دورانی که گروه آمریکاییالاصلها به فرماندهی یک قصاب در برابر مهاجران ایرلندی به سرکردگی یک کشیش، مقاومت میکنند.
یکبار اینها به پیروزی میرسند و یکبار آنها. رئیس گروهی که خود را آمریکاییتر میداند، یک سفیدپوست قصاب است؛ مردی که تا حدودی ثروتمندتر و قلدرمآبتر است.
قصاب، رهبر تازه مهاجرهای ایرلندی را از پادر میآورد. بعد از کشتن کشیش ایرلندی، آمریکاییها به خانه برمیگردند. باخیال راحت.
مبارزه برای انتخاب چهل و پنجمین رئیسجمهور آمریکا، دونالد ترامپ 70 ساله را در برابر هیلاری کلینتون 69 ساله قرار داد.
هرچند برخی از سیاستمداران جمهوریخواه، از پذیرش ترامپ به عنوان کاندیدای خود سر باز زدند ولی بازهم کلینتون نتوانست پیروز شود و کاخ سفید را تصاحب کند.
اتفاقا دفاع بیسابقه سیاستمداران آمریکا از کاندیدای دموکرات باعث شد به عنوان اهرمی علیه وی به کار گرفته شود و ترامپ بگوید «هی؛ اونجا رو ببینید! همه خلافکارها و قدرتطلبها طرف هیلاریاند!»
آمریکا در بحران
کشور آمریکا در سالهای اخیر دچار مشکلات عمدهای شده که برخی از آنها حاصل سیاستهای داخلی و بعضی نیز وابسته به اتفاقات بینالمللی بوده است.
رشد بیکاری، افزایش مالیاتها، تورم، کاهش خدمات اجتماعی و درمانی، ضعف سیستم حمل و نقل عمومی و ناکارآمدی نظام آموزش و پرورش بخشی از مشکلات روزمره آمریکاییهاست.
از سوی دیگر در دوره دو رئیسجمهور پیشین ایالات متحده بخصوص دولت اوباما پافشاری بر حل و فصل مناقشههای بینالمللی مثل تنش با روسیه، رقابت بر سر منافع در آمریکای لاتین، موجهای اقتصادی اروپایی، پرونده هستهای ایران، مسائل ترکیه، عراق، سوریه و عربستان در خاورمیانه و افزایش ورود مهاجران به کشور بدون درنظر گرفتن زیرساختهای اقتصادی و اجتماعی باعث شد، فاصلهای بین خواستههای مردم با کنشگران سیاسی (چه جمهوریخواه و چه دموکرات) شکل بگیرد.
ترامپ از خلأ به وجود آمده استفاده کرد و خود را نه به عنوان کاندیدایی که میخواهد تروریسم را ریشهکن کند بلکه به عنوان فردی که قرار است «رویای آمریکایی» را زنده کند، پا به عرصه گذاشت.
ترامپ با کمترین سابقه سیاسی توانست با شعار «آمریکا را دوباره عالی کن» حریفان سیاسی خود را از میدان به در کند.
خانههای آفتابگیر، حیاطهای بزرگ، مبلهای راحتی، معشوقههای زیبا، شغل ثابت، اوقات فراغت و دوری از تنش و دیوار حایل برای نفوذناپذیر کردن آمریکا از شر بیخانمانهای مکزیکی، برای قشر عظیمی از مردم آمریکا آرامشبخش است.
مردی آمده که به جای آنکه بخواهد با تروریستها مذاکره کند، قصد کرده آنها را با بمب اتمی نابود کند.
مثل کاپیتان یک چشمی که لیوان شرابش را در دست گرفته و با پای چوبی در قایق خود اینطرف و آنطرف میرود و مدام دستور شلیک توپهای بیشتر میدهد. ملوانها هم که تا حالا زیر آفتاب خواب بودند، دوان دوان توپها را آماده شلیک میکنند. ملوانها، کاپیتان مصالحهجو را دوست ندارند.
ترامپولوژی
این تمام قصه نیست. ترامپ فقط نشانههایی از یک رویای آمریکایی یا مبارزه با جریانهای گذشته نیست. شاید بتوان به واقع گفت، ترامپ یک پدیده آخرالزمانی است.
او نهتنها نشانه همه چیزهایی است که مردم آمریکا در برهههایی دوست داشتند و دارند به آن برسند، بلکه گفتمان او را شاید بتوان تنها گفتمان پست مدرن در جهان کنونی دانست.
«چرخش از سلطنت خفقانآور روایتهای کبیر به خودمختاری پرتفرقه خردهروایتها» یا به عبارت دیگر استیلای «عدم قطعیت، دو سوگرایی و ابهام» در پستمدرن نقش اساسی را ایفا میکند.
ترامپ حاصل یک تفکر نهادینه شده نیست. او خواهان آزادیهای بیشتر در عین وجود قید و بندهای فرهنگی است.
همجنسگرایی را نفی میکند ولی آن را معطوف به اختیارات ایالتها میداند. نظام تامین اجتماعی اوباما را مسخره میخواند ولی جایگزین آن را چیزی در همان ابعاد ذکر میکند، میخواهد از سیاست خارجی دست بردارد ولی کشورهای دیگر را به بمباران و حمله اتمی تهدید میکند.
ترامپ جمع نقیضین است و همین امر باعث میشود که افراد با گرایشهای گوناگون با او همراه شوند. با اینکه رقیب او یک زن بود و مدام ترامپ به استفاده ابزاری از زنان متهم میشد اما 46درصد از رایدهندگان به او، زنان بودند.
او یک کازینودار معروف است. بر بلندای برجهای لوکس تفریحی، فراغت و هتلهای گرانقیمت، نام ترامپ نقش بسته است.
او نیامده که عدالت، آزادی و امنیت برای مردم فراهم کند، چیزی که سالها درمیان سیاستمداران محل مناقشه و جدال بوده (و هست)؛ ترامپ خواهان لذت بیشتر است. ایده مرکزی او به رغم ادعاهایی که برخی مفسران میکنند بر مبنای اقتصاد نیست. او میخواهد مردم لذت ببرند.
اگر بخواهد جنگ هم راه بیندازد نه برای امنیت و نه برای عدالت و نه برای دموکراسیخواهی است بلکه او صرفا علاقه دارد با کشتن تروریستها لذت بیشتری ببرد.
از اخراج مهاجران لذت میبرد. از قانونگریزی لذت میبرد. از افشای اسناد سیاسی لذت میبرد و همراه با او، کسانی که لذت میبرند، میخندند، قند توی دلشان آب میشود و به آیندهای پرهیجانتر و تفریحیتر چشم میدوزند، به او رای میدهند.
تا زمانی که دالّ مرکزی آقای ترامپ برای ما ناشناخته باشد، نمیتوانیم آن را تحلیل کنیم. نمیتوانیم آن را بشناسیم و برای همیشه مجهول میماند.
کافی است ترامپ را در زمینه و زمانه شکلگیریاش و سالهای دوری که اروپاییها برای زندگی بهتر به آمریکا مهاجرت کردند و میخواستند زندگی راحتتری را تجربه کنند، مطالعه کرد.
اینطوری دلایل رای به او را بیشتر و بهتر میفهمیم اما نباید فراموش کنیم که امروز آمریکاییها میخواهند ترامپ رئیسجمهورشان باشد. رئیسجمهوری که مثل خودشان حرف میزند.
پرده آخر
دار و دسته نیویورکیها را ببینید. آقای قصاب، اهل نوشخواری و گوشتخواری است. اخلاق را جدی نمیگیرد. دوست دارد تا پاسی از شب بیدار بماند و ورق بازی کند.
از زندگیاش لذت میبرد. حتی وقتی رقابت میکند، نه برای برتری که بیشتر به چشم یک بازی آن را نگاه میکند.
آمریکاییهایی که زودتر کشتیهایشان به آمریکا رسیده است، او را دوست دارند. رای به ترامپ چیز جدیدی نیست. صرفا آمریکاییها به خانه برگشتند.
علیرضا نظری - دانشجوی ارشد علوم ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد