حدود 60 سال از تولد اولین جلد کتابهای «قصههای خوب برای بچههای خوب» میگذرد و این داستانها هنوز برای کودکان جذابیت و تازگی دارند.
آذر یزدی با قلم شیوایش کتابهایی با عناوین قصههای شیخ عطار، قصههای کلیله و دمنه، قصههای قرآن، قصههای چهارده معصوم، قصههای مرزباننامه و... نوشت و بچههای دیروز و امروز را با این منابع ارزشمند آشنا کرد.
هرچند استاد مهدی آذریزدی بیش از 30 کتاب نوشته، اما همگان بیشتر او را با نام دوره هشت جلدی قصههای خوب برای بچههای خوب که از اولین کارهای اوست میشناسند؛ وی از سال 1335 شروع به نوشتن آنها کرد و در همان سالها بابت نوشتن این کتابها جایزه سازمان جهانی یونسکو را برد.
گلایه از هیاهوی مطبوعات تجاری
برای آنکه در حال و هوای نسخههای قدیمی کتاب قرار بگیریم، به سراغ چاپ هفتم یکی از کتابهای آذریزدی رفتیم. این کتاب در سال 1343 منتشر شده و قیمت آن 135 ریال است.
روی جلد چند دختربچه و پسربچه را میبینیم که موی زردرنگ دارند و و دور هم نشسته و کتاب میخوانند.
طراحی روی جلد کتاب بعد از پیروزی انقلاب اسلامی تغییر پیدا کرد. در نسخههای فعلی چند کودک دختر و پسر را میبینیم که به سمت مخاطب خیره شدهاند.
در این کتاب قصههایی چون شیر بییال و دم، بقال و طوطی، اختلاف انگوری و فیلشناسی در تاریکی به چشم میخورد. در نسخه قدیمی انتشارات امیرکبیر فهرست کتابهای منتشر شدهاش را معرفی کرده و نوشته است: «دوستداران کتاب میتوانند به نشانی... نامه بنویسند تا فهرست سالانه را برای ایشان رایگان ارسال نماییم.»
نویسنده در ابتدای کتاب یک صفحه رنگی قرار داده که در آن چهار مستطیل خالی به چشم میخورد. دو تا در بالا و دو تا در پایین. آذریزدی در مقدمه کتاب راز این صفحه رنگی را گشوده است.
بچههایی که میخواهند کتاب را به دوستشان هدیه بدهند، میتوانند عکس آن دوست را در بالا بچسبانند و زیرش در جای خالی بنویسند تقدیم به دوست عزیزم. در مستطیلهای پایین هم میتوانند عکس خودشان را بزنند و جملهای به یادگار بنویسند.
آذریزدی در تمام مجموعه کتابهایش بخشی با عنوان «سخنی با بچهها» را گنجانده است. او در این بخش با زبانی ساده و روان توضیح داده که هدفش از نوشتن کتاب چه بوده و کتاب مرجع چه ویژگیهایی دارد. دغدغههای فرهنگی این نویسنده را میتوان از لابهلای جملاتش درک کرد.
او سعی کرده بچهها را به خواندن کتاب مرجع هم علاقهمند کند. مثلا در مقدمه کتاب «قصههای مثنوی مولوی» آورده است: من از میان همه حکایتهای مثنوی معنوی، 24 قصه را انتخاب کردهام و با تغییراتی که لازم میدانستم به زبان سادهتر برای شما نوشتم.
به گمان من در کتاب کلیله و دمنه یا سندبادنامه قصههایی خوبتر از آنچه انتخاب کردم نبود؛ اما در مثنوی معنوی باز هم قصههای خوب هست و من به آنچه در این جلد چهارم جا میگرفت قناعت کردم.
آذریزدی در اواسط نگارش مجموعه کتابهای «قصههای خوب برای بچههای خوب» برای گردآوری ده جلد کتاب برنامهریزی کرده است.
او در مقدمه یکی از کتابها توضیح داده که انتشار ده جلد کتاب قطعی شده و هماکنون مشغول نوشتن کتاب بعدی است. اما در نهایت فقط موفق به نگارش 8 جلد از این کتب شد. آذریزدی در انتهای این کتاب چند کلمهای هم با بزرگترها سخن گفته است.
او از هیاهوی مطبوعات تجاری گلایه کرده و نوشته است: این مطبوعات نه برای هدایت کودکان بلکه به قصد سودبردن و فروختن تولید میشود و گاهی زیانهای معنوی و روحی آنها برای کودکان بیشتر از فایدهاش است.
آذریزدی همچنان در مظلومیت
مظلومیت بارزترین ویژگی زندهیاد آذریزدی بود. او تمام عمرش را صرف نویسندگی و کارهای فرهنگ کرد و اصلا به فکر کسب مقام و تجربه لذتهای دنیوی نبود.
زمانی که این نویسنده در 87 سالگی درگذشت، خبرگزاری مهر با این تیتر سوزناک خبر رفتنش را اعلام کرد: «غربت راوی قصههای خوب ابدی شد». نکته تاسفبار این است که مظلومیت آذریزدی در سالهای پس از هجرانش هم ادامه پیدا کرد.
او در مکانی متروکه به خاک سپرده شده و هیچ مقبرهای ندارد. افرادی که برای خواندن فاتحه سر مزارش میروند فقط و فقط با یک سنگ قبر، یک سکو و یک تیر چراغ بلند مواجه میشوند. این نویسنده در حسینیه خرمشاه دفن شده که در آن اکثر مواقع قفل است.
مسئولانی که در روز تشییع پیکر آذریزدی وعده ساخت «بنای یادبود» را برای پدر ادبیات کودک و نوجوان دادند، چند روز بعد از خاکسپاری قول و قرارهایشان را فراموش کردند.
این نویسنده یزدی در زمان حیاتش هم مورد حمایت مسئولان قرار نگرفت. او هرگز به کار دولتی هم مشغول نشد و افزون بر نویسندگی به امور غلطگیری و فهرست اَعلامنویسی تا سالهای آخر زندگیاش ادامه داد.
آذریزدی مدتی پیش از مرگش گفته بود که نوشتههای دیگری هم دارد که بهدلیل عدم صدور مجوز انتشار از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی انگیزه تکمیلشان را از دست داده و آنها را ناتمام گذاشته است.
آذریزدی وقتی برای انتشار کتاب «گربه تنبل» با در بسته مواجه شد، دلش گرفت و گفت: «هنگامی که وزارت ارشاد، اجازه چاپ این کتاب را نداد، اصلا فلج شدم و هر چه کار برای کودکان، نیمهکاره هم داشتم، کنار گذاشتم؛ برای این که وقتی چاپ نشود، نوشتن او کاری بینتیجه است»
مجبور میشوم کتابهای مورد علاقهام را بفروشم
در لابهلای گفتههای آذریزدی میتوان ردپای فقر را در زندگیاش یافت. او تا آخرین روزهای زندگی با فقر و نداری دست و پنجه نرم میکرد. آذریزدی در این رابطه گفتهاست: «مادرم به من میگفت اینهمه که شب و روز میخوانی و مینویسی پولهایش کو؟ مادرم تقریبا درست میگفت.
اگر از اول به همان کار رعیتی چسبیده بودم، خیلی بهتر زندگی میکردم. ولی حالا وضع زندگی من با کودکیام هیچ فرقی نکرده. شما میگویید فقیر. ولی در یزد، فقیر حرف خوبی نیست و یکجور متلک است. من چه آن روز و چه امروز، ندار هستم.
اشکالی هم ندارد. ولی وقتی نمیتوانم کتاب بخرم یا مجبور میشوم کتابهایی را که دوستشان دارم، بفروشم، خیلی ناراحت میشوم. الان زندگی من نباید اینطور باشد که پول دا رو درمان نداشته باشم. در این سن و سال و با این وضع باید پرستار داشته باشم.
به همه گفتهام کتاب بخوانید؛ اما حالا فکر میکنم کتاب خواندن برای من لااقل چیزی جز سرگردانی نداشته است. اگر به جای نویسنده شدن، سبزیفروش میشدم، الان آرامش و آسایش داشتم!»
احسان رحیم زاده - چمدان
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد