی گستاخانه در کشورهای همسایه را سوداگران غربی خصوصا فرانسه برای بازارگرمی تسلیحاتی خودشان تحمل میکنند؛ زیرا میدانند این وضع تا زمانی احتمالا طولانی ادامه خواهد یافت. عربستان از زمانی که با اسرائیل کنار آمد، کوشید با پیشدستی نسبت به شگفتی و انتظارات عربها، دشمنی با ایرانِ به گفته صدام عجم و مجوس را که اکنون شعار بازیگران داعشیاش علیه کردان و ایزدیها شده است، جانشین اسرائیل کند. آنها تصور میکردند با این شعار ملت خودشان و سایر عربها را پشت سر خود جمع میکنند. عربستان از روز نخست پس از سقوط صدام کوشید با ایجاد بحران در عراق، از پاگرفتن دولت اکثریت در آن کشور جلوگیری کند، تا با گماردن دولتی اقلیتی، آن را برای بقایش ملتزم به فرمانبرداری کند.
عربستان با حمله نظامی به یمن که کاملا از روی واکنشهای انتقامی و تلافیجویانه اسرائیل نسبت به فلسطینیان غزه الگوبرداری شده است، میکوشد برای خودش نوعی پیروزی نظامی دستوپا کند، غافل از اینکه اسرائیل اگر میکُشد، عربها را میکُشد که از خودش نیستند و اکنون عربستان، عربهای مدنی و ساکنان شهرها را با بمباران هوایی شکار میکند و میکشد و بار مسئولیت ننگینی را برعهده میگیرد که فراموش نخواهد شد. علاوهبر این، عربستان که جز نفت، منبع درآمد مهم دیگری ندارد، از آن بیم دارد که مبادا در صورت برقراری آرامش و با ایجاد نوعی همکاری معقول و منطقی میان کشورهای ایران، عراق و سوریه و با جلب حمایت کردها، این کشورها بتوانند از مسیر جغرافیایی سهلتر و کوتاهتر و منطقیتری همراه با در اختیارداشتن منابع نفت و گازی بسیار فراتر از کویت و عربستان و قطر، به ساحل مدیترانهای سوریه دست یابند.
عربستان میداند برای ایران، بهعنوان کشوری غیرعرب، معقول، منطقی و عملی نیست که با در پیشگرفتن سیاستی سلطهگرایانه یا حتی برتریجویانه نسبت به ملل عراق و سوریه، اعرابِ شیعه و سنی آن کشورها را که از سلطهطلبی واپسگرایانه عربستان گریزان هستند، از خودش برنجاند. ایران در زمانی که صدامحسین با کویت درگیر بود، یا حتی در زمانی که صدام در برابر آمریکا به زانو درآمده بود، نسبت به عراق چشمداشت ارضی نداشت و دخالتی در امور آن نکرد، چه رسد به اکنون که هم با دولت اکثریت در بغداد و هم با دولت اقلیم کردستان روابطی گسترده دارد. تنها امری که برای ایران تحملناپذیر است، بازگرداندن توطئهآمیز نظام متجاوز و معاند اقلیتی است که ایران را موظف به واکنش و دفاع از بقا و منافع ارضی، اجتماعی و سیاسی خود و دفاع از دولت و حقوق اکثریت در عراق خواهد کرد.
در چنین شرایطی دولت عربستان به جای بهرهمندی از ثروت بیکران خود برای توسعه اقتصادی و اجتماعی و ایجاد الگویی زیستمحیطی و توسعه فرهنگی و علمی و تحول به جامعهای مدرن و مترقی و در حالی که در محاصره دریایی شبهجزیرهای، از هیچ کشوری احساس خطر نمیکند، میکوشد برای آنچه منافع خانوادگی و قبیلهای خود میپندارد، با تقویت و اعزام یا صدور تروریستهای سلفی به اطراف جهان وضعیتی بحرانی ایجاد کند، زیرا بقای خود را به غلط در این بحرانآفرینیها میبیند. در مورد ترکیه، هیچ دلیل منطقی و منافعی برای ماجراجویی دیده نمیشود. زمانی در گذشته دور، ترکیه آرزومند بود با سلطه و دراختیارگرفتن منابع نفتی کردستان، کمبود منابع نفتی خودش را جبران کند.
اکنون نه شرایط بینالمللی اجازه آنگونه جاهطلبیهای توسعهطلبانه را میدهد و نه برهمزدن توازن قومی ترکیه که هماکنون حدود نیمی از جمعیت آن را کردانها و علویها تشکیل میدهند، به ثبات آن کشور کمک خواهد کرد. ظاهرا نگرانی ترکیه از واردشدن به این ماجراها، تداوم انحصار ترانزیت انرژی از خاک ترکیه است که نمیخواهد خط رقیبی از راه عراق و سوریه به مدیترانه گشوده و در «لاذقیه»، رقیبی برای بندر «سیحان» و «مرسین» ایجاد شود. این نگرانی با توجه به ابعاد کنونی اقتصاد ترکیه که در اوج سرعت توسعه اقتصادی است، معقول به نظر نمیرسد، زیرا هماکنون با اتصال کنونی خط لوله گاز ایران و توسعه آن، بخشی از نگرانی ترکیه عملا بیپایه است.
ثانیا ترکیه با موقعیت جغرافیایی خود میتواند در بازارهای سوریه و عراق موقعیت ممتازی داشته باشد و هرچه این کشورها ثروتمندتر و توسعهیافتهتر و باثباتتر باشند، منافع ترکیه محفوظتر خواهد بود. به این دلایل، به نظر میرسد معقولترین راه برای هرچهار دولت بزرگ ایران، ترکیه، عراق و سوریه و حتی لبنان در این است که با همکاری هرچه بیشتر در قالبی اقتصادی، محیطی امن برای همزیستی و توسعه ایجاد کنند. بر دولتهای این کشورهاست که همکاری میان خود با رعایت حقوق و منافع اقلیم کردستان را جایگزین رقابتهای زیانبخش کنند.
قدس:پیام های اجلاس کمپ دیوید
«پیام های اجلاس کمپ دیوید»عنوان یادداشت روز روزنامه قدس به قلم آرش خلیل خانه است که در آن میخوانید؛
اجلاس کمپ دیوید و خروجی آن نشان داد که ایالات متحده آمریکا آن گونه که وانمود میکند، از مسیر توافق جامع هستهای با ایران به دنبال کم کردن از منازعه و چالش سیاسی و امنیتی با تهران نیست.
واشنگتن همچنان از این ایده حمایت میکند که تنها راه جلوگیری از دستیابی ایران به تسلیحات هستهای و تأمین دراز مدت امنیت منطقه، به کارگیری دیپلماسی و گرفتن تضمینهای لازم برای جلوگیری از انحراف در برنامه هستهای ایران است، اما همزمان به حمایت از سیاستها و اقدامهای نظامی و تنش زای متحدان عرب خود در منطقه هم ادامه میدهد و فراتر از آن به دنبال ایجاد سامانههای جدید اتحاد نظامی و اطلاعاتی با اعضای شورای همکاری خلیج فارس در منطقه است که تعادل امنیتی منطقه را به سود راهبردهای آمریکا هدایت کند. این سیاست از وجه دیگری اطمینان خاطر شرکای عرب آمریکا در منطقه خاورمیانه و بویژه خلیج فارس را هم تأمین خواهد کرد.
کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس به جز عمان، بشدت از توافق هستهای در دست نگارش میان ایران و 6 قدرت جهانی ذیل هژمونی شورای امنیت نگران و عصبانی هستند و آن را نوعی خیانت آمریکا به خود پس از دهه ها خوش خدمتی تلقی میکنند.
از همین روست که عربستان سعودی و حاکمان جدید این کشور با تشدید جنگ افروزی در منطقه، به نحوی که سراسر هلال شیعی به تعبیر آنها را در بر گیرد، به این رخداد واکنش نشان دادهاند. آنها مدام فریاد سرمیدهند که ایران در حال افزایش نفوذ و هژمونی خود در منطقه و کشورهایی چون عراق، سوریه، لبنان و حتی یمن است و توافق سیاسی میان تهران و غرب که منجر به برداشته شدن تحریمها و کاهش حساسیتها و توجهات نسبت به ایران میشود، دست تهران را برای تمرکز بر این برنامه توسعه نفوذ باز میگذارد.
طبیعی است که ایالات متحده آمریکا از این سیاست و راهبرد اعراب تحت رهبری عربستان حمایت خواهد کرد، زیرا توافق هستهای با ایران به معنای آشتی میان واشنگتن و تهران نیست، بلکه از سوی آمریکا یک روش کم هزینهتر و بلکه ممکن برای مهار ایران تلقی میشود؛ اما واقعیت دیگر آن است که سیاست ایالات متحده در خاورمیانه تطابق نسبی با راهبرد شورای همکاری و حکومت ریاض دارد، نه انطباق کامل.
از این رو باراک اوباما حاضر نیست به همه درخواستهای ریز و درشت متحدان پر هزینه و پرتوقع خود که مدام در حال بحران آفرینی و دردسر تراشی هستند، پاسخ مثبت بدهد و بویژه موقعیت توافق هسته ای با تهران را بر باد بدهد.
از همین روست که اوباما در اجلاس کمپ دیوید، بر خلاف توقع و درخواست اعضای شورای همکاری خلیج فارس، عملاً از انعقاد یک پیمان امنیتی و نظامی با این کشورها خودداری کرد و تنها به اعلام تعهد کلامی نسبت به حمایت از تأمین امنیت این کشورها از سوی آمریکا بسنده کرد تا هم به نوعی از این حکام عرب دلجویی کرده و به آنها دلگرمی بدهد و هم زیر بار تعهدی مستند نرفته باشد که حساسیتهای امنیتی جدیدی در منطقه به طور آشکار ایجاد کند.
البته همان طور که پیشبینی شده یا در حقیقت درز کرده بود، اوباما پیشنهادهای جذاب نظامی را به اعراب شورای همکاری ارایه داد که شامل فروش سامانه سپر دفاع موشکی خلیج فارس مجهز به موشکهای پیشرفته پاترویت و جنگ افزارهای جدید در قالب قراردادهای نظامی چند 10 میلیاردی است تا خاطر اعراب را از پر بودن انبارهای سلاحشان برای مقابله احتمالی با تهدید واهی ایران یا تداوم سیاستهای نظامیشان در منطقه علیه هلال شیعی را جمع کند.
این همه ماجرا نبود، چرا که در این نشست، مذاکرات جدی هم درباره عملیاتی کردن برنامه همکاری نزدیک و مستمر دستگاههای اطلاعاتی این کشورها با آمریکا و در نتیجه اسرائیل علیه ایران صورت گرفت.
علاوه بر این به درخواست اعراب، موضوع تقویت عملیات مشترک و همکاری در جنگ علیه حکومت سوریه، تقویت جایگاه و موقعیت نیروهای سنی و ضد دولت در عراق و ساماندهی نیروهای سلفی و نزدیک به رئیس جمهور فراری یمن و حکومت عربستان برای ایجاد یک جنگ داخلی احتمالی در این کشور علیه حوثیها در آینده نیز در کمپ دیوید مورد بحث و توافق قرار گرفته است.
اما معنای تمام این وعدهها و هماهنگی ها این است که آمریکا بیش از وضع و حد جاری حاضر نیست برای حل مشکلات عربستان و ائتلافش داروغه گری کرده و مداخله مستقیم در منطقه داشته باشد.
به بیان دیگر، آمریکا در کمپ دیوید به حاکمان شورای همکاری گفت که دنباله رو سیاستها و انتظارات آنها نیست، بلکه ما به ازای برخورداری از حمایت آمریکا، اعضای شورای همکاری هستند که باید مطیع واشنگتن باشند.
کمپ دیوید البته یک پیام مهم دیگر هم برای دولتهای عربی داشت و آن اینکه چه بخواهند و چه نخواهند، باید به توافق احتمالی میان قدرتهای جهانی و ایران تن بدهند.
با این حال همان طور که گفته شد، نشست کمپ دیوید آبستن تحولات و نظامهای جدید امنیتی و اطلاعاتی در منطقه خواهد بود که چالش برانگیز ترین و تحریک کننده ترین آن سامانه سپر دفاع موشکی خلیج فارس است و در کل باید گفت، این نشست سرآغاز نوعی بازسازی و در عین حال اصلاح در روابط نظامی و اطلاعاتی آمریکا با اعراب منطقه و در مسیر مقابله با ایران تلقی میشود.
وطن امروز:دیپلماسی نمایشی،آخرین ترفند
«دیپلماسی نمایشی، آخرین ترفند»عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم مجتبی اصغری است که در آن میخوانید؛ چارچوب و روند مذاکرات نشان از آن دارد که هیچ «توافقی» در نهایت قابل حصول نیست و چنین هدفی از ابتدا هم در دستور کار آمریکاییها نبوده است بلکه اوباما تلاش میکند تنها سلاح جدی باقیمانده از آمریکای ابرقدرت را در پروسه دیپلماسی سخت و فشرده با ایران کلاسه کند و رویکرد وامانده کیسینجری را مجددا بر رویه پیروز دوره قدرت برژینسکی برتری دهد. با این تفاوت که این بار خود برژینسکی نیز با درک شرایط «افول قدرت آمریکا» از هواداران رویه «دیپلماسی نمایشی استراتژیک» است. این موضوعی است که در گزارش اندیشکده هادسن، با اشاره به «توافق نکردن بر سر هیچ» در لوزان و در عین حال «تاریخی خواندن» مذاکراتی که در نهایت حتی یک «فکتشیت یکسان» نیز از آن بیرون نیامد، مورد توجه واقع شده است. این دگردیسی آمریکا در مسیر افول است که کلانتر هفتتیرکش روانی را به لاکپشتی عاقل اما با عمری طولانی تبدیل خواهد کرد. هرچند دیپلماسی آمریکایی نشان از آن دارد که آمریکا برای بروز چنین شخصیتی از خود بسیار ناپخته است و کماکان تلاش میکند میان دوگانه «دکتر جکیل و آقای هاید» دورانسازی کند. نمونه بارز رویه مذکور را میتوان در چند پرده به تماشا نشست.
1- «زیادهخواهی سیریناپذیر» آمریکاییها در مسیر مذاکرات هستهای با ایران
2- تهدید مکرر ایران به جنگ و گزینههای روی میز ابرقدرتی در مسیر مذاکره
3- تلاش برای جنگافروزی مکرر در جهان و درگیر کردن سایر قدرتها
4- حرکت برای حل بحران ذاتی اسرائیل از مسیر فرعی
تناقض 2 مورد اول با یک دیپلماسی آشکار مصلحتاندیش، توسط رهبر انقلاب مورد کنکاش قرار گرفته است. در حقیقت آیتاللهالعظمی خامنهای با کلید واژه «مذاکره زیر اسلحه» و «شبح تهدید» تناقضات آشکار و حماقتآمیز «نمایش تغییر رویه آمریکا» را به رخ کشیدند و تذبذب ساختاری نظام چندگانه و غیرمتمرکز آمریکایی- صهیونیستی را در مقابل عقلا و سیاسیون جهانی به چالش کشیدند. این دقیقا خلاف رویه یکپارچه سیاسی ایران اسلامی است که در طول همه سالهای گذشته از تغییر مواضع و اصول در فضای جهانی خودداری کرده و به واسطه اصول ذاتی نظام ولایت فقیه، وحدت مواضع را به نمایش گذاشته است. به این ترتیب پیشبینی میشود خود ادامه مسیر مذاکرات فارغ از نتایج قابل پیشبینی آن، به تضعیف خودبهخودی دیپلماسی آمریکایی در کنار رویه جنگافروزی آن منجر شود و برخلاف آنچه سیاستمداران نئولیبرال پشت پرده مصلحتساز در آمریکا گمان میکنند، افول آمریکا را سرعتی بیش از پیش بخشیده و به فراگیری نظم مورد علاقه ایرانی- اسلامی در منطقه بینجامد.
مورد سوم در نظمستیزی ذاتی عامل «جنگافروزی» در جهان قابل تفسیر است. «جنگ» به این علت همیشه آخرین ابزار سیاسیون برای ایجاد تغییرات دلخواه محسوب میشود که ذاتا «بینظمی» میآفریند و قویترین و هوشیارترین حکومتها نیز در برابر یک «بینظمی پیشرونده» میتوانند به سادگی به علت «غیرقابل پیشبینی بودن» دامنههای رشد آن، زمینگیر شوند. این اصلی پذیرفتهشده در روابط بینالملل است که بینظمی را همچون شکلی تبدیلشونده از انرژی منفی، سرانجام به آفریننده آن بازمیگرداند. علاوه بر اینکه ادامهدار بودن بحران چندساله داعش بهعنوان فرزند نامشروع آمریکا در منطقه و حوادث اوکراین و یمن، همچون زلزلهای که هر چه زمان آن طولانیتر میشود از قدرت تخریب بیشتری نیز برخوردار میشود، بر شدت ویرانگری و تبعات سیاسی تصمیمسازیهای غلط جنگافروزانه دیپلماسی آمریکایی- صهیونیستی خواهد افزود.
مورد چهارم اشاره به پلیتیک جدید آمریکا برای «امن ساختن اسرائیل» برای یهودیان مهاجر دارد. پیش از این گفته بودیم اوباما در دوره اخیر با رای 70 درصدی یهودیان افراطی آمریکا و زیر سایه شعار «اوباما، آخرین منجی یهود» به کرسی ریاستجمهوری آمریکا تکیه زد. از ابتدا هم بنا بر این بود که اوباما به شیوهای جدید «بحران اعراب و اسرائیل» را حل و فصل کند.
خوشبینانهترین شکل این ماجرا میتوانست در از سر گیری گفتوگوهای صلح و انعقاد پیمان کمپ دیویدی دیگر بروز یابد. هر چند اوباما خیلی زود متوجه اوضاع بحرانی جامعه درونی صهیونیستها شد. نتانیاهو در شرایطی نبود که بتواند در برابر جامعه دو قطبی صهیونیستها رأی به «عقبنشینی اصولی» درونی بدهد، چرا که چنین موقعیتسازی میتوانست به قدرت گرفتن حداکثری قطبی منجر شود که براساس تجربه 60 ساله زندگی در خاک دیگران، به این نتیجه رسیدهاند که تشکیل «اسرائیل» از ابتدا سیاستی غیرقابل دفاع و شکستآفرین بوده است. اینها همان گروه میلیونی هستند که در سایت اتحادیه اروپایی درخواست مهاجرت از سرزمینهای اشغالی را به صورت رسمی پر کرده و نتانیاهو تنها با نمایش «پیروزی نزدیک است» میتواند از جدا شدن قطعی آنها از جامعه اسرائیلی جلوگیری کند. علت رای آوردن مجدد نتانیاهو در انتخابات اخیر اسرائیل نیز همین در پیش گرفتن سیاست «امید» بود. در غیر این صورت نتانیاهو یا باید نابودی اسرائیل از درون را تسریع کند یا سرنوشتی مشابه «اسحاق رابین» را به جرم «صلح با اعراب» برگزیند.
نتیجه این شد که اوباما با درک مشکلات درونی اسرائیل و نتانیاهو با در پیش گرفتن سیاستی دوگانه، در عین در پیش گرفتن مذاکرات ایران و آمریکا با هدف «امنتر کردن اسرائیل» بهعنوان نمایشی در ظاهر عاقلانه و ضدجنگ، مسیر ایجاد جنگهای نیابتی گسترده میان جبهههای مختلف مسلمانان را دنبال کنند. در حالی که اوباما حقیقتا در باطن از نتیجه نهایی چنین سیاستی مطمئن نیست اما خوب میداند مسیر دیگری برای «نجات اسرائیل» وجود ندارد و این «آخرین ترفند» است. قرینه گفتمانی این تحلیل را میتوان در اخبار رسانههای صهیونیستی در روزهای اخیر جستوجو کرد که تاکید دارند به واسطه «گفتوگوهای ایران و آمریکا» و «جنگ نیابتی داعش و عربستان با مسلمانان» از همیشه «بیدشمنتر» هستند و «احساس امنیت» میکنند. هر چند- همان طور که گفته شد- بنا به دلایل علمی و سیاسی، این آرامش پیش از توفان است و فشار بر منطقه همراه با ایجاد بینظمی روزافزون از ظرفیتهای ویژهای برخوردار است که انگلیس را حتی بیش از آمریکا نگران کرده است.
در چنین شرایطی همانطور که پیش از این بارها گفتهایم تمرکز بر این موضوع که آمریکا به «تغییر رویهای مثبت» در سیاستهای فرامنطقهای خویش روی آورده و به فرض «ایران» را بهعنوان «شریک استراتژیک» آینده خویش برگزیده حقیقتا حماقتآمیز است. آمریکا راه دیگری برای لجام زدن به ایران در مسیر جهانی ندارد و خوب میداند اسرائیل در هر حال در پایش نوار زمان، ناامنتر میشود. کما اینکه آمریکا در مسیر «تحریمهای فلجکننده» ایران، در طول زمان شکست خورد و فضای جهانی را در ادامه ساختار تحریمها بسیار نامطمئن و شکننده ارزیابی میکند.
در حقیقت آمریکا به دنبال کامل کردن یک نمایش دیپلماسی مصلحتاندیشانه با ایران است و به «توافق» نمیاندیشد. دیپلماسیای که در میانه راه از اهداف خود دور شده و به واسطه بروز برخی ظرفیتهای پیشبینی نشده از تیم مذاکرهکننده ایرانی، ناگهان به سمت طرحهای محدودکننده «قدرت نظامی ایران» با درخواست «بازرسی از مراکز نظامی» شیفت پیدا کرده است. راز تحریک مکرر تقاضای جمهوریخواهان از «توافق نهایی» نیز در همین موضوع است. قطعا حصول چنین اهداف بلندپروازانهای در دستور کار آمریکاییهایی که تنها خواسته اساسیشان از مذاکرات، نمایش شوی یک «دیپلماسی موفق» در کنار «جنگافروزیها»ی مدل دوره ابرقدرتی است، نبوده بلکه این کم استقامتی و ضعف درونی دولت یازدهم است که به آمریکا پالسهای ویژهای فرستاده و دندان طمع آنها را تحریک کرده است. راز تاکید مکرر رهبر حکیم انقلاب بر تکیه بر توان داخلی و قرار ندادن هیچ تخممرغ آرزومندی در سبد توافق نهایی در همین دوراندیشی است که قویا مصر است «هیچ توافقی در کار نخواهد بود».
جوان:اعراب نگران سیاستهای منطقهای ایران کدامند؟
«اعراب نگران سیاستهای منطقهای ایران کدامند؟»عنوان یادداشت روز روزنامه جوان به قلم دکتر یدالله جوانی است که در آن میخوانید؛بعد از آغاز تهاجم سنگین نظامی آلسعود به ملت یمن، رسانههای غربی، عبری و عربی به صورت هماهنگ و در راستای پروژه ایرانهراسی، به موضوع نگرانی اعراب از سیاستهای منطقهای ایران پرداخته و از جمهوری اسلامی به عنوان یک تهدید جدی و خطر اصلی برای اعراب یاد کردند. در چنین فضایی اوباما، رئیسجمهور ایالات متحده امریکا با نمایندگان کشورهای شورای همکاری خلیج فارس در کمپ دیوید دیدار کرد و در این نشست برای پیشبرد سیاستهای امریکا در غرب آسیا با صراحت گفت: «اعراب از اقدامات ایران نگران هستند.» رئیسجمهور امریکا روز پنجشنبه 24اردیبهشت 1394 در اظهارات خود با اشاره به تحولات منطقه راهبردی غرب آسیا گفت: «کشورهای عربی از افزایش نفوذ ایران در منطقه نگران هستند.» چندی قبل نیز روزنامه الحیات عربستان فاش ساخت که ایران نگرانی مشترک اعراب و اسرائیل را برانگیخته است.
به گزارش الحیات بیشتر نمایندگان شرکتکننده در نشست نسبت به توانایی امریکا جهت تضمین برای حفاظت از متحدانش در قبال ایران ابراز تردید کرده و در پایان این نشست به این جمعبندی رسیدند که: «امریکا میبایست به تعهد خود مبنی بر جلوگیری از توسعه نفوذ ایران در منطقه متعهد باشد که این امر برای آنها نسبت به پرونده هستهای از اهمیت بالاتری برخوردار است و این همان مسئلهای است که اسرائیل را نگران کرده است.» این نوع نگرانی در اعراب از سیاستهای منطقهای جمهوری اسلامی، از جنس همان نگرانیهای غربیها و صهیونیستها از سیاست خارجی ایران است. این نگرانی مشترک سبب شکلگیری و ایجاد یک جبهه سهضلعی با مشارکت غرب با محوریت امریکا، صهیونیستها با محوریت رژیم اسرائیل غاصب و برخی از کشورهای عربی با محوریت عربستان علیه انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی ایران شده است.
سیاستها و اقدامات مشترک این جبهه در بیثباتسازی عراق، سوریه و لبنان از طریق شکلدهی و تقویت گروهکهای تروریستی تکفیری و بعثی با هدف مقابله با نفوذ ایران کاملاً مشهود است. در خلال جنگهای 33 روزه، 22 روزه، هشت روزه و 51 روزه رژیم صهیونیستی علیه لبنان و ملت مظلوم غزه، صهیونیستها یکی از دلایل آغاز تجاوزشان را مقابله با نفوذ منطقهای ایران اعلام میکردند. جالب است که عربستان سعودی نیز پس از حمله به یمن، یکی از دلایل این تجاوز را مقابله با مداخلههای ایران در امور یمن اعلام کرد.
اکنون این سؤال مطرح است که کدام گروه از اعراب از جمهوری اسلامی و سیاستهای منطقهای ایران نگران هستند؟ ملتها یا دولتها؟ از میان دولتهای عربی کدام دولتها چنین نگرانی را به صورت جدی داشته و ضمن اعلام این نگرانی، در پی مقابله با نفوذ ایران هستند. بررسیها نشان میدهد که ملتهای عرب در تمامی کشورهای عربی و اسلامی نه تنها هیچ نگرانی جدی از جمهوری اسلامی ندارند، بلکه آنها از سیاستهای جمهوری اسلامی در جهان اسلام و منطقه مبنی بر وحدت امت اسلامی، بازیابی هویت اسلامی مسلمانان، آزادسازی قدس شریف و نابودی اسرائیل، ایستادگی در برابر سلطه غرب بر بلاد اسلامی، قدرتیابی مسلمانان و پیریزی تمدن نوین اسلامی حمایت میکنند.
بسیاری از آثار چهرههای برجسته مذهبی و سیاسی مستقل در کشورهای عربی و اسلامی، گویای این واقعیت در میان ملتهای عرب مسلمان است. پدیده بیداری اسلامی در بسیاری از کشورهای عربی،دلیل قاطع و محکمی برای چنین ادعایی است. بنابراین با قاطعیت میتوان گفت نگرانی اعراب از سیاستهای منطقهای جمهوری اسلامی به گروه حاکمان و دولتها در برخی از این کشورها خلاصه میشود.
دولتهایی از سیاستهای جمهوری اسلامی به شدت نگران هستند که ماهیت حکومتشان خاندانی و دودمانی است. این دولتها دارای سه ویژگی مشترک مستبد بودن، فاسد بودن و وابسته به بیگانه بودن هستند.
بررسیهای دقیق و علمی نشان میدهد که عمده دولتهای دودمانی نظیر عربستان، قطر، بحرین، اردن، کویت و امارات که بر آن «آلها» حکومت میکنند، از هر سه ویژگی فساد، دیکتاتوری و وابستگی به اجانب برخوردار هستند و به همین دلیل این حکومتهای خاندانی، در میان ملتهای خود از پایگاه مردمی قابل قبولی برخوردار نیستند و فاقد مشروعیت میباشند. دشمنی این حکومتهای خاندانی با انقلاب اسلامی و سیاستهای منطقهای جمهوری اسلامی، به خاطر ماهیت بیدارگرانه شعارهای انقلاب اسلامی است.
جمهوری اسلامی طی سالیان گذشته به کانون الهامبخش برای ملتهای مسلمان و عرب در منطقه تبدیل شده و در پرتو همین الهامبخشی پدیده بیداری اسلامی شکل گرفته است. در چنین فضا و شرایطی، حکومتهای فاسد، دیکتاتور و وابسته به بیگانه، به شدت نگران بیدار شدن ملتهای خود هستند.
آنها چون حفظ و بقای منافع و حکومت خود را بر پایه جهل و خواب بودن ملتهایشان بنا نهادهاند، با هر نوع عامل بیدارکننده ملتهای خود مخالفت کرده و سر ستیز دارند. دشمنی آلسعود با جمهوری اسلامی ریشه در همین نکته دارد، اما غافل از اینکه ملتهای مسلمان و عرب خصوصاً در شبهجزیره عربستان بیدار شدهاند و روند رو به جلوی این بیداری بازگشتناپذیر است. ملتهای دو کشور بحرین و یمن، پیشگامان بیداری در شبهجزیره بوده و از هماکنون آثار این بیداری در میان جوانان عربستان سعودی مشاهده میشود. آن اعتراضات فراگیر در بحرین علیه آلخلیفه و آن جنبش گسترده و مردمی در یمن علیه دولت فاسد و وابسته منصور هادی، به زودی نشانههایش در عربستان از سوی مردم این کشور اعم از سنی و شیعه علیه آلسعود آشکار خواهد شد. آلسعود به اشتباه تصور میکند با اعزام یگانهای نظامی و سرکوب مردم، میتواند آلخلیفه را در بحرین حفظ نموده و با بمبارانهای گسترده در یمن میتواند منصور هادی را به قدرت برگرداند. آیا آلسعود در آینده نه چندان دور بر اساس همین منطق و تصور میخواهد با بمباران مناطق مسکونی و قبایل در سرزمین عربستان، حکومت خود را حفظ و اعتراضات مردمش را سرکوب کند؟ آری عامل اصلی نگرانی این حکومتهای دودمانی، در بیدار شدن ملتهایشان به برکت انقلاب اسلامی و سیاستهای الهامبخش جمهوری اسلامی ایران است.
جمهوری اسلامی به لحاظ نظامی، هرگز تهدیدی برای هیچیک از این حکومتها نخواهد بود و اساساً دکترین امنیت ملی ایران، یک دکترین دفاعی مبتنی بر اصل بازدارندگی نظامی استوار است.
جمهوری اسلامی هرگز قصد تعرض به هیچ کشوری را نداشته و ندارد، لکن در دفاع از سرزمین، حاکمیت و استقلال ایران، جدی و قاطع است. بنابراین اعراب نگران از سیاستهای منطقهای جمهوری اسلامی ایران باید در خود اندیشه کنند و تا با خشم ملتهای خود مواجه نشدهاند، چارهاندیشی کنند. نکته قابل توجه اینکه، امریکاییها هم متوجه این معنا شدهاند که تهدید اصلی برای کشورهایی چون عربستان از کدام ناحیه است. آقای اوباما که در کمپ دیوید به نگرانی اعراب از ایران اشاره میکند، چندی قبل در مصاحبه با «توماس فریدمن» خبرنگار و تحلیلگر نیویورکتایمز در مورد حمایت امریکا از کشورهای عربی و از جمله عربستان سعودی در برابر ایران گفت: «این کشورها با وجود تهدیدات خارجی، با تهدیدات داخلی نیز مواجه هستند.» رئیسجمهور امریکا تهدیدات داخلی در کشورهای عربی را اینگونه برشمرد: «جمعیتی که در برخی موارد به حاشیه رانده شدهاند، جوانانی که با بیکاری مواجه هستند، ایدئولوژیهای مخرب و پوچگرایانه و گاهی این تصور که هیچ مجرای سیاسیای برای ابراز نارضایتی وجود ندارد.» آقای اوباما در ادامه مصاحبه با صراحت اینچنین میگوید: «... فکر میکنم بزرگترین تهدیدی که آنها با آن مواجه هستند، از جانب تجاوز ایران نیست، بلکه ناشی از نارضایتی داخلی داخل کشورهایشان است... گفتن این حرفها دشوار است، اما چیزی است که باید مطرح شود.»
جالب است، آقای اوباما هم میداند که ایران تهدید نظامی برای کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس نیست، لکن این دولتهای دودمانی عرب در این منطقه با تصور اینکه با تکیه بر قدرت نظامی میتوانند در عصر بیداری ملتها به حکومتشان ادامه دهند، به دنبال سپر دفاع موشکی و گنبد آهنین مانند رژیم صهیونیستی هستند و تقویت بنیه نظامی خود را بر اساس تهدید نظامی ایران دنبال میکنند! این سیاست غلط در حالی دنبال میشود که تهدید این حکومتهای خاندانی، بیداری ملتهای آنان بوده و از منظر ملتهای بیدار شده، دوران حکومتهای دودمانی، فاسد و وابسته تمام شده است.
مردم سالاری:توجه به گامهای عقلانی در دیپلماسی
«توجه به گامهای عقلانی در دیپلماسی»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم علی خرم است که ر آن میخوانید؛به طور کل وقتی قدرتی جابجا میشود و یا مظاهر جدید خود را افزایش و نشان دهد و یا به ظهور برساند، در منطقه و جهان علیه آن موضعگیری میشود و نسبت به آن واکنش نشان داده میشود. چینیها در این زمینه بسیار با سیاست و کیاست عمل کردند و خواستند به عنوان یک قدرت جهانی وارد شوند. لذا خیلی تلاش کردند که کسی را تحریک نکنند. آنها با این که چنین تلاشی کردند اما با این وجود باز هم دیدیم که کشورهای منطقه علیه چین یا خودشان بسیج شدند و یا این که آمریکا و سایر کشورها سعی کردند این کشورها را تحریک کنند.
ایران به عنوان کشوری که یک دورانی را در گذشته داشته و نتوانسته بود به اندازه تواناییاش در منطقه خاورمیانه به ظهور برسد، وقتی شرایط برایش فراهم شد و به ویژه وقتی که ایران بتواند پرونده هستهایاش را حل کند میتواند یک قدرت جدی در منطقه باشد اما متاسفانه در کشور ما توجهی به این نکات نمیشود یعنی به جای این که سعی کنند منطقه را آرام کنند و به منطقه اطمینان بدهند مشاهده میشود عدهای شروع به شعار دادن و تهدید کردن میکنند و حرفهایی میزنند که خودشان کمک میکنند منطقه و جهان علیه ایران شوند به جای این که منطقه و جهان به ایران کمک کند.
بعضا موضعگیریهایی طی چند ماهه گذشته در کشور صورت گرفته، که باعث شده بدون آن که کشورهای منطقه زوری داشته باشند یا زوری به خرج دهند در این مسیر گام بردارند و به واسطه تحریک آمریکا با سایر کشورهایی که مستعد هستند را سعی میکنند با خود همراه کنند و علیه ایران وارد یک جنگ سیاسی و امنیتی شوند. بنابراین بیشترین مشکل متوجه کسانی است که در داخل این تئوریها را بلد نیستند که وقتی قدرتی میخواهد وارد منطقه شود یا به ظهور برسد چگونه بایستی با آن منطقه برخورد کرد و یا نسبت به این که منطقه ایران را بپذیرد کمک کرد نه به خاطر آن که ایران کم قدرت است خیر بلکه به دلیل آن که هر قدرتی که بخواهد وارد کارزار شود باید کاری کند که دیگران علیه آن نباشند و آن را بپذیرند.
اما متاسفانه در این قسمت زیاد همکاری احساس نمیشود و اگر بخواهیم جلو این گونه مشکلات گرفته شود باید بتوانیم خود نگهدار باشیم و از تهدید دیگران و شعار دادن و یا اظهاراتی که ایران را بخواهد با شعار گنده کند جلوگیری کنیم. ایران خودش بزرگ و قدرتمند است اما هر گونه شعار در این زمینه مانند سم مهلک برای منطقه و جهان میماند و ما بیخودی و بدون آنکه نیتی داشته باشیم دیگران را علیه خودمان بسیج میکنیم چراکه این قمار خطرناکی به شمار میرود و ما در آن تنها ضرر میکنیم و هیچ منفعتی از آن به دست نمیآوریم.
این در حالی است که در بخش سیاسی باید واکنش مناسب نشان داده شود اما بیشتر از واکنش نشان دادن باید کاری کنیم که دیگران را آرام کنیم چراکه ما از قدرت خود مطمئن هستیم.
راه انداختن جنگ تبلیغاتی دفاع از کشور محسوب نمیشود بلکه به ضرر کشورمان است. رئیسجمهور سابق کشور ما دست به چنین اقداماتی زد و دیدیم که چقدر ضرر را به ایران متحمل کرد. بنابراین باید پذیرفت که آن روش غلط و نادرستی بوده و جز ضرر نتیجهای نخواهد داشت. وزارت خارجه در حال حاضر آرام برخورد میکند و سعی بر آن دارد که دیگران را تحریک نکند و با آنها کار کند و علیه ایران نشوراند و ما شاهد هستیم که شعارها از سوی وزارت خارجه یا بخش سیاسی نیست.
ابتکار:ریزش اصولگرایانه، رویش اصلاح طلبانه
«ریزش اصولگرایانه، رویش اصلاح طلبانه»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم شایان ربیعی است که ر آن میخوانید؛زمانی یکی از نمایندگان اصلاح طلب در مجلس ششم شورای اسلامی خطاب به برخی تندروهای اصولگرا گفته بود، آن روزی را می بینم که "احمد توکلی ها" و "علی مطهری ها" را نیز پای میزمحاکمه بکشانید.سرنوشت علی مطهری و احمد توکلی به عنوان دو چهره مطرح و شاخص جریان اصولگرایی در فضای سیاسی ایران، موضوع بسیار مهمی را در ذهن تداعی می کند؛ موضوع تغییر در رویه و گفتمان سیاسی چهره های شاخص و معدل اصولگرایی که وجهه و وزنه قابل توجهی در فضای سیاسی و جناحی خود داشته اند.
در واقع باید اینگونه موضوع را مطرح کرد که چرا کسانی همچون علی مطهری و احمد توکلی در طول یک دهه گذشته با فاصله گرفتن از الگوهای منش سیاسی در جناح اصولگرایی، به روشنی خود را در گفتمان سیاسی اصلاح طلبی جا کرده اند؟ در واقع با بررسی نطقها، گفتوگوها و سخنرانیهای سیاسی این دو نماینده مجلس به روشنی قابل مشاهده است که آنچه بیان می شود، کاملا در جرگه اصلاح طلبی قابل تعریف است به گونه ای که اگر نام آنها پای گفتههایشان نباشد، کمتر کسی هست که گمان نکند گوینده، یک اصلاح طلب دوآتشه است.
البته سیر جریان اصلاح طلب شدن اصولگرایان به این دو نفر خلاصه نمی شود، بسیاری از چهرههای مطرح سیاسی از جمله علی اکبر ناطق نوری و حتی چهرههایی فراجناحی همچون آیت الله هاشمی رفسنجانی در عین این که هرگز قابل تقسیم بندی در یک جناح سیاسی مشخص نیستند، اما مطالبات اصلاح طلبانه سیاسی دارند.
در واقع از پس از شکل گیری انقلاب اسلامی و با دو دسته شدن گروه های سیاسی، همواره ریزشها متوجه جریان تندرو و عمدتا اصولگرا بوده و رویش ها به سوی جریان متعادل و اصلاح طلب بوده است . به گونه ای که بعید است بتوان یک سیاست مدار را یافت که از جناح اصلاح طلب وارد جرگه اصولگرایان شده باشد.
امروز هم داستان احمد توکلی برهمین اساس شکل می بندد، او به عنوان یک نماینده اصولگرا تنها در تقسیم بندی جغرافیای سیاسی مجلس، اصولگرا است و در مطالبات و خواستهها، به کلی یک اصلاح طلب به شمار می آید، چه آنکه همه اصلاح طلبان و بزرگان آنها عقیده دارند که اصلاح طلبی یک روش و یک منش سیاسی برای توسعه سیاسی است و به یک حزب و جناح سیاسی خاص قابل تقلیل نیست.
بر همین اساس می توان از تولد یک گروه قابل توجه از چهرههای برگشته از اصولگرایی به نام اصولگرایان اصلاح طلب خبر داد، کسانی که اگرچه در شناسنامه سیاسی خود اصولگرا به شمار می روند، در موضع گیری ها و مطالباتشان از اصلاح طلبان دوآتشه بیشتر کمر همت به اصلاح اوضاع بسته اند.
نکته مهم آنکه باید گفت اصلاحاتی که به صورتی منسجم و بنیادی از سال 76 در کشور آغاز شد، توانسته است تغییرهای بنیادی خویش را تا حدود قابل توجهی به انجام برساند و بنیادها و اصول مناسب توسعه سیاسی را در کشور پایه ریزی کند.
احمد توکلی و علی مطهری بی گمان میوه های درخت اصلاحاتی هستند که در دو دهه گذشته در ایران نشا شده است.
دنیای اقتصاد:رونق سرمایهگذاری خارجی؛چگونه؟
«رونق سرمایهگذاری خارجی؛چگونه؟»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم محسن خلیلی است که در آن میخوانید؛قضیه سرمایهگذاری خارجی حدیثی یکصد و پنجاه ساله است. چنان که دوستی به نقل از کتابی از مرحوم دکتر فریدون آدمیت تاریخنگار برجسته کشورمان عنوان میکرد، این موضوع نخستین بار در رابطه با نقشه راهآهن سراسری غرب به شرق در زمان امیرکبیر (1266هجری قمری) طرح شد. نقشهای که به مرحله گفتوگو با دولت نرسید. در آن کتاب به نقل از مکاتبات راجع به این موضوع «کلنل شیل» وزیر مختار انگلیس مینویسد: «بنای راه آهن در ایران دشواریهای زیادی دارد، اما در برابر علم و عمل و سرمایه، همه آن سختیها را میتوان از میان برداشت... مردم بسیار خرسند خواهند گشت چنین دستگاه نیرومند جدیدی که آن را از شگفتیهای روزگار میانگارند برپا شود...
ارزانی قیمت زندگی و کارمزد ارزان موجب تسهیل اجرای نقشه مزبور است (مزد عمله روزی 700 دینار، نان از قرار منی یک عباسی، گوشت منی یک قران) امنیت هم بر قرار است. بنابراین کشیدن چنین راه آهنی که راه عمومی تجارت اروپا و هندوستان را تغییر خواهد داد کار پرمنفعتی است.» اما اینکه چرا آن نقشه سر نگرفت را در همان مکاتبات چنین میخوانیم: «ساختن راه آهن البته موجب افزایش قدرت ایران خواهد گشت، استعدادهای آنان را که تاکنون بر اثر فقر و نیازمندی و خمودگی خفته مانده، بیدار خواهد ساخت و صدور قسمتی از کالای اروپا از طریق ایران به هند بر اهمیت و اعتبار ایران بسیار میافزاید...» (اندیشه ترقی – دکتر آدمیت 337)
سه گزاره برآمده از این تجربه و نوشته تاریخی به نظر آن است که:
- مردم هر جامعهای علاقه به کسب دانش و تکنولوژیهای برتر و نو و تحرک و سرعت بخشیدن به اقتصاد کشورشان را دارند.
- برای سرمایهگذاری خارجی باید جذابیتهای لازم در کشور مقصد وجود داشته باشد.
- برای انجام سرمایهگذاری خارجی، اتحاد و اطمینان و تعامل سیاسی با کشورها و قدرتهای منطقهای و بینالمللی ضرورت اساسی دارد.
امروز پس از گذشت 150سال قضیه همان است که در تجربه فوق به آن اشاره شد. گیریم با ادبیات و واژههای متفاوت در امروز: نظیر اندازه بازار، درجهای قابل قبول از توسعهیافتگی و سرمایه انسانی و مواد اولیه ارزان، دسترسی بازارهای منطقهای و...
بر این اساس سرمایهگذاری خارجی موضوعی کهن و زخمی است شاید دردناک بر پیکر اقتصاد، اجتماع و سیاستمان و نه موضوعی مربوط به چند سال اخیر و تحریمهای ظالمانه. برای درمان این زخم در پرتو سیاستها و تلاشهای بس ارزشمند دولت تدبیر و امید برای حل مساله هستهای و تعامل هوشمندانه با جهان باید به رفع ریشهها و اجزای مهم موانع سرمایهگذاری خارجی پرداخت که به کرات توسط اقتصاددانان مطرح کشورمان بدانها اشاره شده است.
مواردی همچون: ذهنیت منفی نسبت به سرمایهگذاری خارجــی (بیش از هر چیز برآمده از تجربیات ناموفق تاریخی)، ریسک بالای سرمایهگذاری در کشور (حفظ اصل سرمایه، بازگشت سود سرمایه و امنیت محیط کسبوکار)، عدم توسعه بازارهای مالی (بانک محور بودن منابع مالی کشور و ضعف بازار سرمایه)، مقررات اداری پیچیده (وجود اقتصاد دولتی و حجم بالای عملیات بوروکراتیک)، ضعف اطلاعرسانی و ارتباطگیری با جهان (زبان انگلیسی، سرعت اینترنت و...) و شاید از همه مهمتر امنیت مالی و بیمه سرمایهگذار (خطراتی همچون: سلب مالکیت، ریسک انتقال پول، نقض قرارداد و...). درباره مولفه آخر جالب است که در عبارتی از حسنعلی خان وزیر مختار ایران در فرانسه در دوران ناصرالدین شاه چنین میخوانیم: «از اهل صنعت جالب این معنی شده که با مایه کسب و تنخواه به ایران آمده، همین قدر که از جانب دولت تعیین جا و مکانی از برای آنها شود و از جان خود ایمن باشند و جزئی تقویتی در اجرای امر آنها نمایند، از مال خود به احداث کارخانجات و اجرای اقسام صنایع پردازند و عمله کارخانه خود را نیز از اهل ایران قرار دهند و مراتب صنعت خود را به آنها بیاموزند.»
در سالهای پس از انقلاب با شدت و ضعفهایی اما در مجموع تلاش شد تا با پذیرش استفاده از سرمایه خارجی در تجهیز منابع مالی و تسریع فرآیند توسعه کشور چه در قوانین برنامههای توسعهای به خصوص برنامههای توسعه دوم به بعد و نیز قانون سرمایهگذاری خارجی مکانیزمهای لازم برای استفاده از این منابع تدارک شود که دستاوردهایی نیز در برداشته است.
اما متاسفانه این حرکت بنا به عللی که بخشی از آنها در بالا ذکر شد هرگز بهعنوان یک راهبرد محوری در گفتمان سیاسی و اقتصادی کشورمان در نیامد. به نظر میرسد در صورت تحقق این امر علاوه بر حل بزرگترین چالش کشور یعنی فاصله توسعهای باجهان و «بسته بودن» اقتصاد کشور، بتوان از این مولفه امکانی برای اصلاح نظامات و ساختارها و نهادهای اقتصادی و اجتماعی کشور در جهت حرکت پرتوانتر توسعهای فراهم ساخت چرا که سرمایه خارجی نه فقط جذب سرمایه بلکه ارتقای دانش فنی، مدیریت، گسترش بازارهای صادراتی و ... است.
به عبارتی سرمایهگذاری خارجی میتواند نقش موتور توسعهای کشور را در دوران پساتحریم بر عهده گیرد مشروط بر آنکه با سردمداری بخش خصوصی باشد و نقشه و مسیر راه برای جذب این سرمایهها مشخص و معلوم شود. در آن صورت این اقدام تحولی شگرف به دنبال خواهد داشت که مصداق روشن آن کشور همسایهمان ترکیه است ( تولید ناخالص داخلی حدود هزار میلیارد دلاری در حال حاضر و هدفگیری دو هزار میلیارد دلاری در سال 2023).
بنابراین پیشنهاد نگارنده آن است که با هر چه فعالتر شدن «سازمان سرمایهگذاری و کمکهای اقتصادی و فنی ایران» به عنوان نهاد مسوول سرمایهگذاری خارجی در کشور که زیر نظر شورای عالی مرکب از وزارتخانههای مهم اقتصادی و سیاسی کشور و راهبری وزارت اقتصاد فعالیت میکند و تشکیل ستادی با حضور نمایندگانی از دستگاههای دولتی، اتاق بازرگانی، تشکلهای مرتبط با این موضوع و نیز اقتصاددانان برجسته کشور چارچوب و برنامه مشخصی برای تعیین چالشها، پیشنهاد راهکارها و ارائه نقشه اجرایی مشخص برای جذب سرمایهگذاری خارجی و بخشهای صنعتی و اقتصادی دارای اولویت سرمایهگذاری از منظر منافع ملی فراهم شود؛ به نحوی که ورود سرمایه خارجی نه تولید و اقتصاد داخلی را تضعیف کند و به آن صدمه بزند و نه مطالباتی بدون امکان برآورده شدن از کشورها و شرکتهای خارجی طرح شود.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد