اینجا به ادنیمناسبتی دوستِ هم میشویم فقط با یک اشتراک در پروفایل و به ادنیمناسبتی دشمنِ هم میشویم فقط با یک اختلاف سلیقه. دوستِ دوست یا دشمنِ دشمن بودن، بهانه آغاز است و دوستِ دشمن یا دشمنِ دوست شدن، دلیل پایان. اینجا مخاطبان گسترده ارجحاند به دوستان نزدیک. غریبنوازی رسم است و بیاعتنایی به دیگران برای خوشامد این و آن، به سادگی یک عبور. اینجا فلان، اینجا بهمان، ولی کجا جز این است؟
به عنوان مثال، در فیسبوک فقط فیس ما نیست که دیده میشود بلکه خود ماست. خودی که یک عصر سرکوبش کردهایم و حالا دیگر عصر ظهور است. به تعبیر دیگر فیسبوک، مسترهاید ماست که عیان شده و در راستای همین پردهدری، هرچه پابلیکتر باشد بهتر است. اینجا مجازی نیست. واقعی است و از قضا واقعیتر از هر جای دیگر و چون واقعی است کریه و زشت هم است؛ ولی با وجود این ارجح است از زندگی دکتر جکیل واری که با تزویر درآمیخته و با هر بار برملا شدن، دلی را میشکند و یکی را از دست میدهد. اینجا کسی آسیب نمیبیند چون توافق بر دروغ، زهر دروغ را میخشکاند.
رسانه همان وسیله است
دوستی به معنای رابطه (connection) (که هر زمانی براحتی میتوان آن را قطع کرد و هیچ عهدی در قبال آن وجود ندارد) یا ارتباط (relationship) (ارتباطی که ملزم به تعهد افراد به یکدیگر میشود)؟ این یا آن؟ بهراستی کدامیک در روابط مجازی ما حکمفرماست یا باید حکمفرما باشد؟ این پرسش دوم از آن روست که ـ چنانکه ابتدای بحث اشاره شد ـ همیشه ویژگیهای اولی و ظاهری یا همان اقتضائات شایع مدیوم نیست که تعیینکننده محتوای آن است، بلکه دستکم در زمانه کنونی چنین است که میتوان و چهبسا باید ابزارها را تنها به مثابه وسیله نگریست و برای آنها چارچوب مشخصی همسو با رشد فردی و اجتماعی تعیین کرد.
به نظر میرسد دیگر گذشته است آن زمانی که مدیوم رسانه، تعیینکننده محتوایش بود. حالا دیگر بعید نیست تن مک لوهان هم در گور بلرزد با تکرار جمله تاریخی «رسانه همان پیام است». خیلی از کتابها اندازه یک متن فیسبوکی هم ارزش خواندن ندارند و صرف اینکه ناشری پذیرفته آن را چاپ کند، لزوما دلیل بر اهمیت نیست. بعضی استتوسهای چند خطی خیلی از همین نویسندگان مشهور و مقبول، از کل آثار قلمی پر سر و صدایشان بهتر است. حالا نمیگوییم برخی کامنتهای خوانندگان این استتوسها از مجموع نوشتههای فیسبوکی و نیز آثار منتشره این مشاهیر حرف بیشتری برای گفتن دارد.
واقعیت هنجار در زندگی مجازی
دنیای مجازی هم مثل دنیای واقعی، بایدها و نبایدهای خودش را دارد و عاری از هنجارهای اخلاقی نیست. پروفایل شخصی در شبکههای اجتماعی قرار است دربردارنده نوشتههای شخصی یک شخصیت بخصوص باشد. نوشتههای شخصی، نه اسرار مگوی خصوصی یا نامههای سربهمهر عاشقانه و فارغانه. «شخصی» یعنی برای خود. پس مخاطب، نخست خودمانیم و سپس هر کس که با ما در سخن همداستان است و در درد، مشترک. اینجا تریبون نیست که هر چه مینویسیم برای این و آن باشد. مسلما نوشتهها بیربط به وقایع و آدمهای دور و بر نیستند، ولی خطابه و جوابیه برای مخاطب عام و خاص هم نیستند. نویسنده از واقعیت ایده میگیرد و با خیال آن را میپرورد تا چیزی بشود غیر از تفاله واقعیت یا مالیخولیای خیال. نوشته حتما نباید نام داستان داشته باشد یا شعر باشد تا نویسنده را از ربط موضوع به زندگی خصوصیاش مبرا کند.
میتواند یک سؤال باشد. یا یک بظاهر پاسخ. نمیشود یکی اینجا سرفه کند، یکی یکجای دیگر از دست برود، یکی بلافاصله و به کمترین بهانهای آنفرند یا بلاک کند، یکی با مشتهای گره کرده زبان به اعتراض آتشین بگشاید و یکی دیگر هم خود را در چالهمیدان محلههای خاص فرض کند و از هیچ ناسزا و بد و بیراهی در پای نوشتههای دیگران فروگذار نکند یا اصلا شبکههای اجتماعی را وسیله تسویهحساب شخصی فرض کند. دنیای مجازی هم هنجار دارد و ادب و اخلاق میطلبد.
مجالی برای نوشتن
آیا خودِ مجازی، خودِ واقعی ماست؟ بستگی دارد واقعیتمان را آن چیزی بدانیم که هستیم یا آن چیزی که میخواهیم باشیم. خود مجازی به یک معنا خودِ آرمانی ماست که آرزویش را داریم، ولی ضعفهایمان نمیگذارد باشیم. اینجا از زندگی میگوییم و بیرون از اینجا فقط مردگان متحرکیم. اینجا از مرگ میگوییم و بیرون از اینجا سرخوشانه هنوز زندهایم. زندگی مجازی آن چیزی نیست که هستیم اما اگر بود چه سود؟ ارزش فضای مجازی دقیقا در همین فاصلهای است که با روزمرگیمان دارد. اگر نقابی در کار باشد نقابی است که در زندگی خارج بر خواستههایمان میزنیم تا بتوانیم ادامه بدهیم. اما اینجا در جهان مجاز مینویسیم و به هر بهانهای ما فی الضمیرمان را هوار میکشیم تا یادمان باشد چه میخواهیم باشیم.
اینجا مینویسیم تا ـ شاید حتی شده یک روز مانده به مرگمان ـ آنی که نیستیم بشویم. نوشتن نه کار است نه تفریح، نه حرفه است نه هنر، نوعی زندگی است. فرقی ندارد کتاب علمی و پژوهشی باشد یا مقاله یا ترجمه یا رمان و داستان و فیلمنامه یا سایت و وبلاگ و فیسبوک یا اصلا دفتر خاطرات روزانه. نوشتن، مردن برای زادن است و نویسنده، مادری که تا نمیرد نمیزاید. میخواهید زنده بمانید؟ از این زندگی واژگانی دست بکشید. مادری باشید که خودش را انتخاب میکند، نه فرزندش را. مادری باشید که مادر نیست. «نوشتن برای آنکه بتوان مرد، مردن برای آنکه بتوان نوشت...» (فرانتس کافکا)
آزاد جعفری / جامجم
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد