پرستو نتوانسته شوهرش را برای زندگی در یک کشور خارجی متقاعد کند و تصمیم به جدایی از او گرفته است. «همه چیز از زمانی شروع شد که خاله و داییهای پرستو همراه خانوادهشان به کانادا رفتند. دیدن عکسهای متعددی از وضع زندگیشان باعث شد تا فکر مهاجرت به خارج از کشور مثل خوره به جانش بیفتد. همه چیز بهقدری رویایی بود که آتش حسادت را به جان زن جوان انداخته بود. وضع زندگی پرستو و شوهرش بد نبود ولی به قول خودش راضیکننده هم نبود. زن جوان میخواست به هر قیمتی که شده به یک کشور خارجی مهاجرت کنند. پرستو برای اینکه همسرش را به مهاجرت تشویق کند، به محض اینکه مهران به خانه میآمد، بعد از خوردن غذا و استراحت، با ذوق و شوق از زندگی در آنجا تعریف میکرد و میگفت: «اینجا چیزی ندارد که من را جذب خودش کند. آنجا آرامش و امنیت و امکاناتی وجود دارد که اینجا هرگز نمیتوانیم آن را تجربه کنیم. دوست دارم راحت به کنسرت بروم و فیلمهای روز دنیا را روی پرده سینما ببینم.»
اما شوهرش هیچ علاقهای به شنیدن این حرفها نداشت و هر چه پرستو بیشتر اصرار میکرد، مهران زیر بار نمیرفت: «شوهرم در یکی از مناطق خوب تهران خانه خریده بود و به من گفت که اسباب و اثاثیهمان را جمع کنم تا به آنجا برویم. وسایل را جمع میکردم، اما خیلی دلم میخواست این جمع کردن برای سفر به خارج از کشور باشد نه اینکه خانه را عوض کنیم. برایم مهم نبود که خانه بهتری در شمال تهران بخریم. من به زندگی در خارج از کشور فکر میکردم و مهران به این فکر بود که باغ خانه را به یک باغبان خوب بسپارد. چند روزی درگیر اسبابکشی بودیم و یک هفته بعد زمانیکه خانه مرتب شد، دوباره با او حرف زدم و گفتم که چرا با مهاجرتمان مخالف است؟ گفت من دوست ندارم از ایران بروم و دلم میخواهد همینجا زندگی کنم. فرهنگ ایران با کشورهای اروپایی متفاوت است و نمیتوانم تحمل کنم زنم حجابش را بردارد. نمیتوانم بیبند و باری آنجا را تحمل کنم. دوست ندارم به من به چشم یک آدم غریبه نگاه کنند. دلم میخواهد زمانیکه حرف میزنم، همه حرفم را بفهمند. نه اینکه هیچکدام زبان یکدیگر را متوجه نشویم. دلم میخواهد وقتی خرید میکنم سودش به هموطن خودم برسد نه به یک خارجی. هر چه میگفتم فقط میگفت تو اشتباه میکنی و زندگی در یک کشور خارجی به این سادگیها نیست که من فکر میکنم. با این حرفهای مهران شرایط زندگی روز به روز سختتر میشد . یک لحظه هم نمیتوانستم به نرفتن فکر کنم. احساس میکردم مهران میخواهد لجبازی کند و حرفش را به کرسی بنشاند و این رفتار برایم غیرقابل تحمل بود. بهانهگیر شده بودم و سر هر چیز کوچکی دعوا راه میانداختم. من عاشق بچه هستم و خیلی دلم میخواهد مادر شوم. اما دوست ندارم بچهام را ایران دنیا بیاورم و دلم میخواهد شناسنامه خارجی داشته باشد. این توقع زیادی است؟ خالهام و داییهایم سالهاست که مهاجرت کردهاند و از شرایطی که در آنجا دارند خیلی هم راضی هستند. با اینکه زیاد دلتنگ ایران میشوند و فرصتی داشته باشند به اینجا میآیند، اما حاضر نیستند دوباره به ایران برگردند و اینجا زندگی کنند. هیچکدام حاضر نیستند زندگی در آنجا را با ایران عوض کنند. دیگر میل و رغبتی برای ادامه زندگی با شوهرم ندارم و هر چه گفتم «نه» در کارم آورد. نمیدانم که اگر بروم چه چیزی انتظارم را میکشد و چقدر به چیزهایی که در ذهنم به آنها فکر میکنم میرسم. شاید وقتی رفتم پشیمان شدم. اما حالا تصمیمم را گرفتهام اگر مهران نیاید بعد از جدا شدن میخواهم نزد خالهام بروم. نمیتوانم رویاهایم را فدای حرفهای او کنم.»
همدلی به جای بحث
دکتر پرویز رزاقی - روانشناس: یک بخش این مساله در خصوص علاقه به سفر خارج از کشور برمیگردد به ویژگیهای اعتقادی و نگرشی فرد و این ویژگیها از دنیای گذشته او سرچشمه میگیرد. زمانی که فرد در دوران رشد خودش اعتقادی راسخ به این امر داشت که دنیای خارج از کشور یک دنیای آرمانی است. این دیدگاه یا ناشی از این است که اطلاعاتی در این زمینه کسب کرده یا اینکه دوستانی آنجا حضور داشتهاند. درنهایت با این شنیدهها فرد به این باور رسیده که در خارج از کشور به بهترین نحو میتوان زندگی کرد. مساله دوم اطلاعات غیرموثقی است که این افراد بهدست آوردهاند. حس میکنند دنیای بیرون، دنیای متفاوت و مملو از احساس امنیت است. مجموعه این عوامل باعث میشود تا هر طور شده به رویای طلایی خود دست پیدا کند. عامل دیگر، سبک زندگی اولیه این فرد است که از اول این تفکر در ذهنشان بوده که در خارج از کشور زندگی و تحصیل میکنم. حالا که به مرحله ازدواج رسیده تصمیم میگیرد به این هدفش دست پیدا کند. علت بعدی وجود افراد موفقی است که آنجا رشد کردهاند و حالا با شنیدن شرح این موفقیتها عزمش را جزم میکند تا به آن ایدهآلش دست پیدا کند. چشم و همچشمی هم عامل دیگری برای چنین افکاری است. چون فلانی رفته تحصیلات خوب داشته و به خانه و زندگی خوبی هم دست پیدا کرده پس من هم میتوانم و نگاهش به آن سر دنیاست. مساله دیگری که باعث میشود فرد به سمت زندگی در خارج از کشور سوق پیدا کند، آسیبهایی است که با آن مواجه میشود. با این تفکر که هر چه تلاش میکنم موفق نمیشوم، درآمد کافی ندارم و... اینها باعث میشود خسته و وازده شده و دنیای خارج را ایدهآل بداند.
بحث دیگر، نوع تفکر بینش افراد و در زندگی است که فکر میکنند زندگی در اینجا همراه با خطر است. علت بعدی نگاه اعتقادی، مذهبی و دینی است. افرادیکه با پوشش و مذهبشان مشکل دارند، تصور میکنند با ورود به دنیای خارج از کشور، آزادی و پوشش دلخواه خود را پیدا میکنند. بنابراین عمق و محتوای اعتقادی در فرد و اینکه حتما باید برود و همراه بودن این فکر به مدت طولانی با او، باعث میشود به زندگی مشترکش پشت پا بزند. زمانی که زندگی به اینجا میرسد یعنی لب مرز بوده و خطرناک است ، نباید گفت «هرکاری دوست داری بکن» « من نمیآیم تو برو». این گفتارها زندگی را از هم میپاشند. بهتر است زوجین سعی کنند از روش همدلی کردن و گفتن اینکه من هم دوست دارم تو آنجا زندگی کنی، من هم بدم نمیآید ولی تو فکر نمیکنی که ممکن است شکست بخوریم؟ با هم حرف بزنند. به نوعی زن و مرد با هم راه بیایند و به جایی برسند که حس کنند رفتنشان اشتباه است. اگر این حس ایجاد شود، از فروپاشیدن زندگی مشترک جلوگیری میشود.
انتخاب راهحل بُرد ـ بُرد
دکتر حسن میرزاحسینی - روانشناس:
اولین علت برمیگردد به نیازهای افراد و شخصیتی که از کودکی در آنها شکل گرفته است. نیازهای اساسی مثل امنیت، حمایت و اعتماد. فرد تصور می کند با رفتن به خارج از کشور میتواند نیازهایش را برآورده کند. تصمیماتی که ما اتخاذ میکنیم، تابع افکارماست که در شرایط مختلف زندگی شکل میگیرد. حس سرخوردگی، بهوجود آمدن این تصور در فرد که یکسری عوامل مانع پیشرفت من شدهاند، پیشرفت کردن و برخورداری از یک زندگی بهتر، داشتن آزادی و جدا شدن از محدودیتهایی که فرد با آن درگیر است و در نظر گرفتن این نکته که فرد در گذشته با چه اتفاقاتی در زندگی خود مواجه شده و چه ناکامیهایی تجربه کرده است، باعث میشود تا به این سمت و سو، سوق پیدا کند. زمانی که سطح انتظارات بالاتر از آن چیزی است که وجود دارد، حس ناکامی به او دست می دهد و باعث میشود تا به هدفش نرسد. در مورد همسران نیز، زمانیکه یک طرف اصرار میکند که میخواهم به خارج از کشور بروم، این فرد اولویتهای زندگیاش چیز دیگری است. برای یکی از زوجین مهم است که آرامش و احساس امنیت و روابط عاطفی داشته باشد، اما برای دیگری آرامش معنای یکنواختی میدهد و به دست آوردن موقعیت بهتر برایش مهمتر است. در چنین شرایطی باید با هم گفتوگو کنند و مشخص شود زن یا مرد چرا دوست دارد به خارج از کشور برود و دیگری مخالفت میکند و دلایلش چیست. در اینگونه تعارضات دو طرف باید شنونده خوبی باشند. راهحل مشترک به نظر ما راهحل برنده ـ برنده است. راهی پیدا شود که بخشی از نیازهای دوطرف برآورده شود. اگر زوجین با این مشکل مواجه شدند بهتر است در حضور یک مشاور با یکدیگر گفتوگو کنند.
لیلا حسین زاده / تپش (ضمیمه چهارشنبه روزنامه جام جم)
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد