مراسم عروسی برای هر کسی تعریف خاص خود را داشته و به شرایط مختلفی بستگی دارد. شرایطی مثل تربیت و نگرش خانوادگی، گرایشات اجتماعی و گروه دوستان و اقوام. اما راستش را بخواهید بیشتر مواقع ماجرا از مادر عروس شروع میشود! زنی مقتدر و مهربان که سالها چشم به بزرگ شدن دخترش دوخته و بارها و بارها او را در لباس عروسی کنار شاهزادهای دیده که او را میبرد تا خوشبختش کند.
هر مادری دوست دارد، دخترش در زندگی مشترک هیچ کم و کسری نداشته باشد. از مادیات گرفته تا محبت و وفاداری.
هر مادری دوست دارد دخترش پا به قصری بگذارد که سراسر آرامش و آسایش باشد. این آرزوها سینه به سینه و نسل به نسل بین بشریت چرخیده و ایرانی و غیرایرانی ندارد، اما فقط یک مساله این وسط پررنگ است و به چشم میآید؛ این که آسایش و آرامش به تعبیر هر کسی چه معنایی دارد و به چه چیزهایی بستگی دارد.
این حق را به همه مادرها بدهیم که دوست دارند مراسم عروسی دخترشان با شکوه باشد تا در یادها بماند و گاهی زبانزد مردم شود، اما واقعا قیمت این شکوه و عظمت چقدر است؟ دختر و پسری که میخواهند با یکدیگر ازدواج کنند چقدر به این ریخت و پاشها اعتقاد دارند؟ اصلا عمق جیب آقای داماد چقدر است که بتواند این همه خرج را تامین کند و آخر سر آخ هم نگوید و زندگی مشترکش تحت تاثیر این اتفاق قرار نگیرد؟
دوستی که مشاوره قبل از ازدواج میدهد بارها برایم تعریف کرده دختر و پسرهایی به مرکز مشاوره او مراجعه میکنند و شاکیاند که برای مراسم عروسی و خرید وسایل خانه هیچ اختیاری از خود ندارند و مادر دختر است که تصمیمگیرنده اصلی است و اجازه نمیدهد دختر و پسر هیچ لذتی از این تصمیمهای زیبایی که حق آنهاست ببرند.
دختر و پسر گلایه میکنند که حتی نمیتوانند حلقهها را خودشان انتخاب کنند. مادر میگوید من همیشه آرزو داشتهام حلقه دخترم پر از نگین باگت پاریس باشد که روی آن زمردی هم میدرخشد! دختر میگوید: من دوست دارم حلقهام یک رینگ ساده باشد! اصلا جواهر دوست ندارم! مادر میگوید: خوبه خوبه! جلوی فامیل آبروریزی نکن...!
بله به همین سادگی؛ جلوی فامیل آبروریزی نکن... مراسم باید در فلان باغ باشد و منوی غذایش پر و پیمان. جلوی فامیل آبروریزی نکن و لباس عروسیات را از فلان مزون بخر! خوبه خوبه جلوی دوست و دشمن روسیاهمان نکن و ماشین عروسیات پورشه و بنز باشد....
آخر مادر من! عزیز من! نداره، داماد نداره این همه خرج کنه .قراره شریک زندگی بگیره نه شاهزاده رومی یا شاهزاده کاخ واتینگهام! میخواهیم برویم زیر یک سقف با دل خوش زندگی کنیم، این کارها برای چیه؟
مردی که نتونه از پس مخارج جشن عروسیاش بربیاد همان بهتر که بشینه خانه پدر و مادرش و... .
حتی گاهی شنیده شده که مادر عروس گفته من به بعدش کار ندارم که میخواهید خانه اجاره کنید و بروید سر زندگیتان مهم جشن عروسی است که دیده میشود و چشم دوست و دشمن را کور میکند!
مگر چند درصد از جوانان امروزی واقعا آنقدر درآمد دارند که بتوانند هزینه مراسمی بسیار گران را تامین کنند؟ والدین آنها چقدر میتوانند به آنها برای سر وسامان دادن به زندگیشان کمک مالی کنند؟ یک جوان که تازه وارد بازار کار شده و تصمیم دارد پیشرفت کاری و تشکیل خانواده را با هم پیش ببرد، چقدر میتواند وام بگیرد و از پرداخت اقساط آن بیمناک نشود!
واقعیت را بپذیریم آن چیزهایی که در روزنامهها، مجلات و فیلم و سریالهای تلویزیونی میخوانیم و میبینیم بخشی از واقعیت است که نباید سرسری از آن گذشت.
جوانانی که برای تامین مخارج عروسی و تامین مسکن و وسایل خانه آنقدر زیر بار قرضهای هنگفت رفتهاند و این بار سنگین طاقت آنها را طاق کرده و تابشان را کم، زندگی مشترکشان بعد از مدتی بهمخورده و آنها به جای زندگی زیر یک سقف، راهی دادگاه خانواده و بقیه ماجراها شدهاند. هر چند در این میان نمیتوان طلسم پرداخت مهریه را نادیده گرفت که خودش هزار و یک ماجرا دارد.
بدلی نباشیم
خودمان را جای جوانهایی بگذاریم که دل به هم دادهاند و در این روزهای دشوار و زندگی سخت تصمیم گرفتهاند با هم ازدواج کنند.
چه دختر و چه پسر عشق و محبت را از پدر و مادر خود میآموزند. آنها در خانه پدری یاد میگیرند که چگونه سبک زندگی خود را مدیریت کنند که از آن لذت ببرند. دختر از مادر میآموزد که سطح توقعاتش تا چه اندازه باشد و پسر از پدر یاد میگیرد چگونه آسمان را به زمین بیاورد و تلاش کند تا زندگی راحتی برای خانوادهاش فراهم کند.
هر دختر و پسری در خانواده یاد میگیرند که چشم خود را به دهان مردم بدوزند و زندگی خود را بر اساس باورهای خودشان مدیریت کنند یا حرف و خواسته مردم. مگر نه این است که در دروازه را میتوان بست، اما دهان مردم را نه!
راستش برای زندگی بهتر باید دهن مردم را ندید! به قول نویسندهای به نام هرتا مولر: «بهخاطر مردم تغییر نکن این جماعت هر روز تو را جور دیگری میخواهند...»
و در آخر این که این جمله را بنویسیم یا بارها با خود تکرار کنیم: به دختران خود بیاموزید روی پای خود بایستند و برای خوشبختی خود تلاش کنند چون مردی که قرار است همسر آنها شود یک آدم است شبیه بقیه آدمها با محدودیتها و تواناییهای خاص خودش. او میتواند همدم و همراه خوبی برای دختر ما باشد، اما قرار نیست مثل غول چراغ جادو هر چه دختر خواست را فراهم کند!
خوشبختی همان دقایق پر از عشق و همدلی است که در کنار هم سپری میشود حالا چه فرقی میکند که ماشین عروس پراید تمیز و شیک خود آقای داماد باشد یا پورشه و بنزی که او با هزار بدبختی آن را اجاره کرده است.
یک مراسم خوب و منطقی و بهیاد ماندنی بهتر از جشنی باشکوه تقلبی است؛ خودمان باشیم بهتر از آن است که قرضی و بدلی باشیم.
باران باستانی - روزنامه نگار
ضمیمه چمدان جام جم
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد