با خود میاندیشد مگر چه وظیفه پدرانهای بر دوشش بوده که انجام نداده و کجای کارش اشتباه بوده که نتوانسته فرزندش را آنگونه که میخواهد تربیت کند؟!
تا آنجا که به یاد میآورد هر کاری را که به ذهنش میرسیده برای این تکفرزند انجام داده و هیچ کم و کاستی برای رفاه و راحتی او باقی نگذاشته است.
یاد دوران کودکیاش میافتد که او را به مهدکودکی گرانقیمت فرستاد که انواع کلاسهای موسیقی، ورزشی، هنری و زبان در آن برگزار میشد.
سپس پسرش را در نامآورترین مدارس غیرانتفاعی ثبتنام کرد. مهم نبود که پسرش در درسی ضعیف باشد، چون بلافاصله بهترین معلمان خصوصی برایش آماده بودند.
تابستانهای او پر بود از انواع کلاسهای آموزشی گرانقیمت و تفریحات به ظاهر ارزشمند و دوران مدرسه هم برای هر ساعت او برنامهای مفید طراحی شده بود.
حتی در دوران کنکور هم معروفترین استادان کشور را برای تعلیم او استخدام کرد. پس چرا اینگونه شد؟
پسر از دوران دانشگاه چهره دیگری از خود نشان داد. او همواره آخرین مدل ماشین را زیرپا داشت، بهترین گوشی موبایل را در دست میگرفت و شیکترین لباسهای مارکدار را به تن میکرد، بیآنکه اندکی به فکر درس و کار و تلاش باشد.
اکنون هم که جوان رعنایی شده، برای او کارکردن ارزشی ندارد، چون هیچ کاری مناسب روحیه و شخصیتاش نمییابد و اصولا مفهوم این همه تلاش برای موفقیت و پول درآوردن را درک نمیکند.
همواره هرچه میخواسته در دسترس داشته و به گمان او این وضعیت باید ادامه داشته باشد. بهراستی آیا روش درست تربیت فرزند از مسیر خرج کردن هزینههای هنگفت میگذرد؟
جبران گذشته
فاطمه میگوید: شوهر من هر هفته برای پسر کوچکمان یک اسباببازی جدید میخرد. هرگاه با هم بیرون میرویم از مسیر اسباببازیفروشی رد میشویم، چون میدانیم فرزندم هر روز یک ماشین یا عروسک قهرمان مورد علاقهاش را از ما میخواهد.
شوهرم هم بدون فوت وقت به داخل مغازه میرود و چند دقیقه بعد در حالی که آن اسباببازی زیبا را در دست دارد لبخندزنان خارج میشود و هدیه جدید پسرمان را به دستش میدهد.
اتاق پسر ما پرشده از اسباببازی و او بههیچوجه قدر آنها را نمیداند. هربار با شوهرم صحبت میکنم و علت این کارش را جویا میشوم، میگوید خودم در دوران کودکی حسرت اینها را داشتم و حالا این کار به من حس خوبی میدهد.
فریبا احمدیخطیر، مشاور ارشد خانواده درباره این پدیده در میان خانوادهها میگوید: این قبیل والدین ناکامیهای خود را در فرزندانشان میجویند و از این که میتوانند چیزهایی که خود زمانی آرزویش را داشتهاند برای فرزندشان تهیه کنند لذت میبرند بیآنکه به عواقب این کار فکرکنند.
والد چون آن چیز را میخواسته و به آن نرسیده حسرتش را به دل دارد، اما فرزند چون بهطور وفور همان را دریافت کرده برای آن چیز ارزش خاصی قائل نیست و به آن علاقه چندانی ندارد.
بنابراین باید برای فرزندانمان بهطور محدود وسایل مورد علاقهشان را تهیه کنیم تا قدر آن را بدانند.
میانبری برای قهرمان کردن بچه
افسانه و نادر برای تکفرزند عزیز دردانهشان ارزش زیادی قائل بودند و گمان میکردند باید او را به دهها کلاس آموزشی گرانقیمت بفرستند تا استعدادهایش شکفته شود و در ابتدای جوانی به اوج کمال برسد.
او را به مهدکودکی با قیمت نجومی فرستادند که در آن همزمان دو زبان انگلیسی و فرانسه تدریس میشد و بچهها شطرنج، کاراته، اسبسواری، نقاشی، موسیقی و چند مهارت دیگر را در مهد فرا میگرفتند.
پس از اتمام دوران مهد نوبت مدارس غیرانتفاعی نامآور بود. از این گذشته، کافی بود که فرزند آنها در درسی ضعیف باشد تا بهترین معلم خصوصیها در خدمتش باشند.
رفاه آن فرزند همواره فراهم بود، اما او نتوانست به دانشگاهی خوب راه یابد و پس از گذشت سه سال در رشتهای پایین ثبتنام کرد.
دهها کلاس آموزشی فایده چندانی برای او نداشت چون خود او اشتیاقی برای فراگیری در خود حس نمیکرد و همه را به اجبار والدین گذرانده بود.
برخی والدین گمان میکنند باید فرزند خود را به تمام کلاسهای آموزشی بفرستند تا او مهارتهای بیشماری یادبگیرد، درحالی که بیشتر افراد موفق در حوزههایی محدود آموزش دیدهاند، اما در همان زمینهها به اوج تخصص رسیدهاند.
احمدخطیر، مشاور خانواده میگوید: به فرزندتان کمک کنید رشته موردعلاقهاش را پیدا کند و در همان زمینه تا انتها پیش برود، نه این که دوره دهها مهارت مختلف را بهطور نصفه نیمه ببیند درحالی که هیچ چیز خاصی از آنها فرا نگرفته است.
مدارسگران و یک تصور اشتباه
مهسا فروزش که 14 سال سابقه تدریس در مدارس راهنمایی و دبیرستانهای دولتی و غیردولتی دارد، میگوید:
با این که برخی مدارس غیرانتفاعی شناخته شده هستند، اما ترجیح میدهم بهطور کلی فرزندم را به مدارس دولتی بفرستم.
در مدرسه دولتی هربچهای بهخاطر کاری که انجام میدهد تشویق یا شماتت میشود. اگر تلاش کند نمره خوبی دریافت میکند و اگر مودب باشد مورد تمجید قرار میگیرد.
شاگردی که درس نخواند نمره قبولی نمیگیرد و مجبور است با تلاش خود را به همکلاسیهایش برساند.
در حالی که در برخی مدارس غیرانتفاعی که خود من تجربه تدریس در آن را دارم وضع به شکل دیگری است.
برای هر دانشآموز 12 میلیون پول ثبتنام دریافت میشود و این پول همه چیز را تغییر داده است. عملا از معلمان خواسته میشود بهترین رفتار را با شاگردان داشته باشند مبادا یکی از آنها از این مدرسه خوشش نیاید و سال دیگر ثبتنام نکند.
وی میافزاید: جالب آنجاست که کیفیت آموزش چندان بالا نیست و والدین به دلیل نمرات ظاهری فرزندشان گمان میکنند وضع تحصیلی او رضایتبخش است.
از حرفهای مهسا که بگذریم، شاید خیلی از مدارس غیرانتفاعی از کیفیت بالایی برخوردار باشند، اما کم نیستند مدرسههایی که بهراستی شاگردان را به چشم ارقام بالای پرداختیشان میبینند و بههمین دلیل به هیچ قیمتی حاضر نیستند او را از دست بدهند.
حتی اگر لازم باشد دبیری را توبیخ کنند. دانشآموز در این نوع مدارس تربیتی اشتباه پیدا میکند و بعدها در جامعه مشکل پیدا خواهد کرد.
گاهی به فرزندتان «نه» بگویید
آروینا دختربچهای بسیار دوستداشتنی برای پدر و مادرش است، اما هرگز نمیتواند با همسن و سالان خود ارتباط برقرارکند، زیرا همیشه همه چیز را برای خود میخواهد و دیگر بچهها دوستش ندارند.
مقصر پدر و مادر او هستند که هرچه میخواهد برای او فراهم میکنند و هیچگاه به او نه نمیگویند. کافی است آروینا لج کند و غذانخورد یا قطرهای اشک بریزد.والدین طاقت دیدن این صحنه را ندارند و بلافاصله خواستهاش را اجابت میکنند.
به گفته فریبا احمدیخطیر، یکی از تواناییهایی که هر انسانی باید یاد بگیرد صبوری کردن است. پدر و مادر باید این اصل را به فرزندشان یاد بدهند که او نمیتواند هرگاه هرچیزی را که خواست داشته باشد و تنها به برخی خواستههایش میتواند برسد.
وقتی کودک چیزی را از والدین خود میخواهد درواقع هیچ تلاشی برای رسیدن به آن نکرده و تنها کارش خواستن بوده است.
در حالی که او در زندگی واقعی باید با تلاش و صبوری به خواستهاش برسد و اگر این مهارت را تا پیش از دوران نوجوانی نیاموخته باشد بیتردید با مشکل مواجه خواهد شد.
بههمین دلیل کارشناسان تربیتی به والدینی که عاشق آینده فرزندان خود هستند اینگونه توصیه میکنند:
اگر فرزندتان را دوست دارید، تمام خواستههای او را اجابت نکنید و او را اینگونه عادت ندهید تا فرزندتان بیاموزد راه رسیدن به هر هدف، کوشش و صبوری است، نه لجبازی و غرولندکردن. تنها چیزی که باید همواره به فرزند خود اعطا کنید محبت است و بس.
معایب تکفرزندی
وقتی تعداد فرزندان زیاد میشود خودبهخود باید هزینه را بین آنها تقسیم کنید و آنها سهمی بودن تمام نعمتها را یاد میگیرند.
اما حساب تکفرزندی جداست. پدر و مادر تمام رویاهایشان را در یک کودک میبینند و از او توقع دارند همه آرزوهایشان را محقق کنند.
از این رو به خیال خودشان برای این کودک سنگتمام میگذارند و تمام داراییشان را به پایش میریزند.
هیچ فرزندی نباید احساس کند در این دنیا تافته جدابافته است و قانونی وضع شده تا او مطلقا کانون توجهات باشد. اما از عوارض تکفرزندی این است که کودک گمان میکند جهان باید در مورد او استثنا قائل شود.
پول خرج کردن به جای وقت گذاشتن
مهدی با افتخار میگوید: از صبح تا شب جان میکنم و تلاش میکنم تا بتوانم آن رفاهی را که دوست دارم برای پسرم سامان به همراه بیاورم
او بهراستی خود را پدری زحمتکش و فداکار تلقی میکند. اما هنگامی که همین موضوع را از پسرش میپرسیم با پاسخی متفاوت مواجه میشویم.
سامان میگوید: پدرم هیچگاه در خانه نیست تا من او را ببینم و بتوانم ساعتی با او حرف بزنم. وقتی زنگ مدرسه میخورد، خیلی از پدرها را میبینم که دنبال فرزندشان آمدهاند، اما با شرایط کاری پدرم این مساله هرگز برای من اتفاق نمیافتد.
پدرم صبحها همیشه برای رفتن عجله دارد و شبها هم بعد از ساعت خواب من به خانه برمیگردد. خیلی دوست دارم مانند سایر پدرها با من بازی میکرد و برایم وقت میگذاشت، اما او همیشه افتخار میکند که با این همه تلاش میتواند بهراحتی مخارج ما را تامین کند.
به باور کارشناسان تامین مادیات برای تربیت فرزند کافی نیست. کودک شما به حمایت و یاری تان احتیاج دارد.
او پدر و مادری را میخواهد که نادانستههای زندگی را به وی آموزش بدهند و در راه صعود از پلکان زندگی راهنماییاش کنند.
کمبودهای مادی زندگی با مهربانیها و همدلیها قابل پرشدن است، اما حفره محبت ندیدن از والدین همواره خالی میماند.
یاد نگرفتن اقتصاد
یکی از مسائلی که بیبروبرگرد هر فرد باید تا سرحد امکان در زندگیاش بیاموزد دانش اقتصاد است. این که از چه راهی میتواند پول دربیاورد، بودجهبندی کند، خرج را کمتر از دخل کند، به پسانداز روی بیاورد و پولش را درجایی مناسب سرمایهگذاری کند.
اما این علم برای بچهای که از ابتدا اسکناس به پایش ریخته میشود بههیچوجه قابل هضم نیست. وقتی فرزندتان را به مهدکودک یا مدرسهای گرانقیمت میفرستید، درواقع او را همکلاسی قشر خاصی از جامعه کردهاید که بهترینها را میخورند و میپوشند.
پوشیدن چندکاپشن در یک ماه و رفتن به گرانقیمتترین مسافرتها برای اکثر آنها امری عادی است و کودک یا نوجوان حاضر در آن جمع دیگر به چگونگی تهیه پول آن فکر نمیکند.
حال پرسش این است که آیا چنین کودکی در دوران بزرگسالی میتواند خود را با اصول اقتصادی وفق دهد؟
دوستی میگوید: یادم میآید هنگامی که دبیرستان بودم جزو معدود دانشآموزانی بودم که در طول سال به کلاس زبان انگلیسی میرفتم. اول هر ترم به ما کتاب میدادند، اما خودمان باید نوار را از دفتر آموزشگاه تهیه میکردیم.
بیشتر ما ترجیح میدادیم نوار دوستمان را قرض بگیریم و آن را روی یک نوار خام ضبط کنیم چون فرق یک نوار خام و نوار حاضر و آماده آن ترم که از آموزشگاه میخریدیم 20 تومان بود.
20 تومان آن زمان در نهایت معادل 500 تومان این دوران بود، اما همان مبلغ هم برای ما ارزش داشت. ما قدر آن 20 تومانها را میدانستیم، این مبالغ اندک را جمع میکردیم تا با پول بیشتر بتوانیم چیزی بهتر بخریم.
درواقع از همان ابتدا اقتصاد را میآموختیم. اما کودک یا نوجوانی که معنای محرومیت را درک نمیکند و هرچه میخواهد از طرف پدر و مادر برایش مهیاست در یادگیری علم اقتصاد دچار مشکل میشود و دوران بزرگسالی نیز باید با این مشکلات دست و پنجه نرم کند.
ازدواج فرزندان پرخرج
فرخ، جوانی 26 ساله است که دو تجربه ناخوشایند طلاق را در کارنامه زندگیاش به ثبت رسانده است.
این دو تجربه او را در عنفوان زندگی به سرحد ناامیدی کشانده و میلی برای ادامه راه برایش باقی نگذاشته.
اما بهراستی دلیل این جداییها چه بوده است؟ فرخ، فرزند یک پدر و مادر ثروتمند است و از کودکی در خانهای مجلل و به همراه خدمه زندگی کرده است.
کسی جرات نمیکرد به این بچه یکی یکدانه عزیزکرده بگوید بالای چشمت ابروست، زیرا از رفیعترین جایگاه نزد پدر و مادر ثروتمندش برخوردار بود و از اینرو هرچه میخواست بلافاصله باید برایش آماده میشد.
فرخ همواره در جمع دوستان و رفقا به شیکترین و مارکپوشترینها معروف بود و به این افتخار میکرد که قیمت عطرهایش اینقدر بالاست.
طبیعی است که یک چنین پسری با این وضع مادی داوطلبان زیادی برای ازدواج داشته باشد. پدر و مادرش دختران فراوانی را به او معرفی میکردند که هریک برای خود لعبتی بودند.
اما به این راحتی کسی نمیتوانست نظر فرخ را جلب کند. او همواره خود را از آن بالا دیده بود و همچنان با این دیدگاه زندگی میکرد.
تا این که در یک سمینار با دختری پرشور و حرارت و باشخصیت آشنا شد و همانجا به او دل باخت. فرق این دختر با مواردی که پدر و مادرش به او معرفی کرده بودند در قدرت شخصیتاش بود که بههیچوجه درمقابل فرخ کم نمیآورد.
پسر خواستگاری کرد و خانواده دختر پس از مدتی پاسخ مثبت دادند. آنها با هم عقدکردند. ظاهرا همه چیز خوب پیش میرفت، اما ناگهان خبرهایی پیچید مبنی بر این که همسر فرخ قصد جدایی دارد، زیرا تحمل رفتارهای خودخواهانه وی برایش ناممکن است.
فرخ عاشق همسرش بود. اما نمیتوانست شخصیتی را که در وجودش شکل گرفته بود تغییر دهد. این جدایی، او را از درون شکست.
پدر و مادر خواستند به داد روح خردشده او برسند و دختر دیگری را برای او عقد کردند، اما فرخ که نمیتوانست عشق همسر قبلی را از دلش پاک کند تن به زندگی مشترک نداد.
پسر جوان در زندگی فقط یادگرفته بود امر کند و درجا برایش آماده شود و این نخستینبار بود که میدید، نمیتواند به همان راحتی به خواستهاش برسد.
به گفته فریبا احمدیخطیر، مشاور خانواده بیشتر فرزندانی که در شرایطی مشابه فرخ زندگی کردهاند در زندگی زناشویی هم مشکل دارند.
آنها یادگرفتهاند که خود را در مقامی بالاتر از دیگران ببینند و برای زندگی جدید با شخصی به نام همسر تعلیم ندیدهاند.
فرزند عزیزدردانهای که عادت کرده هرچه میخواهد را انجام شده ببیند، نمیداند زندگی در کنار یاروهمدم جدید از مسیری پرپیچ و خم عبور میکند و مستلزم داشتن مهارتها و انعطافپذیریهای ریز و درشت است.
کودکان بیمعرفت
کیهان، خانم آرایشگری میانسال است که سالهای طولانی در یک محل به انجام این حرفه مشغول بوده است.
تقریبا هیچکس در شعاع چندکوچه و خیابان این طرف و آن طرف آرایشگاه او پیدا نمیشود که حداقل برای یک بار هم که شده برای اصلاح و انجام امور زیبایی نزد او نرفته باشد.
مشتریان ثابت او هم کم نیستند و همواره از کیفیت کار بالا و اخلاق خوبش هم رضایت داشتهاند. او در جوانی زن بسیار پرشورونشاط و شادی بود، اما مدتهاست که دیگر خنده بر لبش خشکیده و از آن شور و هیجان سابق خبری نیست.
هر مشتری که پای صحبتش مینشیند تا متوجه میشود عمق غصه او از کجا نشات میگیرد. او میگوید: من دختر و پسر عزیزدردانهام را دوست دارم وهمه میدانند چه زحماتی که برایشان نکشیدم.
وضع مادی شوهرم خوب بود، اما من که اصرار به هرچه مرفهتر کردن بچهها داشتم ترجیح دادم تمام بار مالی را بر دوش او نگذارم و خودم هم پابه پای شوهرم از صبح تا شب کارکنم تا فرزندانم از لحاظ مالی تامین باشند.
بچههای ما میتوانستند از گرانقیمتترین رستورانها غذا سفارش بدهند و لوکسترین وسایل را در اتاقشان داشته باشند. هردو برای پیشرفت از ما خواستند که آنها را برای تحصیل به خارج بفرستیم.
ما هم پذیرفتیم و در این مورد هم چیزی برای آنها کم نگذاشتیم. اما حال که مشکلاتشان حل شده و به زندگی در آنجا عادت کردهاند، حتی سال تا سال یک تماس هم با ما نمیگیرند تا حالی از ما بپرسند، درحالی که من و همسرم در این سن احتیاج به محبت آنها داریم.
کیهان خانم و امثال آنها نمیدانند که راه صحیح تربیت کودک در صرف بیشترین هزینهها برای آنها نیست.
او ساعاتی که باید در کنار دختر و پسرش میگذرانده غایب بوده و در عوض پول فراوانی را برای آنها به همراه میآورده است.
فرزندان نتوانستهاند اصول عشق و محبت خانوادگی را بیاموزند و پس از ریشه پیداکردن در یک زندگی جدید به راحتی پدر و مادر خود را به دست فراموشی سپردهاند.
مشکل کار کردن این فرزندان
عاطفه بهتازگی از دانشگاه فارغالتحصیل شده و چندوقتی است به دنبال کار میگردد، اما تجریبات این چندوقت برای او چندان دلپذیر نبوده است.
عاطفه همواره لباسهای شیک و گرانقیمت به تن داشته و به تشویق والدینش در کلاسهای آموزشی فراوانی شرکت میکرده تا به باور بزرگترها در آینده موفق شود.
او دختر پرخرجی برای پدر و مادر بوده و حالا میخواهد بعد از سالها درس خواندن و دورههای آموزشی مختلف دیدن، شغلی درخور پیدا کند. اما هرچه بیشتر میگردد کمتر پیدا میکند.
حداکثر حقوقی که او در مقام یک فرد تازه فارغالتحصیل از دانشگاه میتواند دریافت کند 800 هزارتومان است، درحالی که این دختر ماهانه حداقل چهاربرابر این مبلغ برای خانوادهاش خرج دارد.
او مبالغ پیشنهادی را بسیار کم میداند و این دوراندیشی راندارد که بتواند آینده خود را بهتر از این تصورکند.
بهراستی آیا پدر و مادرانی که بیشترین مبالغ را برای فرزندشان صرف میکنند به این میاندیشند که تا چه اندازه پول را در ذهن فرزند خود بیارزش میکنند؟!
جوانی که ماهانه بیشترین مخارج را دارد به چه مبلغ حقوقی راضی میشود. فرزندان پرخرج بهطور جدی در مرحله اشتغال دچار مشکل میشوند.
مفهوم پول توجیبی
کاوه، مهندسی موفق است که سالهاست در یک سازمان اداری معتبر کارکرده است. حقوق خوبی دارد و از وضعیت شغلش ابراز رضایت میکند.
اما هنوز هم پس از سالها با یادآوری پول توجیبیهایی که در دوران کودکی دریافت میکرده برق شادی در چشمانش میدرخشد.
او میگوید: پدرم کارگری زحمتکش بود و به من و سه خواهرم علاقه زیادی داشت. او در حد خودش به ما پول توجیبی ماهانه میداد و دل تکتکمان را شاد میکرد.
همین که هفتهای یکبار میتوانستیم به همراه دوستان پولمان را روی هم بگذاریم و یک بستنی سنتی بخریم و در راه بازگشت به خانه بخوریم، برای من به شیرینترین خاطره دوران کودکی تبدیل شده است.
خوب، این خاطره کاوه و امثال کاوه است. معمولا دانشآموزان یک مدرسه از خانوادههایی با وضع مادی نسبتا مشابه برخاستهاند و پول توجیبی بچهها فرق چندانی با یکدیگر ندارد.
اما این خاطرات شیرین شامل پول توجیبیهای فوق کلان هم میشود؟ هستند خانوادههای مرفهی که بدون توجیه منطقی پول در اختیار بچههایشان میگذارند.
اما تلخترین بخش قصه آنجاست که فرزند اصلا با مفهومی به نام پول توجیبی آشنا نشده است. پول توجیبی مبلغی محدود است که کودک یا نوجوان میتواند با آن مخارج اندکی داشته باشد و به این ترتیب درحدی بسیار ابتدایی با دودوتا چهارتای زندگی َآشنا شود.
فقیرانیکه موفق شدهاند
حسن و هاجر زن و شوهری فقیر، اما تلاشگر و مهربان بودند. حسن کارگر ساختمان بود و هاجر در کنار شغل خانهداری، برای دوستان و همسایگان خیاطی میکرد و از این راه برای چرخاندن چرخ زندگی کمک میکرد.
آنها پنج فرزند داشتند و به تربیتشان همت گماردند. حسن با پیکری نحیف و دستانی پینه بسته راه زندگی را به دختر و پسرهایش یاد میداد و هاجر هم آموختههای خود را به آنها منتقل میکرد.
گرچه اوضاع مادی آن خانواده تعریف چندانی نداشت و همه چیز در حداقل وجود داشت،اما آرامش و عشق و محبت در خانه موج میزد و محیطی مناسب برای پیشرفت فرزندان مهیا بود.
با این که پدر و مادر سواد خواندن و نوشتن نداشتند، هر پنج فرزند موفق شدند به دانشگاه راه یابند و تحصیلاتشان را تا مدارج بالای علمی ادامه دهند.
خانواده فقیر بود و امکانات مادی در حداقل قرارداشت، اما محیطی خوب و مناسب برای رشد فرزندان برقرار بود و این بهتنهایی کفایت میکرد.
موضوع محدود به فرزندان حسن و هاجر نمیشود. فراوانند افرادی که در محیطی محروم رشد کرده و در نهایت توانستهاند به اوج رشد و ترقی برسند.
خرج کردن پول فراوان به هیچ وجه ضامن موفقیت فرزند نیست.به هر تقدیر کارشناسان توصیه میکنند در هر شرایط مالی که به سر میبرید در اندازهای محدود برای فرزندان خود پول خرج کنید.
پول خرج کردن از فرزند شما یک قهرمان نمیسازد و معمولا او را به مسیر راحتطلبی و توقع بالا رهنمون میکند.
اگر تاکنون تنها راه تربیت درست فرزند را در مخارج بالا و نجومی دانستهاید، اکنون فرصت آن رسیده که درروش تربیتی خود تجدیدنظر کنید.
فرزند شما باید در دوران نوجوانی در حد ابتدایی با اصول اقتصادی آشنا شود و بیاموزد چگونه میتواند در محدودههای پرپیچ و خم زندگی به راهش ادامه دهد. شما هم نقش والدگری خود را بهخوبی ایفا کنید و به او یاری برسانید.
لیلا رعیت - ضمیمه چاردیواری
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد