به گزارش گروه ورزشی جام جم آنلاین ، این دستاوردها چه فرهنگی باشد چه هنری و اجتماعی یا اقتصادی و ورزشی فرقی ندارد . برای من دانستن آنچه در گذر نسل ها بر ورزش بویژه بسکتبال گذشت همیشه با پرسش هایی همراه بوده است . اینکه بدانم گذشته بسکتبال ایران چگونه بود و آن روزها را چه کسانی ساختند و چگونه به نسل های آینده این ورزش تحویل دادند؟ برای یافتن پاسخ پرسش هایم در طول این سال ها به مردان زیادی برخوردم. یکی از آنها مرحوم حسن اشتری بود که یک روز صبح به اتفاق مصطفی رحیمی با واحد سیار رادیو رفتیم به خانه اش در نیاوران و چند ساعتی با او درباره بسکتبال آن قدیما حرف زدیم.
خدابیامرزد مرحوم محمودعدل را که سال ها پیش با آن صدای مخملی که داشت برایم از خاطرات نسل اولی های والیبال و بسکتبال ایران گفت. زمانی که هر دو ورزش زیر نظر یک انجمن اداره می شدند و هنوز فدراسیون جداگانه نداشتند. بعد از مرحوم عدل ، با ابوالفضل صلبی آشنا شدم. کسی که المپیک را با نخستین حضور ایران در سال 1948 لندن تجربه کرده بود. با عمو صلبی در سفری که با هم به همراه تیم صنام به مالزی داشتیم کلی از گذشته ها حرف زدیم. عطش آشنایی و گپ زنی با پیرمرد را شیخ ثانی رییس قطری بسکتبال آسیا هم داشت زیرا در همان دوره (سال 2003) بسکتبال جام باشگاه های آسیا بود که از عمو به خاطر بیش از نیم قرن تلاش در بسکتبال تجلیل کرد.
در سال های بعد آشنایی من با بیژن قهرمانلو سبب شد اطلاعات دیگری از بسکتبال دهه های 20 و 30 خورشیدی پیدا کنم بویژه از آغاز دهه 30 که مصادف شد با بازی های آسیایی 1951 دهلی. تیم ملی بسکتبال در این بازی ها نخستین مدال برنز را بدست آورد اما چه اتفاقی افتاده بود که بسکتبال ایران بعد از 3 سال که از رقابت های المپیک لندن می گذشت در بازی های دهلی مدال گرفت و همین مدال سرآغاز حرکت های نوین بسکتبال در دهه 30 خورشیدی شد؟
بزرگان آن زمان این ورزش می گویند بسکتبال به عنوان یک ورزش گروهی خیلی زود مورد توجه دربار قرار گرفت و در بین خانواده ها رواج پیدا کرد به طوری که آنها فرزندان شان را با علاقه فراوان به زمین های روزبار بسکتبال می بردند. روزهای بارانی یا گرم سال مهم نبود اما آنچه برای جوانان آن روزگاران اهمیت داشت این بود که روی آسفالت بدوند ، توپ بگیرند و داخل سبد کنند. در همان سال های آغازین شکل گیری فعالیت های جدی بسکتبال بود که جوانی هفده ساله ، بلند بالا و ترکه ای در این ورزش معرفی شد که بعدها بسکتبال راه کمال خود را با او و چندتن دیگر از ورزشکاران همان موقع آغاز کرد.
اوج گیری از دارالفنون
در دبیرستان دارالفنون علاوه بر تحصیل دانش ، ورزش جایگاه ویژه ای داشت و ورزشکاران ارج و قربی وصف ناپذیر داشتند در این دبیرستان. رقابت بین بچه محصل های این دبیرستان بود با حوزه های امجدیه ، شهباز و اکبرآباد که دبیرستان دارالفنون با بازیکنانی مانند ؛ واعظی ، افوضی و کمال مشحون سرآمد بقیه بود.
وقتی سال ها پیش با مرحوم حسن اشتری یا مرحوم عدل صحبت می کردم از این دبیرستان می گفتند اما مترادف با آن نام مهندس محمد (کمال) مشحون می آمد.عمو صلبی و بیژن قهرمانلو هم بارها در خاطرات شان از کمال مشحون نام بردند.اما کمال مشحون که بود؟ در روزگار معاصر کجاست و چه می کند؛ پرسش هایی شد که دوباره ذهنم را به خود مشغول کرده بود.
اطلاعات من از کمال مشحون در حدی بود که بدانم برادر بزرگتر محمود (رییس کنونی فدراسیون ) و رضاست.همین.این برای من که دوست داشتم از گذشته های بسکتبال بیشتر بدانم خیلی ناچیز بود زیرا بر این باور بودم هم صحبتی با کمال مشحون عضو تیم ملی بسکتبال در بازی های آسیایی 1951 دهلی می تواند زوایای دیگری از تاریخچه بسکتبال ایران را برای من آشکار کند. بازی هایی که خانمی با لباس سپید پای سکوی سوم آمد و مدال برنز را به گردن آقا کمال و بازیکنان دیگر تیم ایران انداخت. او ایندیرا گاندی بود؛ دختر جواهرلعل نهرو که بعدها نخست وزیر هند شد. موفقیت بسکتبال ایران وقفه ای نیم قرنی داشت تا در بازی های 2006 دوحه دوباره برنز یاران آقا کمال تکرار شد.
بارها سراغ او را از اطرافیانش گرفتم. می گفتند آمریکاست . تابستان ها آن هم نه به طور منظم ، به ایران می آید. یک بار حسن میرزاآقابیگ زمانی که رییس هیات بسکتبال تهران بود به من گفت کمال و دایی اش همبازی بودند. ماشاالله صفی آریان ، دایی میرزاآقابیگ است اما دسترسی به او هم مانند کمال وجود نداشت زیرا صفی آریان سال هاست در آلمان زندگی می کند.هیچ راه ارتباطی وجود نداشت بتوانم از آمدن کمال مشحون باخبر شوم زیرا همان روزها متوجه اختلافاتی بین برادران مشحون شده بودم با این وجود راه های دیگری را امتحان کردم تا اینکه تابستان امسال از طریق امیرایلیاوی فهمیدم آقا کمال به ایران آمده است و در روستای دونا اقامت دارد.
دونا بهشت کوچک مرد بزرگ
روستای دونا در جاده چالوس بعد از تونل کندوان در محیطی دنج از جغرافیای زیبای البرز واقع شده است.بعد از تونل کندوان به پل زنگوله که رسیدیم به سمت جاده فرعی پیچیدیم و راه روستای دونا را در پیش گرفتیم. حدود 5 دقیقه بعد از جاده اصلی به تابلوی دونا برخوردیم و دوباره به راست پیچیدیم تا رسیدیم به نجیب الله کارگر افغانی که منتظرمان بود. آقا کمال او را فرستاده بود تا در میان پیچ و خم کوههای منتهی به خانه اش راه را گم نکنیم و به بیراهه نرویم. من در آن لحظه دو حس با هم داشتم. از یک طرف می خواستم یکی از افتخارات زندگی ام را در دیدار با کمال مشحون تجربه کنم و از طرفی طبیعت بکر و زیبای بخش دیگری از البرز متحیرم کرده بود طوری که محو تماشای خلقت خالق یکتا شدم که در نقطه ای دیگر از این خاک پهناور تابلویی از قدرت لایزالی را به تصویر کشیده است.
برای ورود به خانه مشحون یک شیب تند روبه پایین را با گام های سریع تر پیمودیم . از سه تا پله بالا رفتیم و کمال مشحون در کریاس در ایستاده بود. قامت بلندش تا نزدیک ارتفاع در می رسید.اگر سنگینی گذر سال های عمر روی شانه هایش نبود و پشتش کمی خمیده نبود سرش به آن بالا می خورد با این حال در 83 سالگی آقا کمال همچنان روپا، چهارشانه ، صورتی شفاف و خنده رو دارد که با گرمی به استقبال مهمانانش می آید.
این بار همراه من نه میکروفن رادیو بود نه دوربین روزنامه .نخواستم فضای اداری و رسانه ای ایجاد کنم بنابراین با همسر و دخترم بودم و در همان دقایق آغازین دیدارم با آقا کمال از این بابت که با آنها رفته بودم به روستای دونا خوشحال تر شدم زیرا کمال مشحون با آنها مثل خانواده خودش برخورد کرد و ما خیلی زود احساس راحتی کردیم. مبل های قدیمی دورادور یک ایوان که بوی صمیمیت می داد به شکل منظمی چیده شده بودند. پایین خانه آقا کمال سروصدای خانواده کارگر افغانی می آمد و منظره ای که پیش روی مان بود ، کوه بود و کوه با درخت ها و پوشش گیاهی وسیع و سرسبز. شاخه های درختان در همهمه باد خنک تابستان طنازی می کردند و در اتحاد کوههای مجاور که گرداگرد خانه را گرفته بودند هر بار صدای باد به دور آنها می پیچید که انسان با شنیدنش قیل و قال زندگی شهر را فراموش می کرد.
آقا کمال همان جا روی ایوان نشسته بود.چند تا کاغذکاهی رنگ و رو رفته که جوهر قلم نوشته هایش هم کمرنگ شده بود و نوشته هایش به زحمت خوانده می شد جلویش بود با یک تلفن قدیمی که برای شماره گرفتن با آن باید انگشت سبابه ات را توی سوراخ هایش می کردی. صدای آقا کمال طنین خاصی داشت.وقتی حرف می زد دلت نمی آمد توی حرفهایش بپری طوری بود که خودت عطش شنفتن داشتی تا گفتن.از شنیدن محو تماشایش شدم.وقتی از بازی های سال 1330 می گفت یا وقتی در سال 1331 با دارالفنون قهرمان دبیرستان های تهران شد فقط به آن سال ها فکر می کردم که تصویر به جا مانده در ذهنم از آن روزگاران را در کارهای سینمایی و تلویزیونی مرحوم علی حاتمی دیده بودم. تاریخ معاصر ایران با کودتای 28 مرداد 32 که مصادف بود با دوره دبیرستان آقا کمال و قهرمانی های او با دارالفنون.
یک چهره محبوب
بسکتبال ایران در دهه 30 پر بود از بازی با تیم های اروپایی که در همه آن دیدارهای بااهمیت، آقا کمال قرص و محکم جایگاه خودش را حفظ کرده بود. در سال 1336 باشگاه پهلوی میزبان سه دیدار با حضور تیم ملی پاکستان بود.این تیم ابتدا با تیم ارتش ایران بازی کرد سپس با تیم خوزستان قطب آن روزهای بسکتبال ایران و بعد در روز پایانی تورنمنت با تیم ملی . کمال مشحون در تیمی که بازیکنانی مانند ، کامبیز مخبری ، افوضی و محمود عدل در آن بازی می کردند کاپیتان تیم ملی بود. دربار به بسکتبال بیشتر از والیبال توجه داشت و حتی تیم دانشجویان ایران را در همان سال به فرانسه فرستاده بود که آقا کمال نیز عضو تیم اعزامی بود.
در بازی های دانشجویان، مشحون به همراه مخبری و صفی آریان مثلث قدرت تیم ایران بودند.آنها روز نخست به برزیل باختند اما در یک بازی نزدیک تیم اسپانیا را 52 بر 50 شکست دادند.در بازی جنجالی با فرانسه در حضور تماشاگران میزبان کمال مشحون چندین بار از سوی مدافع مستقیم خودش به عمد ضربه خورد و داور به اعتراض های آقا کمال بی اعتنا بود تا اینکه یک بار در نیمه دوم با ضربه و بازی خشن بازیکن فرانسوی به ستوه آمد و او را در آغوش گرفت و گفت اینجا آمده ایم بسکتبال بازی کنیم اگر می خواهید بوکس کنید ما برگردیم ایران! این صحنه از سوی تماشاگران فرانسه به شدت مورد تشویق قرار گرفت و از آن لحظه فرانسوی ها دست از بازی خشن خود کشیدند.
کاپیتانی در تیم ملی ایران و بازی در تیم دانشجویان و همزمان در تیم ارتش ، کمال مشحون را به یکی از محبوب ترین چهره های ورزشی دوران خود تبدیل کرده بود.او اکنون در بین مردم و ورزشکاران عصر خود شناخته شده است به طوری که در دیدارهای بین المللی بسکتبال ایران پای ثابت تیم هاست.در سال 1336 ارتش ایران برابر تیم ارتش اتحادجماهیر شوروی بازی کرد و با وجود شکست 51 بر 78 مقابل قهرمان اروپا آقا کمال موفق شد لقب بهترین بازیکن ایران را به خودش اختصاص بدهد. تیم ارتش شوروی با باشگاه تاج در باشگاه سرباز هم به میدان رفت که کمال مشحون این بار به عنوان بازیکن تاج مقابل شوروی قرار گرفت.
بسکتبال زیر نور ماه
یکی دیگر از خاطرات آقا کمال فینال رقابت های باشگاهی در ایران بود. در بحبوحه انتخابی تیم ملی برای حضور در رقابت های 1959 بسکتبال اروپا تیم بوستان ورزش با جبارزادگان و عدل برابر تیم تاج بازی کرد که صفی آریان ، سرودی ، صلبی و کمال مشحون را در اختیار داشت.
این بازی مانند همه بازی های آن روزگاران در زمین روباز برگزار شد و مرحوم ابراهیم نعمتی یکی از داوران این دیدار بود.بازی بسیار تماشایی از سوی هر دو تیم دنبال شد و در حالی که مسئولان برگزاری بازی پایانی پیش بینی درستی از زمان انجام فینال بسکتبال نداشتند ، هوا رو به تاریکی رفت و ماه درآمد. بازیکنان توپ را به خوبی نمی دیدند و برخوردهایی بین آنها درگرفت سرانجام تیم تاج این بازی جنجالی را 46 بر 42 به سود خود تمام کرد.کمال مشحون بهترین بازیکن دیدار بود.دیداری که روزهای بعد روزنامه اطلاعات در مطلبی به ضرورت نصب پروژکتور برای برگزاری رقابت های بسکتبال در شب اشاره کرد!
افتخار ایران در بسکتبال اروپا
در همان سال تیم ایران برای رقابت های قهرمانی 1959 اروپا آماده می شد.این رقابت ها تا آن سال نظم خوبی نداشت و کشوری آفریقایی مانند مصر در دوره های پیشین ، هم میزبانی رقابت ها را بر عهده داشت و هم دو بار در جام ملت های اروپا شرکت کرده بود بنابراین حضور تیم آسیایی در سال 1959 در بازی هایی که ترکیه میزبان بود جای تعجب نداشت.
ایران در این بازی ها برابر مجارستان ، رومانی ، رژیم صهیونیستی ،اسپانیا و دوبار با اتریش به میدان رفت که فقط یک پیروزی به دست آورد آن هم در دیدار نخست با اتریش. کمال مشحون با میانگین 9/10 امتیاز بهترین بازیکن تیم ایران بود که با کمال افتخار به وطن بازگشت و مورد توجه مردم روزگار خود قرار گرفت. در تیم ملی مرتضی آقاکوچیک هم بازی های خوبی به نمایش گذاشت. آقا کمال در بازی با رومانی 9 امتیاز و بازی با مجارستان 8 امتیاز گرفت اما بهترین بازی خود را در دیدار دوم با اتریش با گرفتن 19 امتیاز نشان داد.
شکایت از تاج و استعفا
اواخر دهه 30 دوران بازی آقا کمال بسر رسیده بود. در پی رفتارهای توطئه آمیز در باشگاه تاج به او اتهام هایی وارد شده بود که آقا کمال را مجبور کرد برای دفاع از حقانیت خود از مدیر باشگاه شکایت کند زیرا متهم به تحریک بازیکنان برای ترک باشگاه شده بود. او پس از ارسال نامه ای که در آن از خود دفاع کرده بود ، متن استعفایش را هم نوشت و به مدیر وقت باشگاه تاج داد و برای همیشه این تیم را ترک کرد.
او یک دهه پرافتخار را با تیم های بسکتبال از دبیرستان تا دانشجویان و تیم های ملی پشت سرگذاشته بود.در پایان این دوران تصمیم گرفت در خارج از کشور ادامه تحصیل بدهد به این ترتیب به آمریکا رفت.او در آمریکا هم بیکار ننشست و در آنجا با تیم های بسکتبال تمرین می کرد . به بچه ها والیبال آموزش می داد و یک تیم فوتبال هم تشکیل داده بود. آقا کمال طی سال های تحصیل در ینگی دنیا به ایران هم سفر می کرد که یک بار سفرش به ایران مصادف شد با زلزله سال 1341 بویین زهرا.
ماموریت آقا تختی برای آقا کمال
زلزله بویین زهرا حادثه دردناکی بود که منجر به جانباختن هزاران نفر از هموطنان مان شده بود. کمال مشحون در همان موقع دانشجوی ایرانی مقیم آمریکا بود که برای دیدار با خانواده اش به ایران بازگشت اما عمق فاجعه بویین زهرا او را به عنوان یک الگوی ورزشی در جامعه برآن داشت تا به یاری حادثه دیدگان برود. در همان روزها بود که آقاتختی و بیوک جدیکار قهرمانان ورزش ایران به استقبال بسکتبالیست شهیر دوران رفتند. کمال مشحون هم آن روزها می خواست برای کمک به زلزله زده ها آستین همت بالا بزند. جهان پهلوان تختی به او گفت چون زبان خارجی بلد است با مهندسین و مشاوران خارجی آن زمان که در ایران حضور داشتند و برای کمک به زلزله زده ها به بویین زهرا رفته بودند، همکاری کند.آقا کمال هم پذیرفت و به اتفاق بیوک جدیکار فوتبالیست بزرگ دوران کارهای مربوط به آنچه را آقا تختی به آنها محول کرده بود ، انجام دادند.آنها حتی در بازار تهران توانسته بودند در یک روز یک میلیون تومان کمک نقدی جمع آوری کنند که آن روزها خیلی پول بود.
از دامداری تا ریاست فدراسیون
کمال مشحون در رشته حقوق قضایی از دانشگاه تهران فارغ التحصیل شد و مهندسی کشاورزی خود را از آمریکا گرفت.خودش اصلا دوست نداشت وارد قضا شود زیرا با روحیاتش سازگار نبود از این رو به خاطر زمینه کشاورزی و دامپروری که در خانواده پدری وجود داشت تحصیلات کشاورزی خود را به پایان رسانید و به عنوان مهندس کشاورزی در ایران فعالیت کرد. مهندس کمال مشحون پس از بازگشت از بویین زهرا به عنوان رییس کارخانجات شیر پاستوریزه منصوب شد. سپس ریاست سازمان گوشت کشور را بر عهده گرفت. او چندی بعد بر اساس آرای جامعه مهندسین کشور به عنوان رییس سازمان دامپروری ایران انتخاب شد و به کشورهای مختلف از جمله انگلیس و ایالات متحده سفر کرد تا پس از مذاکره با شرکت های بزرگ دام این کشورها سیستم دامپروری ایران را به روز کند.
کمال مشحون در دهه 50 خورشیدی ارتباط خود را جسته گریخته با بسکتبال حفظ کرده بود و سرانجام در دی ماه 1356 به عنوان رییس فدراسیون بسکتبال برگزیده شد. وی در نخستین اقدام برادر کوچکترش محمود مشحون (رییس کنونی فدراسیون بسکتبال ) را به عنوان دبیر فدراسیون انتخاب کرد که همین انتخاب وی سبب شد محمود مشحون از اعتبار برادر بزرگتر در جامعه بسکتبال و اقتصاد ایران در آن زمان به خوبی بهره مند شود و بعد از پیروزی انقلاب در سه مقطع یک ساله (1358 تا 1359) 5 ساله (1368 تا 1373) و 13 ساله ( 1381 ادامه دارد) در بسکتبال ایران ریاست کند.
آقاکمال علیه مدیریت مشحون
یک دانه انگور عسگری را داخل دهانش می گذارد و به نوک کوه بلند روبه رو زل می زند.نفس عمیقی می کشد. انار دیگر کارگر افغانی را صدا می زند که کباب مهمانان را آماده کند.ساعت 9 شب شده و ما که از ساعت 4 عصر پای صحبت های گرم آقا کمال نشسته بودیم اصلا متوجه گذر ثانیه ها نشده بودیم همان طور که کمال مشحون با آن صدای پرطنینش برای هر خاطره ای که تعریف می کرد به ما می گفت دیروز بود انگاری.
قهرمان بسکتبال و مرد پرتلاش اقتصاد ایران در سال های دور این روزها از دست اداره کنندگان بسکتبال یعنی از نوع مدیریت محمود مشحون برادرکوچکترش خیلی دلگیر است. دلگیری های او پیوندی ناگسستنی با نگرانی برای آینده این ورزش دارد. خودش گفت اهل ریا و فریبکاری نبوده و هر کجا احساس کرد باید برود می رفت درست بسان 29 بهمن سال 1336 که از تاج جدا شد و برای این جدایی یک لحظه معطل نکرد.برای ماندن نقش بازی نکرد ، دروغ نگفت زیرا دوست نداشت بازیچه دیگران شود. ماندن در بسکتبال را به هر قیمتی دوست نداشت.
آقا کمال درباره این روزها هم حرف های جالبی دارد که نشان می دهد بسکتبال با عبور هشت دهه از عمر او هنوز در زندگی اش جریان دارد. گذر نسل های پی در پی در تاریخ یک ورزش و در این مسیر پرپیچ و خم تاریخی از حامد حدادی گفت که روزی در آمریکا شده بود مایه مباهاتش که جوانی های خودش را چند دهه پیشتر یه یاد می آورد. از کاپیتان صمد نیکخواه بهرامی که این افتخار با گذر نسل های بسکتبال از کاپیتانی کمال مشحون به کاپیتان صمد رسیده است.
آقا کمال حس نگرانی توام با ناامیدی از مدیریت برادر 74 ساله اش در بسکتبال دارد که آنچه شایسته این نسل بود را فراهم نکرد.او در روزهای تابستان نگران تیم ملی بسکتبال بود که باید در روزهای پاییزی درچانگشا به دیدار رقبا می رفت. آقا کمال می گفت صداقت مهمترین سرمایه مسئولان است وقتی سر و کارشان با جوانان مملکت می افتد...
آقا کمال بعد از آن شب نیمه تابستان اینک در آغازین روزهای پاییز در تهران خیابان بوسنی هرزگوین یک بار دیگر با من قرار ملاقات می گذارد.چمدانش را برای بازگشت به آمریکا بسته است و بعد از دیدن من مکالمه تلفنی چند روز پیش مان را این بار رودر رو با من تکرار می کند. از برنزی که ایران در بسکتبال جام ملت ها گرفت راضی نیست.از اینکه آدم های متخصص در بسکتبال ایران خانه نشین شده اند راضی نیست. می گوید در کجای دنیا با خانه نشین کردن آدم های باتجربه و نداشتن اتحاد و همبستگی و مهمتر از همه نداشتن صداقت می شود نتیجه گرفت؟ می گفت بنیان هیچ کاری با ریا و دروغ به سرانجام نمی رسد ... امثال آقا کمال که هفت دهه برای این بسکتبال زحمت کشیده اند تعریف درست تری از ندانم کاری ها دارند...آقا کمال از ندانم کاری ها گفت و رفت و اینکه از این پس آیندگان دانند...
افشین رضاپور/جام جم آنلاین
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگوی «جامجم» با نماینده ولیفقیه در بنیاد شهید و امور ایثارگران عنوان شد