داستان جنایی(قسمت سوم)
در قسمتهای قبل با دختری به نام گندم آشنا شدید که به قول خودش از تهران فرار میکرد و به همین علت سوار اتوبوسی شد که در میانه راه یکباره انفجاری در اتوبوس رخ داد و باعث چپ کردن اتوبوس شد. گندم چشمانش را در بیمارستان باز کرد و متوجه شد که زمان زیادی بیهوش بوده است.
کد خبر: ۱۴۴۴۴۸۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۱۸
داستان جنایی(قسمت دوم)
در قسمت قبل با دختری به نام گندم آشنا شدید که برای سفر با اتوبوس وارد ترمینال شد. او به اطرافش با دقت نگاه میکرد. انگار از چیزی ترسیده و فرار میکرد. گندم با پیرمردی آشنا شد که از آسایشگاه سالمندان فرار کرده بود. به او کمک کرد تا به دیدن دختر و نوه هایش برود. گندم و مسافران دیگر سوار اتوبوس و راهی سفر شدند.
کد خبر: ۱۴۴۳۴۰۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۱۱
داستان جنایی(قسمت اول)
ساعت هفت صبح بود که گندم وارد ترمینال شد و ساکش را که سنگین بود روی زمین گذاشت تا کمی استراحت کند. به اطراف نگاه کرد تا ببیند کسی او را تعقیب نمیکند و اینکه شماره اتوبوس روی بلیت را پیدا کند.
کد خبر: ۱۴۴۲۴۵۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۰۴
داستان جنایی(قسمت پایانی)
در قسمتهای قبل خواندید که آقا و خانم رحمانی در آپارتمان خود با سم به قتل رسیدند و سرگرد علوی مسئول رسیدگی به پرونده آنها شد. خانواده رحمانی دختری به نام رعنا دارند که چند سالی است با اشکان ازدواج کرده و باردار است. در این میان سرگرد از طریق بابا رحیم، سرایدار ساختمان متوجه شد که آنها پسری به نام علی داشتند که چند سالی است ناپدید شده است.
کد خبر: ۱۴۴۱۳۲۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۲۷
داستان جنایی(قسمت پنجم)
در قسمتهای گذشته خواندید که آقا و خانم رحمانی با سم به قتل رسیدند و دخترشان رعنا که باردار است با دیدن اجساد خانوادهاش بیهوش و راهی بیمارستان شد. رعنا همسری به نام اشکان دارد که به گفته همسایهها بهقدری به خانواده رحمانی نزدیک است که برایشان مثل پسرشان است نه داماد.
کد خبر: ۱۴۴۰۲۱۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۲۰
داستان جنایی(قسمت دوم)
در قسمت قبل خواندید که تیلور سگ خانم مدنی با سروصدا و بیقراریهایی که میکرد، باعث شد تا بابارحیم، سرایدار ساختمان در آپارتمان خانم و آقای رحمانی را با کلید یدک باز کند و متوجه بیهوشی آنها شوند.
کد خبر: ۱۴۳۶۸۱۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۳۰
داستان جنایی(قسمت اول)
صدای سگ خانم مدنی همسایهها را کلافه کردهبود. خانم مدنی زنی ۷۰ساله بود که تنها زندگی میکرد. همسرش چند سالی بود فوت شده و فرزندانش هم خارج از کشور زندگی میکردند. تیلور تنها همدم و همخانه خانم مدنی، سگ بیسروصدا و بیآزاری بود. اما آن روز صبح زود مدام سر و صدا میکرد و صدای همه را درآوردهبود.
کد خبر: ۱۴۳۵۷۶۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۲۲
داستان جنایی(قسمت پایانی)
در قسمتهای قبل خواندید که زینت و روشن، زوج جوانیاند که صاحب چهار فرزند هستند؛ احمد، نرگس، علی و ادریس. پسر بزرگترشان، ادریس به خاطر درگیری و عدم پرداخت دیه در زندان است. روشن، کارگر یک کارخانه بوده که بیکار شده و دستفروشی میکند. زینت هم در کنار خانهداری و بچهداری رختهای مردم را میشوید. روشن مستأصل و درمانده است.
کد خبر: ۱۴۳۴۵۱۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۱۵
داستان جنایی(قسمت سوم)
درقسمتهای قبل خواندید زینت، مادر چهار فرزند است که ادریس پسر بزرگش به خاطر درگیری و ناتوانی در پرداخت دیه در زندان بهسر میبرد. او یک دختر به نام نرگس و دو پسر دیگر هم به نامهای علی و احمد دارد. همسرش، روشن مدتی است بیکار شده و دستفروشی میکند. زینت هم با شستن لباس همسایهها و آشناها کمکخرج خانواده است. روزی که زینت به ملاقات پسرش رفت، پسر کوچکش، احمد که با پدر و برادرش در حال بازی بود، به دنبال توپ از حیاط خارج شد و نزدیک بود با یک ماشین تصادف کند که بهخیر گذشت. و حالا ادامه داستان
کد خبر: ۱۴۳۳۳۵۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۰۸
داستان جنایی(قسمت دوم)
در قسمت قبل خواندید که زینت، مادر چهار فرزند است که پسر بزرگترش ادریس به خاطر درگیری و عدم توانایی در پرداخت دیه در زندان است و همسرش، روشن هم مدتی است بیکار شده و با دستفروشی، امرار معاش میکند. زینت هم با رختشویی همسایهها و آشناها زندگی را سپری میکند.
کد خبر: ۱۴۳۲۱۲۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۰۱
روایت اقدامات مجرمانه یکی از مخوفترین گانگسترهای ایران، خاطرهای است که کارآگاه باسابقه پلیس آگاهی این هفته برای ما روایت کرده است.
کد خبر: ۱۴۳۲۱۰۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۰۱
داستان جنایی(قسمت اول)
زینت نیمهشب از درد دست و پاهایش از خواب بیدار شد و به سه فرزندش که اطرافش روی زمین خوابیده بودند نگاه کرد. روی دخترش نرگس را با پتو کشید و پاهای احمد را هم زیر پتو برد و پاهای خودش را با پمادی که بالای سرش بود، ماساژ داد. به رختخواب همسرش روشن نگاه کرد و آن را خالی دید. ماساژ پاهایش که تمام شد، دستهایش را با همان پماد ماساژ داد. در این بین روشن وارد اتاق شد و خودش را مقابل بخاری گرم کرد. و حالا ادامه داستان
کد خبر: ۱۴۳۱۰۲۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۲۴
داستان جنایی(قسمت پایانی)
در شمارههای گذشته خواندید در روستا زلزله آمد و کدخدا زیر آوار ماند. اما دخترش گلبانو پیش از زلزله توسط مرد ناشناسی که صورتش را پوشانده بود به قتل رسید. سرگرد شجاعی و دستیارش مفیدی مسئول رسیدگی به پرونده قتل این دختر جوان شدند.
کد خبر: ۱۴۲۹۹۰۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۸/۱۷
داستان جنایی(قسمت اول)
گلبانو، دختر کدخدای روستا نیمههای شب با ترس کابوسی که دیده بود، از خواب پرید. تمام صورتش عرق کرده بود. نگاهی به انگشتر نامزدیاش کرد و لبخند زد. روسری گلدارش را روی سرش مرتب کرد و از اتاقش خارج شد. در اتاق پدرش را باز کرد و آهسته نگاهی انداخت. پدرش مثل همیشه خروپف میکرد و تسبیح در دستش به خواب رفته بود.
کد خبر: ۱۴۲۴۰۶۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۰۵
داستان جنایی(قسمت دوم)
در قسمت قبل خواندید که خواهر و برادری به نام پگاه و پیام با مشکلات زندگی روبهرو شده بودند و دستشان خالی بود. پگاه با رئیس هیز و هوسبازش دعوا کرده و اخراج شده بود.
کد خبر: ۱۴۱۶۹۳۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۲۹
داستان جنایی(قسمت اول)
پگاه با عصبانیت در آپارتمان را باز کرد و کفشهایش را از پای درآورده و نیاورده برادرش را با صدای بلند خطاب قرار داد و گفت: پیام؟ پیام کجایی؟ لعنتی جواب بده.
کد خبر: ۱۴۱۴۱۰۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۰۷
دست توی جیبم کردم و سیگاری گیراندم. همینطور که دودش را از میان سبیل زرد و سفید شدهام هل میدادم بیرون، بهدنبال راه دیگری برای فرار بودم. غرق در همین افکار بودم که صدای زن جوان همچون رعدی بر سرم کوبیده شد و لرزه بر اندامم انداخت.
کد خبر: ۱۴۱۴۰۹۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۰۷
داستان جنایی(قسمت دوم)
در قسمت قبل خواندید، پسر مرد نانوا به بهانه ای به خانه نامادری اش رفت و در جنایتی هولناک او را کشت. او وقتی قصد داشت خانه را ترک کند، متوجه حضور برادرخوانده خردسالش در خانه شد و برای اینکه او ماجرا را لو ندهد، به سمتش رفت و او را هم کشت. پسر جوان تصور می کرد، این زن باعث شده پدرش تمام اموالش را به نام او کند و سهمی برای فرزندانش از ازدواج اول نگذارد. «پدرم را از من گرفتید، اموالش را بالاکشیدید، میکشمت.» این جملههایی بود که زن جوان قبل از مرگش از زبان قاتل خود شنید. و حالا ادامه ماجرا
کد خبر: ۱۴۱۲۰۷۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۲۴
داستان جنایی(قسمت اول)
خیره به در ماندهبود و نفس نفس میزد. احساس خیسی در مغزش داشت. انگار به یکباره همه خونهای جهان در مغزش جمع شدهبود. دستانش یخ بود و چیزی در دلش مدام به زمین میافتاد. شاید فیلم ترسناک دیدهبود.
کد خبر: ۱۴۱۱۰۲۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۱۷
داستان جنایی
مرد جوان با قد متوسط و موهای جوگندمی و کمی خمیده مقابل در اصلی پاساژ قدم میزد و سیگار میکشید. مدام به ساعتش نگاه میکرد.
کد خبر: ۱۴۰۹۳۰۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۰۳