نمیتوان نادیدهاش گرفت. همین که برنامه تاکشو و ترکیبی آن هم یک برنامه یک ماهه مناسبتی توانسته به جایگاهی برسد که با هر برنامهاش یا کوچکترین حاشیهاش موجی از طیفهای مخالف و موافق راه بیفتد و در فضاهای مجازی و شبکههای اجتماعی دربارهاش بحث و جدل شود از حیث رسانهای و برنامهسازی اگر نگوییم موفقیت، دستکم یک امتیاز محسوب میشود.
کم نیستند برنامههای ترکیبی و مناسبتی و گفتوگومحور که در طول سال پخش میشود تا با بهرهگیری از هزینههای ساخت و طراحی و دکور جذاب و دعوت از کارشناسان و مهمانان بتواند یک ایده، یک الگو یک مدل اخلاقی را در جامعه ترویج داده و فرهنگسازی کند، اما چندان موفق نبودهاند البته این به این معنی نیست که ماه عسل موفق به فرهنگسازی شده اما دست کم آنقدر در ذهن و دل مخاطبانش نفوذ دارد که آنها را به تامل درباره پیامهای برنامه وادارد و اتفاقا به دلیل همین جایگاه و تاثیرگذاری است که گاه ممکن است برداشتهای مختلفی از برنامهاش شود و این کار احسان علیخانی را سختتر میکند.
مسئولیت او نه به اندازه زمانی است که روی آنتن دارد و نه سی روز ماه مبارک رمضان بلکه به اندازه همه کسانی است که این برنامه را تماشا میکنند و آن را باور دارند. جملهای است که میگوید تا آخر عمر در مقابل کسی که عاشقش کردیم مسئولیم و این برنامه دستکم در برابر طرفداران و علاقهمندانش چنین مسئولیتی دارد.
این روزها به سالگرد زندهیاد خسرو شکیبایی نزدیک میشویم. بازیگر اسطورهای که خیلیها میگویند آدم نمیفهمد خسرو شکیبایی هامون بود یا هامون خسرو شکیبایی. از بس که این شخصیت (شکیبایی) با آن کاراکتر (هامون) عجین شد و گویی به یگانگی رسید.
شاید گزافه نباشد که بگوییم چنین نسبتی اکنون بین احسان علیخانی و ماه عسل برقرار است چنانچه میتوان این نسبت را بین برنامه نود و عادل فردوسیپور نیز برقرار کرد. اگرچه برنامههای تاکشو بشدت مجری محور بوده و اساسا هویتی اجرایی دارد، اما همه برنامههای گفتوگومحور به مجری خود تکیه نداشته و اعتبار خود را از آن نمیگیرد و با اجرای افراد دیگر هم چیزی از آن کم نمیشود، اما انصاف بدهیم که همین برنامه ماه عسل در یک دهه گذشته مجریان مختلفی داشته اما این احسان علیخانی بوده که در نهایت آن ترانه را عینیت بخشیده که من این ماه رو ماه عسل میکنم.
این سخنان را کسی میگوید که اتفاقا اجرای علیخانی چندان مورد پسندش نبود و شکل اجرای او را تقلیدی میدانست، اما علیخانی طی دستکم چهار سال اخیر به خوبی توانست اجرای مستقل خود را پیدا کرده و به هویتمندی در اجرا برسد.
شاید بتوان گفت او اکنون به جایگاه «مجری مولف» نزدیک شده که سبک و امضای خاص خودش را دارد. جذب کردن تعداد زیادی مخاطب با دو تا صندلی مقابل هم و یکساعت واندی گفتوگو کردن با مهمانان کار چندان سادهای نیست و آنها که کار اجرا و اساسا فعالیتهای رسانهای را تجربه کردهاند این را خوب میفهمند.
طبیعتا همه سوژهها به اندازه هم جذاب نیست یا همه سوژهها برای همه جذاب نیست و این برنامه را باید از حیث محتوایی در کلیت آن سنجید و ازحیث اجرایی نیز به مولفههای اجرا رجوع کرد. در این بازخوانی البته شاه بیت غزل خودمجری است و به نظر میرسد که تمام بحث و جدلها و موافقت و مخالفتها دقیقا از همین نقطه برمیخیزد، به قول قیصر امینپور «زدست عشق عالم در هیاهوست، تمام فتنهها زیر سر اوست».
بیشتر نقدهای مثبت و منفی از نزدیکی و دوری حسی به علیخانی برمیخیزد یعنی از این سر طیف شیدایی تا آن سر طیف نفرت، میدان و ساحت این تائید و تکذیبهاست.
مساله یادداشت حاضر نقد محتوایی و حتی ساختاری ماه عسل نیست که از این حیث این برنامه قطعا نیازمند نقد آن هم از نوع جدیاش است، اما آنچه نگارنده قصد دارد برآن تاکید کند به نوعی شاید ارجاع به نظریه مرگ مولف رولان بارت باشد.
به این معنی که در نقد ماه عسل رویکرد مرگ مولف را در نظر بگیرم اگرچه خود مجری و شیوه اجرا آن هم در یک برنامه تاکشو یکی از مهمترین شاخصهای نقد است.
برای فهم دقیقتر این معنا بهتر است به جای مرگ مولف از واژهای مثل فقدان یا توقف مجری استفاده کنیم. واقعیت این است که بسیاری از ما اگر از مجری یک برنامه به هر دلیل خوشمان یا بدمان بیاید برنامهاش را نیز مبتنی بر این احساس نقد میکنیم.
این نگاه دو قطبی شیدایی و نفرت به احسان علیخانی به عنوان مجری او را در دو قطب منجی یا مجرم قرار میدهد. به این معنی که هواداران دو آتشهاش او را تا مقام یک منجی و فرشته نجات، اسطوره، ستاره، قهرمان شکستناپذیر ارتقاء میدهند که خطاهای طبیعی و انسانی او در اجرا را از سوی منتقدانش برنمیتابند و بر آنها میتازند و از طرفی مخالفان دوآتشه نیز چنان با نفرت از او به نقد برنامهاش مینشینند که او را از یک مجری به مجرم تنزل میدهند.
این دو طیف که علیخانی را از چشم محبوب یا منفور مینگرند نمیتوانند نگاه درست نه به برنامه او داشته باشند نه به خودش! این نگرش مردهباد و زندهباد نمیتواند مبنای یک نقد درست و منطقی قرار بگیردو قطعا احسان علیخانی و برنامهاش از هر دو سو ضربه میخورد.
برمیگردیم به سخن ابتدایی این مطلب و میگوییم میتوان با احسان علیخانی مخالف بود، اما نمیتوان انکارش کرد. او مجری موفقی است و البته مثل هر مجری موفق دیگری مصون از خطا و اشتباه حرفهای نیست. به جای نگاههای سانتیمانتالیستی به او چه از نوع منفی چه از نوع مثبت رویکردی رئالیستی به او و برنامهاش داشته باشیم و او را به عنوان یک مجری نقد کنیم نه منجی یا مجرم!
سید رضا صائمی - قاب کوچک (ضمیمه روز شنبه جام جم)
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگو با امین شفیعی، دبیر جشنواره «امضای کری تضمین است» بررسی شد
برنامه رو رهاكردن ب امان خدا،زحمت كشید ولی به نقدا گوش نكرد!
حتا بعضی برنامه هاشون بار منفی فرهنگی هم داشت مثل برنامه اول امسال!
هرسال بدتر از سال قبل ك امسال شد این!
ولی بنظر من خیلی ستم بزرگیه ك یه نفرو حمایت كنی
بالا ببری
بگی طرفدارتم بعد ك نقدا زیاد شد پشتشو خالی كنی!
امسال خیلی ب ایشون توهین شد زحمتاشون نادیده گرفته شد دستمزدشون بیخودی رسانه ای شد!
با تمام بدی برنامه، حق احسان علیخانی بعد این همه سال اجرا این نیست
خدا رو خوش نمیاد...