گفت: «در کودکی میخواهد بزرگ شود، در بزرگی دلتنگ دوران کودکی است، برای کسب ثروت از سلامتی مایه میگذارد، بعد ثروتش را میدهد تا سلامتیاش را بیابد، طوری زندگی میکند که انگار نمیمیرد و طوری میمیرد که انگار زندگی نکرده است و آن قدر فکر آینده است که حال را فراموش میکند و آن قدر گیج است که نمیداند گذشته برنگشته و بسیار بیشعور است...» و در این لحظه دمپاییاش را درآورد و خواست شاگردان را بزند. یکی از شاگردان گفت: «استاد، نزنید.» افلاطون گفت: «ماست سطلی دههزار تومن، چرا نزنم؟» شاگرد گفت: «امروز روز شادی است.» افلاطون گفت: «به چه مناسبت؟» شاگرد گفت: «سیافتی در مجلس تصویب شده است.» افلاطون گفت: «چه کسانی به آن رأی مثبت دادهاند؟» شاگرد گفت: «رأیگیری مخفی است. معلوم نمیشود.» افلاطون دمپاییاش را دور سرش چرخاند و گفت: «نمایندگانی که نمیگذارند حقوق و مزایای خودشان و آرای مثبت و منفی خودشان برای موکلینشان شفاف بشود، رأی دادهاند که تراکنشهای مالی مملکت برای غیر و اجنبی شفاف بشود، آنوقت شما شادمانی میکنید؟» سپس یکیک شاگردان را با دمپایی کتک زد و آنها را مفصل نواخت و رفت تا ماستش را بخرد.
امید مهدینژاد
طنزنویس
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگوی «جامجم» با نماینده ولیفقیه در بنیاد شهید و امور ایثارگران عنوان شد