قضاوت گری مولف با نمایش کنشهای سطحی و عمیق دو کاراکتر پدر و پسر آغاز میشود. رضا در نقش پسر با ایفای بهروز شعیبی، در همان ابتدای اثرنشان میدهد ایثاری که روزگاری بدان مبتلا بود صرفا یک ابتلای زمانی و مقطعی است و حتی به درستی این مفهوم را نمیشناسد. دشواری و تلخی رفتار رضا میرساند، از چه روی در دایره مرگ و هستی سیر میکند و به شکل اغراقآمیزی، رفتارش از دایره طاقت خارج شده است.
فیلم با شخصت پدر آغاز میشود و با پدر تمام میشود. ابراهیم (پرویز پرستویی) در این چرخ گردون، خانه مخروبهای نصیبش شده و سه فرزندش حسین، عباس و زینب (سهیلا گلستانی) در جنگ کشته شدهاند و تنها بازماندهاش رضا (بهروز شعیبی) است. رضا مجروح بازماندهای در بیمارستان معلولان و مجروحان، طاقت چنان طاق کرده که میخواهد به خانه بازگردد. در کنار خانه فخری و ابراهیم، خانهای میسازند که در اثر فشارهای ساختمانی لولههای گازکشی خانه ابراهیم آسیب میبیند و نشت گاز پدید میآید. با نشت گاز، ابراهیم و خانوادهاش در فضای دوباره مرگ و زندگی معلق میشوند و در رویایی میان مرگ و زندگی، فرزندان ابراهیم از عالم مرگ رجعت میکنند به جهان زندگان.
ژان پل سارتر، فیلسوف نامدار فرانسوی جملهای به یادگار از خودش باقی گذاشته است که در تحلیل فیلم میهمان داریم میتواند دستمایه ارزیابی و خطکش خوبی برای سنجش ارزشهای اعتباری فیلم باشد. اصل ناامیدی سارتر متوجه انسانهایی است که بدون پشتوانه عملی خود، نگاهی عاری از هر گونه شوق حرکت به شرایط دارند. سارتر که عمیقا هر نگرش الهی را منکر است میگوید: «من در دایره امکانها قرار دارم، اما تا جایی میتوانم به امکانها امیدوار باشم که به طور دقیق، این امکانها در حیطه عملی من باشند. ولی از لحظهای که مسلم شود امکانهایی که در برابر من قرار دارند، به تمامی در حیطه عملی من نیستند، باید از آنها قطع امید کنم.»
ابراهیم، نگاهی عاری از شوق به زندگی هیچ دارد و از مرگ نیز هراسان است. امید در زندگی او معنایی ندارد. از دریچه نگاه ابراهیم ترس در دور افتادگی از خانواده معنا پیدا میکند و در موقعیت کاملا واقعگرای ابتدایی کلیت اهل خانواده، در نقطه صفر سیاه افتادهاند. سیاهی در تارو پود زندگی ابراهیم، نقش بسته و هر کنش ابراهیم توام با پوچی و تباهی است.
سرانجام ازلی و ابدی ابراهیم سیاه است و از همین دریچه، فرم فیلم شبیه محتوا میشود، شبیه فرم سیاه. فرم سیاه بر تمام کنشهای فیلم سایه افکنده؛ در محدوده خانه آدمهایی که برای نجات یک ملت آستین بالا زدهاند و عاقبت در مرداب سیاه گرفتار میشوند. در چنین فضایی که نگره اگزیستانسیالیستی مانع بروز جریان وجود میشود و دوربین و دکوپاژ هر دو قضاوت گرند، مخاطب اراده هیچ قضاوت و انتخابی نخواهد داشت. خالق فرم سعی میکند نگرههای خود را به مخاطب القا کند و برای فرار از اتهام یک سویه نگری انتخاب فضای سوررئال فرصت کاملا مناسبی است. در پایان فیلم، باید از مولف پرسید آیا هیچ نوری برای رستگاری نیست؟!
علیرضا پورصباغ
جامجم
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد