براساس پژوهشهای رسمی نیز حداقل یک میلیون و 600 هزار بازنشسته داریم که دوباره به محیط اشتغال برگشتهاند. این بازگشتنها به محیط کار، از سر میل و دلخوشی نیست. خیلی از بازنشسته ها به دلیل مشکلات معیشتی که دارند، چارهای جز بازگشتن به محیط کار ندارند.
پیشتر فرید براتی سده، رئیس دبیرخانه شورای ملی سالمندان سازمان بهزیستی کشور در اظهارنظری قابل تامل، اعلام کرده بود حدود 30 درصد از بازنشستگان هیچ حمایتی نمیشوند و در زمره قشر آسیبپذیر کشور که همان دهک اول فقر و محرومیت است، قرار دارند.
چندی قبل هم محمدرضا ترابی، معاون اداری مالی صندوق بازنشستگی کشوری تاکید کرده بود حدود یک میلیون و 268 هزار بازنشسته کشوری داریم که متوسط حقوق آنها یک میلیون و 250 هزار تومان است یعنی درآمد بیش از 99 درصد آنها زیر خط فقر است.
در این شرایط معلوم است سالمند به جای آن که از دوران بازنشستگیاش لذت ببرد و به تفریح و سفر برود، مجبور میشود دوباره به محیط کار برگردد تا بتواند هزینههای زندگی خودش و خانوادهاش را تامین کند.
از مستمریهای ناچیز تا اشتغال اجباری بازنشستگان
اگر پای حرف نمایندههای بازنشستگان بنشینید، آنها گلایه میکنند از سال 87 تا 93، هزینه زندگی بازنشستگان نسبت به مستمری که دریافت میکنند، حدود 63 درصد بیشتر شده است. وقتی افزایش مستمری با تورم همخوانی نداشته باشد، در آن صورت بازنشسته چارهای جز بازگشت دوباره به محیط کار ندارد.
علیاکبر خبازها، رئیس سابق کانون عالی بازنشستگان و مستمری بگیران تامین اجتماعی در گفتوگو با جامجم معتقد است اگر حتی حداقلهای رفاهی هم برای بازنشستگان فراهم شود، آن وقت دیگر آنها تمایلی به بازگشت به محیط کار ندارند، اما وقتی بازنشستههایی وجود دارند که ماهی 300 هزار تومان دریافت میکنند، آن وقت بازنشسته مجبور میشود برای تامین معاش به هر شغلی تن دهد.
در شرایطی که مستمری بازنشستگان، کفاف هزینههای زندگی آنها را بدهد، آن وقت که به گفته خبازها، نهتنها دیگر بازنشسته مجبور نمیشود نگهبانی، مسافرکشی، دربانی و دهها شغل شبیه این را انجام دهد، در سطحی بالاتر باعث میشود راه برای اشتغال جوانان هم باز شود و فرصتهای شغلی برای آنان هم بیشتر شود.
خیلی از این بازنشستهها، به قول خبازها، عروس و نوه دارند و به نسبت دوران قبل از بازنشستگی، هزینههایشان بالاتر است، اما پایین بودن میزان مستمریها دلیل محکمی میشود که آنها بعد از دوران بازنشستگی، دوباره به کار برگردند؛ بخصوص اگر فرد بازنشسته، فرزندانی در خانه داشته باشد که بیکار یا دانشجو باشند، آن وقت بازنشسته، خواهناخواه باید به محیط اشتغال برگردد تا هزینههای خانوادهاش تامین شود.
تعریف نشدن دستمزدها، عمده دلیل اشتغال بازنشستگان
وقتی بازنشستگی به معنای غلتیدن در ورطه مشکلات مالی باشد، آن وقت باید به بازنشستگان حق داد که خیلیهایشان همچنان تمایل داشته باشند در همان محیط کار فعلیشان بمانند و بازنشسته نشوند.
محمد اشرفی، رئیس کانون کارکنان بازنشسته سازمان تامین اجتماعی و دبیر شورای عالی سازمان تامین اجتماعی در گفتوگو با جامجم، از زاویه دیگری به مساله نگاه میکند و میگوید: یکی از عمده دلایلی که باعث میشود فرد بازنشسته دوباره به محیط کار برگردد، تعریف نشدن دقیق میزان دستمزدها در دوران کاری فرد بازنشسته است.
به گفته اشرفی، هماکنون سازمان تامین اجتماعی برای برخی مشاغل، سطح دستمزد تعریف کرده است و براساس همان میزان دستمزد نیز کارگر و کارفرما حق بیمه میدهند، اما در بیشتر مشاغل، این سطح دستمزد از سوی سازمان تامین اجتماعی تعریف نشده است.
همین مساله به قول اشرفی باعث شده بیشتر کارفرمایان، همان حداقل دستمزد را برای کارگر تعیین کنند. بنابراین طبیعی است که در حین بازنشستگی هم این حداقل حقوق نمیتواند کفاف زندگی فرد بازنشسته را بدهد و در نتیجه، فرد بازنشسته به دلیل پایین بودن میزان مستمری مجبور به کار دوباره میشود.
به گفته اشرفی، خیلی از کارفرمایان از این خلأ قانونی استفاده میکنند و به دلیل تعیین نشدن دستمزد مقطوع برای مشاغل مختلف، حداقل حقوق را برای کارکنان خود در نظر میگیرند، طوری که در بیشتر شرکتها، موسسات پیمانکاری، صنوف، اتحادیه و سایر محیطهای کاری، حداقل حقوق برای کارگر محاسبه میشود، چون دستمزد مقطوع، عادلانه و واقعی برای کار کارکنان تعریف نشده است. وقتی برای اغلب نیروهای کار کشور، دستمزد واقعی تعریف نشود، آن وقت طبیعی است که مستمری بازنشستگی آنها هم در سطح حداقلی خواهد بود، طوری که به گفته اشرفی، هماکنون حدود 65 درصد بازنشستگان تامین اجتماعی، حداقل حقوق و دستمزد مصوب شده در هر سال را دریافت میکنند که امسال رقمی حدود 812 هزار تومان است. بیشتر این بازنشستگان حداقلی بگیر، راهی جز بازگشت به محیط کار ندارند، چون بعید است با تورم فعلی، خانوادهای بتواند با حقوق 812 هزار تومان در ماه، امورات زندگیاش را بگذراند.
حفظ موقعیت اجتماعی
وقتی از سه میلیون مستمری بگیر تامین اجتماعی، حداقل دو میلیون نفر از آنها حداقلی بگیر هستند، در این صورت نباید توقع داشت فرد بعد از بازنشستگی، بی خیال کار مجدد شود.
اشرفی، رئیس کانون کارکنان بازنشسته سازمان تامین اجتماعی بر این باور است که برای رفع این مشکل باید از مدیران مرتبط با حوزه بیمهها استفاده شود، نه این که افرادی متولی بیمههای بازنشستگی شوند که با مفاهیم بیمهای ناآشنا هستند.
استفاده از نیروهای دانش آموخته در حوزه بیمه، حقوق و اقتصاد برای مدیریت بیمههای بازنشستگی، ضرورتی است که به باور اشرفی میتواند معیشت بازنشستگان را تامین کند و حداقل کاری کند که بازنشسته در سن سالمندی به فکر شغل دوم و سوم نباشد.
زمانی که بازنشسته به دلیل فشار مالی به هر شغلی تن بدهد، آن وقت به باور اشرفی، شان و منزلت فرد بازنشسته زیر سوال رفته و موقعیت اجتماعیاش هم در جامعه از بین میرود.
در فرهنگ ما فرد سالمند، عنصر کلیدی برای وفاق و همدلی در بین خانوادههای مختلف به حساب میآید که حضورش مایه همبستگی اعضای فامیل میشود، حالا وقتی همین فرد بازنشسته از صبح تا شب درگیر معیشتش شود و حتی برگزاری چند مهمانی دسته جمعی به قیمت صرف تمام مستمریاش تمام شود، آن وقت است که دیگر فرد بازنشسته، ترجیح میدهد روابط اجتماعیاش کنترل شده باشد. انزوای اجباری برای مهار هزینههای زندگی، اتفاق ملموسی است که برای خیلی از بازنشستهها اتفاق افتاده است. شاید در گذشته، افراد سالمند با توسل به کمک فرزندان خود میتوانستند حداقلهای زندگی را در دوران پیری خود تامین کنند، اما حالا با تغییر ساختارهای اجتماعی و دغدغههای مالی که در زندگی بسیاری از خانوادهها جریان دارد، فرزندان در بهترین حالت میتوانند زندگی خود را اداره کنند. همین که فرد سالمند بعد از دوران بازنشستگی، دوباره به محیط کار برمی گردد و توقع مالی از فرزندان خود ندارد، راوی همت بالای بازنشستگانی است که در هر سن و هر شرایطی، دست از تلاش برنمی دارند و نمیخواهند سربار فرزندان یا جامعه خود باشند. بیگمان، حمایت بیشتر از این بازنشستگان، انگیزه تلاش را در نیروهای کار جامعه ارتقا میبخشد و آنها را به دوران بازنشستگی دلگرم میکند.
سالمندانی که مستمری حداقلی هم ندارند
براساس اطلاعات منتشر شده از سوی دبیرخانه شورای ملی سالمندان، از سال 1390 به بعد، تعداد سالمندان در دهک فقر و محرومیت، همواره رو به افزایش بوده است. طبیعی است که در این وضعیت، بازنشسته به دنبال کاری بگردد که با آن دخل و خرجش تنظیم شود.
مشکل حادتر زمانی اتفاق میافتد که فرد سالمند، حتی از همان حقوق ناچیز بازنشستگی هم برخوردار نباشد. بنا به گفتههای علیاکبری سیاری، معاون بهداشت وزیر بهداشت نیز هماکنون حدود 27 درصد سالمندان کشور بیکار و بدون حقوق بازنشستگی هستند.
در شرایطی که این گروه از سالمندان به هر دلیلی توانایی جسمی خود را هم از دست بدهند، آن وقت معمولا اوضاعشان به مرحله وخیم تری میرسد. مثلا هم اکنون حدود 600 تا 650 هزار سالمند مبتلا به آلزایمر در کشور داریم که براساس آمارهای رسمی، فقط 6000 نفر، یعنی فقط 10 درصد آنان تحت پوشش حمایتهای درمانی و اجتماعی قرار گرفتهاند.
وقتی بازنشستهای، نه مستمری داشته باشد، نه کسی به او شغل بدهد و نه از حمایتهای نهادهای متولی برخوردار باشد، آن وقت است که این بازنشسته در باتلاقی از فقر و آسیبهای اجتماعی غرق میشود که نجات از آن به هیچ وجه با کمکهای موردی و مقطعی، امکان پذیر نخواهد بود.
تنهایی؛ سرنوشت امروز یک سوم سالمندان
اگر به آمارهای رسمی اتکا کنیم، روند صعودی واگذاری سالمندان به مراکز سالمندی در سالهای اخیر افزایش یافته که در این بین تعداد زنان سالمند واگذار شده به خانههای سالمندی، بسیار بیشتر از مردان سالمند است. خیلی از این بازنشستگان تا چند دهه قبل، چرخ اقتصاد و تولید کشور را چرخاندهاند، اما حالا که به مرحله از کارفتادگی رسیدهاند، به مراکز سالمندی سپرده شدهاند.
نکته دیگری که شاید تلخیاش دست کمی از سالمندان رها شده نداشته باشد، وضعیت سالمندانی است که مجبورند تا پایان عمر تنها زندگی کنند. آمارها میگوید از حدود شش میلیون سالمند کشور، حدود دو میلیون نفر از آنها تک و تنها زندگی میکنند که البته تعداد زنان تنهای سالمند، حدود چهار برابر بیشتر از مردان تنهای سالمند تخمین زده میشود. در شرایطی که تخمین زده میشود تا سال 1415، جمعیتی بیش از 12 میلیون سالمند در کشور ما زندگی کنند، در این حالت اگر فکری به حال اوضاع روحی و روانی سالمندان و بازنشستگان نشده و ارتقای کیفیت زندگی آنها فراموش شود، آن وقت بازنشستگی با یاس و تنهایی هم آمیخته میشود.
امین جلالوند - جامعه
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
فقر و نداری
كمر قشر 50 درصدی آسیب پذیر و كارگر و محروم و بیكار و داشجو و دانش آموز و... جامعه كه به اصول انسانی و اخلاقی و شرعی پایبند هستند
به معنای واقعی شكسته است