اما از سوی دیگر هم جای این امیدواری وجود دارد که عرضه چنین فیلمهایی در شبکه نمایش خانگی بتواند با وجود رضایت مخاطبان خاص که در پی تماشای فیلمهای متفاوت در شبکه نمایش خانگی هستند تعداد مخاطبان خاص سینما را افزایش داده و دستکم چهره دیگری از فیلمسازی را پیش چشم آنها قرار دهد. با این توضیح برویم به سراغ شب، بیرون و قصهاش.
توسکا (سهیلا گلستانی) که قصد مهاجرت به کشوری اروپایی را دارد، تصمیم میگیرد در شب قبل از پروازش، از شمال تا جنوب تهران را فیلم بگیرد.
برادرش توماج (هوتن شکیبا) و دوستشان امیرحسین (حسام محمودیفرید) هم او را همراهی میکنند.
در ابتدا شاهد قهر توماج و نامزدش پریسا (باران کوثری) هستیم. آنها ابتدا بر سر ورود توسکا به خانهای متروک و ترسناک، شرطبندی میکنند و توسکا موفق میشود وارد خانه شود.
پس از آنکه توماج لو میدهد که امیرحسین عکس توسکا را روی صفحه موبایل خود گذاشته، توسکا به امیرحسین اعتراض میکند و همین باعث قهر کوتاهمدت او میشود.
امیرحسین که ظاهرا به توسکا علاقهمند است، توجه ویژه خود را انکار میکند. در طول مسیر معلوم میشود که توسکا از پدر خود به دلیل ترک مادرش دلگیر است و سالهاست که به دیدار او نرفته است.
در مسیر، به سربازی برمیخورند و او را سوار میکنند تا به جایی که میخواهد برسانند، اما در راه بهرام (هومن سیدی) که بعد معلوم میشود همسر سابق توسکاست، به او پیامکی دال بر احتمال خودکشی میفرستد.
توسکا که بهشدت بیتاب شده، همه و ازجمله سرباز را به خانه بهرام میبرد، اما او زنده است. پس از کمی مشاجره، از خانه بیرون میآیند و میفهمند آن سرباز دزد بوده و بخشی از وسایل ماشین را دزدیده است. ساعت پرواز نزدیک شده و توماج در راه با پریسا قرار میگذارد.
همه، بجز توسکا، از ماشین پیاده میشوند، اما وقتی برمیگردند خبری از او نیست و معلوم نیست بهتنهایی کجا رفته است... .
واقعیت این است که ساخت فیلمهای شهری یا جادهای و خیابانی بهرغم جذابیتهای دراماتیکی که دارد کار بسیار دشواری است و نیازمند چفت و بستهای محکم داستانی است تا شخصیتهای ما در سطح شهر و خیابان رها نشوند.
عکس یادگاری گرفتن در یک تجربه شبانه با خیابانگردی و چند خردهاتفاقی از جنس دعوا و دزدی و جدال با هم نمیتواند مولفههای این جنس از فیلمها باشد.
پیش از این فیلم و قصه آن نیاز به یک منطق درونی دارد تا رخدادها وکنشمندیهای کاراکترها در سطح بیرونی به آشفتگی و شلختگی درام نینجامد.
قصههای خیابانی در ذات خود واجد نوعی جذابیت و کشش دراماتیکی است، اما تکیه کردن به آن بدون طرح و ایده منسجم و فقدان یک مرکز ثقل اصلی باعث فروریختن آن و رهاشدگی قصه میشود.
شب بیرون قصد دارد قصه سرگشتگی و آشفتگی یک نسل را در نسبت با زندگی فردی و اجتماعی به تصویر بکشد، اما خودش نیز در دام این وضعیت قرار میگیرد.
در این شرایط میتوان کلی داستان و خردهداستان به درون فیلم تزریق کرد و مثلا در یک شب خاص انواع اتفاقات را که ممکن است جذاب هم باشد برای شخصیتهای فیلم ترسیم کرد، اما اگر درام در یک موقعیت تعریف شده انضمامی پیش نرود به یک فضای انتزاعی نامحدود و نامحسوسی بدل میشود که برون رفت دراماتیکی از آن دشوار است.
آنگاه عنصر تصادف به عنوان زیربنای فیلم چنان پررنگ میشود که از دایره منطق بیرون زده و جمع کردن فیلم را در درون این دایره دشوار میسازد.
با این حال فیلم لحظات و ایدههای نابی دارد که به دلیل فقدان همین انسجام معنایی به هدر میرود و در نقطه اثربخشی خود خنثی میماند.
به عبارت دیگر ترسیم فضای سرخوشانه چند جوان بحرانزده در دل یک شب بدون نقطه ثقل دراماتیکی در نهایت به آشفتگی در قصه و روایت منجر میشود که فیلمساز را به هدف خود نمیرساند. با این حال تجربه موقعیت و فضای قصه در برخی از موقعیتها، دوستداشتنی است.
سیدرضا صائمی
ضمیمه قاب کوچک
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد