به گزارش جامجم، رسیدگی به این پرونده از اوایل اردیبهشت امسال همزمان با گزارش ناپدید شدن مردی به نام رضا در دستورکار تیم جنایی تهران قرار گرفت.
برادر رضا در شکایتش گفت: مقیم دانمارک هستم و سالی یک بار برای دیدن اقوام به ایران میآیم. نزدیک دو سال است که هیچ خبری از برادرم رضای 66 ساله ندارم و با توجه به اینکه دخترخواندهاش به نام آتوسا نیز مفقود شده، نگران هستم.
با اعلام این شکایت و پیگیری پرونده ماموران متوجه شدند اوایل سال 92 دختر جوان خانه پدرخواندهاش در منطقه تهران نو را فروخته و به مکانی نامعلوم رفته است. در ادامه تحقیقات مشخص شد آتوسا یک سال قبل از مفقود شدن پدرش با مرد جوانی به نام محمد عقد کرده است.
با به دست آمدن این سرنخها پس از گذشت بیش از 30 ماه آتوسا و همسرش در ویلایی در منطقه چمستان شناسایی و دستگیر شدند. آنها در بازجوییهای اولیه منکر هرگونه اطلاعی از سرنوشت رضا شده، اما در ادامه لب به اعتراف گشوده و جزئیات قتل پدرخوانده را فاش کردند.
دیروز با انتقال زن و شوهر قاتل به دادسرای امور جنایی آنها مقابل سجاد منافیآذر، بازپرس ویژه قتل تهران به تشریح جنایت پرداختند.
آتوسا ـ دخترخوانده مقتول ـ در مورد انگیزه قتل گفت: دو ساله بودم که رضا و همسرش من را به عنوان فرزند از بهزیستی تحویل گرفتند. برای اینکه سربار پدرخواندهام نباشم در کنار درس، مشغول به کار شدم. این اواخر رفتار پدرم بشدت تغییر کرده بود، به صورتی که هفت سال قبل مادرخواندهام طلاق گرفت و من و رضا با هم زندگی میکردیم. پدرم تندخو شده بود و سر هر موضوعی مرا مورد ضرب و شتم قرار میداد و حتی تهدید کرد من را میکشد. من هم از ترس جانم هر وقت عصبانی میشد به خانه دوستانم میرفتم و وقتی او آرام میشد به خانه بازمیگشتم.
زن جوان ادامه داد: رفتارهای او آزارم میداد حتی این موضوع را به عمه و عمویم گفتم. چندباری هم به بهزیستی رفتم که فایدهای نداشت. یک روز برای پیدا کردن کار به یک شرکت خدمات توریستی رفتم که مرد جوانی به نام محمد به عنوان مشاور استخدام آنجا بود. قصد داشتم کار دوم داشته باشم که با او آشنا شدم و کمکم رفت و آمدهایمان بیشتر شد و به هم علاقهمند شدیم. او به خواستگاریام آمد و من سرگذشتم را برایش تعریف کردم. سپس با هم نامزد کردیم.
آتوسا درباره روز قتل گفت: همه چیز با حضور محمد خوب شده بود، اما رفتار پدرم تغییری نکرد. اواخر بهمن سال 91، پدرم از صبح شروع به بهانه گرفتن کرد. بعد از ناهار او آرام نشد، به همین خاطر با نامزدم بیرون رفتم تا شاید آرام شوم. عصر حدود ساعت 6 بود که به خانه آمدم که پدرم با پیچگوشتی به سمتم حملهور شد و با دست گلویم را فشار میداد. در آن لحظه محمد آمد و پدرم مرا رها کرد. در حالی که به سختی نفس میکشیدم به سالن پذیرایی آمدم که پدرم بار دیگر با حمله به من قصد داشت خفهام کند. محمد هم تلاش میکرد که مرا نجات دهد که موفق نشد، به همین دلیل با گلدانی که روی میز بود ضربهای به سر پدرخواندهام زد که او بیهوش شد. من هم از شدت نفس تنگی از حال رفتم. وقتی حالم خوب شد متوجه مرگ رضا شدم. بشدت ترسیده بودم، ما قصد کشتن او را نداشتیم. همسرم مرا به خانه دوستم برد تا آنجا کمی استراحت کنم. محمد دو روز بعد به دنبالم آمد و مدعی شد جنازه را از خانه خارج کرده و در اطراف کارگاه بلورسازیاش در پاکدشت خاک کرده است. چند بار از او خواستم مرا به محل دفن جسد ببرد، اما او مدعی بود برای اینکه ناراحت نشوم مرا به آنجا نمیبرد.
زن جوان درباره انتقال اسناد و مدارک مقتول هم گفت: بعد از مرگ پدرخواندهام با وکالتی که از او داشتم خانه را 270 میلیون تومان فروختم. با مقداری از آن پول خانهای در تهران اجاره کردیم،50 میلیون برای توسعه کار همسرم به او دادم و با بقیه پول یک ویلا در چمستان و ماشین برای خودم خریدم. همسرم دکترای تاریخ هنر و دو مدرک مهندسی دارد و اهل خطاطی، نقاشی و موسیقی است. ما نمیخواستیم پدرخواندهام را بکشیم و فقط به خاطر ترس دو سال و نیم است که جنایت را مخفی کرده بودیم. محمد بهخاطر دفاع از جان من مرتکب قتل پدرخواندهام شد.
جسد را در اسید سولفوریک سوزاندم
در ادامه بازجویی از مرد قاتل آغاز شد. او با اعتراف به قتل پدرخوانده 66 ساله همسرش گفت: من یک کارخانه بلورسازی در اطراف پاکدشت دارم. بعد از اینکه آتوسا را در آن شرکت دیدم به او علاقهمند شدم و تصمیم به ازدواج گرفتیم. میدانستم پدرخواندهاش مرد بداخلاقی است، اما او با من دوست شد و هفتهای سه روز به سوارکاری میرفتیم. رفتار رضا با دخترش خوب نبود. روز حادثه وقتی آتوسا را به خانه رساندم متوجه سروصدای او شدم.
به همین خاطر به خانه آنها رفتم. وقتی مشغول حرف زدن با پدرزنم بودم او با دیدن آتوسا به سمتش حملهور شد و گلویش را گرفت.
هر چه التماس کردم فایده نداشت، به همین خاطر با یک گلدان شیشهای ضربهای به سرش زدم. رضا حالش بد شد، اما همچنان فحاشی و سروصدا میکرد، به همین خاطر دستم را جلوی دهانش گرفتم و او جان سپرد. بعد از قتل، آتوسا را از خانه بیرون بردم و با خریدن یک بشکه بزرگ مقتول را درون آن انداختم و با کمک دو کارگر به کارگاه خودم در پاکدشت بردم. آنجا بشکه را پر از اسید سولفوریک کردم و جسد چند ماه داخل آن بود. بعد هم با کمک یکی از کارگرانم، بشکه را داخل رودخانه فصلی در حوالی قرچک انداختیم. در این دو سال هیچ شبی را راحت و بدون عذاب وجدان نخوابیدهام.
با اعترافات عاملان قتل پدرخوانده آنها با دستور بازپرس شعبه سوم دادسرای جنایی برای تکمیل شدن تحقیقات در اختیار پلیس آگاهی قرار گرفتند.
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگوی «جامجم» با نماینده ولیفقیه در بنیاد شهید و امور ایثارگران عنوان شد
مایه اصل و نسب، در گردش دوران زر است / دائماً خون می خورد، آنكس كه صاحب جوهر است