من نمیدانستم آنها باند اخاذی از پسران هوسران هستند وگرنه با آنها همکاری نمیکردم. پسر مورد علاقهام من را با چند دختر فراری آشنا کرد و سه نفری طعمه افراد پولدار میشدیم تا پسرهای گروه، پول آنها را سرقت کنند. در ادامه گفتوگوی ما را با لیلا 19 ساله میخوانید.
به چه جرمی دستگیر شدهای؟
حضور در گروه اخاذی و کمک به همدستانم برای اخاذی از پسران جوان.
سواد که داری؟
تا دوم دبیرستان درس خواندم و بعد بهدلیل مشکلات خانوادگی درس را رها کردم.
چه مشکلی داشتی؟
هزینههای تحصیل زیاد بود و ما از نظر مالی مشکل داشتیم به همین دلیل نمیخواستم به پدرم فشار بیاورم.
بعد از ترک تحصیل در خانه بودی؟
نه، در یک قنادی کار میکردم. از اینکه خرج خودم را درمیآوردم راضی بودم، اما بعدش از آنجا هم بیرون آمدم و سه ماه است که بیکار هستم.
بعد رفتی سراغ سرقت؟
میگویند قرار گرفتن طعمه برای اخاذی، اما من میگویم به جرم عاشقی دستگیر شدم.
عاشقی؟
بله در خیابان با پسر جوانی به نام کیومرث آشنا شدم. او پسر خوبی بود و ادعا کرد به خواستگاریام میآید. چند بار با او به سفره خانه رفتیم و قلیان کشیدیم. در این رفت و آمدها با دو دختر جوان به نام هیلدا و نگار آشنا شدم. دوستان کیومرث هم به سفرهخانه آمدند و آشنا شدیم.
دوستی سفرهخانهای عاشقی است؟
کیومرث خرجم را میداد و مرا به گردش میبرد به همین دلیل فکر میکردم عاشقم است.
بعد چه شد؟
نمیدانستم آن دو دختر و دوستان کیومرث خلافکار و زورگیر هستند. چند ماه قبل با نگار از میدان پروین به سمت حکیمیه سوار پژو 206 شدیم، وقتی به مقصد رسیدیم محمد دوست کیومرث همراه او به بهانه مزاحمت با راننده درگیر شد و اموال او را سرقت کردند. آنها حتی ضبط و باند خودرو را برداشتند. در حالی که آن مرد فقط راننده بود. آنجا بود که فهمیدم من را وارد کار خلاف کرده اند و از من به عنوان طعمه استفاده میکنند.
در چند زورگیری شرکت داشتی؟
من دو بار به عنوان طعمه با نگار سوار خودرو شدم و افراد پولدار را به محل قرار میکشاندم تا همدستانم از آنها اخاذی کنند.
فقط همین؟
چند طعمه هم چک دادند تا آبرویشان نرود که من و هیلدا با کارت ملی خودمان چکها را از بانک نقد میکردیم.
چطور دستگیر شدید؟
پسرهای گروه در محله خاک سفید زندگی میکردند، یک بار وقتی هیلدا و نگار سوار خودرو شدند و پسر جوانی را به پارک محله که مخفیگاه محمد و مهرداد بود، آوردند، مالباخته توانسته بود به دلیل هممحلی بودن با آنها، محمد را شناسایی کند. به همین دلیل اول محمد دستگیر شد و بعد هم بقیه اعضای گروه، من با پای خودم آمدم و خودم را معرفی کردم.
از اعضای گروهتان خبر داری؟
میدانم کیومرث فرار کرده و مهرداد و محمد دستگیر شدهاند،آن دو دختر نیز فراری بودند که محمد از آنها به عنوان طعمه استفاده میکرد. من هم امروز با دستور بازپرس پرونده بازداشت شدم و باید در
19 سالگی به زندان بروم. من خام حرفهای کیومرث شدم و فکر کردم عاشقم است و پول خرجم میکند. نمیدانستم پشت آن پول خرج کردنها و سفرهخانه رفتنها می خواهد از من در سرقتها
سوءاستفاده کند.
خانوادهات میدانند دستگیر شدی؟
آره. دلم برای مادرم میسوزد. من به زندان بروم او دق میکند. البته اشتباهی کردهام و باید تاوانش را هم پس بدهم تا یاد بگیرم دوستی خیابانی آخرش تباهی است و اینقدرها هم که میگویند خوب نیست.
هنوز دوستش داری؟
نمی دانم چه بگویم. او از اعتماد و سادگی من سوءاستفاده کرد. کاش در قنادی کار میکردم. شاید حقوقش کم بود، اما آبرو داشت. آیندهام را تباه کردم. چه کسی با یک سابقهدار ازدواج میکند یا به او کارمیدهد؟
شرایط زندگی مرا به اینجا کشاند و یاد گرفتم دیگر راحت به کسی اعتماد نکنم و تاوان این درس زندگی برایم سخت بود. امیدوارم وقتی آزاد شدم خانوادهام مرا طرد نکنند و فرصت دوبارهای برای جبران اشتباهم به بدهند. تصمیم گرفتم دوباره کار کنم و در کنار آن درسم را ادامه بدهم. همیشه مادرم میگفت اگر کسی تو را بخواهد به خواستگاریات میآید، اما من فکر میکردم فکرش سنتی است. حالا فهمیدم راست میگوید. کیومرث اگر قصدش ازدواج بود به صورت رسمی به خواستگاریام میآمد و اجازه نمیداد من مرتکب جرمی شوم.
مجید غمخوار / تپش (ضمیمه چهارشنبه روزنامه جام جم)
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد