ویژگی بارز سریال این بود که همزمان با پخش تولید میشد و دستاندرکارانش براساس بازخورد مردم سریالسازی میکردند.
با آنکه حدود 20 سال از پخش سریال میگذرد، ولی بسیاری از خاطراتش هنوز در ذهن مردم جا خوش کرده است. خاطره دیالوگهای خسرو شکیبایی که به بقیه میگفت: «رئیس باش، ولی ریاست نکن».
یا این دیالوگ که: «ببین… دلخوری، باش… عصبانی هستی، باش… قهری، باش… هر چی میخوای باشی باش… ولی حق نداری با من حرف نزنی… فهمیدی…؟»
جمله «با تشکر از خانواده محترم رجبی» هم هنوز از خاطرمان نرفته است. همان خانوادهای که مالک لوکیشن خانه سبز و سریالهای «همسران» و «دنیای شیرین دریا» بودند.
تجدید خاطره با مونولوگ شکیبایی
«خانه سبز» تنها سریالی بود که با یک مونولوگ بلند آغاز میشد. قبل از تیتراژ صدای جذاب خسرو شکیبایی را میشنیدیم که درباره عنوان سریال یعنی «خانه سبز» توضیح میداد.
جملات بیانیهوار او هر هفته تکرار میشد و به همین خاطر در ذهن مردم مینشست.
بیایید تجدید خاطرهای داشته باشیم با مونولوگ شکیبایی در ابتدای سریال: به نظر من یه خونه هر جایی میتونه باشه، میتونه بالای یه ساختمون بلند باشه، میتونه توی یه کوچه قدیمی که زیرِیه بازارچه اَس باشه، میتونه بزرگ یا میتونه کوچیک باشه.
میتونه برای هرکس مفهومی داشته باشه یا هر رنگی داشته باشه، میتونه به رنگِ آجر یا به رنگ ِ شیشه و سنگ باشه. میتونه رنگ ِ قرمز یا به رنگ ِ ... ولی من یعنی بهتر بگم ما، معتقدیم خونه هر چی که باشه باید سبز باشه. بله سبز و همیشه سبز.
این سریال تیتراژ سادهای داشت که از چند عکس تشکیل شده بود. پنجرهای سبز رنگ از یک خانه به بیرون باز شده بود. جلوی این پنجره چند عدد گلدان به چشم میخورد.
شخصیتها دو نفری پشت پنجره میآمدند و رو به دوربین لبخند میزدند. بزرگترهای خانواده زودتر سر و کلهشان پیدا میشد.
اول از همه نوبت اصلیترین بازیگر سریال بود. زندهیاد خسرو شکیبایی در کنار مهرانه مهینترابی قرار میگرفت. پدربزرگ و مادربزرگ خانواده (زندهیاد حمیده خیرآبادی و داریوش اسدزاده) دومین زوج بودند.
اکرم محمدی همراه با پسربچهاش (آرش نادی) نفرات بعدی بودند. آتنه فقیهنصیری و رامبد جوان، زوج تازه ازدواج کرده سریال در مرحله بعد در قاب تصویر ظاهر میشدند و... از بین افرادی که نامشان در تیتراژ میآید، چند نفرشان امروز در جمع ما نیستند.
زندهیادها خسرو شکیبایی، حمیده خیرآبادی و زندهیاد مسعود رسام که یاور همیشگی بیژن بیرنگ بود. رسام و بیرنگ در کنار هم کارگردانی این سریال را به عهده داشتند. در آخرین لحظه تیتراژ هم همه اعضای خانواده در قاب پنجره جا میگرفتند.
خسرو شکیبایی راوی قصههای خانه سبز بود. او صرفا قصه تعریف نمیکرد؛ بلکه نظراتش را درباره اتفاقات میگفت. مثلا در لابهلای سکانسها اعلام میکرد که «یک خانه سبز هم دچار مشکلات میشه، ولی این مشکلات اونقدر عمیق نیستن که بتونن دووم بیارن».
قرار بود به جای زندهیاد خسرو شکیبایی، مهدی هاشمی این نقش را بازی کند. بعد که شکیبایی جایگزین مهدی هاشمی شد، بیژن بیرنگ دوباره متنها را براساس تواناییهای شکیبایی نوشت.
قهر و آشتی به سبک «خانه سبز»
اکرم محمدی و پسربچهاش (علی) در یکی از واحدهای خانه سبز زندگی میکردند. علی پسری فهمیده بود و ردپایی از شیطنتهای کودکانه در او دیده نمیشد.
او خیلی علاقه داشت که مثل بزرگترها حرف بزند و اصطلاحات قلمبه سلمبه را در جملاتش به کار ببندد.
مثلا به مادرش میگفت: من مشکلاتی دارم که شما از درکش عاجز هستین! او با کارهای اجباری مثل مدرسه رفتن و مسواک زدن کنار نمیآمد.
علی وقتی با مادرش دچار اختلاف نظر میشد خودش را در دستشویی حبس میکرد. این پسر کلاس اولی از پشت در دستشویی با مادرش مذاکره میکرد.
او اعتصاب میکرد و تا وقتی که به خواستهاش نمیرسید از دستشویی بیرون نمیآمد. از سرنوشت آرش نادی هیچ اطلاعی در دست نیست.
عکسی از او در فضای اینترنت منتشر شده که نشان میدهد در بزرگسالی چه شکل و قیافهای دارد. فقط همین را میدانیم که او بازیگری را ادامه نداده است.
قهر کردن در این سریال آداب و رسوم خاص خودش را داشت. آدمها با یکدیگر قهر میکردند؛ ولی در عین حال قهر مانع ارتباط و مکالمه نمیشد.
نکته جالب اینکه آدمها بعضا با خودشان هم قهر میکردند. مثلا صباحی بزرگ (داریوش اسدزاده) مثل علی داخل اتاق میرفت و در را روی خود میبست.
خواستگاری بامزه رامبد جوان
سکانس خواستگاری رامبد جوان (فرید) از آتنه فقیهنصیری (لیلی) که در قسمت اول سریال اتفاق افتاد، یکی از بامزهترین بخشهای این مجموعه بود. آن زمان رامبد جوان به اندازه امروز شناختهشده نبود.
این بازیگر پرجنب و جوش آن روزها هنوز کشف نشده بود. او هنگامی که میخواست از لیلی خواستگاری کند با هیجان تمام درباره نداشتههایش حرف میزد.
فرید: من هیچ چی ندارم؛ شما چطور؟
لیلی: خب منم چیزی ندارم.
فرید: وای، چه تفاهمی.
خونه سبز فقط یک ساختمون نیست
اعضای خانواده سبز به دنبال این بودند که چطور با مشارکت و همفکری، نگرانیها را کاهش بدهند. در دورهای که ساخت سریالها عاشقانه چندان رایج نبود، دیالوگهای پرمهر و محبتی که بین شخصیتهای این سریال رد و بدل میشد، بسیار جلب توجه میکرد.
عاطفه (مهران مهینترابی) و رضا (خسرو شکیبایی) مهربانترین زوج خانواده سبز بودند. عاطفه مدام از رضا تعریف و تمجید میکرد و افتخار میکرد که چنین همسری دارد.
این زوج مهربان در خانواده سبز الگوی دیگران بودند و میخواستند مکتب سبز زندگی کردن را به دیگران آموزش بدهند.
اگر یادتان باشد در قسمتی که قرار بود ساختمان محل سکونت آنها تخریب شود، عاطفه به رضا میگفت: «خونه سبز فقط یک ساختمون نیست؛ همه باورهای ماست... این چیزی نیست که بشه با بیل مکانیکی و بولدوزر خرابش کرد. این چیزیه که میتونه به هر آدمی روح سبز زندگی بده.»
احسان رحیمزاده - چمدان
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد