خانه دیگری قصه همنشینی خانوادهای متمول و فرودست را در بستری تازه به تصویر میکشد و سعی میکند داستانی سرراست را برای مخاطب تعریف کند. این البته نیت و قصد درستی است و در میان انواع و اقسام فیلمهای بیسروته، غنیمت محسوب میشود، اما در مجموع تلاش سازندگان برای ساخت فیلمی گرم و جذاب به بار نمینشیند و جایش را به کسالتی کشدار میدهد؛ هرچند فیلم باز به دلیل همان نیت و تلاش، احترامبرانگیز است و تماشاگر آن را صبورانه تا پایان تحمل میکند. یکی دو بار تماشاگران کمطاقت برج میلاد (کاخ اهالی رسانه و هنرمندان) تا مرز دست زدن و درواقع دست انداختن فیلم رفتند، اما خوشبختانه همه چیز ختم بخیر شد و برخی دوستان پرکرشمه و طناز اهل قلم، از رسم نانوشته ناپسند این سالهای اخیر که فیلمها و فیلمسازان را به تمسخر تشویق میکنند و حتی بلانسبت استادیومهای ورزشی وطنی، آنها را هو میکنند، دوری و خودداری کردند و بر جشنواره منت گذاشتند.
مشکل اصلی خانه دیگری این است که گرانیگاه و تکیه گاهش در روایت را اشتباه انتخاب کرده، درحالی که فیلم دقیقا میتوانست از جایی حوالی مرگ حبیب پارسا شروع شود و تردید جانکاه خانواده اکرم خانم برای بازگو کردن حقیقت و یا پنهانکاری به چالش کشیده شود، اما در عوض بخش عمده فیلم بدون جذابیت در حد تله فیلمها پیش میرود و شاهد تلاش دختر حبیب برای تهیه چند میلیون پول آن هم برای کمک به خانواده بیبضاعت و رضایت گرفتن از خانواده مصدوم در یک حادثه رانندگی هستیم، بدون اینکه وضعیت این خانواده و زندانی بودن موتورسوار و آزادی او برای ما کمترین اهمیتی داشته باشد. ناصر هاشمی با وجود اینکه در زندگی واقعی 60 سال دارد، اما بزنم به تخته همچنان جوان و شاداب است و واقعا گزینه مناسبی برای بازی در نقش یک پیرمرد فرتوت و مریض رو به موت نیست. حتی گریم و تلاش برای بازی خوب هم افاقه نمیکند و باعث میشود تصویری تصنعی از شخصیت پارسا ببینیم. برای همین همچنان ترجیح میدهم هاشمی را با بازی درخشانش در برادرم خسرو که هنوز به نمایش عمومی درنیامده به یاد بیاورم.
در پایان میماند یادی از بهروز افخمی که به عنوان مشاور کارگردان در این فیلم حضور داشت. پس دیگر ترجیح میدهم نوشتن درباره این فیلم را متوقف کنم و ریش و قیچی را به دوست شفیق افخمی، یعنی مسعود فراستی بسپارم!
تقدیم به دلپیرو و پاواروتی
به شخصه چون عاشق زبان و فرهنگ ایتالیایی هستم و مدتهاست بهصورت پارهوقت و از روی شکم سیری، بهصورت خودآموز به یادگیری زبان ایتالیایی مشغول میشوم و چون فرّار است، پی درپی آن را فراموش میکنم، از ایتالیا ایتالیا، نخستین ساخته سینمایی کاوه صباغزاده بدم نیامد، هرچند با تعاریفی که پیش از جشنواره شنیده بودم و دربارهاش خوانده بودم، توقع و انتظار بسیار بیشتری از فیلم داشتم که برآورده نشد.
با این حال معمولا فیلم ساختن و نوشتن درباره احوالات شخصی و چیزی که آدم با پوست و گوشش آن را لمس کرده، جواب میدهد و چون برآمده از دل است بر دل دیگران هم مینشیند. فیلمساز جوان ما هم همه تلاشهای ناکامی را که برای ساخت فیلم اولش در سینما انجام داده و ظاهرا یک فیلم نوآر بوده روی کاغذ آورده و آن را با یکی از داستانهای جومپا لاهیری، در میکسر ذهنیاش تلفیق کرده و سرانجام ایتالیا ایتالیا را بیرون داده است.
ایده اولیه فیلم که قصه آشنایی و دلدادگی یک جوان مترجم زبان ایتالیایی و یک خانم جوان دستیار اول کارگردان و برنامهریز است، جذاب به نظر میرسد، اما فیلم در ادامه دچار لحنی دوپاره میشود و با قطعیت نمیتواند مسیرش را انتخاب کند. فیلم گاهی شوخطبع و کمدی میشود و مطایبههای دست اولی با علاقه به کشور ایتالیا و همینطور فضای پشت صحنه سینما میکند و بهرهگیری از تصاویر لایی و آرشیوی و لبخوانی نادر (حامد کمیلی) روی آهنگهای ایتالیایی بامزه از کار درآمده است. گاهی هم خیلی عبوس و جدی میشود و اساسا بعد از ماجرای مرده به دنیا آمدن بچه برفا (سارا بهرامی)، وارد مرحله دیگری میشود که خودش ظرفیت فیلمی جدی و تاثیرگذاری را دارد.
ترجیح خودم این بود که فیلم تماما مسیر سرخوشانه اول را انتخاب میکرد و یک کمدی ـ موزیکال مفرح از آن درمی آمد. با این همه صباغزاده در اولین تجربه فیلمسازیاش موفق نشان داد و همین فیلم را میتواند با تدوینی مجدد، جذابتر و خوشریتمتر از اینکه هست، کند. کمیلی و بهرامی، انتخابهای خوبی برای نقشهای اصلی هستند و شیمی رابطه آنها باورپذیر از آب درآمده. همینطور حضور بامزه فرید سجادیحسینی که نقش یک آبادانی عشق فیلم را عالی بازی میکند، البته آدم به خاطر حضور سنگین و تاثیرگذارش در «فروشنده»، هر آن منتظر یک تعرض و تجاوز است که در این فیلم ختم بخیر میشود! همایون ارشادی هم در نقش خودش حضور جالبی دارد.
یکی از ویژگیهای مهم این فیلم، استفاده درست و جذاب از رنگهاست و از نظر بصری، چشمنواز است؛ موردی که در سینمای ایران چندان به آن توجه نمیشود. به هرحال اگرچه «خانه کاغذی» آخرین ساخته مهدی صباغزاده، به عنوان تهیهکننده این فیلم و پدر کارگردان، راهی به جشنواره فجر پیدا نکرد، اما احتمالا فیلم ساختن پسرش و راهیابی آن به بخش مسابقه، میتواند برای او هم التیامبخش و امیدوارکننده باشد. مهم حضور یک صباغزاده سرحال در مهمترین رویداد سینمای ایران است، پدر و پسرش خیلی فرق نمیکند.
علی رستگار
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد