همه علیه یک نفر

خانواده برلینگ دور هم جمع شده‌اند و یک مهمانی کوچک را تدارک دیده‌اند. در همین حین بازپرسی به خانه وارد می‌شود و شروع به تحقیق و پرس و جو درباره دختر جوانی به نام «اوا اسمیت» می‌کند. این دختر جوان به‌رغم باردار بودن دست به خودکشی زده است. موضوعی که در نگاه اول شاید بی‌ربط و بلامحل با خانواده برلینگ برسد اما در ادامه ماجرا و با کندوکاوهای ماهرانه بازپرس، با بازی خاطره‌انگیز و به یاد ماندنی مرحوم احمد آقالو، کاشف به عمل می‌آید که همه اعضای این خانواده اشرافی به نوعی در به بن‌بست رسیدن و مرگ این دختر جوان دخیل هستند، سهم و نقش‌شان البته متفاوت و در نوسان؛ از آرتور و همسرش سیبل گرفته تا دخترش شیلا و پسرش اریک و حتی دامادش جرالد. همه و همه به شکلی زندگی این دختر بی‌پناه و بی‌‌گناه را به دره و سراشیبی سقوط و نابودی نزدیک‌تر کرده‌اند. تیر آخر را بازپرس زمانی به این خانواده پرطمطراق شلیک می‌کند که عیان می‌شود دختر بیچاره جنینی از تنها پسرشان اریک را در شکم داشته است.

اگر دهه 70 را دهه طلایی تله‌تئاتر در تلویزیون بپنداریم و بر این ادعا باور داشته باشیم، آن‌وقت بی‌‌گمان «بازپرس وارد می‌شود» یکی از بهترین تئاترهای تلویزیون نه آن دهه که تمام ادوار رسانه ملی خواهد بود. یک تئاتر تلویزیونی که بیش و کم از تمام استانداردهای لازم برخوردار است؛ از یک نمایشنامه سرراست اما جذاب و پرتعلیق گرفته تا کارگردانی پخته و ماهرانه و از بازیگران حرفه‌ای و مسلط گرفته تا شخصیت‌پردازی منطقی و هوشمندانه. رضا بابک در مقام کارگردان و بازیگر با نمایشنامه جی.بی.پریستلی نتیجه‌ای قابل قبول و حتی درخشان را رقم زده است. بابک در عین حال توانسته تنی چند از بهترین بازیگران ایران را در نمایش خود گردهم آورد؛ بزرگانی همچون مرحوم جمیله شیخی، فاطمه معتمدآریا، علی عمرانی، حمید امجد و مرحوم احمد آقالو در نقش «بازپرس گول». آقالو در این تله‌تئاتر یکی از بهترین بازی‌های دوران هنرپیشگی خود را ارائه می‌کند. نمایشنامه از چند گره‌افکنی جذاب و نفسگیر بهره می‌برد. بازپرس پس از هویدا کردن گناهان اعضای خانواده برلینگ از خانه آنها خارج می‌شود. آرتور و همسرش سعی می‌کنند خود را بازیابند و اعضای از هم گسیخته خانواده را به وحدت دوباره دعوت می‌کنند.

آرتور در تماس با رئیس پلیس شهر درمی‌یابد که اصلا بازرسی به این نام وجود خارجی ندارد. خانواده نفسی به‌راحتی می‌کشند، اما تقدیر حکم داده بر پایانی دیگر بر این ماجرا. از اداره پلیس تماس گرفته می‌شود و خبر می‌دهند که یک بازپرس واقعی در راه خانه آنهاست به منظور تحقیق درباره مرگ دختری جوان به نام اوا اسمیت!

آرتور برلینگ (رضا بابک): یک کارخانه‌د‌ار ثروتمند که سودای سیاستمدار شدن هم در سر دارد. تازه به دوران رسیده‌ای جاه‌طلب. مرگ دختر جوان علاوه بر این‌که اعضای خانواده او را زیر سوال می‌برد، در عین حال آینده سیاسی‌اش را به هم خطر می‌اندازد. آرتور می‌کوشد به هر ترتیب شده ماجرا را فیصله دهد و ختم به خیر کند.

سیبل برلینگ (جمله شیخی): یک زن خشک و پرافاده شبه‌اشرافی که به دنیا نگاهی از بالا به پایین دارد. سیبل با نپذیرفتن اوا اسمیت در خیریه‌ای که مدیریتش را به عهده دارد، در تباه شدن زندگی دختر جوان سهم به‌سزایی دارد. مرحوم شیخی یکی از بازی‌های بی‌نقصش را در این نقش ارائه کرده است.

شیلا برلینگ (فاطمه معتمدآریا): دختری حدودا 20 ساله و از خودراضی البته.

او در عین حال از موقعیت خانوادگی خود هیجان‌زده و سخت در گیر و دار چالش عاطفی با نامزدش جرالد است. معتمدآریا در این تله‌تئاتر از نقش‌ یک دختر مظلوم روستایی فاصله گرفته و در قالب یک دختر پرافاده پولدار ظاهر می‌شود.

اریک برلینگ ( حمید امجد): تنها پسر خانواده برلینگ، مرموز است و کم‌حرف. چندان اجتماعی هم نیست. از خانواده بریده و دل به اوا اسمیت داده است.

در میانه راه اما، دل از او بریده و باردار و ناتوان رهایش کرده است. اوا اسمیت شاید بالاترین ضربه را از ناحیه اریک خورده باشد.

جرالد کرافت (علی عمرانی): جرالد یک جوان 30 ساله است که دل در گرو دختر خانواده برلینگ دارد. به نظر می‌رسد او شیلا را واقعا دوست دارد.

علی عمرانی در ارائه نقش یک جوان جنتلمن و مودب موفق است. افشاگری‌های بازرس البته نشان می‌دهد که جرالد به‌رغم ظاهر موجهش، در عمل از هیچ نامردی و بی‌مرامی‌ در حق اوا اسمیت دریغ نکرده است.

بازپرس گول (احمد آقالو): یک بازپرس خونسرد، مسلط، حاضرجواب و در عین حال مودب. شباهت شاخصه‌های رفتاری و اخلاقی بازپرس با شخصیت مرحوم آقالو ترکیب و نتیجه‌ای فوق‌العاده را به ارمغان آورده است. آقالو در معدود فرصت‌های طلایی عمر بازیگری‌اش یکی از بهترین و حرفه‌ای‌ترین بازی‌هایش را ارائه می‌کند.