نسبت ادبیات و رسانه ملی
چند سال پیش، برخی کارشناسان زبان فارسی نسبت به استفاده از برخی واژهها یا حتی شکلگیری نوعی زبان فانتزی در رسانه ملی ـ که از طریق مجموعه طنز شبهای برره به جامعه نفوذ کرده بود و زبان گفتار مردم را حتی در مناسبات اداری تحت تاثیر خود قرار داده بود ـ انتقاد کردند. هرچند بحث تکیهکلام در رسانه ملی و تبدیل آن به مدلهای زبانی، گفتاری در سطح جامعه بحث مفصلی است که فقط گوشهای از نسبت ادبیات و رسانه ملی و تاثیرات متقابل آن را نشان میدهد. در این رویکرد، ادبیات به عنوان یک ابزار و تکنیک در نسبت با رسانه و کارکردهای آن مورد واکاوی قرار میگیرد، اما ادبیات در عین این که به عنوان ابزار و تکنیک در خدمت رسانه قرار میگیرد، به عنوان یک منبع و مرجع یا موضوع و مفاد هنری ـ فرهنگی دستمایه ساخت برنامههای تلویزیونی نیز قرار میگیرد و به سوژهای رسانهای بدل میشود.
اگر حوزههای مختلف اجتماعی و تاریخی را معیاری برای ساخت برنامههای تلویزیونی قرار دهیم، بدون شک هیچ کدام به اندازه ادبیات و شخصیتهای ادبی فرهنگ و زبان فارسی نمیتواند دستمایه این فرآیند تولیدی قرار بگیرد، اما باوجود گنجینه غنی ادبی که داریم، تهیهکنندگان و برنامهسازان تلویزیونی آنچنان که شایسته است، از ظرفیتها و ظرافتهای ادبی در تولیدات رسانهای بهره نبردهاند. کافی است، به حافظه تاریخی تصویری خود مراجعه کنید، ببینید چند برنامه تلویزیون یا رادیویی را به یاد میآورید که ادبیات محور بوده و در ذهن شما ماندگار شده است. حتی شاید دوستداران و علاقهمندان جدی ادبیات که مخاطبان خاص برنامههای ادبی هستند، کمتر از انگشتان یک دست برنامه ادبیات محور به یاد نیاورند. این در حالی است که ادبیات در فرهنگ و تمدن ما عقبه طولانی دارد و کمتر ایرانی پیدا میشود که شعر و ضربالمثل به یاد نداشته باشد؛ حتی بسیاری از پیرمردان قدیمی که سواد خواندن و نوشتن نداشتند، اشعاری از شعرای معروف ایرانی را حفظ بودند.
با این حال باید پرسید، چند درصد فیلمها و سریالهای ما به روایت زندگی ادیبان و شاعران بنام ایرانی پرداختهاند؟ غیر از سریال شهریار، کدام سریالی را به یاد میآورید که قهرمان قصهاش یک شاعر باشد؟ حتی برنامههای مستندی که به زندگی و آثار شعرای بزرگ ایرانی بپردازد، کمتر ساخته شده است. بخشی از نسل جوان ما فقط نام سعدی و حافظ و مولوی را شنیده یا دستکم چند شعر از آنها به یاد دارند. مفاخر و مشاهیر ادبی ما برای نسل جوان هنوز ناشناخته است. یکی از امتیازات بزرگ ادبیات فارسی نسبت به مقولات دیگر فرهنگی ـ هنری این است که عموم مردم، شخصیتهای شاخص آن را میشناسند و به آنها علاقه دارند. ادبیات در عین حال که یک موضوع تخصصی است، عمومیت دارد و همگانی نیز هست و اقشار مختلف اجتماعی با آن ارتباط برقرار میکنند.
ادبیات، عامترین موضوع خاصی است که سویه مردمی دارد و هیچ کس با آن غریبه نیست، اما به قول هگل هر امر آشنایی لزوما شناخته شده نیست و متاسفانه رادیو و تلویزیون ما از ظرفیت و پتانسیل ادبیات چه در وجوه سرگرمکنندگی و چه وجه علمی ـ فرهنگی از آن کمتر استفاده کرده است. تجربه نشان داده و یافتههای روانشناسی یادگیری نیز بر آن تاکید میکند که آموزش و فرهنگسازی در بستر بازی و سرگرمی، ازجمله بهترین روشهای آموزشی و انتقال مفاهیم علمی به دیگران است. شکلگیری مسابقات تلویزیونی براساس شخصیتشناسی ادبی میتواند به انتقال میراث ادبی به نسل جدید کمک کرده، بسیاری از جوانها را با مشاهیر و مفاخر علمی و ادبی آشنا کند.
حفظ زبان معیار
واقعیت این است که در نسبت تلویزیون و ادبیات، هیچ چیز به اندازه حفظ و صیانت از زبان معیار و جلوگیری از رواج برخی واژهسازیهای غلط که گاه از زبان محاورهای و عامه وارد میشود، اهمیت ندارد. متاسفانه گاهی در تیزرهای تبلیغاتی و آگهیهای بازرگانی، شاهد استفاده از برخی واژهها و اصطلاحات غلطی هستیم که میتواند بتدریج سلامت زبان فارسی را تهدید کند و به آن آسیب بزند. ازجمله این موارد، میتوان به برخی تکیهکلامها در مجموعههای نمایشی اشاره کرد که به واسطه جذابیت و محبوبیتی که پیدا میکنند، ممکن است در صورت دوری از زبان معیار بتدریج به چرخش زبانی غلط در سطح جامعه و فرهنگ عمومی بدل شود. شاید گاهی سخت باشد، اما در هر شرایطی نباید به بهانه جذب مخاطب و جذابیت برنامه از زبان فارسی به شکل غلط و غیراصولی استفاده کرد. در دیالوگنویسیها چه در سینما و چه تلویزیون هیچ معیاری مهمتر از رعایت زبان معیار نیست.
سیدرضا صائمی
جامجم
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد