برنامه «ماه عسل» امسال احسان علیخانی در حالی با دکور کهکشانی و فضایی متفاوت خود کار خود را آغاز کرد که در دو قسمت اول دعوت از مهمانان تا حدودی توانسته جذابیت برنامههای سال گذشته خود را داشته باشد.
نخستین برنامه «ماه عسل» با دعوت چند زوج جوان به روایت داستان زوجی پرداخت که مرد برای اثبات عشقش به زن، خودش را از طبقه دوم ساختمان به پایین پرت کرده بود.
علیخانی در همان آغاز برنامه با صحبتهایش میخواست مخاطبان را از قضاوتهای مطلق دور کند. اما صبح روز بعد شواهد نشان میداد که علیخانی در کارش چندان موفق نبوده است؛ موضوع پریدن جوان از تراس خانه برای اثبات عشقش به دختر مورد علاقهاش به خوراکی برای به حاشیه کشاندن برنامه «ماه عسل» تبدیل شد. از همان صبح روز بعد بازار پیامکها و جوکها در شبکههای اجتماعی داغ شد.
البته از ماجرای دیوانگی پسر جوان درسهای دیگری هم میتوان گرفت. وقتی پسری برای اثبات علاقهاش، خودش را از طبقه دوم با سر به پایین پرتاب میکند؛ نشان میدهد که زبان عشق و دوستداشتن را نمیداند. کدامیک از ما تا کنون درس دوستداشتن و ابراز علاقه آموختهایم. راستی چهتعدادند خانوادههایی که به فرزندانشان راه و رسم ابراز عشق را یاد میدهند، مگر ابراز عشق و دوستداشتن هم راه و روش میخواهد؟
آری، میخواهد، اگر نمیخواست که آمار طلاق در کشورمان تا این حد بالا نبود. اگر ابراز دوست داشتن آموختن نمیخواست که میان زوجهای جوان اینقدر اختلاف وجود نداشت. چه بسیارند خانوادههایی که اختلافاتشان در ظاهر بر سر مسائل مختلف است اما وقتی این اختلافها ریشهیابی میشود؛ در نهایت به ابراز عشق میرسیم. وقتی مرد به همسرش و البته بالعکس، بهدرستی ابراز عشق نمیکند؛ طرف مقابل دچار هزارویک سوءتفاهم میشود و مشکلات متعاقبش. اگر آن جوان هم راه و روش ابراز علاقه را میدانست؛ خودش را با سر از طبقه دوم به پایین پرت نمیکرد.
در قسمت دوم برنامه «ماه عسل» علیخانی نشان داد که راه نشاندن مخاطب پای تلویزیون را بهخوبی میداند. او این بار روی فرشتههای آسمانی و فرزندان معصومی دست گذاشت که بهدلایلی از خانوادههای خود جدا شدند.
این بار درام «ماه عسل» با شروع داستانهای زندگی سوژهها و بیان روایتی ساده همراه شد. این بار انتخاب سوژهها تلنگرهای اجتماعی را به جامعه و مخاطب میزد.
وقتی خانوادهای که سرپرستش پدری کارگر ساده بوده، دوقلویشان را به دنیا میآورند و در دهمین روز زندگی دوقلوها، یکی از قُلها را به خانوادهای دیگر میسپارند. این که این دوقلو چگونه و بعد از 18 سال به هم میرسند برای مخاطب جذاب است و این همان روایتی است که مخاطب را پای برنامه «ماه عسل» مینشاند.
اما همین مخاطب در تمام طول برنامه و شاید مدتها بعد از پایان آن؛ از خودش میپرسد؛ چرا؟ چرا این دوقلو باید از هم جدا بیفتند؟ راستی چند نفر دیگر با چنین شرایطی مواجه بودهاند؟ همه این پرسشها برای هر مخاطبی پاسخ خودش را دارد.
همین پرسشهاست که مخاطبان را وادار به تأمل در احوالِ اجتماع اطراف خود میکند. درست همینجاست که میتوان گفت «ماه عسل» در کارش موفق بوده است.
البته نباید از کار مجری برنامه بهعنوان نماینده مخاطبان غافل بود که نقش خود را بهخوبی ایفا میکند و پرسشهایی را که ممکن است در ذهن مخاطبان ایجاد شود بهموقع از مهمانان برنامه میپرسد.
بخش دیگری از برنامه شب گذشته «ماه عسل» باز هم به یک گمشده مربوط میشد، دختری که در پرورشگاه او را تحویل خانوادهای میدهند و آن خانواده او را بزرگ میکنند اما دختر بهدنبال هویتش میرود. در نهایت هم معلوم شده که خانوادهاش اهل حلبچه بودهاند و پس از بمباران شیمیایی آنجا، آواره شدهاند. پدرش شهید شده و مادرش معلوم نیست که قبرش کجاست، دو خواهر دارد و دو برادر که یکی از برادران هم گم شده است.
همین داستان هم اشارهای ریز و هوشیارانه به جنایتهای صدام در جنگ تحمیلی علیه ایران داشت، چه خانوادههایی که در 8 سال جنگ آواره شدند، چه خانوادههایی که در 8 سال جنگ داغدار شدند.
به هر روی داستان زندگی مهمانان «ماه عسل» چندلایه است. برخی لایه ظاهری را میبینند و برخی لایههای درونی و زیرین را... برخی جوک میسازند و در حال خودشان خوشاند و برخی در تأمل بیشترند.
قرار است «ماه عسل» در شبهای بعدی ماه مبارک رمضان به موضوع شهدای غواص و جانبازان دوران دفاع مقدس بپردازد. احسان خواجهامیری و امیرعلی بهادری هم تیتراژهای ابتدایی و انتهایی برنامه «ماه عسل» را میخوانند. (تسنیم)
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
امسال برنامه ات را درباره اسید پاشی، ماجرای فرودگاه جعده، خودكشی دختر دانشجو، قتل زن روستایی كه كودك دو ماهه داشت، تجاوز به دختر 9 ساله و.... بساز.... درد مردم ایران عشق و دوست داشتن نیست، درد نگفتن ها و ندیدنهاست. تو نمیتوانی برنامه ای بسازی كه درد مردم سرزمینت باشد، بازی با احساسات مردم در چند دقیقه كوتاه زیباست و مخاطبش مردم بدبختی هستنند كه از فقر هویت و فرهنگ رنج میبرند.درد بی وجدانی و بی عدالتی و نامردیست. برنامه ات را تحریم كن. بگو نمیتوانی و نمیگذارند دردهای انسانیت ایران را بگویی. بگو به ناموسش تجاوز شد و دم نزد. دزدی و اختلاس شد و مردم سكوت كردند. بجای بغضهای مدام برنامه ات را تحریم كن مثل ایرانیان آزاده ای كه جلوی دوربین بی عدالتی نرفتند. اگر راست میگویی بغض مردم را اشك و آه نكن. این جماعت به تلنگری درد اشك دارد. بگو كه نمیتوانی از فساد و طلاق و اختلاس بگویی. ....