همه آن پدر و مادرها و خواهر و برادرهایی که داغ شما 16 نفر از همان ظهر آخرین روز دی ماه، نشسته بود توی دلشان؛ همه آنهایی که لحظهلحظه خبرها را به هوای پیدا شدن شما دنبال کردند، امنیجیب خواندند و دعا کردند معجزه شود و شما ققنوسوار از زیر شعلههای آتش و آوار آهن و بتن، بیرون بیایید زنده و سلامت.
معجزه نشد، اما... شما از همانجا از تقاطع خیابان جمهوری و چهارراه استانبول، از ویرانههای یک ساختمان 54 ساله، پرکشیدید سمت آسمان.
بالهایتان را باز کردید و اوج گرفتید از زمین و زمینیها... از آدمهایی که در گیرودار روزمرگیهای زندگی، خیلی چیزها را فراموش کرده بودند. شما جمع شدید دور هم و دستهجمعی پرواز کردید، تا یادشان بیاورید ایثار و ازخودگذشتگی و فداکاری یعنی چه.
خوابیده بودید توی تابوتهای پرچمپوش زیر سقف مصلای تهران با چشمهایی بسته، اما میدیدید غوغای همین مردم را که از روز حادثه نگرانتان بودند.
همان کرور کرور جمعیت آن روز، دیروز هم آمده بود برای بدرقه شما، با دلی سوخته و چشمهایی گریان... با شاخههای گلایل سفید و پیراهنهای مشکی. با پلاکاردهایی که رویش نوشته بود سپاس مردان ایثار و شهامت.
همه آنها، همه آن جوانها و پیرها آمده بودند تا نشانتان بدهند که پیامتان به آنها رسیده است، که وقتی ساختمان آوار شد روی سرتان و نفسهایتان دیگر بالا نیامد، با همان نفسهایی بریده، با همان دستهای زیر آوار مانده و تن رنجور، دست انداختید و آنها را از زیر آوار روزمرگیهای زندگی، از گیرودار چک و سفته و قسط و اجاره خانه، کشیدید بیرون.
شما چشمهایتان را بستید، اما چشم آنها را روی خیلی چیزها باز کردید. موج همیاری همین شهروندان از همانجا شروع شد، همیاری با بقیه قربانیان حادثه پلاسکو. همین شد که مالکان چند مجتمع تجاری پیشقدم شدند برای واگذاری رایگان واحدهای تجاریشان به کسبهای که در هجوم آتش و آوار، همه چیزشان را از دست داده بودند.
خوابیده بودید توی تابوتهای پرچمپوش زیر سقف مصلای تهران، دلتان اما آرام بود، رسالتتان را انجام داده بودید تمام و کمال. نجات داده بودید آدمهای این روزگار را...
مینا مولایی - جامعه
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد