به گزارش جام جم سیما ، جمشید مشایخی یکی از این بزرگان و شاید سرآمد همه آنها در آن دهه بود که موفقیتش را البته از اواخر دهه 40 شروع کرده بود، در دهه 50 با قدرت بیشتری ادامه داد و در دهه 60 به اوج رسید.
این بازیگر گرامی و ارجمند (که عمرش دراز باد) خوشبختانه هنوز هم به فعالیت در تلویزیون و سینما مشغول است.
***
مشایخی یکی از قدیمیترینهای تلویزیون در ایران است. او جزو بازیگران عصر طلایی تئاتر کشورمان بود که به اتفاق همنسلانش انتظامی، نصیریان، رشیدی، کشاورز، خوروش و بقیه، پس از درخشش بر صحنه تئاتر در دوره نخست فعالیت در ایران به اجرای زنده نمایشهایی در مقابل دوربین تلویزیون که همزمان پخش میشد، پرداختند.
متأسفانه آن زمان کسی به فکر ضبط و نگهداری از این گنجینه پرارزش نبود و امروز از بیشتر آن نمایشهای تلویزیونی (و در واقع نخستین نمایشهای تلویزیونی در تاریخ کشورمان) اثری در دست نیست.
گویا در دوره بعدی فعالیت رسانه بود که این نمایشها ضبط هم میشد و خوشبختانه نسخههایی از آنها در آرشیو صدا و سیما و نزد اشخاص علاقهمند به هنر وجود دارد.
با شکلگیری تدریجی موج نو در سینمای ایران در دهه 40 مشایخی نیز به مانند دوستانش به سینما روی خوش نشان داد.
ابتدا در فیلم کوتاه جلد مار به کارگردانی هژیر داریوش و سپس در خشت و آینه ساخته ابراهیم گلستان بازی کرد. اما شروع جدی و خیرهکنندهاش در سال 1348 بود که همزمان در دو فیلم شاخص موج نو یعنی گاو (داریوش مهرجویی) و قیصر (مسعود کیمیایی) حضور یافت.
گاو به جشنوارههای خارجی راه یافت و از سوی بینندگان جدی سینمای ایران و نیز منتقدان تحسین شد و قیصر توفیق تجاری را در کنار موفقیت نسبی هنری تجربه کرد و هر دو فیلم مسیر آینده سینمای ایران را تغییر داد.
مشایخی نیز برای تماشاگران به چهرهای آشنا بدل شد و از آن پس فعالیت جدیاش را در سه عرصه تئاتر، سینما و تلویزیون ادامه داد.
***
نخستین سریالی که از مشایخی در تلویزیون به نمایش درآمد ساخته یکی از بهترینهای تاریخ رسانه (و همچنین سینما) در ایران بود: داستانهای مولوی اثر زندهیاد علی حاتمی که در نوروز 1353 در 6 قسمت پخش شد.
سریال، همچنان که از نامش برمیآید به بهتصویرکشیدن چند قصه از مولانا میپرداخت اما متأسفانه امروز کمتر نسخهای از آن در دسترس است و همین، باعث شده تا در میان نسلهای جدید کمتر کسی آن را دیده باشد.
در خردادماه همین سال، پخش دیگر سریال مشایخی یعنی گذر خلیل دهمرده ساخته زندهیاد محمود استادمحمد آغاز شد و در 13 قسمت روی آنتن رفت. مشایخی درباره این اثر به نگارنده گفته است:
«من در این سریال که در شش قسمت پخش شد رُلِ خلیل دهمرده را ایفا میکردم. محمود استادمحمد نویسندهای خوب و بیحاشیه بود و در کارگردانی هم بر ابزار کارش مسلط بود.
البته خانمی که الان اسمش یادم رفته به عنوان کارگردان فنی در ساخت این سریال او را یاری میداد. استادمحمد با دوری از شهرتطلبی، بیشتر به ذات هنر توجه نشان میداد.
هرچند که گذر خلیل دهمرده هنگام پخش از جنجال به دور نماند و یک خانم سناتور به نمایش آن معترض و معتقد بود که این سریال لات و لوتها را در قالب قهرمان مطرح میکند».
به این ترتیب دومین سریال با بازی مشایخی نیز تقریبا از نعمت تکرار پخش محروم شد و او چشم به آینده نزدیک دوخت، آن هم با یکی از شاهنقشهای کارنامهاش ـ باز هم به کارگردانی زندهیاد حاتمی ـ یعنی سلطان صاحبقران که در 13 قسمت و به صورت سیاه سفید، ابتدا از 15آبان 1354 و بار دوم، از 7 تیر 1356 پخش شد و اقبال فراوانی برانگیخت.
در همین سالها مشایخی در سینما نیز موفقیتهایی را کسب کرد تا آنکه با وقوع انقلاب اسلامی دوره جدیدی از فعالیتهای هنرمندان در این ملک آغاز شد...
***
مشایخی و بسیاری از همنسلان تئاتریاش که از نمایش به تلویزیون و سینما راه یافته بودند از گزند ممنوعالفعالیت شدن به دور ماندند و به هنرنمایی ادامه دادند.
او ابتدا از طریق نمایش[های بعدی] فیلمهای سینماییاش که بیشترشان از تلویزیون نیز پخش میشد نظیر خانه عنکبوت (1362)، کمالالملک (1363)، تفنگدار (1362)، گلهای داوودی (1363)، پیراک (1363)، گمشده (1364)، گردباد (1364)، پدربزرگ (1364)، ستاره دنبالهدار (1364) و آوار (1364) خود را به نسلهای جدید بینندگان تلویزیون در کنار سینما شناساند و سپس با سریالهایش که نخستین آنها در دوران پس از انقلاب با نام پاییز صحرا به کارگردانی اسدالله نیکنژاد به نمایش درآمد بر پرده کوچک حضورش را تداوم بخشید.
اما اینبار هم شاهنقش مشایخی در تلویزیون پس از انقلاب با اثری سترگ از زندهیاد علی حاتمی رقم خورد:
هزاردستان که نقش پرکنتراست رضا خوشنویس کهنسالِ افتادهحال و رضا تفنگچی پر شر و شور و ماجراجو را جان بخشید و چشمها را خیره کرد.
اتفاق جالبی که با این سریال رقم خورد حضور مشایخی پس از سالیان طولانی در نقش پیرمردها و پدربزرگها بود که پرسونای بازیگری او را رقم زده بود.
این بار نقش رضای جوان که با چهرهپردازی خوب گریمورهای این سریال بهخوبی به نقش نزدیک شده بود توانست شور جوانی رضا را به خوبی منتقل کند.
قصه هم از این قرار بود که با درخشش مشایخی در سال 1348 به نقش خاندایی پیر فیلم قیصر، به رسم دیرین سینمای ایران که از هر بازیگر موفقی تکرار همان نقش موفقش را درخواست میکرد،
جامه پیرمردها بر تن مشایخی جوان که تازه میخواست رو به میانسالی بگذارد خوش نشست و او همیشه عهدهدار نقش پدر یا عمو و دایی بازیگرانی بود که یا همسن خودش بودند یا حتی دو سه سالی هم از خودش بیشتر داشتند!
به این ترتیب در نوروز پرحادثه 1367 همزمان با جنگ شهرها و بمباران موشکی محلهها توسط دشمن، مردم کشورمان شاهد ماجراجوییهای جوانی به نام رضاتفنگچی بودند
که شاید بزرگترین غافلگیریاش جدای از ساختار خوب و قصه پرکشش سریال، حضور مشایخی در نقش همین جوان بود.
ضمن آنکه صدای پرطنین منوچهر اسماعیلی که در دوبله به جای این نقش (و همچنین به جای نقش پیری رضا که تیر و تفنگ را به کناری نهاده و خوشنویسی پیشه کرده بود) بر جذابیتهای نقش و سریال، حسابی افزوده بود.
به این ترتیب نقش و بازی مشایخی بر تارک نام هنرمندانی همچون انتظامی، نصیریان، رشیدی، کشاورز، والی، فروهر و بقیه قرار گرفت و عرصه از هر نظر برای ترکتازی این هنرمند یکه فراهم شد...
***
گاهی یک هنرمند پس از موفقیت در پرش طول خود را برای پریدن در ارتفاعی بالا آماده میکند، اما غافل از آنکه تقدیر برایش حکم دیگری را رقم زده است...
مشایخی نیز پس از موفقیت کمنظیر و بلکه بینظیرش با هزاردستان (که شاید بتوان آن را مهمترین نقش سینمایی ـ تلویزیونیاش به شمار آورد) خود را برای موفقیتهای بعدی آماده کرده بود.
در حالی که نقشهایی که در سریالهای با سلسله حکمت (1368 ـ 1366، اکبر خواجویی، سیروس مقدم و مرتضی جعفری)، چراغ خانه (1368، منوچهر پوراحمد)، مهمان (1369–1368، خسرو ملکان) و پیک سحر (1369، آنهم ساخته خسرو ملکان) به او پیشنهاد شد و سرگرم بازی در این نقشهایش کرد.
در یک کلام، آنی نبود که همگان از بازیگر شازده احتجاب، سوتهدلان، سلطان صاحبقران و سرآمد همه اینها یعنی هزاردستان انتظار داشتند.
اتفاقا در همان سالها یکی از نویسندگان تلویزیونی و سینمایی به طعنه، استاد را سلطان صاحبقرانی خواند که حالا به رفتگری مشغول شده و کنایهاش نیز به نقش مشایخی در سریال پیک سحر بود...
***
خوشبختانه و با وجود همه این تلخیها جمشید مشایخی همچنان یک نام معتبر، محترم و قابل اعتنا در عرصه بازیگری باقی ماند.
ریز و درشت بودن نقشها و جایگاه قرار گرفتن نام استاد در میان قدیمیترها و جوانانی که یک به یک از راه میرسیدند نیز باعث نمیشد تا خیل طرفداران ایشان از کنار نام و نقشهایش به آسانی بگذرند.
او کسی بود که خاطرههای فراوان و گرانبهایی برای همه ما ساخته بود و خبر بازیاش در هر فیلم یا سریالی به هر حال کنجکاوی برمیانگیخت.
از نقشهای تلویزیونی بعدی او میتوان به امام علی (1370، داوود میرباقری)، بیا تا گل برافشانیم (1371، خسرو ملکان)، تاریخ روابط ایران و انگلیس (1372، مرتضی جعفری)، سنگ و شیشه (1372، جمشید حیدری)، باغ گیلاس (1373 ـ 1372، مجید بهشتی)، هدف گمشده (1373، یوسف سیدمهدوی)، سلام به انتظار(1374، کریم آتشی.
همچنین فیلم سینماییای که از همین سریال کوتاه شد و در سینماها به نمایش درآمد)، عیاران (1374، کاظم بلوچی)، بهشت گمشده (1375، کامران قدکچیان)، بازگشت به خانه (1376 ـ 1375، مسعود نوابی)، پهلوانان نمیمیرند (1376 ـ 1374، حسن فتحی)، راه سوم (1377، قاسم جعفری) و بقیه اشاره کرد.
***
مشهور است که سینما بسیار بیرحم است و با ستارهها و آدمهای مشهور و دوستداشتنی همیشه به مهربانی برخورد نمیکند.
بر همین اساس باید گفت که در این زمینه، تلویزیون نیز دست کمی از رقیب همیشگیاش ندارد و همیشه، قدر قهرمانانش را آنطور که شایسته و بایسته است نمیداند.
پس بیدلیل نیست که همواره در طول این سالها گلایههای استاد بازیگری در این سو و آن سو از دست شرایطی که باعث شده تا ایشان نتواند آن طور که دلخواهش است
حضورش را در بازیگری تداوم بخشد، شنیده شده اما با همه اینها و همچنان که گفتیم مشایخی نامی بس بزرگ است که هیچگاه نمیتوان به آسانی از کنارش گذشت.
او حالا ـ خودش و کارنامهاش ـ یکی از وزنههای بازیگری در این ملک محسوب میشود و نامش همواره یادآور نقشهایی بزرگ و به یادماندنی است.
علی شیرازی
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد